سفر عشق دل شیر میخواهد! (توضیح مختصر خدمت جناب محترم داکتر هاشمیان)

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 13 مارچ 2015

از همه اولترابتکار پورتال وزین افغان جرمن آنلاین را در مورد اختصاص نشرات به مناسبت روز جهانی زن صمیمانه تبریک میگویم که واقعاً مقالات، اشعار و مطالب بسیار پرمحتوا و دلچسپ از هموطنان گرامی در موضوع فوق از نقاط نظر مختلف ارائه گردید که بسیار ارزنده بود و میتوان مجموعه آنرا به حیث یک کتاب چاپ کرد و به دسترس علاقمندان گذاشت. جناب  محترم داکتر سید خلیل الله هاشمیان ابتکار دیگری به خرچ دادند وطی یک مقاله تحت عنوان: “انعکاس پروگرام روز جهانی زن وبسایت افغان جرمن آنلاین در لعنت به فردوسی” برداشت های شخصی شانرا از هرنوشته بزعم “ازهر چمن , سمنی”  نقد گونه مورد ارزیابی قرار داده و نوشته اند که : «وقتی من مروری بر آثار نشر شدۀ امسال نمودم، آنها را بسیار جالب، آموزنده، عبرت انگیز و هم تکان دهنده یافتم ـ بنابرآن خواستم برداشت خود را با شما هموطنان محترم شریک سازم.»

در “مروری بر آثار نشر شده” وقتی نوبت به نقد مقالۀ اینجانب  تحت عنوان :”محمد داؤد شهید: بانی دورۀ دوم نهضت زنان افغان ـ نگاهی به تحول بزرگ رفع حجاب “روی لچی” رسید، جناب داکتر صاحب هاشمیان چنین ابراز نظر فرموده اند: «محترم  آقای داکتر سیدعبدالله کاظم در مقاله ای به مناسبت روز زن، سردار محمد داؤد خان را “بانی دوم نهضت زنان افغان” خوانده و رفع حجاب و رولچی زن ها را که در دورۀ حکومت محمد داؤد خان صورت گرفت، یک اقدام بزرگ و تاریخی شمرده است.(بانی دوم باین معنی است که بانی اول نهضت زن اعلیحضرت امان الله خان بود). جناب ایشان در ادامه می افزایند: «داکتر صاحب کاظم در مقالۀ تحقیقی خود مسایل پس منظر و بعد منظر نهضت نسوان را به تفصیل تشریح کرده و بدست آوردهای سیاسی و اجتماعی این نهضت نیز تماس گرفته و موارد ذیل را قلمداد کرده است:

1) استخدام زنان در دوایر دولتی

2) چانس شمولیت دختران به پوهنتون و مخلوط شدن با پسران در یک صنف

3) شمولیت دختران مکتب در څارندوی و سایر سپورت ها

4) مساعد شدن زمینه برای تحصیل زنان در خارج  و موردی دیگری را که هاشمیان اضافه میکند

5) مساعد شدن زمینه برای همه زن های افغان که توان رفتن به خارج را داشتند، چه برای تداوی، چه برای تجارت، سیاحت و دیدن اقارب.»

نکته مهمی که جناب هاشمیان صاحب بیشتر به  آن بذل توجه فرموده اند، این مطلب است که نوشته اند: «درحالیکه همه موارد فوق را به چشم خود دیده ام و تائید میکنم، اما یک نکته را که من از خود و دیگران می پرسم اینست: در روز اول روی لچی و نهضت زن در لوژ سلطنتی ملکۀ افغانستان در پهلوی پادشاه قرار داشت و این نهضت در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه صورت گرفت که اگر او با این نهضت موافق نمی بود، سردار محمد داؤد موفق شده نمی توانست. بنابرین به نظر من [داکتر هاشمیان] تمام کریدت را به سردار محمد داؤد دادن بعید از انصاف خواهد بود.»

در ارتباط با مطالب فوق میخواهم به سه موضوع مختصراشاره کنم:

1 ـ در عنوان مقالۀ جناب شان این مطلب گنجانیده شده : “لعنت به فردوسی” که با اصل عنوان چندان سازگار معلوم نمیشود، زیرا خواننده فکر میکند که  مقاله باید به ارتباط نظر فردوسی در باره زن  نگاشته شده باشد، درحالیکه اینطور نیست. استاد هاشمیان در نوشته خود بر 20 مقاله منتشره پورتال مرور کرده و در مورد به ابراز نظر و توصیه ها پرداخته است که فقط در یک مقاله از “لعنت به فردوسی و غزل او…” تذکار رفته است. نمیدانم هدف  گنجانیدن آن مطلب در عنوان چه مفهوم را افاده میکند؟ آیا این مطلب نیشدار متوجه کسی است یا چطور؟

2 ـ اینکه جناب شان در مورد ” پس منظر” این تحول بزرگ برعلاوه چهار موضوع مهم متذکره اینجانب یک موضوع پنجم را علاوه کرده و نوشته اند: «مساعد شدن زمینه برای همه زن های افغان که توان رفتن به خارج را داشتند، چه برای تداوی، چه برای تجارت، سیاحت و دیدن اقارب».

در این ارتباط باید عرض کنم که نکتۀ مهم در اعزام زنان به خارج جهت تحصیل (اگر از حالات استثنائی بگذریم)، آنست که قبلاً زنان بدون محرم شرعی حق مسافرت را نداشتند، ولی بعد از این تحول بزرگ به زنان جوان این فرصت مساعد گردید که بدون محرم جهت تحصیل به خارج رسماً اعزام شوند، در حالیکه رفتن زنان با همراهی یک شخص قریب خود به منظور تداوی، سیاحت ویا دیدن اقارب به خارج قبلاً نیز مهیا بود و در مورد رفتن زنان برای تجارت به خارج و حتی به داخل کشوردر آنوقت چنین چیزی معمول نشده بود. امید است با ذکراین مختصر اهمیت نکته چهارم مندرج مقالۀ من به مقایسه آنچه جناب داکتر صاحب هاشمیان برآن علاوه داشته اند، واضح شده باشد که نباید مسائل کم اهمیت را در جوار مسائل بسیار مهم همسان قرار داد.

3 ـ  مهمترین نکته قابل توجه در متن استاد هاشمیان این مطلب است که فرموده اند: «در روز اول روی لچی و نهضت زن در لوژ سلطنتی ملکۀ افغانستان در پهلوی پادشاه قرار داشت و این نهضت در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه صورت گرفت که اگر او با این نهضت موافق نمی بود، سردار محمد داؤد موفق شده نمی توانست. بنابرین به نظر من تمام کریدت را به سردار محمد داؤد دادن بعید از انصاف خواهد بود.»

قبل از بحث روی این مطلب باید عرض کنم که اینجانب از روز تولد تا سی و دو سالگی جز به اصطلاح “رعیت” اعلیحضرت شان بوده ام و به شخصیت ایشان همیشه احترام داشته و برعکس بعضی ها هیچگاه، ولو بعد از سقوط سلطنت تا امروز یک حرف در “هجو” ایشان نگفته ام، برعکس طی مقالات متعدد خود از ایشان به نیکی یاد کرده و از نقش شان در وحدت ملی کشور در طول سالهای جهاد و بعد از آن همیشه به قدردانی و احترام یاد کرده ام، چنانچه در مجلۀ “آئینه افغانستان” که بیش از 30 مقاله از این قلم به نشر رسیده است، همیشه از نقش اعلیحضرت در حل معضلۀ کشور به تفصیل حمایت و تأکید نموده ام: طور مثال مقالۀ “نقش پادشاه سابق در استحکام وحدت ملی و آینده افغانستان” (شماره 13، مارچ ـ اپریل 1991) که در حقیقت فراتر از مقاله بلکه یک رساله است، همچنان مقالۀ “حالت اضطرار و لزوم زعامت ناجی” ( شماره 34، اکتوبر ـ نوامبر 1993) و چندین مقالۀ دیگر که ذکر همه در اینجا لزومی ندارد و تنها به ذکریک متن مختصر برگرفته از کتاب “زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدد” (تألیف این کمینه در600 صفحه، چاپ کابل، 2005) در مورد ایشان و محترمه ملکه صاحبه طور نمونه اکتفا میکنم  که چنین نوشته ام (البته با انصراف از ذکر القاب که در تمام متن کتاب عمومیت دارد) :

«محمد ظاهرشاه از آوان کودکی با ناز ونعمت درخانواده اشرافی وصاحب منزلت بارآمد، هنوزده ساله بود که به فرانسه رفت وبا زبان وفرهنگ غربی آشناشد، به حیث شهزاده به وطن برگشت وبا گذشت کمتر از دوسال به پادشاهی رسید. به این اساس اوتاهنگام سلطنت ازرقابت ها و زد وبند های درباری فارغ بود، باهیچ کس دشمنی وعداوت نداشت، باهیچ کس حرف زشت نگفته وازهیچ کس همچوحرفی نشنیده بود. او مشکل اقتصادی را نمی شناخت وهرآنچه میل داشت به آن دسترسی پیدا میکرد. وقتی بوطن برگشت بعد از یک سال به مقام بلند وزارت بدون سابقه کار و تجربه لازم شروع به کارکرد. خلاصه این همه عوامل درتشکل شخصیت بعدی اونقش بسزا داشت. نا آشنائی با زبان ومحیط ، او را شخص خاموش وکم حرف وفاقد قدرت نطق وبیان که لازمۀ یک زمامداراست، بارآورد؛ اوهنگام سلطنت مرد خوش قلب و رؤف، صاحب وقار و وجاهت خاص و درعین زمان بسیارشکسته و پرتواضع بود که هیچگاه  درصدد اذیت وآزار کس نشد. هنگام شهادت پدر، او شاهد حادثه بود ودرد ریختن خون پدر را در وجود خود احساس کرد وبجای آنکه انتقام جو وکینه دل گردد، ازخونریزی وکشتار بیزارشد. او به یکبارگی وبطورغیرمترقب پادشاه شد، ولی هیچ تجربه وآمادگی قبلی برای سلطنت نداشت، لذا ناگزیر قدرت را به عموهای مقتدرخود سپرد که همه آنها با پدرش به اصطلاح “شریک السلطنه” بودند وهمه در رموز مملکت داری آشنا وکلید قدرت را دردست داشتند. دراین حال شاه جوان فقط بطور”سموبولیک” شاه بود واین موقف را سالهای دراز حفظ نمود، تا آنکه بعد از تقریبا سه دهه به حکومت خاندانی پایان داد وخود زمام امور را بدست گرفت.» (صفحه 232 ـ 233)

همچنان د رهمان کتاب در باره ملکه صاحبه چنین نوشتم: «ملکه حمیرا زمانی با شاه ازدواج کرده بود که شرایط خاص درکشورحکمفرما بود ونهضت نسوان به عقب کشیده شده، مکاتب نسوان مسدود و زنها همه مجبوربه پوشیدن چادری گردیده بودند. ملکه ناچار از این سیاست حکومت پیروی کرد ومثل همه زنان کشور درحلقۀ زندگی خصوصی فرو رفت و برای مدت طولانی درچهار دیوار ارگ محصورماند. او نتوانست نقش پیشگام خود را به حیث ملکۀ افغانستان درهمچوشرایط بازی کند. این حالت به روش زندگی او اثر کرد و  او را از امور رسمی کاملاً بدورکشید که نامی ازملکه دررسمیات برده نمیشد، تا آنکه بعد از 30 سال این پرده ابهام دریده شد وملکه دریکی از روزهای جشن استقلال (1338) به معیت شاه درحضورمردم پدیدارگشت و به آغاز دومین نهضت زنان افغان رسمیت بخشید. ملکه ازآن به بعد گاه گاهی زنان را در ارگ می پذیرفت و دربعضی دعوت های رسمی درخارج کشور به معیت شاه اشتراک میکرد….»(صفحه 231 ـ 232)

قضاوت درمورد سلطنت چهل ساله اعلیحضرت محمد ظاهرشاه ایجاب تعمق وموشگافی دقیق را می نماید، زیرا دراین دورۀ طولانی که مهمترین برهۀ تحولات بزرگ جهان بود، برداشتها وقضاوتها ازهم دورمیروند.  عده ای آنرا بانگاه بسیارانتقادی بررسی میکنند وبعضی ازمنتهای خوشبینی همه کوتاهی ها را نادیده میگیرند؛ واقعیت امرواضحاً دربین این دوقضاوت قرار دارد. 

دورۀ سلطنت اعلیحضرت محمد ظاهرشاه 40 سال بطول انجامید وطولانی ترین دوره سلطنت یک پادشاه درتاریخ معاصرکشورمیباشد که به مقایسه هردورۀ دیگر درمنتهای آرامش وفارغ ازهرجنگ داخلی وخارجی درکمال استقرار وامنیت روزافزون بامساعدت شرایط بصورت تدریجی پیش رفت وهرچه شاه بیشتربا مسایل کشورمحشورشد، به همان اندازه راه تحول نیزفراخ ترگردید. دوره 40 ساله سلطنت او را که با کودتای شهید محمد داؤد خان در 26 سرطان 1352 (17 جولای 1973) به پایان رسید، میتوان بطورکل بدوبخش تقسیم نمود: حکومت های خاندانی و حکومت های غیرخاندانی. 

در اینجا طوریکه در بالا اشاره شد، شاه در دورۀ حکومت های خاندانی که جمعاً سی سال را دربر گرفت، بیشتر یک موقف “سمبولیک” داشت و همه قدرت عملاً در دست صدراعظم های خاندانی  یعنی دو عمو و یکی هم پسر عمو و شوهر خواهرش بود. لذا هر آنچه طی این دورۀ سی ساله انجام یافته است، اعم از کارهای خوب و یا خراب کمتر به شاه، بلکه بیشتر به همان صدراعظم های خاندانی برگشت میکند که البته با ذکر مختصر کلیات این دوره میتوان به عمق موضوع پی برد:

1 ـ دوره صدارت محمدهاشم خان (عم شاه) از شروع سلطنت اعلیحضرت محمد نادرشاه تا جوزای 1325 (1946) مدت 17 سال بطول انجامید. مشخصۀ عمده این دوره استبداد بود واز این ناحیه شباهت زیاد به دورۀ امیرعبدالرحمن خان داشت. درامورداخلی استقرارحکومت مطلقه ومتمرکز وهمچنان تقویه بنیه مالی دولت وفعال ساختن چرخ های اقتصادی کشور و درامورخارجی اعلام بیطرفی افغانستان درجنگ جهانی دوم وگسترش روابط سیاسی با کشورهای منطقه وجهان را میتوان از جمله مهمترین کارهای این دوره شمرد. 

2 – دوره صدارت شاه محمود خان (عم دیگرشاه) ازجوزای 1325 (1946) تاسنبله 1332 (سپتمبر 1953) مدت 7 سال را دربرگرفت. اقدامات ذیل از دست آورد های مهم این دوره درامورداخلی محسوب میشوند: رهائی زندانیان سیاسی، انتخابات آزاد بلدیه (شاروالی) وانتخابات آزاد دوره 7 شورای ملی،  آزادی مطبوعات ونشرجراید غیردولتی (ندای خلق، وطن، انگار، ولس وغیره)،  تشکیل حلقه های سیاسی (ویش زلمیان، وطن، حلقه منسوب به ندای خلق، اتحادیه محصلان، کلوپ ملی وغیره). درساحه روابط خارجی میتوان ازعضویت افغانستان به ملل متحد (نوامبر 1946)، جلب همکاری اقتصادی امریکا درپروژه وادی هلمند وازهمه مهمتر با تشکیل دولت پاکستان حادشدن موضوع “پشتونستان” وکشیدگی میان دوکشور را نام برد. دراین دوره عطش مردم بسوی دموکراسی شباهت به انسانهای بسیارگرسنه داشت که به یکبارگی بطرف غذا هجوم برده وایجاد بی نظمی نمایند. این پدیده طبیعی را حکومت تحمل کرده نتوانست وشاه به اثر فشارهای مستقیم و غیرمستقیم سردار محمد داؤد خان و گروپ او مجبور گردید به حکومت شاه محمودخان پایان دهد (6 سپتمبر 1953)

3 – دوره صدارت محمد داؤد خان (پسرعمو وشوهرخواهربسیار مقتدرشاه) ازسنبله 1332 (سپتمبر1953) تاحوت 1341 (مارچ 1962) که مدت تقریبا 10 سال دوام کرد. سردارداؤد خان که در اداره وانظباط شهرت بسیارداشت، توانست چرخ را به عقب برگرداند ونظم را تاحدود شدت عمل برقرارسازد. اومیخواست مثل شاه امان الله یک اصلاح طلب باشد وکشور را به سمت پیشرفت وارتقا بکشاند. بااستفاده ازتجارب تلخ رژیم امانی اومعتقد بود که بدون تقویه بنیه نظامی، رویدست گرفتن اصلاحات میسرنخواهد بود. حکومت مسئله پشتونستان را بهانه ساخت وجهت رفع اختلاف باپاکستان ازامریکا طلب کمک نظامی کرد که به این درخواست او وقعی گذاشته نشد، چون پاکستان هم پیمان امریکا بود. بی اعتنائی امریکا، نظرداؤد خان را به سوی شوروی (رقیب امریکا) جلب کرد و شوروی سالها منتظرچنین فرصت بود وبا آغوش باز نزدیکی داؤد خان را پذیرفت وکمک های نظامی واقتصادی خود را آغازکرد. به این اساس افغانستان به حیث یک کشورغیرمنسلک باحفظ نزدیکی با شوروی توانست سیاست “توازن بین شرق وغرب” را پیش گیرد و داخل بازی خطرناک بین این دو قدرت رقیب گردد که حفظ توازن واقعی بین آنها کاردشوار بود. طرح وتطبیق پلان های پنجساله  اول و دوم  تحول قابل ملاحظه را در کشورایجاد کرد، ولی تیره شدن روابط با پاکستان بطور روزافزون از یکطرف با بسته شدن راه ترانزیتی مشکل اقتصادی کشوررا زیاد ساخت وازطرف دیگرموجب شد تا افغانستان بیشتربه دامن شوروی بیفتد وبه آن وسیله نفوذ ایدئولوژیکی شوروی درخفا اما به سرعت خاصتاً بین جوانان ومعارف کشورگسترش پیداکند.

دراین موقع شاه که متوجه همچو خطربود ونیزازقدرت روزافزون داؤد خان اندیشه داشت ودرعین زمان اختلاف درداخل خاندان بین جنرال عبدالولی (دامادشاه) وداؤد خان، موقف سلطنت را مواجه باتخریش کرده بود، تصمیم گرفت استعفی داؤد خان را قبول واو را از سر راه خود دور سازد. شاه سپس با تجدد نظربرقانون اساسی وبیرون کشیدن پای خاندان سلطنتی ازحکومت، بالاخره زمام امور را بعد از سی سال شخصاً در دست گرفت وصدارت را به اشخاص غیرخاندانی سپرد که البته هر آنچه در این دوره ده ساله صورت گرفته است، برعکس  گذشته نقش شاه با تغییر و تبدیل پنج صدراعظم در ظرف ده سال بسیار محسوس و مؤثر بوده است.

 با این شرح اکنون بر میگردم به آنچه در مورد نهضت دوم زنان در دورۀ صدارت محمد داؤد خان در سال 1338 عملی گردید. همانطوریکه گفته شد، تحولات مثبت و منفی طی دورۀ سی ساله حکومت های خاندانی بیشترین به هریک از همان صدراعظم های خاندانی برگشت میکند. وقتی از استبداد هاشم خان یاد میشود و یا شاه محمود خان را “پدر دموکراسی” می نامند و یا تحولات اقتصادی و اجتماعی داؤد خان را یاد میکنند و در عین زمان او را مسئول نزدیکی با شوروی میدانند، پس باید کریدت رفع حجاب “روی لچی” را به حیث دومین نهضت زنان نیز باید به او داد. هرگاه چنین پنداشته شود که تمام تحولات که درعصراعلیحضرت محمد ظاهر شاه صورت گرفته و باید کریدت اجرأت خوب  به او داده شود، بسیار بی انصافی خواهد بود که استبداد محمد هاشم خان و یا اشتباهات داؤد خان را در زمان صدارت شان بدوش آنها انداخت و اما دست آورد های مثبت آنها را به حساب پادشاه معامله کرد. 

 اگر اعلیحضرت جرأت نهضت زنان را خودش میداشت، میتوانست نخست بطورتدریجی از نقش ملکه در امور زنان در داخل ارگ شروع کند، درحالیکه تا قبل از پیاده کردن نهضت کوچکترین اقدام در این زمینه ازطرف اعلیحضرت صورت نگرفت و اینکه با ملکه در غازی ستدیوم تشریف برد، البته به اثر اصرار داؤد خان بود که در جوار او و خانمش حضور شاه و ملکه برای اطمینان مردم و قاطعیت تصمیم نیز حتمی بود. به گفتۀ بزرگان : «سفر عشق، دل شیر میخواهد». به نظر من بسیار بی انصافی خواهد بود که محض به دلیل علاقمندی به شاه و بدبینی با داؤد خان، “کریدت” یکی را بین  دو نفر تقسیم کرد و بانی یک حرکت را با موافق یک حرکت یکسان دانست. البته این سخن نه تنها متوجه داکتر صاحب هاشمیان است که همیشه  داؤد خان شهید را بنام «لیونی سردار» در اکثر نوشته های خود منتشره آئینه افغانستان یاد کرده اند، بلکه متوجه جناب محترم انجنیر احسان الله مایارنیز میباشد که اخیراً در تائید نظر جناب هاشمیان نوشته اند: «این یک واقعیت و حقیقت است که اگر محد ظاهر شاه علی الخصوص در آن برهۀ زمانی که بعد از قید سلطۀ کاکا ها با چنین نهضت موافق نمی بود، سردار شهید محمد داؤد کاری کرده نمیتوانست». جناب شان  فراموش کرده اند که این “قید سلطه” تا اخیر دوره صدارت محمد داؤد خان دوام داشت و به همین دلیل پادشاه کوشید تا با پایان بخشیدن حکومت های خاندانی، خود را از “قید سلطه” آنها برهاند.

در اینجا قابل ذکر میدانم که اگر تحولات دورۀ امانی  به شخص شاه نسبت داده میشوند، دلیل آن واضح است زیرا شاه امان الله غازی در تمام موارد خودش تصمیم به تغییر میگرفت و علناً چه در لویه جرگه ها و چه در بیانات خود از تحولات مورد نظر خود سرسختانه دفاع میکرد و  نیز در جوارش کسی نبود که حیثیت “شریک السلطنه” را داشته باشد که البته بحث مزید در این باره از حوصلۀ این مختصر بدور است. (پایان)

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.