برگی از تاریخ به مناسبت نود و پنجمین سالگرد استرداد استقلال کشور
نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
بروز دوشنبه مورخ 18 اسد 1298 شمسی (10 آگست 1919) معاهده استرداد استقلال افغانستان بین علی احمد خان بارکزی ناظر امور داخلیه و سر هملتن گرانت در راولپندی به امضا رسید. متعاقباً بروزهای سه شنبه و چهارشنبه (26 و 27 اسد) مباحثات پیرامون این معاهده در حضور اعلیحضرت امان الله غازی در قصر زرافشان (مقام مؤقت نظارت امور خارجه) در کابل صورت گرفت و بروز 28 اسد 1298 شمسی (19 آگست 1919) اعلیحضرت غازی امان الله شاه این سند را در قصر زر افشان با قلم خود امضا کرد. بعد از مراسم امضا اعلیحضرت حاضرین مجلس را مخاطب قرار داد و گفت : «بعد ازاین اگر امان الله زنده باشد یا مرده، شما ملت نجیب و غیور افغانستان این روز خجسته 28 اسد را همه ساله بنام عید ملی و خاطرۀ شریف استرداد استقلال کشور جشن بگیرید.» ( دیده شود: عزیزالدین وکیلی فوفلزائی : “فرهنگ کابلستان”، جلد دوم، چاپ کابل، 1387 شمسی، صفحه 873)
برای تجلیل ازاین روز تاریخی که برای فرد فرد افغانستان مایه ای مباهات و افتخار بزرگ است، در طول سالهای متمادی جشن های با شکوه از روز اول تا ششم سنبله درسراسر کشور برپا میگردید که با تأسف حکومت افغانستان دراین چند سال اخیراز این رویداد بزرگ تاریخی تجلیل لازم بعمل نیاورده و آنرا تحت الشعاع روز هشت ثور(روز ورود هیئت مجاهدین به کابل در سال 1392) قرار داده است. اما رسانه های ملی کشور در داخل و خارج با نشر مقالات و نوشته های مملو از احساسات پاک وطندوستی روز 28 اسد را همه ساله گرامی داشته و با یادی از رویداد های مهم آن عصر زیر قیادت قهرمان بزرگ ملت افغانستان اعلیحضرت غازی امیر امان الله خان، شاه ترقیخواه کشور و همه قهرمان های دیگر این معرکه به روح پرفتوح همه شهدای راه آزادی کشور اتحاف دعا میدارند و آن روز خجسته را در اذهان نسل جوان کشور تداعی میکنند. به هیمن مناسبت من هم بر روال همه ساله بیکی از مباحث تاریخی آن عصر می پردازم تا باشد نسل جوان به یکی از زوایای مختلف آن دوره آشنا شوند.
لویه جرگه سال 1303 یکی از بزرگترین و مهمترین رویداد های عصر امانی بود که از روز پنجشنبه 20 سرطان الی روز پنجشنبه 9 اسد آن سال با اشتراک 1054 نفر وکلای ملت و مامورین دولت در پغمان (مربوطات کابل) تحت نظر اعلیحضرت غازی امان الله شاه دائر گردید و مدت 20 روز دوام کرد. جریان مباحثات این لویه جرگه بزرگ به وسیله چند منشی زیر نظر مولوی برهان الدین کشککی دقیقاً یادداشت و نوشته شد و متن مکمل آن در 454 صفحه در مطبعه سنگی وزارت حربیه آنوقت به تعداد یک هزار نسخه در همان سال چاپ گردید. این اثر مهم تاریخی که در نوع خود بی نظیر بود، طی سالهای بعد از سقوط سلطنت امانی عمداً برچیده شد و اکنون چند نسخۀ معدود در دسترس است که اگر به تجدید چاپ آن پرداخته نشود، نسل جوان کشور از مطالعۀ این سند مهم تاریخی کشور محروم خواهد شد.
درباره موضوعات مورد بحث این لویه جرگه بزرگ که مشمول یک تعداد نظامنامه ها (ازجمله مرور مجدد بربعض مواد “نظامنامه اصول اساسی افغانستان” یعنی اولین قانون اساسی کشور که در سال 1301 در لویه جرگه جلال آباد تصویب شده بود) ، بحث و تصویب چند معاهده پیرامون روابط سیاسی با کشورهای خارجی و بعضی مسائل دیگر بود، نمیتوان در این مختصر گزارش داد، زیرا هر موضوع آن بذات خود ایجاب یک بررسی جداگانه را میکند.
دراینجا میخواهم توجه را بیک رویداد بسیاردلچسپ و اما مهم جلب نمایم که در روز اخیر لویه جرگه (مصادف بروز هفتم اسد) با قرائت امتنانیه اعضای لویه جرگه از اعلیحضرت غازی و عکس العمل ایشان در برابر مواد پیشنهادی این امتنانیه صورت گرفت که نقاط مهم آن ذیلاً اقتباس میگردد:
شیراحمدخان رئیس شورای دولت و درعین زمان رئیس لویه جرگه بعد از ختم مباحثات لویه جرگه به پا خاست و عریضۀ را که اعضای لویه جرگه بحضور شاه قبلاً نوشته و مهر و امضا نموده بودند، بدست گرفت و گفت: «حضار محترم سکوت کنید و سراپا گوش شده و بشنوید که عریضۀ وداعیه تانرا بحضور شاهانه قرائت میکنم..». همه به پا خاستند و با کمال ادب و سکوت به آن گوش دادند:
عریضۀ وداعیه لویه جرگه:
شروع متن:
«بحضور اعلیحضرت شهریارغازی شریعت پرور خلدالله مُلکهُ و سلطنة!
عرض ما داعیان دین و خادمان دولت، علما و مشایخ و سادات و رؤسا و وکلای تمام حصص مملکت محروسۀ دولت علیه اسلامیۀ افغانستان صیانتها الله تعالی عن حوادث الزمان [به صیانت خداوند تعالی از حوادث زمان]، بکمال افتخار و امتنان اینکه:
اعلیحضرت شریعت پرورا ! ما ملت افغانستان شکریۀ این مراحم ذات کثیر البرکات شما را به هیچ زبان ادا کرده نمیتوانیم که محض برای غمخواری دین و تقویۀ شریعت غرا و حضرت خاتم النبیین واصلاح امور و آرامی ما ملت افغانستان اینچنین یک جمعیتی که درعالم اسلام نظیر آن در تواریخ کمتر دیده شده است، بروی کار آورده در مرکز دولت بحضور مبارک شاهانه خویش جمع فرموده و طلب استشارت فرموده اند، فی الحقیقت میتوانیم عرض نمائیم که این نتیجۀ سعادات و اقبال ما ملت افغانستان است که ایزد متعال درهمچو یک وقت و زمانیکه در فضای عالم اسلام یک گونه نزاکتی پیدا شده تماماً پریشانی ما ملت افغانستان را بوجود مسعود مانند شما یک ذات خجسته صفات نائل و سر افراز گردانید…
وقتیکه ما ملت افغانستان بحضور مبارک اعلیحضرت پادشاه غازی مشرف شدیم، بچشم خود دیدیم و بگوش خود شنیدیم و درقلب خود حس کردیم به تمامی محسناتی را که ذات اعلیحضرت غازی معظم برای تقویۀ دین و فلاح و سعادت ما ملت افغانستان سنجیده اند و درخاطر مبارک خویش دارند، فوق از آن است که عقل ما و فکر ما با آن اصابت نماید و یا ما بتوانیم به آن سعادات و اقبال ومدارج ترقی و تعالی رسیدگی نمائیم. معه مافیه بقرار هدایات و تجویزات اعلیحضرت غازی همان است که لویه جرگه برای تصویبات نظامات و احکامات شرعیه ازبین خود ها علمای کرام را بصدارت جنابات فضیلت پناهان ملا صاحب چکنور و استادصاحب هده و حضرات شمس المشایخ و نورالمشایخ صاحبان و اخند زاده صاحب موسهی که بصفات حمیده موصوف و درحقایق و دقایق علوم دینی و شرعیه معلومات کافی داشتند، به جمعیت علمای منتخبه لویه جرگه تعیین و برای امور ملکیه و کلای منتخبۀ ما با باقی وکلا و رؤسای لویه جرگه مقرر کردید که در امور شرعیه صنف علما و در امور ملکیه صنف وکلا و رؤسا تحقیق و تدقیق نموده آنچه مسائل مفتی بها شرعیه دینیه باشد، علمای عظام و آنچه خیر و بهبود مهمات ملکیه باشد، وکلا و رؤسای کرام هویدا ساخته، تصویباً بعرض حضور مبارک اعلیحضرت غازی برسانند، چنانچه به اوراق جداگانه تصویبات هریک ازاین دو شعبۀ مهمه تقدیم حضور مبارک گردید و درنتیجۀ حسن این اقدامات بزرگ و خدمات سترگ که ذات اعلیحضرت غازی معظم مان فرمودند، لویه جرگه چهار مقصد عالی و آتی را بحضور مبارک تان تقدیم میکند و امید قبولی آنرا بدرگاه خداوندی و اعلیحضرت شهریار غازی دارد:
1:ـ تحفۀ دعاست ازطرف ما داعیان دین و دولت اسلامی که الهی بعزت بزرگی خود و حرمت روح پرفتوح حضرت خاتم النبیین صلعم، سلطنت اسلامیۀ غیورۀ افغانستان را بزیر لوای شریعت غرای محمدیه (ص) و امر اولی الامر معظم مان المجاهد فی سبیل الله الغازی امان الله خان از جمیع دست برد و حوادث اجانب و اغتشاشات و اضطرابات داخلی مصئون و مأمون داشته همه وقت مشفق و متحد مان بدارد و آمین یارب العالمین.
2:ـ بیادگار انعقاد این مجلس اسلامیۀ عالیه لویه جرگه یک نشان ذیشان توثیق عهد است موسوم به “لویه جرگه” را برای حسن خدمت در راه شریعت و مملکت که اولی الامر غازی مان ابراز فرموده اند، ازطرف ملت صادقۀ شاهانه شان تقدیم مینمایند. یادگار خدمات مجاهدانۀ شاهانۀ شان در راه دین و دولت و مظهر اطاعت و صداقت و وفاداری و عهد ما به نسبت ذات شاهانه بوده وسبب شرف و افتخار ما باشد. علاوتاً لویه جرگه یک میل تفنگ و یک قبضه شمشیر را نیز بحضور مبارک تقدیم مینماید تا ذات شاهانه برای حفظ دین و منافع مملکت مقدسۀ اسلامیه بمقابل غاصبین حقوق بشریت و انسانیت به استعمال آن شرف اسلامیت و شجاعت افغانیت را ابراز نمایند.
3:ـ چون لفظ امیر درشریعت و درعرف گاه برای شخصیکه زیرحکم پادشاه باشد، مثل امیرعسکر و امیر الجیش و امیر السریه و گاه درباره پادشاه کلان که زیرحکم دیگر نباشد مثل امیرالمؤمنین استعمال میشود. جهت دفع این توهم که آیا دولت ما زیر حکم است، خدا نخواهد الحمدلله سلطنت افغانستان دارای استقلال داخلی و خارجی بوده و یک دولت معظم و مستقل آزاد است، لهذا ما ملت افغانستان امیدواریم که لفظ امیر به لفظ امیرالمؤمنین (تول واک) که پادشاه گفته میشود تبدیل یافته عموم ملت افغانستان بعوض الغازی امیر امان الله،”الغازی امیرالمؤمنین تول واک امان الله” بگویند…
4 :ـ چونکه اعلیحضرت پدر شهید سعید و اعلیحضرت جد امجد مرحوم شما ازطرف ملت به القاب سراج الملت و الدین و ضیأالملت و الدین ملقب بودند، لویه جرگه تمنا میکند که اعلیحضرت غازی مان ملقب بلقب “سیف الملت و الدین” شوند و این لقب را ازطرف لویه جرگه قبول فرمایند.
اعلیحضرت شهریار! دین مقدس اسلام نصب امام را بالای ملت اسلام واجب و لازم گردانیده است و اصولاً مقرر فرموده است که تمام اوامر و نواهی موافق شریعت غرای محمدی صلعم تحت امر اولی الامر شخص پادشاه برهر فرد مسلمان واجب و نافذ باشد(ذکر آیت مبارکه…)، لهذا ما داعیان لویه جرگه و کل ملت افغانستان عهد میکنیم که هرگاه شخصی یا اشخاصی بخواهند که اساس اولوالامر اسلامیه را به تقالید سلطنت های اروپائی مثل مشروطه و یا جمهوری و غیره انقلاب داده، تبدیل نمایند، ابداً راضی نبوده ما ملت افغانستان بسر و جان خودها حاضر خواهیم بود که ازآن تعرض غیرمشروع مدافعه نموده و سلطنت مقدس اسلامی خود ها محافظت نمائیم و من الله التوفیق و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین. پاینده باد اسلام، زنده باد اولوالامر اسلامی و سرفراز دین و دنیا باد هواخواهان اسلام.» (پایان عریضۀ وداعیه) [درمتن فوق از ذکر چند قطعه شعر که بزبان عربی سروده شده بود صرف نظر گردید، درغیر آن متن کاملاً مطابق اصل است]
جوابیه اعلیحضرت:
درمتن آمده است که: «بعد از اختتام این عریضه، اعلیحضرت به یک وضعیت متحیرانه که تحت رقت و تأثیر عمیقی از شنیدن این عریضه آمده بودند، برپا خواسته و فرمودند»:
اعلیحضرت گفتار خود را با این شعر آغاز کردند:
زدشت بیخودی می آیم، از وضع ادب دورم
جنونی گر کنم، ای صاحبان عقل معذورم
اعلیحضرت در ادامه فرمودند (شروع متن گفتار):
«والله بالله مطلبم بجز از ترقیات شما دیگر چیزی نیست و باز خدا شاهد است بجز ازاینکه حیات خود را، زندگانی خود را، سلطنت خود را فدای شما ملت اسلام بگردانم، دیگر آرزوی ندارم و این خدماتی را که درین شش سال نموده ام و می نمایم، نه تنها برای افغانستان بلکه نقطۀ نظرم خدمت عالم اسلام و خوشنودی خدا و رسول الله است که هیچیک لحظۀ از خدمت تان باز نمانده ام و بازنخواهم ماند و عهد میکنم تایک قطره خونی که داشته باشم، بجز از بهبودی و رفاه شما آنرا بدیگر جایی صرف نمیکنم. این عهد های متواتر و موثقی را که مکرراً با من میکنید و این قدر که بنظر لطف و محبت مرا مینگرید و این چهار چیز را که برایم پیش میکنید، درجواب هرکدام آن یکایک عرض میکنم:ـ
دعای را که برای آبادی ملت و مملکت خود بعمر من عاجز کرده اید، حق تعالی قبول بگرداند و خداوند اینطور عمر مرا ندهد که بی آسایش شما یک نفس بکشم.
خدایا مرا توفیق اینطور خدمت را بدهی که درعمر خود ترقیاتی را حاصل کنم تا عالم اسلام وقوم من در آسایش باشد؛ اگر من زنده باشم یا نباشم، شما ملت عزیزم که مرا بدین نظر لطف و مرحمت می بینید و با اینطور نشان ذیشان که درتمام دنیا هیچیک ملت برای پادشاه خود نداده است، ممتاز و سرفرازم می سازید، تشکر میکنم، اما نشان را چه کنم! بس است نشان بهبودی ها و ترقیات شما که بردل من است، نه تنها در حیات من بلکه درزیرخاک هم برسینۀ من این نشان شما خواهد بود.
پیشتر عرض کردم “جنونی گرکنم، ای صاحبان عقل معذورم”، اگرچه از ادب دور است، اما معذورم دارید. بعضی ازشما خواهند گفت که نشان ما را از بی پروائی و بی اعتنائی قبول نمیکند! نی! تاجی را که شما ملت به خاندان ما ازیک خوشۀ گندم داده اید و تا به امروز اولادۀ همان خاندان سلطنت کرده اند، برآن فخر میکنند. فقط به شرف عسکری خود سوگند میخورم خدماتی را که برای شما آرزو دارم، هزار یک آنرا تاهنوز نکرده ام! هروقت که خدمتی بشما ملت و این مملکت خود کردم، باز خود من میگویم که مستحق فلان نشان هستم؛ حال محبت شما برای من نشان است، والله اگر این نشان از یک آفتاب مجلل می بود، آنقدر خوش نمی شدم که ازاین جوش و خروش شما امروز خوش شدم.
دیوانه کنی و هردو جهانش بخشی
دیوانه تو هردو جهان را چه کند
من دیوانۀ ترقیات شما هستم، من مجنون تعالیات تان میباشم، والله بذات اقدس الهی قسم است که دیگر آرزوی ندارم. مهربانی کرده مرا از گرفتن نشان معاف کنید و به چشمهای گریه و پر اشک ریزم نظر کرده اضافه برین تکلیف گرفتن آنرا بمن نکنید. اگرچه از ادب دور است، لاکن من بشرف عسکری خویش که خود را یک فرد عسکر میدانم، قسم خوردم که دراین اظهارم ناز و تکلیف نمی نمایم.
آمدیم به لقبی که لویه جرگه به من ارزانی میفرماید: آیا بنام من عاجز اسم حضرت الهی شامل باشد، خوب است و بدان خورسند و ممنون باشم و یا به “سیف”؟ در وقتیکه من طفل بودم و هیچ فکرم به امن و امان نبود، نامم از زبان جد امجدم “امان الله” نهاده شده است، دیگر لقبی را که خداوند از لطف و مرحمت خود به من مهربانی فرموده “غازی” است. دراول سلطنت من نیز بقبول نمودن “شمس الملت و الدین” و “سیف الملت و الدین” تکلیف شدم، اما گفتم که قبول کرده نمیتوانم.
خدمت شما صادقانه عرض میکنم که “امان الله” خدمتگار شما و خادم اسلام است و خیلی آرزو دارم که تا آخر عمر خود بنام “بندۀ عاجز الله” یاد شوم و درخاک “الله الله” گفته بروم. تنها این لقب غازی را که خدا بمن عطا و ارزانی فرموده است، کفایت میکند. اگر شما میگوئید که اعلیحضرت امیر مرحوم و اعلیحضرت شهید چرا القاب ر ا قبول کرده بودند، عرض میکنم: البته آنها آنرا را لازم دیده باشند، خودم هیچیک خدمتی نکرده ام که تقدیر شود و یا سزاوار این نام باشم، باز اگر خدمتی کرده باشم، بمقابل آن امروز این صداهای ملتم که از هر گوشه و کنار بگوشم میرسد، کفایت میکند. تشکر میکنم، این بار گران را برگردنم نیندازید.
جوهر مرد به تقلید نگردد حاصل
مخترع شو که دگر ها به تو تقلید کنند
من نمیخواهم که درهر کار تقلید کنم، فقط در اسلامیت تقلید میکنم و بس! همین قدر که گفتید، کافی است.
آنچه درباب امیرالمؤمنین غازی امان الله تول واک فرمودید، خوب میدانم که در افغانی “تول واک” کل اختیار را میگویند، هروقت که زبان افغانی بهمه نقاط مملکت افغانستان و دربین مامورین ما رواج یافت، البته خودم نیز بقبول کردن آن حاضرم.
امیر المؤمنین:ـ آیا خلفای راشده(رض) امیر گفته نمیشوند؟ میشوند! آیا آنحضرات به زیر حمایۀ احدی بودند؟ نی ! خاندان ما به همین لقب امیریاد شده اند. حالا شما مختارید که این خادم اسلام را “امیر” می گوئید یا “امیرالمجاهدین” یا “امیرغازی” یا “خادم اسلام” میخوانید، هرچه بگوئید، خوب است هیچ پروائی ندارد، این همه از محبت شما است، لاکن خودم خود را نسبت بشما خوب می شناسم. بخیالم اگر مرا “امیر امان الله” بگوئید، خوب است، تا زمانیکه خدمت شایان تقدیر و قابل تحسین برای شما و عالم اسلام ابراز کنم.
نه از دنیا غمی دارم که عقبا است در پیشم
جنون خدمت خویشم ازین پس کوچه ها دورم
فقط وقار و عزتم در آبادی و بهبود شما است و بس!
درخصوص شمشیر:ـ قانوناً و شرعاً و عقلاً شما را ملامت میکنم و قبول کرده نمیتوانم، چرا این شمشیر از طلا است و بعضی دانه های الماس هم دارد. فقط برای پاس خاطر و خوشنودی تان همین تفنگ را قبول میکنم و با شما عهد میکنم که در اثنای محاربه اگر سرم برود، درپهلوی این تفنگ خواهد بود، تا اولاً سر خود را در راه خدمت شما ملت ندهم، این تفنگ را به دشمنان تان نخواهم داد.
باقی چیزهای شما را هم منظور میکردم، لاکن بنابر دلائلی که عرض کردم قبول کرده نمیتوانم. باقی خاتمه کلام خود را به دعای ترقی و تعالی عالم اسلام مخصوصاً افغانستان نموده میگویم: الله اکبر الله اکبر لا اله الله، الله اکبر الله اکبر و لله الحمد» (پایان متن گفتاراعلیحضرت غازی)
در پایان همه حضار لویه جرگه با شور و هیجان از حضور دائمی اعلیحضرت در جریان لویه جرگه و ارشادات شان سپاسگذاری نمودند و به تکرار از حضور پادشاه ، خواهان قبول پیشنهاد های خود شدند. درجواب پادشاه فرمود که «این احساسات نیک شما برایم بالاتر از نشان و القاب و تحف است» و دربرابر اصرار آنها بار دیگر به تأکید گفت که: «زیاده تکلیفم ندهید؛ باقی همه شما را امروز رسماً وداع میکنم و از خدای خود امید دارم که در آینده، روشن کنندۀ افکار عموم افغانستان و عالم اسلام شما باشید و از افکار عالی شما عموم عالم اسلام علی الخصوص افغانستان ترقیات فوق العاده را که درآن رضا و خوشنودی حضرت الهی باشد، بدست بیاورید، غیر خوشنودی حضرت الهی دیگر چیزی را نمیخواهم. شما را بخدا سپردیم تا بخیر و عافیت به خانه های خود بروید». (متون فوق از کتاب “رویداد لویه جرگه دارالسلطنه 1303” ، به اهتمام مولوی برهان الدین کشککی، از صفحه 404 تا 418 عیناً برگرفته شده است)
چرا پادشاه از قبول پیشنهاد اعضای لویه جرگه امتناع ورزید؟
اعلیحضرت امان الله شاه از بدو سلطنت (9 حوت 1297 ) تا شش سال اول با حصول استقلال کشورکوشید تا برخرابه های نظام کهن قبائلی، شالودۀ یک دولت عصری را برمبنای قانون و نظم به وجود آورد. اصلاحات اداری در داخل اورگان حکومت، انفاذ قانون اساسی و احترام به آزادیهای فردی، وضع قوانین و نظامنامه ها درساحات مختلف (بیش از 75 نظامنامه)، رجوع به نظریات مردم و فرا خواندن لویه جرگه به حیث یک مرجع عالی تقنین، اصلاحات امور مالی، توجه امور معارف و برای اولین بار افتتاح مکاتب نسوان و تساوی حقوق زن و مرد، ازبین بردن امتیازات و معاشات مستمری بعضی خانواده ها و القاب شان همه از جملۀ نوآوریهای مهم و بحث آنگیز آن دوره بودند. مسلم است که بسیاری از این نوآوریها به منافع کلی طبقات صاحب امتیاز از جمله روحانیون، خوانین، زمیندارهای بزرگ، خانواده های اشرافی و بخصوص یک عده روحانیون متعصب و محافظه کار افراطی صدمه رسانیده و به تحریک انگلیسها که مثل پلنگ زخمی از استقلال خواهی آن پادشاه و اثرات آن در سرزمین هند در صدد انتقام از او بودند، قیام خوست را براه انداختند و آنرا بیک جنگ تمام عیار در مقابل دولت تبدیل کردند تا بدانوسیله افغانستان را از مسیر تحول و تجدد باز دارند و بار دیگر آتش جنگ داخلی را در کشور شعله ور سازند.
قیام خوست وقتی آغاز شد که در کابل لویه جرگه 1303 درحال تدویر بود و نمایندگان، بخصوص جناح محافظه کار افراطی روی مسائل حساس مربوط به نوآوریها با شاه مصروف بحث و مناقشه بودند. شاه با ملاحظه اوضاع کوشید تا نرمش اختیار کند و بعضی اقدامات را برطبق خواست اعضای لویه جرگه تعدیل نماید. این برگشت عبارت بود از: بسته شدن دروازه تعلیم به روی دختران، جواز نکاح دختر صغیره، اعاده صلاحیت قاضی در تعزیرات، کشتن سارق در تکرار عمل، شرکت قاضی و ملا در محکمه مامورین دولت، گماشتن محتسبان برای امر احتساب، تنظیم امور ملا و مؤذن بدوش دولت، مقید ساختن آزادی فردی محض به امور شخصی که امور سیاسی و عقیدوی را شامل نمی شد، اعاده حق ازدواج مرد تا چهار زن، جواز تادیه نقدی و یا عوض برای خدمت زیر بیرق، تأسیس دارالعلوم عربی و دارالحفاظ و دیگر مسائل.
اعضای لویه جرگه تحت تأثیر علمای دینی کوشیدند تا جلو هرنوع تحول بعدی را نیزبگیرند و زیر نام شریعت آنرا محدود سازند و پادشاه را با بخشیدن القاب و غیره که باریکی های آنرا میتوان در متن پیشنهادیه فوق الذکر”وداعیه لویه جرگه” با دقت گنجانیده بودند، از پیشبرد تحولات به نحوی مانع شوند. بعضی از علمای نخبه دینی که در عین زمان خواهان قدرت سیاسی بودند، تلاش داشتند تا در امور مهمه دولتی خود را شریک السلطنه سازند. ولی شاه امان الله که به ملاحظه اوضاع در جنگ خوست مجبور گردیده بود تا به بعضی برگشت ها در نظامنامه ها و سائر امور دولتی در طول لویه جرگه تن دهد، نمیخواست از عزم خود در مورد ادامه تحول و تجدد بکلی منصرف شود ومردم و کشور را از پیشرفت و ترقی محروم سازد و درنظر داشت با استقرار اوضاع دوباره به سیاست تجددخواهی خود ادامه دهد، لذا از قبول پیشنها های لویه جرگه به صراحت ابا ورزید و آنرا به جدیت و به تکرار رد کرد و تنها به قبول تفنگ، آنهم با عبارات بسیار موزون موافقه کرد. چنانچه پس از سرکوبی غائلۀ خوست، بار دیگر اما به تدریج روی به اصلاحات آورد. باقی نکات دیگر را می گذارم به مطالعه دقیق و برداشتهای بیطرفانه علاقمندان. و الله اعلم بالصواب (پایان نوشته)
مقالات مرتبط
امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)






اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)


داکتر سیدعبدالله کاظم
داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.
بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.