بالاخره سرنخ "میزبان" پیدا شد!

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 3 مارچ 2015

دراین اواخر کتاب “عیاری از خراسان” نوشتۀ استاد بزرگوارخلیل الله خلیلی بار دیگر زیر ذره بین تحلیل گران وقایع سیاسی و تاریخی کشور قرار گرفته و منشأ آن همانا برگزاری محفل هواداران حبیب الله کلکانی به ابتکار پوهاند رسول رهین در لندن بود. اینکه چرا استاد خلیلی مرحوم با تمام شهرت ادبی خود در سالهای واپسین عمر به نوشتن چنین کتاب که شایستۀ مقام او نبود، دست یازید و از “کاهی ، کوهی” ساخت، از اول تاحال بسیار بحث برانگیز بوده است، چنانکه محتوای این کتاب از همان روزهای اول نشر آن در پاکستان (در اوایل 1983) مایۀ تعجب همه و حتی حلقۀ ارادتمندان خاص استاد مرحوم قرارگرفت. چندی قبل جناب انجنیر احسان الله مایاردر مقالۀ خود “به یاد تو سخنور بی همتای ملت افغان” این سؤال را از شخص استاد سالها قبل پرسیده بود که چرا استاد همچو کتابی را نوشته است، استاد در جواب چنین گفته بود: «این اثر بابتکار خودم بوجود نیامده بلکه میزبانم از بنده درخواست نموده تا در مورد یکی از پادشاهان افغانستان چیزی بنویسم. امیر حبیب الله کلکانی را می شناختم و همکار وی بودم… آنرا نوشتم…»

در کتاب نامه های استاد به دخترش متنی ذکر رفته که گویا استاد در دسمبر 1983 از طرف ضیأالحق رئیس جمهور پاکستان به حیث مشاور فرهنگی موصوف در امور مهاجرین افغان مقرر گردیده و استاد این وظیفه را با کمال افتخار بیک شرط قبول کرده که وظیفه را “بدون دفتر رسمی بطور آزاد” برایش تفویض کند. به این اساس استاد در بدل یک معاش که “گذارۀ” او می شد در اسلام آباد اقامت و در ناظم الدین رود بکار آغاز کرده است.

از این متن چنین بر می آید که “میزبان” استاد احتمالاً حکومت پاکستان و شخص ضیأالحق رئیس جمهور آن کشور بوده باشد و با این احتمال در پیشنهاد نوشتن کتاب علاقمندی یک بُعد خارجی مطرح میگردید و بحث بیک سمت خاص کشانیده می شد. اما از دوست عزیزم محترم آقای جلیل غنی ممنونم که با نوشتۀ اخیر خود تحت عنوان “توضیحی بر: یاد تو سخنور بی همتای ملت افغان” منتشرۀ این پورتال بطور دقیق روشنی انداخته و سرنخ “میزبان” را ، طوریکه جناب شان شاهد جریانات آنوقت در پشاور بودند، در دست داشته و آنرا با نشر مقالۀ خود واضح ساخته اند. ایشان در زمینه تحت سه فقره چنین می نویسند:

« 1 ـ استاد خلیلی در یازدهم اکتوبر 1982 وارد اسلام آباد شد و در دفتر مرکز علمی متعلق به جمعیت اسلامی افغانستان برهبری برهان الدین ربانی بسر میبرد. اینکه استاد خلیلی نوشته اند که”عیاری از خراسان” را به درخواست میزبان نوشته اند، این میزبان جز استاد ربانی کس دیگری بوده نمی تواند. به این دلیل تصور شده نمی تواند که ضیأالحق و یا دستگاه او دلچسپی و علاقمندی به حبیب الله کلکانی داشته بوده باشد؛

2 ـ این رساله…. دراوایل سال 1983 نگاشته شد و در پاکستان چاپ شد و نه بعد از آن، زیرا زمانیکه این رساله بدستم رسید، استاد خلیلی هنوزهم در دفتر مرکز علمی بسر می بردند. و من هم گه گاهی بحضور شان مشرف میشدم و از محضر شان فیض میبردم. در این دفتر اتاق کوچک و محقری به اختیار شان گذاشته شده بود که بیشتر به یک اتاق مسافر خانه می ماند تا یک محل رهایش فراخور حال استاد خلیلی؛

3 ـ استاد خلیلی به احتمال قوی از دسمبر 1983 به بعد در محلی که حکومت ضیأالحق در ناظم الدین رود برای شان تهیه کرده بود، بسر برده اند، زیرا من [جلیل غنی ـ نویسنده] در اواسط جون 1983 که من هنوز بحیث مهاجر در اسلام آباد بسر میبردم، استاد در مرکز علمی جمعیت اسلامی در همان اتاق محقر بسر می بردند.»

محترم جلیل غنی می افزاید: «مرکز علمی ازطرف جمعیت اسلامی در اسلام آباد تاسیس شده بود که ظاهراً برای جلب و جذب دانشمندان و علما جهت تحقیق و تتبع و آمادگی ها برای آیندۀ افغانستان بود». آقای جلیل غنی از یک عده شخصیت های دانشمند افغان نام می برد که تحت ریاست داکتر شیر احمد حق شناس عضویت آن مرکز را داشتند. به قول آقای غنی: «آنانیکه توانستند با روش جمعیت اسلامی و مدیران آین مرکز توافق کنند، تا واپسین روزهای بیرون شدن از پاکستان در همانجا سازش نمودند ، ولی عدۀ دیگری که رهبری جمعیت نمیتوانست از آنها به نفع خود بهره برداری نماید، به نحوی از آنحا یا مجبور به ترک این مرکز می شدند و یا هم خود شان مرکز علمی را ترک میکردند…»

 اینجانب در نوشتۀ خود منتشرۀ این پورتال (سهواً تاریخ آن 25 مارچ درج شده و اما تاریخ درست آن اول اپریل میباشد) چند سؤالی را در این ارتباط مطرح کرده بودم، از اینقرار: 

ــ میزبان شان کی بود؟

ــ هدف میزبان از این پیشنهاد که استاد باید در بارۀ یکی از پادشاهان افغانستان چند سطری بنویسند، چه بود؟

ــ آیا استاد غیر از “حبیب الله دوم” پادشاه دیگر را با شهرت خوب نمی شناخت که در بارۀ او می نوشت مثلاً اعلیحضرت محمد ظاهر شاه که حیثیت حقدار و ولی نعمت استاد را داشت؟

ــ آیا واقعاً دلیل نوشتن کتاب “عیاری از خراسان” طوریکه ادعا شده است، این بود که امیر حبیب الله «یک انسان با  ناموس بود»؟

ــ فرض شود که “حبیب الله دوم” شخص با ناموس بود، آیا تنها ناموس داری دلیل آن بوده میتواند که استاد او را با چنان وجه مبالغ آمیز توصیف و تمجید کند و از او عیار بسازد، آنهم عیار خراسان؟ آیا استاد مرحوم که خود همکار او بود، نمیدانست که در دورۀ کوتاه چند ماهه حکومت او چه فجایع نبود که صورت نگرفت؟ آیا عیار واقعی میگذاشت تا کسی به ناموس دیگری تجاوزعریان کند، چه رسد به آنکه خودش مرتکب اینکار شده باشد؟

با توضیحات محترم جلیل غنی جواب دو سؤال اول تاحدی زیاد واضح شد که مقصد از میزبان همانا «جمعیت اسلامی به رهبری برهان الدین ربانی» بوده است و جواب سؤال دوم نیز از طریق میزبانی “جمعیت اسلامی” تا حدی وضاحت می یابد و اما اینکه اختیار انتخاب پادشاه را به استاد داده باشند هنوز هم زیر سؤال است، زیرا استاد میگوید که:«چون حبیب الله کلکانی را می شناختم و همکار وی بودم..آنرا نوشتم»؛ شاید این امکان درست باشد که هردو یعنی استاد خلیلی و استاد ربانی روی علایق خاص خویش به این تفاهم رسیده باشند که به اصطلاح “باز انتخاب شان بر شانه ای” حبیب الله کلکانی بنشیند، درغیر آن ممکن نبود که استاد خلیلی با همه نشیب و فراز های زندگی فقط زیر امر و هدایت استاد ربانی به نوشتن چنین اثری که از شأن او دور بود، تن در دهد. اینجاست که علایق سیاسی استاد خلیلی به حیث یک شخصیت ملی مطرح بحث میگردد. 

بهرحال سؤالهای دیگر من هنوز هم لاجواب مانده اند، همانطوریکه در مقاله نوشته ام: این سؤالها به یقیین به حیث موضوع بحث جدی در غیاب استاد خلیلی مرحوم مطرح بوده و هریک  آنرا به نحوی توجیه خواهند کرد که برموقف شخصی و ملی استاد اثر منفی وارد خواهند کرد.

لازم به تذکر است که چون زندگی استاد خلیلی مرحوم دارای دو بُعد بوده: یکی ادبی و دیگر سیاسی. لذا من به بُعد ادبی ایشان بخصوص اشعاری که بعد از مصیبت وارده بر کشور و مردم سروده اند، بسیار ارج میگذارم. واقعاً اشعار پرسوز استاد در این عرصه در میان شعرای معاصر ناب و بینظیر است و اما در بُعد سیاسی درطول حیات شان اشتباهات بسیار زیاد صورت گرفته که بحث برانگیز میباشند و چهرۀ سیاسی استاد را زیر سؤال می برند. وقتی درباره شخصیت استاد صحبت میگردد، باید کوشید که این دو بُعد متفاوت را یکی زیر تأثیر دیگر قرار نداد، بلکه هر بُعد را بطور جداگانه ارزیابی کرد.

موضوع دیگری که میخواهم در این ارتباط به آن اشاره کنم اینست که چرا در کتاب نامه ها به دخترش موضوع ارتباط استاد با جمعیت به نحوی تحریف گردیده و خواننده را در موضوع انگیزۀ نوشتن کتاب “عیاری از خراسان” به سمت دیگر می برد که گویا میزبان حکومت پاکستان بوده باشد؟ آیا این تحریف آگاهانه صورت گرفته یا چطور و چرا واضح نشده که این کتاب به اثر تقاضای “جمعیت اسلامی افغانستان” و بخصوص شخص استاد برهان الدین مرحوم صورت گرفته است؟ چرا خانوادۀ استاد خلیلی بخصوص محترمه دختر شان که گردآورنده این کتاب میباشند، نخواسته اند از منسوبیت استاد به جمعیت پرده بردارند، درحالیکه منسوبیت پسر استاد یعنی آقای مسعود خلیلی و بعضی دیگراز اعضای فامیل شان به جمعیت اسلامی آشکار است. آیا لازم نبود تا استاد را همانطوریکه بود، به جمعیت مربوط میدانستند تا به ضیأالحق و حکومت پاکستان؟

در خاتمه بار دیگر از توضیحات جناب محترم جلیل غنی در روشن ساختن قسمتی از موضوع تشکر میکنم و به این بحث علی العجاله پایان می بخشم.

 

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.