"سوسیالیزم" ـ وجه مشترک بین نظریات میوندوال و داؤد خان

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 25 مارچ 2015

در بارۀ موضوع شهادت مرحوم محمد هاشم میوندوال یکی از صدراعظم های پر آوازۀ دهۀ دموکراسی که بتاریخ 31 سنبله 1352 یعنی تقریباً دو ماه بعد از کودتای 26 سرطان به اتهام یک “کودتا” علیه رژیم با تعدادی دیگر باز داشت گردید و بتاریخ 9 میزان خبر “انتحار؟؟” ایشان از رادیو افغانستان به نشر رسید، دراین روزها بازهم سلسلۀ مقالات ازطرف “مخالفان و موافقان” مبنی برچگونگی شهادت ایشان در این پورتال وزین به نشر میرسد. موضوع بحث نوشتۀ حاضرابراز نظر پیرامون این سؤال نیست که کی و یا کی ها در این قضیه دست داشته و چگونه حادثه رخ داده است، بلکه تمرکز روی یک موضوع خاصی است که طی مقالۀ مبسوط محترم جناب آقای احسان لمر تحت عنوان “به جواب مخالفان شهید محمد هاشم میوندوال” بتاریخ 22 مارچ 2015 دراین پورتال به نشر رسیده است. جناب شان در صفحه 4، پراگراف دوم مقالۀ خویش در ارتباط با “سوسیالیزم” مطالبی را به شکل سؤال یادآور میشوند و می پرسند که:

«حفیظ الله امین [در انتخابات دورۀ سیزدهم ولسی جرگه به حیث وکیل از ولسوالی پغمان انتخاب شد ـ از نویسنده] شعار زنده باد سوسیالیسم، پیروزباد سوسیالیسم را در جریان بحث برخط مشی مرحوم دکتورعبدالظاهر سر داد، آیا این شعار ها با “سوسیالیسم ملی” که داؤد خان بعد از اعلان جمهوریت بار بار مدعی پیاده نمودن آن بود، همسان نمی باشد؟» آقای لمر در ادامه می نویسند که: «بیانیۀ “خطاب بمردم” داؤد خان نمایانگر نظریات خاص ایشان و رفقای کمیتۀ مرکزی بود، ولی کی ها آنرا نوشته بودند؟».  موصوف در این ارتباط از دستگیر پنجشیری “عضو کنگره مؤسس و عضو دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی ح.د.خ.” نقل قول میکند که: «این نکته لازم بیاد آوریست که بیانیۀ خطاب بمردم سردار محمد داؤد، همان اصول و مرامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده است که متناسب بشرایط جدید، به احتمال قریب به یقین توسط رهبری فراکسیون پرچم با تجدید نظر ضروری در شیوۀ نگارش آن تنظیم شده، از طریق داکترحسن شرق در اختیار سردار محمد داؤد قرار گرفته بود». آقای لمر می پرسند که: «اما آقای اعتمادی [شهید نوراحمد اعتمادی صدراعظم که پس از شهید میوندوال به آن مقام مقرر گردید ـ نویسنده] و حلقۀ سردار داؤد خان بشمول نیرو های چپ کشور چرا از اندیشۀ سوسیال دموکراسی میوندوال هراس داشتند؟»

درارتباط با مطالب فوق میخواهم به چند نکتۀ مهم روشنی اندازم :

1 ـ بحث راجع به مفاهیم “کاپیتالیزم، سوسیالیزم و کمونیزم” و تفاوت های آنها در این مختصر نمی گنجد و فکر میکنم که لزومی هم نداشته باشد، زیرا اکثر با این مفاهیم آشنا استند. تنها این نکته قابل ذکر است که نظام شوروی سابق مسما به “اتحاد جماهیر اشتراکیه سوسیالیستی شوروی”  بربنیاد فلسفۀ “مارکسیزم ـ لنینیزم” استوار بود که برطبق آن پیروان این فلسفه معتقد به “ماتریالیزم دیالکتیک” میباشند یعنی همه چیزها در اثر برخورد های مادی  و انفعالات داخلی آن تکامل میکند و درآن هیچ قوۀ “ماورأ الطبیعه” نقش ندارد و لذا آنها از قدرت آسمانی که ما مسلمانها در وجود خدای یگانه وخالق زمین و آسمانها معتقد هستیم، انکار میدارند.  

درعین زمان فلسفه “مارکسیزم ـ لنینیزم” معتقد بیک نوع تکامل تاریخی خاص است که آنرا بنام “دیالکتیک تاریخی” می نامند یعنی تکامل تاریخ از کمون های اولیه آغاز گردیدهو دراثر تغییر در عوامل تولید و نحوه مالکیت آن بالترتیب به دورۀ بردگی، فئودالیزم، بورژوازی، سرمایه داری و بالاخره به جامعه بدون طبقات یعنی کمونیزم جبراً منتهی میگردد. کمونیزم به نظر آنها آخرین مرحلۀ تکاملی جامعه خواهد بود که در آن استثمار فرد از فرد وجود نخواهد داشت و با ازبین رفتن نقش مارکیت در نظام اقتصادی هرکس به اندازه توان کار خواهد کرد و اما مطابق به ضرورت خود از تولیدات برخوردار خواهد شد و عوامل تولید بصورت اشتراکی بکار گرفته شده و به تدریج دولت جای خود را به سازمانهای اجتماعی خواهد سپرد. به این اساس سوسیالیزم بزعم مارکسیست ـ لنینیست ها برمبنای دو اصل فوق الذکر یعنی “ماتریالیزم دیالکتیک و دیالکتیک تاریخی” یک مرحلۀ مقدماتی بسوی کمونیزم محسوب میشود.

اینکه حزب دمکراتیک خلق افغانستان اعم ازشاخه های خلق، پرچم و ستم ملی که در مجموع هرسه پیرو خط  مسکو میباشند و راه و روش “مارکسیزم ـ لنینیزم” را تعقیب میدارند، اظهرمن الشمس است و هیچ جای شک و تردید در آن وجود ندارد. لذا وقتی نورمحمد تره کی، حفیظ الله امین، ببرک کارمل، داکتر نجیب  و یا سائر زعما و پیروان این حزب به شمول دستگیر پنجشیری از “سوسیالیزم” صحبت میکنند، مقصد شان همان نمونۀ فکری شوروی یا به عبارت دیگر “خط مسکو” بوده و نظرآنها بر دو اصل “دیالکتیکی” استوار است و به همین دلیل مردم مسلمان افغانستان ماهیت آن حزب را “الحادی” میدانند.

2 ـ در اروپا همزمان با پخش نظریات “مارکس و انگلس”، نظریات دیگری پیرامون مفکورۀ “سوسیالیزم” به وجود آمد که با تفکر “دیالکتیکی” مارکس و انگلس تفاوت داشت. آنها در جوار آزادی های فردی و با حفظ ملکیت شخصی و قبول نظام مارکیت بیشتر توجه خود را به “عدالت اجتماعی” معطوف ساختند و آنرا ازطریق افزایش نقش دولت و موجودیت اتحادیه های کارگری و وضع قوانین اجتماعی کوشیدند تا از استعمار فرد از فرد که ناشی از نظام حاکم اقتصادی آنوقت یعنی “لیبرالیزم کلاسیک” بود، جلوگیری نمایند.  تعدادی از این علما به اصول دین عیسویت ارزش قائل شده و با کمک آن بر اجرای عدالت اجتماعی تأکید کردند. از همینجاست  که دبستان فکری “سوسیالیزم اروپائی” به شکل کاملاً متفاوت از سوسیالیزم مبتنی بر دوکتورین “مارکسیزم ـ لنینیزم” انکشاف کرد و تا امروز احزاب سوسیالیستی در بسیاری از کشورهای اروپائی به همین شیوه فعالیت میکنند. 

این مفکوره به تدریج بعد از جنگ جهانی دوم به کشورهای در حال رشد  مسما به “جهان سوم” رایج گردید که مشخصات آن بر طبق مقتضات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هرکشور تاحدی فرق دارد. یکی از مهمترین موضوع درارتباط  با مفهوم جدید سوسیالیزم در کشورهای جهان سوم همانا تمرکز بیشتر آن به انکشاف اقتصادی و اجتماعی کشورها بود که ازلحاظ سیاسی در چهار چوب اصول دموکراسی با تزئید نقش دولت تطور و تکامل نمود.

در دورۀ تقریباً ده سالۀ صدارت سردار محمد داؤد تحولات اجتماعی و اقتصادی در صدر برنامه های دولت قرار گرفت و با استفاده از روش جدید “سوسیالیزم” درهند، مصر، اندونیزی و بعضی کشورهای دیگرجهان سوم، این تحول در افغانستان نیز با طرح پلانهای پنجساله رویدست گرفته شد. پلان پنجساله اول با تمام مشکلات خود به پایان رسید و پلان پنجساله دوم نیز طرح و مورد تطبیق قرار گرفت. با آنکه صدراعظم داؤد خان هیچگاه از راه و روش “سوسیالیزم” در برنامه های خود بخاطر جلوگیری از سوء تفاهم در بین مردم که تا آنوقت با مفهموم جدید سوسیالیزم آشنا نبودند، بطور مشخص یاد نکرد، ولی ماهیت اقدامات او در طرح پلانهای پنجساله و انکشاف زیربنا های اقتصادی و نیز تحولات اجتماعی خاصتاً نهضت زنان و انکشاف تعلیم و تربیه و ذهنیت سازی نسل جوان در امور ملی همه و همه بیانگر راه  و روش او  به سمت تحول و عدالت اجتماعی برطبق مفکوره جدید “سوسیالیزم” و استوار برمنافع ملی و اصول اسلامی بنا یافته بود که از آن به بعد در دهۀ دموکراسی این سلسله با تغییرات کم و بیش ادامه پیدا کرد.

شهید میوندوال دومین صدراعظم دهۀ دموکراسی یک از کسانی بود که با تأسی از همین تحول برای اولین بار کلمۀ “سوسیالیزم” را در برنامه کاری خود رسماً اظهار داشت. ایشان در بیانیه تاریخی خود که به مناسبت ورود چهل و هشتمین سالگرد استقلال افغانستان از طریق رادیو افغانستان به نشر رسید، خطوط اساسی پروگرام اصلاحی حکومت و درعین زمان فلسفه سیاسی  حزب خود را مسما به “دموکرات مترقی” بطور مفصل اعلام کرد. میوندوال در مقدمه چنین گفت: 

«از آنجا که حیات ملی افغانستان باید مطابق به واقعیات تاریخ و فرهنگ ملی و مقتضیات عصر تنظیم شود؛ از آنجا که مهمترین وجهه مقتضیات عصر تشکیل یک جامعه آزاد، مترقی و مرفه براساس تساند ملی، حرمت کرامت انسانی، سلطۀ قانون، مساوات، تعاون اجتماعی و ترقی متوازن همه امور حیاتی میباشد؛… از آنجا که کافۀ مردم ما شهریان، روستائیان، کارگران، کار فرمایان، روشنفکران باید تحت سایۀ پادشاه که مظهر وحدت ملی است، در راه ترقی و اعتلای کشور مجاهده و با فقر، بیماری، بیسوادی و عوامل نامساعد زندگانی و بی عدالتی اجتماعی و بقایای ملوک الطوایفی مجادله کنند؛ از آنجا که همه افراد ملت باید در مجادله علیه هرنوع تبعیض، خود پرستی، قبیله پرستی، منطقه پرستی، تعصبات، استبداد، ارتجاع و استفاده جوئی متحد گردند، بنا برین ما تصمیم گرفته ایم تا این جهاد ملی را براساس اسلامیت، رژیم شاهی مشروطه، ملیت، دیموکراسی و سوسیالیزم اعلام کنیم و در جهات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی، اخلاقی و معنوی زندگانی ملی اصلاحات وارد آوریم. ما معتقدیم همه فرزندان وطن باید باکمال ازخودگذری و هم آهنگی به مساعی جدی، منظم و صادقانه بپردازند و همه امکانات اقتصادی و بشری خود را درین راه بکار اندازند تا از زندگانی بهتر چنانکه شایسته یک ملت مسلمان دیموکرات و مترقی است، برخوردار شوند.»

بیانیۀ فوق الذکر شهید میوندوال در سه قسمت بود: قسمت اول راجع به امور سیاسی، اداری و مدنی  که در بخش های پادشاه ـ دولت ـ مردم، سیاست خارجی، دفاع ملی، اداره و امنیت و امور عدلی منقسم گردیده بود؛ قسمت دوم به امور اقتصادی و مالی اختصاص داشت که بخش های زراعت و آبیاری و مالداری، صنایع و معادن، انکشاف منطقوی، انکشاف دهات، شهرسازی و تعمیرات، تجارت، مواصلات و امور مالی را احتوا میکرد و قسمت سوم مربوط به امور اجتماعی و کلتوری بود که اموراجتماعی، صحت عامه، معارف، اطلاعات و امور کلتوری را در بر میگرفت. این بیانیۀ طویل متعاقباً در ماه سنبله 1345 شمسی به حیث یک رساله به زبانهای پشتو دری در 43 صفحه به نشر رسید که یک نسخه آن در دست نویسنده قرار دارد.

محمد داؤد خان شهید در بیانیه تاریخی خود که پس از موفقیت کودتا در صبح 26 سرطان 1352 به نشر رسید و نیز در بیانیه مبسوط خود مسما  به “خطاب بمردم افغانستان” که در شام اول سنبله 1352 به مناسبت پنجاه و چهارمین سالگرد استقلال کشور ایراد نمود در هیچ جای آن از سوسیالیزم صراحتاً یاد نکرد، اما سخنان او در محتوا بدور همان موضوع می چرخید. با آنکه موصوف احتمالاً در بعضی مواقع از مزایای سوسیالیزم سخن گفته ولی برای اولین بار بطور رسمی در بیانیۀ افتتاحیه خود در لویه جرگه دولت جمهوری بتاریخ 10 دلو 1355 (30 جنوری 1977) پس از ذکر دلایل مبنی برضرورت “انقلاب” (اصطلاح معمول آنوقت) از “سوسیالیزم” نام برد و چنین گفت:

«انقلاب 26 سرطان یک ضرورت حیاتی و رسالت تاریخی و ملی بود. این انقلاب در واقعیت و حقیقت دفاع از مصالح و منافع ملی و ترجمان راستین از افکار و نظریات مردم نجیب افغانستان بود. منظور نظر آن تنها تغییر رژیم به رژیم دیگر و یا انتقال قدرت از دستی بدستی نبود، بلکه پاسخ راستین به نیازهای مبرم داخلی، خواسته های عصر و زمان ماست و از آغاز خود به اعادۀ حیثیت برای ملت  و احیای مجدد نیروهای مردم که در اثر دسیسه های استعماری، مفاسد و نارسائی های داخلی درهم و برهم شده بود، مساعی دامنه دار و همه جانبۀ خود را براه انداخت و از همان آغاز ازیکطرف پلانهای بنیادی و اصلاحات اساسی را در زمینۀ اقتصاد و نیروی تولید سردست گرفت، از جهتی هم در هر بخش قوانین و ریفورم های را که محتوی و ماهیت آن بر اساس ایدیالوژی ملی و مترقی با موازین ملی و اسلامی و هم آهنگ با شرایط عینی و ذهنی جامعه و متناسب با واقعیت های تاریخ است، نافذ ساخت. سوسیالیزمی را که ما بحیث روش اقتصادی بمنظور سازماندهی جامعۀ نوین افغانی برگزیده ایم، در حقیقت راه توصل به عدالت اجتماعی و از بین بردن تفاوت و تضاد طبقاتی بشیوه های مثبت و مترقی به طرق مسالمت آمیز آنست و این همان روش و راهیست که منابع آنرا واقعیت های تاریخی، فرهنگی، ملی و شرایط عینی و ذهنی حاکم برجامعۀ ما و روحیۀ حقیقی و واقعی اسلام تشکیل میدهد و از اصول عمده و اساسات مترقی آن در جهت تأمین حق و عدالت، ازادی، مساوات، برادری و برابری و محکوم نمودن تبعیض و ریشه کن ساختن استثمار و از بین بردن هرنوع بهره کشی انسان از انسان استفاده میکند.» (متن پشتو و دری بیانیه افتتاحیه رئیس دولت و صدراعظم محمد داؤد در لویه جرگه ، نشریه “د افغانستان جمهوریت”، شماره 102، وزارت اطلاعات و کلتور، دلو 1355، صفحه 28 ـ 29؛ یک نسخه این نشریه نزد نویسنده موجود است)

هرگاه هر قسمت برنامه شهید میوندوال را که در بیانیه فوق الذکر خود ارائه کرده با آنچه شهید محمد داؤد در بیانیه “خطاب بمردم” ابراز نموده است، دقیقاً پهلوی هم قرار دهیم و آنرا مقایسه کنیم ، واضح میگردد که نظریات و مرامهای این دوشخصیت 90 فیصد  در محتوی و مفاهیم بطور کل باهم نزدیک بوده و حتی عبارات شان از شباهت تام برخوردار است. تنها تفاوت کلی آنها در اینست که شهید میوندوال برنامه حزبی خود را ناگزیربا حفظ رژیم شاهی مشروطه اعلام داشته و پادشاه را «مظهر وحدت ملی و رهنمای ترقی کشور» دانسته و همه مردم افغانستان را مکلف به «پیروی» از آن میداند، درحالیکه شهید محمد داؤد با تغییر ناشی از کودتا و اعلام نظام جمهوری در همه بیانیه های خود از “انقلاب” و “جمهوریت” یاد کرده و دفاع از آنرا وظیفه اصلی همه مردم افغانستان می شمارد.

با توضیحات فوق امید است این موضوع که شعار های حفیظ الله امین و دیگر همفکران شان با آنچه شهید محمد داؤد و شهید میوندوال در بارۀ “سوسیالیزم” بیان کرده اند، قطعاً “همسان” نبوده و از زمین تا آسمان تفاوت دارد، و اما در ارتباط اینکه جناب آقای احسان لمر نظر داؤد خان را “سوسیالیزم ملی”  و از میوندوال را “سوسیال دموکراسی” نام نهاده اند، باید عرض کرد که هردو از “سوسیالیزم” صحبت نموده و وجوه فکری شان بطور کل باهم مشابهت بسیارنزدیک دارد که در یک مقالۀ جداگانه انشأ الله به شرح آن خواهم پرداخت.

برایم مایۀ تعجب بود، وقتی آقای لمر در بارۀ محتوای بیانیۀ “خطاب بمردم” ادعای بی اساس دستگیر پنجشیری را به حیث سند اقتباس کرده که نوشته است: «این نکته لازم بیاد آوریست که بیانیۀ خطاب بمردم سردار محمد داؤد، همان اصول و مرامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده است که متناسب بشرایط جدید، به احتمال قریب به یقین توسط رهبری فراکسیون پرچم با تجدید نظر ضروری در شیوۀ نگارش آن تنظیم شده، از طریق داکترحسن شرق در اختیار سردار محمد داؤد قرار گرفته بود.»

دراین ارتباط  باید عرض شود که ضعف اطمینان درمتن فوق با ذکر “به احتمال قریب به یقین” و “متناسب بشرایط جدید” و نیز “تجدید نظر در شیوۀ نگارش” و آنهم از”طریق داکتر حسن شرق” واضح می سازد که دستگیر پنجشیری خودش در  ادعای خود بسیار کم باور است. در عین زمان طوریکه در بالا گفته شد، اصول و مرام حزب دیموکراتیک خلق به حیث یک حزب مارکسیست ـ لنینیستی با نظریات شهید داؤد خان که در بیانیه “خطاب بمردم” بازتاب یافته است، در اساس از هم متفاوت میباشد. اگر ما به دورۀ صدارت شهید داؤد خان و برنامه های او در آنوقت نظر اندازیم و متن بیانیه ها و نیز دو مکتوب بشمول استعفی نامۀ او را عنوانی پادشاه دقیقاً مطالعه کنیم، واضح میگردد که اکثر مطالب بیانیه “خطاب بمردم” به همان نظریات  دورۀ صدارت او برگشت میکند که مسلماً طی ده سال “خانه نشینی” تکامل کرده است. اینکه محترم آقای لمر تصریح کرده اند که: «بیانیۀ “خطاب بمردم” داؤد خان نمایانگر نظریات خاص ایشان و رفقای کمیتۀ مرکزی بود»، جای شک نیست و اما اینکه «کی ها آنرا نوشته بودند؟» به نظرم مهم نیست که کی آنرا نوشته است، زیرا طور معمول روسای دول همه از خود کسانی دارند که بیانیه های شانرا می نویسند. دراینجا باید یادآور شد که بیانیه “خطاب بمردم” تقریباً پنج هفته بعد از کودتا هنگامی ایراد گردید که کابینه جدید بکار آغاز کرده بود و یقیین دارم که داؤد خان متن آنرا با وزرای  خود در میان گذاشته و از ایشان طلب نظر کرده است. والله اعلم بالصواب

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.