تجلیل از سالگرد استقلال کشور یک وجیبه ملی
نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
افغانستان به شهادت تاریخ کهن و جدید، سرزمین رادمردان و آزادگان بوده و مردم آن در دفاع از دین و ناموس خود، آزمون بزرگ تاریخ را بارها گذشتانده و موفقانه از آن بدر آمده اند. موقعیت حساس استراتژیک افغانستان همیشه این خطه را در نشیب و فراز زمان و در عروج و سقوط فرهنگ های مختلف به چهار راه برخوردها و معبر حوادث و نیز نقطه تلاقی قدرتهای بزرگ و کشورگشایان هر عصر مبدل کرده است.
طی دو قرن گذشته در افغانستان با گسترش استعمار انگلیس در نیم قاره هند و سیاست فارورد پالیسی«پیشرفت بسوی غرب» از یکطرف و توسعه جوئی دولت تزاری روسیه بطرف جنوب از طرف دیگر، وضعی در افغانستان به وجود آمد که اثرات شوم و مصیبت بار آن سالها ادامه یافت. از آن تاریخ تا امروز سرنوشت این کشوربیشتر بدست قدرتهای خارجی حاکم در منطقه رقم خورده است تا بدست مردمان آن. به همین دلیل است که برخورد بین قدرتهای خارجی و مردم این خطه از یکطرف و خانه جنگی های داخلی برای رسیدن به قدرت میان زورمندان داخلی از طرف دیگر، بیشترین رویدادهای تاریخ کشور را در این دو قرن اخیر تشکیل میدهد.
رقابت بین روس و انگلیس در طول سالهای «بازی بزرگ» موجب شد تا افغانستان دوبار مورد تهاجم قوای انگلیسی قرار گیرد که در تاریخ به جنگ اول و دوم افغان ـ انگلیس شهرت دارد. بعد از جنگ دوم (1879)، باآنکه در افغانستان استقرار نسبی به وجود آمد و دولت در امور داخلی آزادی داشت، ولی در روابط خارجی فاقد استقلال بود و به نحوی زیر نظر حکومت هند برتانوی عمل میکرد.
با شهادت امیر حبیب الله خان (20 فبروری 1919) سومین پسرش شهزاده امان الله خان که در کابل نیابت پدر را بعهده داشت، ادعای سلطنت کرد و بزودی در آن مقام قرار گرفت و در اولین روز دربار رسمی دو موضوع را در اجندای فوری کار خود قرار داد: یکی پیدا کردن قاتلین پدرش و دیگر استرداد استقلال کامل کشور و نیز علاوه کرد که آرزوی نهائی او کشانیدن کشور به شاهراه تمدن عصری، آبادانی و رفاه میباشد. او در همان روز به مردم وعده داد و گفت که : «به یاری و مرحمت ایزدی حکومت عالیه شما چنان اصلاحات را که برای حکومت و ملت سودمند و مفید باشد، تجویز خواهد کرد تا ملت و حکومت افغانستان شهرت و نام و نشانی در بین جهان متمدن کسب نماید و موقف و موقعیت مناسب خود را همردیف قدرتهای متمدن جهان احراز کند.» (وکیلی فوفلزائی، عزیزالدین: سفرهای غازی امان الله شاه در دوازده کشور آسیا و اروپا….، چاپ دوم، پشاور 1379، صفحه 28).
شاه امان الله به مجرد تاجپوشی استقلال افغانستان را اعلام کرد و گفت : «من خود و کشور خود را از لحاظ جمیع امور داخلی و خارجی بصورت کلی آزاد، مستقل و غیروابسته اعلان میدارم و به هیچ قدرت خارجی اجازه داده نخواهد شد تایک سر مو به حقوق و امور داخلی و سیاست خارجی افغانستان مداخله کند و اگر کسی زمانی چنان تجاوز نماید، من حاضرم با این شمشیر گردنش را قطع کنم». آنوقت خطاب به سفیر انگلیس که حاضر مجلس بود، گفت :« آنچه گفتم فهمیدی!» (آدامک، لودویک : تاریخ روابط سیاسی افغانستان از زمان امیر عبدالرحمن خان تا استقلال، مترجم: علی محمد زهما، چاپ جدید، صفحه 28). سپس او عنوانی وایسرای هند نامه رسمی نوشت و تقاضای برسمیت شناختن استقلال افغانستان را کرد، ولی وایسرا با ارسال نامه مورخ 15 اپریل 1919 از قبول این تقاضا طفره رفت. همان بود که دو هفته بعد از این نامه، شاه اعلام جهاد کرد و همه بزرگان قومی و دینی را در تمام کشور مؤظف به تدارکات اولی ساخت و به سرعت سه قوده را به سه سمت (قندهار، مشرقی و جنوبی) اعزام داشت و جنگ سوم افغان ـ انگلیس بتاریخ 4 می 1919 در سه جبهه آغاز شد. این جنگ که فقط در جبهه جنوبی به سرکردگی سپه سالار محمد نادرخان در تل و وانه موفقیت داشت، آنهم بیشتر به دلیل اینکه که انگلیسها تصمیم گرفته بودند تا قوای خود را از آنجا خارج کنند و قوا را در جبهات مشرقی و قندهار اعزام دارند (اسنادمحرمانه حکومت هند برتانوی «جنگ سوم افغان ـ انگلیس 1919»، سند شماره 252 و246 دیده شود)، و اما در دو جبهه دیگر بنابر دلایلی قوای افغانی با ضعف مواجه گردید. باآنکه جنگ در طول سه هفته در جنوبی هنوز در حال پیشرفت بود، شاه امان الله پیشنهاد متارکه را که جانب انگلیس بتاریخ 13 جولای 1919 ارائه کرد، قبول نمود و جنگ را متوقف ساخت و بعد از آن تاریخ با استفاده از این دست آورد مهم نظامی، خواست تا داعیه استقلال افغانستان را از طریق مذاکرات سیاسی دنبال کند.
اولین دور مذاکرات بتاریخ 25 جون 1919 در راولپندی آغاز گردید و بتاریخ 18 آگست یک توافقنامه بین گرانت و علی احمد خان امضا شد. باوجودیکه مواد آن مورد تائید کامل دولت افغانستان نبود، ولی شاه امان الله با استفاده از فرصت در سپتمبر 1919 طی نامه رسمی به جارج پنجم پادشاه انگلیس نوشت : «من نهایت زیاد متشکرم که حکومت اعلیحضرت شما استقلال و آزادی و حریت افغانستان را شناخته و آنرا قبول نموده اید».
بااینکه این آواز از یک جانب بلند شده بود و انگلیس ها هنوز تصمیم شناخت را نگرفته بودند و راه دشوار سیاسی در جهت قاطعیت بخشیدن استقلال کشور در پیش بود، اما جانب افغان همان روز امضای معاهده راولپندی (28 اسد 1298 شمسی ـ مطابق 18 آگست 1919) را سرآغاز استقلال کشور دانسته و از آن به بعد همه ساله این روز فرخنده و باافتخار ملی را مردم و دولت افغانستان به حیث روز استقلال کشور تجلیل میدارند.
باید علاوه کرد که مراسم جشن استقلال از آنوقت تا اخیر سلطنت اعلیحضرت محمد ظاهر شاه بابای ملت در هفته اول ماه سنبله طی هفت روز رخصتی عمومی با مراسم خاص برگزار می شد. البته در طول چهل سال سلطنت تجلیل پرشکوه از این روز، بااین روحیه توأم بود که امتیاز و افتخار حصول استقلال بیشتر از آنکه به شاه امان الله نسبت داده شود به سپه سالار محمد نادرخان که بعداً به سلطنت رسید، داده می شد.
یقیین است روزها و شب های خوش جشن استقلال، چراغان چمن، کمپهای پرازدحام با ساز و آواز، رسم گذشت عسکری در روز اول و رسم گذشت معارف در روز دوم و مسابقات سپورتی تیم های افغانی و خارجی در غازی ستدیوم و کنسرت هیئت های هنری از کشورهای همسایه، همه و همه خاطرات فراموش ناشدنی همه کسانی است که در آن سالها باخاطر آسوده و فارغ از هر نوع تهدید و هراس تا نیمه های شب به گشت و گذار و خوشی و سرور می پرداختند. بعد از کودتای 26 سرطان 1352 تا همین سالها از سالگرد استقلال در همان روز 28 اسد (18 آگست) فقط برای یک روز تجلیل رسمی بعمل می آید.
قابل ذکر است که با گذشت آنروزها و سالها و پس از کودتای منحوس 7 ثور 1357 (27 اپریل 1978) افغانستان بار دیگر مورد تجاوز بیگانه قرار گرفت و در 26 دسمبر 1979 قوای سرخ شوروی به کشور سرازیر شد و اما در اثر جانبازی و مقاومت دلیرانه مجاهدین واقعی و کمک های سیاسی و نظامی کشورهای دوست، قوای مهاجم بعد از 9 سال با تلفات بیشمار مجبور به ترک افغانستان شدند. این حادثه بذات خود یک مبحث بزرگ دیگر از کارنامه ها و حماسه های پر افتخار تاریخ کشور و مردم ما محسوب میشود.
اکنون که قوای نظامی امریکا بعد از حادثه سپتمبر 2001 به افغانستان حمله کردند و امارت طالبی را با حامیان القاعده شان سرنگون ساختند و تاحال هنوز هم به تعداد بیش از صد هزار قوای خارجی در کشور مشغول فعالیت و با مخالفان دولت در نبرد اند، هستند کسانیکه این حمله را با اشغال مجدد افغانستان توسط یک قدرت خارجی دیگر معادل میدانند و مدعی اند که با اینحال استقلال کشور خدشه دار گردیده است، ولو که این وضع با تهاجم شوروی تفاوت بسیار دارد.
بهر صورت خصوصیات هریک از حوادث فوق ازهم متفاوت است و هریک ایجاب تحلیل های مفصل و جداگانه را مینماید. بحث ما در اینجا فقط متمرکز بر بعضی مشخصات بارز و پی آمدهای عمده استرداد استقلال کشور در سال 1919 میباشد. اینکه چرا ما این روز پرمیمنت را به حیث یک روز تاریخی کشور همه ساله تجلیل و به آن افتخار میکنیم، دلایل زیاد دارد که دست آورد آن نه تنها منحصر به افغانستان و مردم سلحشور این سرزمین باقی میماند، بلکه این رویداد در منطقه و حتی جهان بازتاب بس بزرگ یافت و تحولات عمیق بعدی را در پی داشت که به خلاصه مهمترین آنها اینک می پردازم :
1 ـ رجحان راه حل سیاسی ـ سرآغاز سیاست «عدم خشونت» :
در آنزمان معمولترین شیوه دفع تهاجم و استیلای بیگانه در یک کشور و رسیدن به استقلال و آزادی همانا راه حل نظامی بود و بس. شاه امان الله غازی برعکس معمول آنوقت راه دیگری را در پیش گرفت که از اقدام نظامی به حیث آغاز یک اقدام سیاسی استفاده کرد. باآنکه قوای افغانی در جبهه جنوبی درحال پیشرفت بود و اقوام وزیر و مسعود آمادگی خود را برای ادامه جهاد علیه انگلیس با جدیت ابراز کردند، ولی چون هدف اصلی شاه امان الله اعاده استقلال افغانستان بود و نمی خواست این هدف کلی و مهم را تحت الشعاع دیگر مسائل قرار دهد، لذا پیشنهاد انگلیسها را مبنی بر متارکه و آتش بس قبول کرد و متعاقباً بسوی مذاکرات سیاسی روی آورد.
اینکه چرا انگلیسها به عجله متارکه را پیشنهاد کردند، چند دلیل دارد :
یکی ـ آنها با آمدن فصل گرما و نیز خستگی مفرط قوای هندی از جنگ جهانی اول، ادامه جنگ را در ساحات حساس قبایل ماورای خط دیورند یک جنگ فرسایشی و دوامدار ارزیابی میکردند و از نظر نظامی پیشبرد جنگ را بحال خود مفید نمی دیدند،
دو ـ هنوز جنگ در جبهه جنوبی ادامه داشت که حکومت بلشویکی روسیه بتاریخ 27 مارچ 1919 اولین کشوری بود که استقلال افغانستان را برسمیت شناخت و انگلیس ها میدانستند که در صورت ادامه جنگ پای روسها در افغانستان کشانیده میشود و اینکار برای انگلیسها غیرقابل تحمل بود،
سه ـ آتش جنگ بیشتر در ساحات قبایلی تحت نفوذ انگلیسها گسترش می یافت و آن ساحه که حیثیت منطقه «حایل» را برای انگلیسها داشت، به میدان جنگ و مرکز ناآرامی ها در منطقه تبدیل می گردید و این وضع برای انگلیسها دردسر فراوان خلق میکرد.
اینکه چرا شاه امان الله با وجود مخالفت بعضی شخصیت های مؤثر ـ از جمله سردار عبدالقدوس خان صدراعظم، سپه سالار محمد نادرخان و از همه مهمتر جناب حضرت صاحب فضل محمد مجددی (شمس المشایخ) که روحانی مبارز، ضد انگلیس و شخصیت با نفوذ در بین قبایل بودند، پیشنهاد متارکه انگلیسها را فوراً قبول کرد، جنگ را متوقف ساخت و راه حل سیاسی را در پیش گرفت، دلائلی وجود دارند که اهم آن در اینجا مختصراً ذکر میگردد:
الف ) ـ ضعف قوای نظامی دولتی افغانستان و اتکای بیشتر به قوای قومی و در مقابل باتمام برتری های نظامی که انگلیسها داشتند، برای اولین بار در این جنگ از قوای هوائی (طیاره) استفاده کردند،
ب ) ـ ترس از اینکه با تداوم جنگ و ضعف قوای افغانی، موفقیت های نظامی حاصله در جبهه جنوبی که میتوانست آغاز یک عملیه سیاسی مساعد باشد، نیز از بین برود و موقف جانب افغانی در مذاکرات سیاسی ضعیف گردد،
ج ) ـ خطر اینکه انگلیسها از وسیله همیشگی تطمیع یک عده سران قبایل و اقوام کار گیرند و آنها قوای خود را از جنگ بیرون بکشند و قوای دولتی را در ادامه جنگ تنها گذارند،
د ) ـ واضح بود که در صورت تداوم جنگ از یکطرف افغانستان بسوی روسها کشانیده میشد و از طرف دیگر روابط سیاسی با انگلیسها قطع میگردید. شاه امان الله میخواست با سیاست «بیطرفی فعال» از رقابت روس و انگلیس به نفع کشور استفاده کند و لذا آرزو نداشت که بیک طرف وابسته بماند،
ه ) ـ ختم جنگ عمومی اول موقف انگلیسها را در هند به مشکل مواجه ساخته بود و هم آنها از پیشرفت احتمالی روسها بطرف جنوب شدیداً ترس داشتند، لذا شاه امان الله با درک همین وضع شرایط جهانی و منطقوی را برای حصول استقلال کشور از طریق سیاسی بسیار مساعد میدانست که باید از آن استفاده فوری بعمل آید،
و ) ـ در صورت تداوم جنگ، نفوذ رؤسای قبایل و همچنان علمای دینی در کشور بسیارزیاد می شد، بخصوص نفوذ خانواده های روحانی که از همه بیشتر خواهان قدرت سیاسی وسیع به حیث «شریک السلطنه» بودند که در نتیجه افغانستان بار دیگربه نظام قبایلی دوره قبل از امیرعبدالرحمن خان برگشت میکرد، دولت ضعیف می شد وبساط خانه جنگی ها هموار میگردید. بنابرآن آرزومندی دولت جهت آوردن اصلاحات برآورده نمی شد.
بااین ترتیب دیده میشود که استرداد استقلال افغانستان با یک عمله مختصر و کوتاه نظامی و اما مؤثر نظامی آغاز شد، با یک عملیه سیاسی طی سه دوره مذاکرات دوامدار انجام یافت که در آن عصر کاربرد همچو شیوه قبلاً نظیر نداشت. این روش واقعاً یک حرکت تازه در جنبش های استقلال طلبی از یوغ استعمار کهن بود که بعداً رهبر آزادی هند گاندی فقید این روش را برای کسب استقلال هند از سلطه دیرینه انگلیسها بکار برد و در جهان بنام سیاست «عدم خشونت» شهرت یافت. متأسفانه تا امروز هیچکس از بنیان گذار اولی این روش در جهان یعنی شاه امان الله غازی نام نبرده و این افتخار بزرگ در فراموشخانه تاریخ کشور ناپدید گردیده است.
2 ـ ضربه بر پیکر استعمار :
اعلام استقلال افغانستان اولین ضربه بر پیکر استعمار کهن انگلیس در جهان بود که سرآغاز جنبش های ملی و مردمی و سرمشق نهضت های آزادی خواهی در جهان به خصوص در قاره آسیا گردید و نام افغان و افغانستان را شهره آفاق ساخت، طوریکه بسیاری کشور های جهان به شهامت افغان به حیث یک نیروی استعمار شکن ارج گذاشتند. جهاد افغانستان مورد تائید و احترام کشورهای همسایه و مسلمان قرار گرفت و موقف افغانستان و مردم آن در هند، ترکیه، ایران و ممالک عربی و کشورهای آسیای میانه شدیداً تبارز کرد. حتی پس از سقوط خلافت عثمانی اصرار براین بود که کابل به مرکز جدید دارالخلافه اسلامی تبدیل گردد.
3 ـ را بسوی پیشرفت :
استرداد استقلال یکنوع جنب و جوش بیسابقه، توأم با افتخار و غرور ملی را بین مردم کشور به وجود آورد که نتیجه مستقیم آن استحکام وحدت ملی، استقرار سیاسی و حمایت جدی از زعامت کشور بود. در پرتو این پدیده حکومت توانست برای بار اول « انقلاب قانون گذاری» را در کشور براه اندازد و اجرأت حکومتی را که تاآنوقت به تصمیم اشخاص بسته بود، بدست قانون و اصول بگذارد. اصلاحات در امور اقتصادی، اداری، سیاسی و تعلیم و تربیه، همچنان احترام به اراده ملت با تدوین و انفاذ اولین قانون اساسی در سال 1301 در کشور از دست آوردهای بزرگ آن دوره است. شهر کابل به مرکز تحول سریع و حتی با سرعت بیشتر از تحمل اجتماعی مردم مبدل گشت که شدت اجرای بعضی از این تحولات آنقدر زیاد بود که موجب نارضایتی و عکس العمل ها را بعداً بار آورد. همین جرقه بود که با دامن زدن متواتر انگلیسها و عمال شان، عمر اصلاحات کوتاه شد و در نهایت بعد از مدتی نشیب و فراز زمینه سقوط این دوره پرفیض را فراهم کرد. ازاین حقیقت نمیتوان انکار کرد که این دوره با وجود عمر کوتاه ده ساله، سرآغاز همه تحولات بعدی تا امروز در کشور بود که حتی بسا از این اصلاحات در طول بیش از هشت دهه که از آن میگذرد، تاهنوز هم بطور کامل مجال تطبیق نیافته است.
4 ـ گسترش روابط با جهان :
عملیه سیاسی استرداد استقلال دروازه افغانستان را به روی کشورهای جهان باز کرد و برای اولین بار در طول تاریخ کشور، نمایندگان افغانستان به کشورهای اروپائی و امریکا به سفرهای سیاسی و فعال پرداختند و روابط خارجی افغانستان را با جهان گسترش دادند. تاآنوقت روابط خارجی ما از حدود کشورهای همسایه و بعضاً اسلامی فراتر نمیرفت، دولت در امور خارجی دست آزاد نداشت و روابط خارجی را از طریق حکومت هند برتانوی انجام میداد. بااعزام هیئت افغانی به ریاست محمد ولی خان به روسیه در اواسط سال 1919 و از آنجا به ترکیه، ایران، جرمنی، ایتالیا، فرانسه، امریکا، مصر و انگلستان از یکطرف هویت سیاسی افغانستان به حیث یک کشور مستقل در جهان تثبیت گردید و از طرف دیگر روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی با آن کشور ها برقرار شد که در نتیجه هیئت های متعدد از آن کشور ها به افغانستان آمدند. سفر 9 ماهه شاه امان الله و ملکه ثریا به 12 کشور اروپائی و آسیائی که از 29 نوامبر 1927 آغاز و تا اول جولای 1928 ادامه یافت، مرحله دیگر معرفی افغانستان به جهان بودکه با استقبال شاندار شاه و ملکه افغانستان در همه پایتخت های اروپائی نام افغانستان و مردم آن به حیث یک ملت قهرمان و استعمار شکن به دنیای غرب معرفی گردید. اگرچه دست آوردهای این سفر از نظر اقتصادی و اجتماعی برای کشور چندان ارمغان بزرگ بار نیاورد و موجب شد که شاه بیش از حد مجذوب مدنیت غربی شود و پس از عودت به وطن در اجرای اصلاحات غیرلازم، فراتر از تحمل اجتماعی اقدام کند. همین اقدامات با یک تعداد دلایل دیگر از جمله تحریکات و زمینه سازی های انگلیس که به پلنگ زخمی شباهت پیدا کرده و در صدد انتقام بود، فاصله بین ملت و دولت را بیشتر ساخت و در نتیجه قیام علیه رژیم براه افتاد.
5 ـ مسؤلیت دولت در برابر مردم :
با اشتراک مردم در تدوین قانون بعد از استرداد استقلال کشور، مدل مشروعیت دولت که از دیر زمان بر مبنای اعتقاد دینی که «سلطان در روی زمین سایه خدا است» استوار بود، پایان یافت و مشروعیت قدرت دولت، در راس آن پادشاه که اوامر او به حیث یک مرجع عالی و کل اختیار سیاسی و دینی واجب التعمیل و غیر قابل تردید پنداشته می شد، با انفاذ اولین قانون اساسی کشور در سال 1301 برای اولین بار از رأی و نظر «مردم» منشأ گرفت که برطبق آن پادشاه باید با رعایت اصول اسلام و رأی مردم در کشور سلطنت نماید. تدویر لویه جرگه در فواصل هرچند سال به حیث یک مرجع عالی ممثل اراده مردم در امور تقنینی از همین جا الهام میگیرد. به همین منوال وضع قوانین فرعی که در آنوقت «نظامنامه» یاد می شدند، با تائید نمایندگان ملت در چهار چوب قانون اساسی یک اصل عمده در مودل جدید مشروعیت قدرت دولت بر مبنای نظر ملت محسوب میشود. این اولین بار بود که در افغانستان زمینه های یک نظام جدید سیاسی «ملت ـ دولت » فراهم گردید که تا آنوقت در هیچیک از کشور های همجوار و حتی فراتر از آن همچو تحول بزرگ مطرح نشده بود. در اثر این تحول بنیادی بسیاری از صلاحیت هائیکه قبلاً روی تعامل و عنعنه در حیطه صلاحیت سران قبایل و رهبران دینی قرار داشتند، برطبق قانون محدود گردید و صلاحیت ها به اورگان های مربوطه دولت سپرده شدند.
6 ـ بلند رفتن شعور سیاسی :
از نظر سیاسی مفکوره استقلال طلبی در عهد «سراجیه» بطور عموم موجب بروز فعالیت های سیاسی بین طبقات نخبه کشور گردید و دو گروه سیاسی ـ یکی طرفدار اصلاحات و نهضت مشروطه خواهی و دیگر گروپ محافظه کاران در دربار به وجود آمدند. شاه امان الله که در وقت سلطنت پدر به دسته اولی تعلق داشت، در ادامه سلطنت خود همین مسیر را پیش گرفت و نقش جوانان مشروطه خواه را بیشتر تبارز داد. از همین طریق بود که این حرکت سیاسی راه خود را بزودی در بین عامه مردم گشود و چشم و گوش مردم عوام را در امور سیاسی باز کرد. مبارزه بین اصلاح طلبان مشروطه خواه و محافظه کاران که اخیر الذکر اغلب اصلاحات را با معیار های دینی و عنعنوی سنجش میکردند، نسبت کم سوادی مردم و هم توطئه متواترانگلیس ها، جامعه را بدو قطب سیاسی تقسیم کرد و قطب محافظه کار با حمایت بیرونی توانست علیه این جریان اقدام کند و آنرا به سقوط بکشاند.
این بود مختصر پی آمدها و دست آورد های که استرداد استقلال افغانستان به حیث سرآغاز یک تحول بزرگ و همه جانبه که با خود به ارمغان آورد. افسوس که عمر آن بسیار کوتا بود و نگذاشتند تا این کاروان به سرمنزل مقصود برسد. اغتشاش و قیام ها در برابر این تحولات حالتی را بار آورد که کشور را از راه پیشرفت سالهای متمادی به عقب کشید که تا امروز هنوز همان خوابها و آرمانها تحقق نیافته اند. بخاطر همین پی آمدهای بزرگ است که هر فرد افغان به این روز پر میمنت افتخار میکند و از آن باید به نحو شایسته تجلیل نماید. روح مجاهدان واقعی کشور شاد و قرین رحمت الهی باد! حرکت این کاروان از منزل باز مانده را ، از دربار قادر توانا استدعا دارم (پایان)
مقالات مرتبط
امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)






اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)


داکتر سیدعبدالله کاظم
داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.
بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.