امریکا از امضای پیمان امنیتی با افغانستان چه هدف دارد؟
نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
رئیس جمهور کرزی دریک بیانیۀ خود که در کنفرانس صنایع ملی بتاریخ 27 نوامبر 2012 ایراد کرد، با اشاره به «سند امنیتی با واشنگتن» راجع به اینکه ما از امریکا چه میخواهیم، چنین گفت: «ماهمرای امریکائی ها و غربی ها هم یک معامله میکردیم که نه سیخ بسوزد و نه کباب، که هم منفعت ما را آنها قبول کنند و هم ما به جائیکه آنها بسیار حساس هستند، دست نزنیم و اما منفعت خود را ازآنها صد درصد بخواهیم که بندهای ما را بسازند و کمک نمایند، پروژه های بزرگ اقتصادی ما را کمک نمایند، اردوی ملی ما را تقویه کنند و مجهز به طیاره و اسلحۀ ضروری نمایند، پولیس و استخبارات ما را تقویه نمایند، بقیه آنها که در منطقه هرچی میکنند، ما [به آن] کار نداریم.»
کرزی در بیانیۀ فوق به ضرورتهای واقعی کشور و مطالبات معقول از امریکائی ها تماس گرفت که اساساً باید این تقاضا ها را درطول سالهای گذشته مطرح و برآن اصرار میکرد. اما آنچه را که اکنون بعد از گذشت یک سال و آماده شدن مسوده موافقتنامۀ امنیتی و پس از بحث در جرگه مشورتی شرط امضای آن سند میداند، با آنچه یک سال قبل گفته بود، فرق بارز دارد که گویا اصل را نادیده گرفته و به فرع چسپیده است به این عبارت که حالا کرزی امضای سند امنیتی را به دوشرط موکول میکند: یکی ختم کامل عملیات نیروهای خارجی بالای خانه های مردم افغانستان و دیگر آغاز عملی روند صلح.
درحالیکه جانب امریکا و متحدینش درافغانستان بنا بردلائلی جداً تقاضا دارند تا این موافقتنامه هرچه زودتر و حتی تا ختم سال جاری یعنی چهار هفته دیگر باید امضا گردد و اما رئیس جمهور کرزی میگوید که برای امضای این موافقتنامه عجله نداریم تاوقتیکه از تحقق پیش شرط های خویش مطمئن نشویم و علاوه میدارد که موافقتنامه میتواند بعد از انتخابات به وسیلۀ رئیس جمهور جدید امضا شود.
این سردر گمی ازیکطرف بین جامعۀ جهانی و حکومت افغانستان موجب بروزمشکلات و بی باوری ها گردیده و اصرار مزید جانبین از موقف های فعلی شان وضع را بیک بن بست خطیر کشانیده است که به نظر بعضی ها اگر معضله حل نشود، موجب خروج کامل قوای بین المللی و امریکا از افغانستان خواهد شد و توأم با آن کمک های جامعه جهانی به افغانستان شدیداً کاهش خواهد یافت، ازطرف دیگر در داخل کشور نیزآینده ای نامعلوم موجب بروز ناراحتی و نگرانی ها بین حلقات مختلف جامعه گردیده و مردم را به دو گروپ تقسیم کرده است که تعدادی کثیر طرفدار امضای فوری موافقتنامه میباشند و اما عده ای دیگر از جمله کسانیکه بخصوص تحت تأثیرمخالفت های علنی و غیرعلنی دو کشورهمسایه (ایران و پاکستان) ویا تبلیغ مخالفان مسلح و یا احساسات ملی قرار دارند، امضای همچو موافقتنامه را بطور کل رد میکنند و آنرا «تداوم اشغال» میدانند ویا اینکه امضای آنرا موکول به تضمین عملی ساختن پیش شرط های مطروحه رئیس جمهور کرزی می سازند.
تغییر لحن رئیس جمهور گاهی با شدت و گاهی با ملایمت و طرح خواست های متفاوت، این احساس را بین حلقات داخلی و خارجی به وجود آورده است که گویا ارائه پیش شرط ها بیشتر وجه «بهانه گیری» را دارد و بر مبنای نکات فرعی و اغلب غیرعملی استوار میباشد. طور مثال رئیس جمهور در بیانیۀ خود خطاب به اعضای جرگه مشورتی گفت: «نیروهای ایالات متحده به منظور اجرای عملیات نظامی به خانه های مردم افغانستان به استثنای موارد فوق العادۀ آنی داخل شده نمی توانند و این هم درحالاتی خواهد بود که خطر جدی متوجه زندگی اتباع امریکا باشد» (1) و آقای کرزی با قرائت قسمتی از نامه رئیس جمهور امریکا در بیانیۀ خود در روز ختم جرگۀ مشورتی قناعت کرد و این موضوع را حل شده پنداشت، اما اکنون بار دیگر آن را با قاطعیت مطرح می سازد که گویا گفتار قبلی خود را ازیاد برده است. کرزی در مورد آغاز فوری عملیۀ صلح یک بار میگوید که: «کلید صلح بدست امریکا و پاکستان» است، و بعد آنرا به: «همکاری صادقانۀ امریکا برای از سرگیری مذاکرات باطالبان که پس از بسته شدن دفتر قطر متوقف شد»، مربوط میداند و اما در مذاکره با دابنز ـ نماینده مخصوص امریکا در امور افغانستان و پاکستان اذعان میدارد که: «اگر مداخلات خارجی در افغانستان متوقف شوند، صلح دراین کشور تأمین خواهد شد».
از ورای این نوع بیانات معلوم میگردد که رئیس جمهور کرزی درمورد چگونگی عملیه صلح یک نظر مشخص ندارد، گاهی آنرا با آغاز مذاکرات با طالبان خلاصه میکند و گاهی صلح را در کشور به توقف مداخلات خارجی مربوط میداند که در هردو حالت موضوع غیردقیق بوده و فاقد یک میکانیزم مشخص برای رسیدن به صلح میباشد. اینچنین اظهارات حتی برموقفگیری بعضی از صاحبنظران تأثیر انداخته ومیگویند که : «امریکا اول باید صلح را بیاورد، بعد موافقتنامه را امضا کند»، ولی این هموطنان از خود نمی پرسند که اگر صلح قبل از امضای موافقتنامه تأمین گردد، پس امضای موافقتنامه چه لزوم خواهد داشت؟ دراین ارتباط باید گفت که تحقق آرزومندی صلح بطور کل بسته به عواملی اند که بصورت فوری میسر نیست و میتواند پس از امضای موافقتنامه به وجه بهتر برآورده شود تا قبل از آن.
بهرحال روابط سردی که بین رئیس جمهور کرزی و حکومت امریکا تحت زعامت بارک اوباما بخصوص بعد از انتخابات 2009 ریاست جمهوری افغانستان به وجود آمد و هر روز به شدت آن افزوده میشود، درامضای این موافقتنامه بطور واضح اثر گذار میباشد، طوریکه سخنان غیر دپلماتیک رئیس جمهور کرزی در مورد امریکا طی این چند سال اخیر فضای روابط دو کشور را متشنج ساخته و موجب بروز بی اعتمادی بین آنها گردیده است. اگر از ذکر ده ها مثال در زمینه بگذریم، یک مثال میتواند عمق این وضع را بخوبی بیان کند، چنانکه آقای کرزی در یک کنفرانس مطبوعاتی در حضور جم غفیری از نمایندگان رسانه ها و شخصیت های سرشناس که در ارگ ریاست جمهوری بتاریخ 14 نوامبر 2012 دائر گردیده بود، گفت: «امریکا باید ثبات سیاسی افغانستان را قبول کند، امریکا علاقه ندارد افغانستان صاحب زیربناها شود، امریکا علاقه ندارد که دراینجا برق تولید شود و ما را از واردات بی نیاز سازد»؛ او درادامه روی به اشخاص حاضر کرد و گفت: «بعضی خلقی ها و پرچمی ها اینجا هستند، مجاهدین خفه نشوند، مثلاً سلیمان لایق اینجا حضور دارد، استاد خلق و پرچم استاد خوب بود، اما استاد ما دزد است، پر از فساد است و چلباز…»(2)
درموجودیت همچو فضای متشنج که معلوم نیست چرا آقای کرزی به آن دامن میزند ومیکوشد بارهمه مسئولیت ها، ازجمله برهم خوردن صلح و امنیت و عدم توجه به انکشاف اقتصادی را بدوش امریکائی ها بیندازد، درحالیکه از بیکفایتی حکومت، از بی برنامگی اقتصادی و سیاسی، ازادارۀ غرق در فساد، از مصلحت گرائی های بی لزوم، از سوء استفاده های بزرگ اراکین دولت و چور و چپاول دارائی های عامه بوسیلۀ زورمندان در داخل دستگاه هیچ یاد نمیکند. در موجودیت همچو فضای پرتشنج واضح است که امضای موافقتنامۀ امنیتی تحت تأثیر عقده های شخصی و روابط خصوصی قرار میگیرد و روابط دوکشور را دراین موقع حساس با مشکلات زیاد مواجه می سازد، چنانکه رئیس جمهور کرزی امضای موافقتنامه را به دلایل بیشتر احساسی به تعویق می اندازد و اما جانب امریکائی خواهان امضای فوری آن میباشد و این اختلاف نظر سرنوشت افغانستان را بیک حالت موهوم می کشاند.
دراین میان بسیاری مردم از خود می پرسند که چرا امریکا و متحدین ناتو برسر امضای موافقتنامه ، آنهم به زودترین فرصت اصرار دارند و چه «نیم کاسه ای زیر کاسۀ» این اصرار نهفته خواهد بود؟ واقعاً این سؤالیست که تاحال کمتر به آن جواب ارائه شده است. نبود وضاحت لازم دراین مورد، اخیراً موجب شده تا مخالفان نیز شایعات و تبلیغاتی را پخش کنند که گویا امریکا میخواهد با امضای این موافقتنامه افغانستان را برای همیشه زیر سلطۀ خود نگهدارد و با استفاده از موقعیت ستراتژیک آن نفوذ خود را، آنهم بیشتر در برابر چین و دیگر کشورهای منطقه پخش نماید و یا به نظر برخی دیگر: امریکا به منابع زیرزمینی افغانستان چشم دوخته و میخواهد این منابع را درانحصار خود داشته باشد و یا اینکه: امریکا میخواهد افغانستان را به حیث «تخت خیز» بسوی کشورهای آسیای مرکزی بکار گیرد.
اینکه پخش همچونظریات و شایعات دربین مردم تاحد زیاد کار ایران و پاکستان و جریان های چپ و راست افراطی در داخل و خارج کشور، بخصوص گروه های مسلح مخالف دولت افغانستان خواهد بود، جای شک نیست . شاید در پشت پرده چنین اهدافی وجود داشته باشد که در صحت و سقم آن قضاوت قطعی کار مشکل است، ولی تاجائیکه دلائل و شواهد نشان میدهد تأکید امریکا برای امضای موافقتنامه و نیز اصرار بر امضای فوری آن دلائل متعدد دارد که میتوان این دلائل و انگیزه ها را تحت فقرات جداگانه ذیلاً مورد بحث قرار داد:
1 ـ اهداف طویل المدت امریکا:
پس از سقوط شوروی سابق و پایان جنگ سرد جهان یک قطبه شد و امریکا به حیث یگانه ابرقدرت جهانی تبارز کرد. با قدرتمند شدن چین و هند طی دو دهۀ اخیر و نیزدوباره مبدل شدن روسیه به حیث یک قدرت، امریکا را به این نظر آورد تا درعرصۀ جهانی بجای توجه به طرق نظامی (طوریکه در جنگ سرد و بعداً در دوره هشت ساله ریاست جمهوری جارج بوش مطرح گردید)، به دپلماسی و تفاهم با کشورهای قدرتمند توسل جوید و به نحوی در تقسیم منافع جهانی شیوۀ سازش و نوعی از «امتیاز دهی و امتیاز گیری» را درپیش گیرد. به اساس این سیاست که بخصوص طی شش سال اخیر از طرف ادارۀ اوباما بطور محسوس پیش برده میشود، از مدتیست که امریکا توجه خود را قدم بقدم و با احتیاط کامل بسوی چین معطوف کرده است تا درصورت امکان با آن کشور در مورد تقسیم منافع منطقوی درقارۀ آسیا بیک تفاهم دراز مدت برسد، طوریکه بگذارد نفوذ چین در افغانستان و کشورهای منطقه بیشتر گردد و دربدل آن چین حاضر شود از رقابت جدی به منافع امریکا در شرق دوریعنی آسیای جنوب شرقی خودداری کند.
اینکه چرا امریکا دراین معامله چین را مورد نظر قرار داده است، دلیل آن میتواند براین مبنا استوار باشد که چین قادر است درمنطقه ثبات و امنیت لازم را استحکام بخشد، زیرا همین حالا چین ازیکطرف در پاکستان در ساحات مختلف سرمایه گذاری کرده و درانکشاف امور سلاح زروی آن کشور و نیزدر توسعه بندر«گوادر» وشاهراه موسوم به «قراقرم» که راه بحری را با ایالت «سیگیانگ» وصل میکند، نقش بسیار بارز دارد؛ ازطرف دیگر چین از مدتیست با ایران روابط بسیار دوستانه و عمیق برقرار کرده است. دراین حال چون افغانستان یک کشور محاط به خشکه است و ازاین ناحیه دسترسی مستقیم امریکا به افغانستان دچار مشکل می باشد و نیزدو کشور همسایه ایران و پاکستان هریک آجندای دیرینه درافغانستان دارند که بطور کل مانع ثبات افغانستان زیر حمایت امریکا میگردند، لذا امریکائی ها چانس موفقیت خود را در اقامت دراز مدت در افغانستان بسیار ضعیف و پر از مشکلات می بینند و با وجود صرف پول و دادن قربانی از آینده خوب در این منطقه چندان امیدوار نیستند. روی این ملحوظ یگانه کشوری که توان حفظ امنیت و چانس استفاده از موقعیت ستراتژیک افغانستان را بخصوص در راه مبارزه با تروریزم و سرکوبی عناصرفعال وابسته به القاعده و گروپهای مربوطه در منطقه دارد، چین خواهد بود. علاوتاً برای چین که از همه بیشتر به کمبود مواد انرژی تیل و گاز مواجه است و نیز به منابع معدنی ضرورت دارد، نفوذ درافغانستان و کشورهای آسیای مرکزی بسیار پرمنفعت بوده و آن کشور را در اینکار تشویق خواهد کرد تا در گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود در منطقه بکوشد.
راجع به اینکه امریکا میخواهد از نظر طویل المدت محل عطف خود را از آسیای مرکزی و افغانستان بسوی کشورهای جنوب شرق آسیا تغییر دهد، طی یکی دوسال اخیر مطالب زیاد در رسانه های معتبر امریکائی به نشر رسیده است که ذکر همه دراین مختصر نمیگنجد، اما طور مثال میتوان از یک مقالۀ خانم وندا براون ـ یکی از تحلیلگران ارشد موسسۀ «بروکینگز» امریکا نام برد که تحت عنوان «توافقنامه امنیتی به نفع کیست: امریکا یا افغانستان» در سایت بی بی سی بتاریخ 17 نوامبر 2013 به نشر رسید. خانم براون ضمن شرح اینکه افغانستان از امضای موافقتنامه امنیتی با امریکا بیشترین نفع را خواهد برد، به این موضوع نیز اشاره کرده است که:
رئیس جمهور افغانستان عقیده دارد که امریکا نمیتواند از افغانستان خارج شود، زیرا امریکا با استفاده ازافغانستان به حیث زینۀ خیز، یک بازی بزرگ جدید را در آسیای مرکزی در مقابل چین و روسیه دنبال میکند وآقای کرزی تمرکز ستراتژیک اصلی امریکا را روی همین مسأله میداند، درحالیکه این درک ستراتژیک کاملاً با دیدگاه امریکا نسبت به حضورش در منطقه متفاوت است. او درارتباط با این موضوع می نویسد: «امریکا نه افغانستان و نه آسیای مرکزی را ، بلکه شرق آسیا را درکانون توجه ستراتژیک خود قرار داده است. تلاش برای اینکه چین به یک قدرت مسالمت آمیزمبدل شود، از اولویت های سیاست خارجی واشنگتن است. امریکا جنوب شرق آسیا و هند ـ و نه افغانستان و آسیای مرکزی ـ را عرصۀ مهم برای پیگیری این هدف میداند. برعلاوه امریکا در شرق میانه گرفتار است: سوریه و مصر در آتش بحران می سوزند، جنگ سرد میان ایران و عربستان سعودی درجریان است و امریکا سعی بسیار برای حل مسألۀ بغرنج اسرائیل و فلسطین بخرچ می دهد. بسیاری از سیاستمداران امریکائی و حتی شاید بسیاری از مقامات قصر سفید، افغانستان را مسئولیت نابخردانه و فاقد اهمیت ستراتژیک می دانند».(3)
خانم براون دراین زمینه می نگارد: «بسیاری از مقامات امریکائی، ازجمله بعضی اعضای کانگرس این کشور معتقد اند که امریکا باید بطور کامل از افغانستان خارج شود و هم مردم امریکا و بسیاری از نمایندگان آنها در کانگرس براین باور اند که امریکا به اندازۀ کافی برای افغانستان مایه گذاشته و به حد کافی تهدیدات تروریستی موجود در منطقه را سرکوب کرده است و حالا وقت بازگشت به خانه و تمرکز برمشکلات داخلی کشور، ازجمله رشد اقتصادی، اشتغال، مسائل اجتماعی و…… رسیده است. اگر موافقتنامۀ امنیتی دوجانبه میان امریکا و افغانستان امضا نشود، بسیاری از سیاستمداران و شهروندان امریکائی به هیچ وجه ناراحت نخواهند شد».
به نظر بعضی ها اینکه امریکا از مدت چند سال بدینسو دربرابرپروژه های بزرگ سرمایه گذاری چین در افغانستان ازجمله مس عینک و استخراج تیل شمال دریای آمو و غیره مانع ایجاد نکرده و گذاشته است که این روند تدریجی پیش برود، نشانه های از توجیه مقدماتی این تغییر عمده ای سیاست امریکا در منطقه می دانند.
2 ـ اهداف متوسط المدت امریکا:
امریکا به همان سرعت که پای خود را از جنگ فرسایشی عراق بیرون کرد، درافغانستان نمی خواهد از عجله کار گیرد. ستراتژی خروج امریکا از افغانستان شامل اهداف متوسط المدت آن کشور است، چنانکه نخست با تشدید عملیلت نظامی طی سالهای 2009 تا 2011 کوشید که زمینۀ امنیت و ثبات نسبی را در افغانستان فراهم سازد تا در پرتو آن بتواند به نام «نیک» قوای خود را تدریجاً از افغانستان بیرون کند و مسئولیت های امنیتی را به نیروهای امنیتی افغانی بسپارد. لذا با تشدید عملیات نظامی طی سالهای فوق آنها توانستند مخالفان مسلح دولت افغانستان را از صحنه جنگ های «حمله و گریز» دورکنند، ولی مخالفان با استفاده از تاکتیکهای جدید عملیاتی به شکل حملات انتحاری، بمب گذاریهای کنار جاده دربرابر قوای خارجی و قوای افغانی، تولید ترس و وحشت و حمله برمحلات پرتجمع و ترور شخصیت ها فعالیت های تخریبی خود را بطور روزافزون تا امروز توسعه دادند که این وضع بیرون رفتن «موفقیت آمیز» امریکا و ناتو را درموقع معین 2014 مواجه به مشکل ساخت. به این اساس امریکا و کشورهای ناتو درصدد آن شدند که با امضای پیمان ستراتژیک با افغانستان خروج قوای خود را به شکل دیگر در چهار چوب یک پلان ده ساله متوسط المدت عملی سازند تا بدانوسیله عملیات خود را علیه تروریزم درمنطقه پیش ببرند.
به تأسی از این پلان موافقتنامه ستراتژیک بین ایالات متحده امریکا و افغانستان سال قبل بتاریخ 2 می 2012 بعد از تصدیق شورای ملی افغانستان بین طرفین به امضا رسید. رسیدگی به مسائل امنیتی در این موافقتنامه موکول به امضای موافقتنامه امنیتی گردید که متن آن بعد از مذاکرات طولانی بالاخره در روزهای اخیر ماه عقرب (اواسط نوامبر) نشانی شد و پس ازآن رئیس جمهور آنرا به صلاحیت خود به غرض مشوره به «جرگه مشورتی» رویت داد که در مجموع مورد تائید اعضای آن جرگه با ارائه بعضی مشوره ها قرار گرفت. از آن به بعد طوریکه در آغاز اشاره شد، امضای آن به وسیلۀ رئیس جمهور با ارائه دلایلی چند درحالت بی سرنوشتی قرار دارد.
با امضای این موافقتنامه که مأموریت قوای بین المللی (امریکا و ناتو) برطبق فیصله شورای امنیت ملل متحد در ختم سال 2014 پایان می یابد، مکلفیت های مستقیم امریکا و بعضی کشورهای ناتو و دولت افغانستان برای ده سال یعنی از شروع 2015 تا خاتم 2024 آغاز میگردد که برطبق آن تمام نیروی های جنگی خارجی از افغانستان خارج میگردند و بجای آن یک تعداد مشخص نیروهای خارجی برطبق قراردادهای جداگانه به مقصد تعلیم و تربیه نیروهای اردوی ملی و پولیس ملی افغانستان در 9 پایگاه امریکائی مشتمل بر یکی دو پایگاه ناتو مستقر خواهند شد که برطبق مواد موافقتنامه عمل خواهند کرد.
پلان متوسط المدت امریکا درافغانستا ن را بارک اوباما رئیس جمهور امریکا ضمن ایراد بیانیۀ دراجلاس مشترک سنا و مجلس نمایندگان امریکا بتاریخ 12 فبروری 2013 رسماً چنین اعلام کرد:
«امشب همۀ ما متحدانه به عساکر و افراد ملکی خود احترام می گذاریم که هرروز برای حفاظت ما قربانی میدهند. از آنرو با اطمینان امروز گفته میتوانیم که امریکا ماموریت خود را درافغانستان تکمیل خواهد کرد و به اهداف خویش مبنی برشکست حلقۀ القاعده خواهیم رسید. تاحال ما 33000 عسکر شجاع خود را اعم از مردان و زنان به کشور برگشت داده ایم. دراین بهار قوای ما به نقش حمایوی درخواهد آمد، درحالیکه قوای امنیتی افغان پیشقدم خواهند شد. امشب میتوانم علاوه کنم که درطول سال آینده 34000 عسکر دیگر امریکائی از افغانستان به وطن برمیگردند. این برگشت ها ادامه خواهدیافت و با ختم سال آینده جنگ ما درافغانستان پایان خواهد یافت. بعد از 2014 تعهد امریکا به یک افغانستان متحد و مستقل ادامه خواهد داشت، لاکن ماهیت تعهد ما تغییر خواهد کرد. ما دربارۀ عقد یک موافقتنامه با حکومت افغانستان درحال مذاکره هستیم که متمرکز به دو وظیفه است : یکی آموزش و تجهیز اردوی افغانستان، طوریکه آن کشور باردیگر درلجن مصیبت فرو نرود و دیگرتلاش برعلیه تروریزم، تا بقایای القاعده و وابستگان شان را بتوانیم تعقیب و مراقبت کنیم.».
رئیس جمهور امریکا درادامه چنین گفت: «امروز سازمانیکه در 11/9 برماحمله کرد، بیک شبهه تبدیل شده است و اما همکاران القاعده و گروپ های افراطی از کشورهای عربی تا افریقا بجای آن سربلند کرده اند. خطر این گروپ ها برای ما وجود دارد، ولی برای مقابله در برابر آن ضرورت به اعزام ده ها هزار پسر و دختر خود به خارج نداریم و یا اینکه دیگر کشورها را اشغال کنیم. بجای آن لازم است تا کشورهای مثل یمن، لیبیا و سومالیا را در راستای حفظ امنیت کمک کنیم تا خود شان امنیت خود را نگهدارند و به متحدین کمک کنیم تا جنگ علیه تروریزم را خود پیش ببرند، طوریکه در مالی اینکار صورت گرفته است و درصورت لزوم تا حدود امکانات ما به اقدام مستقیم علیه آنعده تروریست ها ادامه خواهیم داد که دربرابر امریکا ایجاد خطر نمایند، همچنان ما باید ارزش های خود را در جنگ تعیین کنیم. ازاینرو ادارۀ من با جدیت می کوشد که یک چارچوب حقوقی و سیاسی را برای رهنمائی عملیات ضد تروریستی آماده سازد. از این موضوع ما کانگرس را بطور کل واقف ساخته ایم، لذا درماه های آینده ما معلومات بیشتر در زمینه بازداشت، حبس و محاکمۀ تروریست ها برطبق قوانین خود ما و سیستم بررسی که برای مردم امریکا و جهان شفاف باشد، ارائه خواهیم کرد».(4)
از متن فوق هدف اصلی امضای موافقتنامۀ امنیتی با افغانستان واضح میگردد و مقصد اساسی آن همانا تشکیل پایگاه های امریکائی مبنی برادامه مبارزه علیه تروریزم و بقایای القاعده در منطقه و بخصوص افغانستان و ماورای سرحد یعنی در پاکستان میباشد که از آن تاریخ به بعد با افزایش حملات طیاره های بی پیلوت در آنطرف سرحد این هدف دنبال میگردد. از آنجائیکه امریکا در پاکستان پایگاه ندارد، لذا یگانه امکان ادامه همچو فعالیت ها از افغانستان متصور است و چون با پایان رسیدن سال 2014 امریکا نمیتواند از میدانهای هوائی افغانستان علیه تروریست ها به وسیلۀ طیارات بی پیلوت استفاده نماید، از آنرو امریکا به مقصد سرکوبی لانه های تروریستی و جلوگیری از انتشار فعالیت های شان در افغانستان به داشتن پایگاه ها بخصوص در حواشی سرحد با پاکستان نیاز دارد.
دلائلی که نیاز امریکا را به داشتن پایگاه در افغانستان بیان میکند، دریک مقالۀ تحلیلی تحت عنوان «چراعساکر امریکائی باید در افغانستان باقی بمانند؟» منتشرۀ واشنگتن پست مورخ 24 نوامبر 2014 به تفصیل تشریح شده است که مختصر آن ذیلاً تقدیم میگردد(5) :
از آنجائیکه تمرکز اصلی تروریست ها در نواحی قبائلی پاکستان قرار دارد، پس از خروج قوای امریکائی از افغانستان فقط سه امکان برای مقابله با تروریست ها در آن مناطق وجود دارد: یکی استفاده از طیارات بی پیلوت، دیگر اعزام قوای مخصوص و سوم عملیات به وسیله فیر راکت های رهبری شده از طیارات جنگی. واضح است که امکان سوم یعنی نشانه گیری دقیق فیر راکت ها رهبری شده از ارتفاع بلند با سرعت زیاد طیاره مشکل است و خطر تخریب و کشتار مردم بیگناه را زیاد می سازد، لذا استفاده از این امکان مطلوب نمی باشد. اما استفاده از قوای مخصوص بوسیلۀ هلیکوپتر وهمچنان استفاده ازطیاره های بی پیلوت از پایگاه های امریکائی مقیم کشورهای خلیچ نظر به بُعد فاصله و فقدان توانائی پرواز رفت و برگشت آنها به آن ساحه امکان پذیر نیست، لذا یگانه امکان همانا داشتن پایگاه ها در افغانستان است که میتوان از آن علیه تروریزم به وسیلۀ طیاره های بی پیلوت و نیز درصورت لزوم از قوای مخصوص مجهز با هلیکوپترهای پیشرفته مقیم در پایگاه های افغانستان استفاده کرد. درمقاله آمده است که: فاصلۀ رفت و برگشت از وزیرستان شمالی تا نزدیکترین پایگاه امریکائی واقع کشورهای خلیچ بیش از 1200 میل است، درحالیکه طیاره های بی پیلوت قادر نیستند فاصلۀ بیش از 1150 میل را طی کنند. دراینحال با موجودیت پایگاه در افغانستان این فاصله بسیار کوتاه میگردد مثلاً خوست و یا جلال آباد از محلات مورد نظر عملیاتی در آنسوی سرحد درحدود 100 میل فاصله دارند.
مقاله مذکور البته با شرح بیشتر جزئیات و ارائه ارقام می پردازد که برای همچو ماموریت چه وسائل و تجهیزات در هرپایگاه ضرورت است و درنهایت به این نتیجه میرسد که برای این هدف جمعاً درحدود 15000 نفر از عساکرامریکائی واجد شرایط خاص عملیاتی لازم میباشد.
3 ـ اهداف کوتاه مدت امریکا:
اینکه چرا امریکا و ناتو در مورد امضای هرچه زودتر موافقتنامه امنیتی اصرار دارند، شامل پلانهای کوتاه مدت آنها در ارتباط با فراهم آوری زمینه های تأسیس و تجهیز پایگاه و نیز پلان گذاری خروج کامل قوای جنگی و تجهیزات مربوطه میباشد. علاوتاً تصویب سهمیه بندی امور مالی بین امریکا و ناتو در مورد تعلیم وتربیه نیرو های اردوی ملی و پولیس ملی افغانستان است که باید به سرعت آماده تأمین امنیت در افغانستان شوند، زیرا پس از سال 2014 قوای خارجی در تأمین امنیت در افغانستان دخالت مسقیم نخواهند داشت و این وظیفۀ خود افغانها خواهد بود، چنانچه جاش آرنست ـ سخنگوی قصر سفید ضمن تأکید برامضای موافقتنامه تا ختم سال جاری به این موضوع اشاره کرد و گفت که : « برای حکومت افغانستان مهم است که این موافقتنامه را تاختم سال جاری تصدیق و امضا کند. این خواسته دلائل عملی دارد، زیرا حضور فعلی در افغانستان حضور ناتو میباشد، ازاینرو ایالات متحده به پلان گذاری نیاز دارد، چه در داخل کشور و چه هم با متحدین آن تا همآهنگ بسازد که حضور ما پس از سال 2014 چگونه باشد.» (6)
هرگاه به گفته رئیس جمهور کرزی امضای موافقتنامه تا انتخاب رئیس جمهور جدید به تعویق افتد و معلوم نباشد که آیا نتیجۀ انتخابات در دور اول معلوم خواهد شد و یا به دور دوم خواهد رفت، درآنصورت بعد از امضای موافقتنامه بوسیلۀ رئیس جمهور جدید، وقت بسیار کم برای تدارک آمادگی ها تا ختم 2014 برای امریکا و دیگر کشورهای ناتو باقی خواهد ماند که آنها از یکطرف نامطمئن بر سرنوشت موافقتنامه خواهند بود و ازطرف دیگر فرصت لازم را برای آمادگی دراین کار مهم و مشکل نخواهند داشت.
درقبال این مشکلات باید به روحیۀ مردم امریکا و کشورهای دیگر مبنی بر ادامۀ حضور عساکر شان با ملاحظه تعهدات و مشکلات مالی آنها نیز نظر داشت و این احتمال را نباید دور از امکان دانست که بی باوریها در زمینه امضای موافقتنامه و فضای سرد سیاسی بین رئیس جمهور کرزی و مراجع امریکائی و کشورهای ناتو فضای نامساعدی را به وجود خواهد آورد که آنها از ادامه همکاری در چهار چوب موافقتنامه منصرف شوند وبه خروج کامل قوای خویش از افغانستان بپردازند که دراینصورت کمک های مالی آنها نیز به افغانستان بسیار محدود خواهد شد و آنوقت صدها سؤال دررابطه با آینده افغانستان به وجود خواهد آمد که ازعواقب آن همه آگاه اند و من شمۀ آنرا طی مقالۀ قبلی خود بیان کردم.(7)
(پایان)
فهرست مآخذ:
1 ـ گزارش شکیلا ابراهیم خیل: منتشره طلوع نیوز، مورخ 30 عقرب 1392 (21 نوامبر2013)
2 ـ آریانزی، احسان الله: «ملاقات دوم رئیس جمهوری با اهل خبره و رسانه ها»، منتشره افغان جرمن آنلاین، مورخ 3 دسامبر2012
3 ـ براون، وندا فلباب: «توافقنامۀ امنیتی به نفع کیست: امریکا یا افغانستان؟»، ترجمه دری در سایت بی بی سی، مورخ 26 عقرب 1392 (17 نوامبر 2013 )؛ این مقاله در پورتال افغان جرمن آنلاین، مورخ 19 نوامبر 2013 نیز به نشر رسیده است
4 ـ برگرفته از متن انکلیسی بیانیه سالانه رئیس جمهور اوباما که بتاریخ2 فبروری 2013 در اجلاس مشترک سنا و مجلس نمایندگان امریکا ایراد کرد
5 ـ Kagen, Kimberly and Kagen, Frederick: Why U.S. troops stay in Afghanistan,
Washington Post, November 24, 2012
6 ـ گزارش رادیو آزادی : «توافقنامه امنیتی و دفاعی باید قبل از 2014 اضا شود»، مورخ اول قوس 1392 (22 نوامبر 2013)
7 ـ کاظم ، س. ع.: «افغانستان در آستانۀ یک بحران عمیق سیاسی ـ اقتصادی»، منتشرۀ پورتال افغان جرمن آنلاین، مورخ 2 دسامبر 2013
مقالات مرتبط
امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)






اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)


داکتر سیدعبدالله کاظم
داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.
بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.