مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش اول)

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: آگست 2017

مقدمه:

دراین روزها موضوع لویه جرگه و لزوم تدویر آن برای حل معضلات جاری کشور از طرف یک تعداد فعالان سیاسی افغان مطرح گردیده و هرروز انعکاس نظر شان در رسانه های داخلی و نشرات بیرون مرزی افغانها از طریق مصاحبه ها و نوشتن مقاله ها پخش و نشر میشود. اینکه در اوضاع کنونی تا چه حد تدویر لویه جرگه میتواند راه گشای مشکلات موجود کشور باشد، سؤالیست که تعدادی برله و تعدادی هم برعلیه آن ابراز نظر میدارند. یکی از پرمحتوا ترین تحلیل مستند و آفاقی را که تا ایندم در زمینه خوانده ام، مقالۀ عمیق و همه جانبه حقوقدان و نویسنده مجرب افغان جناب محترم آقای “ف. هیرمند” است که تحت عنوان “چرا لویه جرگه…؟” بتاریخ 22 نوامبر 2017 در پورتال وزین افغان جرمن آنلاین اقبال نشر یافته است. او در آغاز مقالۀ خود می نویسد: «تأسیس لویه جرگه در فرهنگ سیاسی افغان ها یک پدیدۀ سیاسی متشکل از اعضای نامعین است که در امور بزرگ عمومی، سیاسی، نظامی، مملکتی، اجتماعی، تعیین رئیس کشور و یا پادشاه و…مرجع عالی تصمیم گیری شناخته شده است، این اعضاء از قوم، مردم و باشندگان محلی نمایندگی میکند که از ان جا فراخوانده میشوند….طوری که تاریخ سایر کشورها گویا است، هرکشوری در مرحله و مراحل معینی از تاریخ خود مجلس (جرگه) داشته است، پدیدۀ مجلس کردن بومی، محلی و عنعنه یی را از دوران تاریخ قبیله ها محسوب میکنند و انرا مولود جوامع قبیلوی و قومی میدانند که در جوامع پیشرفته در سطح عالیتری متکامل و دموکراتیزه شده اند، درحالیکه این مجالس در جوامع عقب مانده مشخصه های دوران کلاسیک را بیشتر حفظ کرده اند. عوامل و عناصری که گویای متکامل بودن چنین تأسیسات سیاسی شمرده میشوند، شاید در هر سیستمی کم و بیش متفاوت باشند، اما [یکی آن ] تعیین و انتخاب دموکراتیک اعضاء [است]، به این تعبیر که اعضای که در مجلس بزرگ از گروه معین افراد مثلاً باشندگان یک منطقه و یا یک قوم نمایندگی میکنند، به صورت دموکراتیک انتخاب و تعیین گردیده باشند تا منافع، نیازها، خواسته ها و افکار اصلی مردم مربوط را پیرامون موضوع مطروحه منعکس ساخته و انتقال بدهند.» به نظر اقای هیرمند لویه جرگه عنعنوی: «محصول جامعه فاقد قوانین موضوع نظام مند است و عبارت از مجموعۀ همانند یک شوری است که متشکل از سران قومی، متنفذین، رجال قدرتمند مملکت، بزرگان روحانیون، خان ها، سران حاکمیت و بعضی اشخاصی که در مسای عمومی کشور اثرگذار می بودند، دراین شوری فرا خوانده می شدند؛ البته هدف تدویر این شوری، طوریکه تاریخ گواه است، عمدتاً تعیین حکمران (شاه، امیر، سلطان و یا رهبر دولت) بوده است. اهداف دیگری برای تدویر این مجموعه کمتر به چشم می خورد، گرچه مقاصد دیگری هم گاهگاهی برای تدویر این مجلس رقم میگردیده است، اما غالباً در عقب آن نیت، تقرر و یا استحکام حاکمیت مربوط مد نظر می بوده است، اما اخیراً مثالهای است که این مؤسسه اهداف دیگری را هم دنبال میکرده است مانند لویه جرگه برای تائید بیطرفی افغانستان در جنگ جهانی دوم، لویه جرگه 1964 که صرف برای تصویب قانون اساسی وقت دایر شد، لویه جرگه تصویب قانون اساسی فعلی، لویه جرگه مشورتی برای تصویب پیمان امنیتی با ایالات متحده امریکا.»

مطالعۀ همین مقاله مرا واداشت تا درباره تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان به حیث تکملۀ آن چیزی بنویسم. اگرچه وقتیکه بازنویسی کتاب “رویداد لویه جرگه دارالسلطنه 1303” را در سال 2016 رویدست گرفتم، در مقدمۀ آن طی چند صفحه مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه های مهم کشور با یک تصنیف جدید و کلیات هریک نوشتم که شاید بعضی ها از آن بدون ذکر مأخذ استفاده کرده باشند، ولی پس از نشر مقالۀ تحلیلی و عمیق جناب آقای هیرمند خواستم مقالۀ قبلی را انکشاف داده مطالب مهم هریک از آن لویه جرگه ها را با ذکر رویدادهای مربوطه جهت آگاهی مزید علاقمندان و محققان تاریخ تقدیم دارم.  

در تصنیف لویه جرگه ها در افغانستان دراین نوشته کوشیده ام تا لویه جرگه ها را بر مبنای هدف و چگونگی فراخواندن اعضا و نیز الزامیت اجرای مصوبات آنها تفکیک نمایم و نکات مهم هریک را در چهار چوب همان تصنیف بطور مختصر بررسی نمایم.

در قدم اول میتوان لویه جرگه ها را بر اساس هدف به دو گتگوری تقسیم کرد: 

یک ــ تدویرلویه جرگه ها به هدف یا مقصد پرکردن خلای قدرت، بخصوص هنگامیکه نظام کشور دستخوش حوادث گردیده و ازهم پاشیده و در اثر آن خلای قدرت به وجود آمده است. این جرگه ها  بدون آنکه برآنها رسماً نام “لویه جرگه” گذاشته باشند، اساساً به شکل یک اجماع ملی بطورعنعنوی تشکیل گردیده و چون با تعیین یک شخص در راس دولت اقدام نموده و بدینوسیله ازهرج و مرج ناشی از خلای قدرت جلوگیری کرده است، لذا به اساس همین وظیفۀ مهم این جرگه ها بنام “جرگه های تاریخی” زیر عنوان “لویه جرگه” شناخته شده و درج تاریخ قدیم و معاصر کشور گردیده اند.

دو ــ لویه جرگه هائیکه با موجودیت دولت و درحالت صلح و ثبات به مقصد ایجاد نظم، اداره بهتر امورکشور، اعلام جنگ و صلح ، تصویب قوانین ـ بخصوص قانون اساسی و سائر حالات خاص به فرمان رئیس دولت (امیر یا پادشاه و یا رئیس جمهور) دائرگردیده و برطبق مصوبۀ آن دولت مکلف به اجراآت بوده است و بیشترین لویه جرگه های کشور به همین مقصد تشکیل شده اند.

درارتباط به چگونگی فرا خواندن اعضای لویه جرگه ها دو شیوه مرعی بوده است: 

یکی فراخواندن اعضا قسماً بطور انتخابی مرکب از کسانیکه ممثل نمایندگی از مردم بوده و یا بطور انتصابی بوسیلۀ صدور فرمان ازطرف رئیس دولت (امیر یا پادشاه)، که این شکل لویه جرگه نظر به قدامت تاریخی بنام لویه جرگه های “عنعنوی” مسمی شده و اشکال آن طی سالها تغییر کرده است؛ 

و دیگر لویه جرگه هائیکه اعضای آن در قانون اساسی مشخص گردیده اند. قانون اساسی 1343 (1964م) برای بار اول در افغانستان عضویت در لویه جرگه را مشخص و محدود ساخت، طوریکه ماده هفتاد و هشتم (فصل پنجم) آن تصریح میکند: «لوی جرگه مرکب است از اعضای شوری و رؤسای جرگه های ولایات. درصورت انحلال شوری اعضای آن حیثیت خود را بصفت اعضای لویه جرگه تا دائر شدن شورای جدید حفظ میکنند.» 

درج این ماده در قانون اساسی مذکور درحقیقت پایان لویه جرگه های عنعنوی را معنی میدهد که به تأسی از آن فقط نمایندگان شوری اعم از ولسی جرگه و مشرانو جرگه و نیز رؤسای جرگه های ولایات که همه نمایندگان انتخابی مردم هستند (البته به استثنای یک تعداد اعضای انتصابی مشرانو جرگه)، شامل آن بوده میتوانند که به این ترتیب تعداد مجموعی اعضای لویه جرگه به 287 نفر میرسد: ازجمله 216 عضو ولسی جرگه، 43 عضو مشرانو جرگه و 28 عضو از رؤسای جرگه های ولایات که در آنوقت تعداد ولایات کشور 28 ولایت بود. همین موضوع با ترکیب متفاوت در قانون اساسی 1355 (1977م) جمهوری اول (فصل ششم ـ ماده شصت و پنجم)(1) و نیز درقانون اساسی1382 (2004م) (فصل ششم ـ ماده یکصد و دهم)(2) قید گردیده که تاحال ضرورت تدویر همچو لویه جرگه بزعم قانون اساسی پیش نیامده و تحقق نپذیرفته است.

گذشته از آن نوع دیگری ازلویه جرگه ها را نیز میتوان به ارتباط “موقوته” بودن تدویر آن یعنی در فواصل معین زمان و یا اینکه بطور”عندالاقتضاء” یعنی به اساس لزوم دید و ایجاب موضوع از هم تفکیک کرد. البته باید گفت که به استثنای سه لویه جرگه عصر امانی که اساساً شکل “موقوته” را داشتند، دیگر همه لویه جرگه “عندالاقتضاء” به روی ضرورت دائر گردیده اند.

همچنان چهارسال قبل در رابطه با بررسی موافقتنامه امنیتی و دفاعی بین افغانستان و امریکا برای اولین بار “لویه جرگه مشورتی” بتاریخ 30 عقرب 1392 (21 نوامبر 2013) در کابل دائر گردید که مصوبه آن حیثیت مشوره به مقام دولت را داشت و تطبیق آن مثل مصوبات لویه جرگه های دیگر دارای الزامیت یا ضمانت اجرائیوی نبود. این موضوع میتواند بعداً به تصنیف دیگر از لویه جرگه ها افزوده شود که بعداً در مورد این لویه جرگه به تفصیل صحبت خواهیم کرد.

 

(1)ماده 65 قانون اساسی 1355 در مورد اعضای لویه جرگه چنین حکم میکند: «در افغانستان لویه جرگه عالیترین مظهر قدرت و اراده مردم است. لویه جرگه مرکب است از: ــ اعضای ملی جرگه؛ ــ اعضای شورای مرکزی حزب؛ ــ اعضای حکومت و شورایعالی قوای مسلح؛ ــ اعضای ستره محکمه؛ ــ پنج الی هشت نفر نماینده از هرولایت؛ ــ سی نفر اعضاء که بوسیلۀ فرمان ازطرف رئیس جمهور تعیین میشوند.»؛ 

(2)ماده 110 قانون اساسی 1382 در زمینه حکم میکند که: «لویه جرگه عالی ترین مظهر ارادۀ مردم افغانستان میباشد. لویه جرگه متشکل است از: 1 ـ اعضای شورای ملی؛ 2 ـ رؤسای شوراهای ولایات و ولسوالیها. وزرائ، رئیس و اعضای ستره محکمه و لوی سارنوال میتوانند در جلسات لویه جرگه بدون حق رأی اشتراک ورزند.»

 

مبحث اول ـ  تدویرلویه جرگه ها در حالت غیرعادی به مقصد پر کردن خلای قدرت:

در مواقعی که نظام دولت ازهم پاشیده  و کشور بدون سرپرست و یا بزرگ (قاید) ملی بوده و خطر تجاوز دشمن  و دفاع از ناموس وطن را درقبال داشته است، این نوع لویه جرگه ها، ولو با تعداد کم، اما در موضوع بزرگ و سرنوشت ساز کشور اتخاذ تصمیم نموده وبه نحوی یکی را از میان دیگران برگزیده و او را به زعامت  انتخاب کرده است. نمونه های آنرا با تفاوت هایی در چگونگی ترکیب مجالس و اشتراک کنندگان آن میتوان به گونه مثال در حالات ذیل ذکر کرد:  

1 ـ جرگه بزرگ غزنی برای برگزیدن ناصرالدین سبکتگین به پادشاهی در سال 366 ق (977م) :

محمد علم فیض زاد از قول “تاریخ عتبی” زیرعنوان “ذکر امیرناصرالدین سبکتگین و مبداء کار او” شرحی  دارد و در آن در ارتباط  به آمدن الپتگین (صاحب جیش خراسان) به غزنی چنین ذکر شده است: «……چون [منصور بن نوح سامانی] ابواسحاق [ابراهیم] ابن الپتگین را بغزنه فرستادند و ایالت

 

آن بدو بار بستند، زمام ترتیب و تدبیر آن اشغال و تقریر آن اعمال بر رأی رزین و اندیشۀ صائب و فکر ثاقب به ناصر الدین سبتگین [غلام آزاد شده الپتگین و بعداً مؤسس دولت غزنوی که پسرش محمود یکی از سلاطین بزرگ عصر خود و بنیادگذار مدنیت بزرگ غزنه میباشد] سپردند. و چون ابو اسحاق به غزنه رسید، بمدت نزدیک سپری شد و دعوت حق را اجابت کرد و در دودمان او کسی نبود که شایستگی پادشاهی داشتی، انصار و اعوان و آزاد و بندۀ او محتاج گشتند به کسی که سرداری ایشان را مترشح و فراگیر باشد و هر کسی که اختیار کردند برمحک تجربه، عیاری کامل نداشت تا همگان مجتمع الهمه و متفق الکلمه شدند که اهلیت و استحقاق سروری و خصایص مهتری جز ناصر الدین سبکتگین را نیست و به اتفاق بریاست و سرداری او رضا دادند و برکفایت و ریاست او عهد بستند و بیعت کردند و امیر ناصر الدین همگان را در کنف رعایت خویش گرفت…» (فیض زاد: “جرگه های بزرگ ملی افغانستان (لوی جرگه ها) و جرگه های نام نهاد تحت سلطه کمونیست ها و روسها”، چاپ اول، لاهور ـ پاکستان، 1368، صفحه 22 )

2 ـ انتخاب میرویس خان هوتکی  به حیث زعیم مبارزات ملی بوسیله لویه جرگه قندهار در سال 1088 ق (1709م) درمحل “مانجه”  آن ولایت:

میرغلا محمد غبار در کتاب “افغانستان در مسیر تاریخ” دراین باره شرحی دارد و در یک قسمت می نویسد: «….دربار[صفوی] ایران که میرویس را طرفدار خود و نقطه مقابل با گرگین تشخیص کرده بود، برای حفظ موازنه به عجله او را به قندهار فرستاد. میرویس در طول راه قندهار هرجا قبیله و خان و ملایی را دید، فرود آمد و صحبت کرد و از فساد دربار ایران و لزوم اقدام برای تحصیل آزادی سخن راند و فتوای علمای حجار  را [که هنگام زیارت کعبه مکرمه حاصل کرده بود] به حیث سند معتبر دینی به ایشان نشان داد. میرویس اتحاد قبایل ، ملا و خان را توصیه میکرد و همه را منتظر روز اقدام عمومی در قندهار میساخت….وقتیکه میرویس به قندهار رسید، با گرگین ظارهر را رعایت مینمود و باطناً با رؤسای قبایل اعم از ابدالی، غلجائی و غیره در داخل و خارج شهر قندهار مشغول مذاکره و طرح یک قیام عمومی بود. این فعالیت مداوم و عاقلانه میرویس تا سال 1709م طول کشید و بالاخره در جرگه مخفی موضع “مانجه” (30 میلی شمال شرقی شهر قندهار) قرار قطعی اتخاذ گردید که گرگین با قشون ایران یکجا معدوم گردند و حکومت آزاد ملی تشکیل گردد…. مساعی دوامدار و قابلیت و ابتکار میرویس سبب شد که این جرگه با خوشی، رهبری میرویس را در سر قوای ملی پذیرفتند. خصوصیت بارز این جرگه تاریخی آن بود که برعکس سابق رؤسای قبایل ابدالی و غلجائی و تاجک و هزاره و ازبک و بلوچ، به شمول ملاهای متنفذ، همه به حیث یک قوه واحد ملی متشکل گردیدند….» (غبار … صفحه 319)

3 ـ جرگه سال 1096 قمری (1717م) هرات:

به تعقیب اضمحلال قوای گرگین در قندهار و تاسیس حکومت مستقل ملی توسط میرویس خان هوتکی، حکومت صفوی هرات که از تکرار حوادث قندهار نگران بود ، تصمیم گرفت تا عبدالله خان ابدالی را با پسرش در هرات از قدرت برکنار و هردو را محبوس کند و بجای او عباس قلی (صفوی) را به حیث والی آن دیار مقرر داشت. مردم هرات علیه والی جدید شوریدند. دولت صفوی با عجله جعفر خان را به حیث والی به هران مقرر کرد، اما پیش از انکه او به هرات برشد، عبدالله خان از محبس فرار کرد و در افزار قوای پراگنده ابدالی را منسجم کرد و بعد از اشغال آنجا روبه هرات آورد و قوای صفوی در خارج شهر شکست داد و در سال 1717م به تشکیل حکومت ابدالی هرات پرداخت که با تدویر یک جرگه از طرف تمام رؤسای قبایل ابدالی و خان های هرات عبدالله خان به ریاست حکومت هرات برگزیده شد. (برای شرح مزید و تدویر یک جرگه دیگر درهرات دیده شود: غبار: “افغانستان در مسیر تاریخ”، مبحث “تأسیس حکومت محلی ابدالی درهرات”، …صفحه 238 تا 248)

4 ـ جرگه بزرگ منعقده در ساحه “مزار شیرسرخ”  قندهار درسال 1126ق (1774م) که منتج به برگزیدن احمد شاه درانی به حیث رئیس دولت افغانستان گردید:

حینیکه نادر افشار در سال 1747م در فتح آباد توسط افسران قزلباش و افشار که از ترس جان خود در کمین او بودند و در خیمه اش حمله بردند و او را کشتند، اختلال در اردوی او پدید آمد و با استفاده از این وضع اردوی افغانی که مرکب از چهارهزار غلجائی و دوازده هزار ابدالی و ازبک بود، زیر قیادت قوماندان عمومی نورمحمد غلجائی و احمد خان ابدالی بطرف قندهار حرکت کردند. غبار می نویسد: «در قندهار که مزکر بین الاقوامی افغانستان بود، نورمحمد خان به خان های غلجائی و ازبک و ابدالی و هزاره و بلوچ و تاجیک پیشنهاد کرد که جرگه ای تشکیل و پادشاهی انتخاب شود. این جرگه  در اکتوبر 1747م در عمارت “مزار شیر سرخ” در داخل قلعه نظامی “نادر اباد” منعقد گردید و 9 روز دوام نمود. در طی جلسات اتفاق آراء ممکن نمی شد، زیرا موضوع مهم و هر خان مقتدر طالب سلطنت بود، درحالیکه خان های رقیب (از قبیل نورمحمدخان غلجائی، محبت خان پوپلزلئی، موسی خان اسحق زائی، نصرالله خان نورزائی و غیره) همدیگر را رد میکردند. تنها کسیکه دراین جرگه راجع به خود حرف نمیزد، احمد خان ابدالی بود، زیرا عشیرۀ او سدوزائی از حیث کمیت خوردتر از سایر عشایر بود، گرچه جد او دولت خان وقتی رئیس ابدالی های ارغستان و پدرش زمان خان رئیس حکومت ابدالی هرات بودند، ولی اختلاف خانهای غلجائی و ابدالی یکدیگر را نفی میکردند، خلائی تولید کرد که بایستی پر می شد. پس در روز نهم جرگه، طرفین یک عضو جرگه را حکم تعین کردند که هرکی را او به سلطنت انتخاب کند، همه به وی بیعت نمایند. شخص حکم یک مرد روحانی بود که به هیچ قبیله، حتی قندهار تعلق نداشت و او همان صابر شاه نام کابلی پسر متصوف استاد “لایخوار” از اهل کابل بود که طبقات مختلف قندهار به او ارادت و اعتماد داشتند. این صوفی سیاستمدار برخاست و احمد ابدالی را به حیث پادشاه معرفی کرد و هم خوشه گندمی را در عوض تاج به کلاه او نصب نمود. فیودالهای بزرگ اگر خواستند یا نخواستند، مجبور به بیعت و تصدیق سلطنت این مرد جوان گردیدند. ایست که احمد خان ابدالی به عنوان “احمد شاه” به پادشاهی کشور انتخاب شد.» (غبار… صفحه 355)

5 ـ تجمع یک تعداد در قصر”سلام خانه” ارگ کابل بتاریخ 24 میزان 1308 ش (16 اکتوبر 1929م) بعد از سقوط رژیم کلکانی و فتح کابل توسط قوای قومی به سرکردگی سپهسالار محمد نادرخان و ورود او به کابل: 

اگرچه هدف اصلی این تجمع ابرازخرسندی از آن تحول وعرض تبریکی اشخاصی معدودی به این مناسبت بود و به هیچ وجه ماهیت جرگه را نداشت، اما دفعتاً موضوع خلای قدرت در کشور ازطرف یکی از همراهان سپهسالارنادرخان مطرح گردید و درخواست شد تا سپهسالار قبول سلطنت کند و درظرف چند دقیقه منتج به قبولی این پیشنهاد از طرف سپهسالار گردید و به این شکل او به پادشاهی رسید. 

دگرجنرال عبدالرزاق خان سابق قوماندان عمومی قوای هوائی و مدافع هوائی در رژیم شاهی که در وقت بیعت به سپهسالار محمد نادر خان به حیث یک صاحب منصب مسلکی و تحصیل یافته در رشته هوائی درمحفل بیعت در”سلام خانه” ارگ حضور داشت، در مورد اینکه چگونه محمد نادر خان به پادشاهی رسید، چشم دید خود را در کتاب خاطرات خود چنین بیان میکند: «بعد از اشغال کابل توسط قوای شاه ولی خان [بعداً مارشال]، سپهسالارمحمد نادرخان [ازچهلستون ـ حومه کابل] به کابل تشریف آوردند. بروز تشریف آوری شان یک عده مامورین اسبق ملکی و عسکری و یک تعداد سرشناسان و یک تعداد مردم جنوبی به سلام خانه [سالون بزرگ در داخل ارگ که در زمان امیر عبدالرحمن خان برای محافل بزرگ دربار اعمار شده بود و تا هنوزهم پابرجاست] گردهم آمدند و منتظر تشریف آوری وی شدند.  بعد از چندی تخمین ساعت یازده بجه سپهسالار نادرخان با دوبرادر شان مارشال شاه ولی خان و جنرال شاه محمود خان و همچنان محمد گل خان مومند و الله نواز خان سپهسالار داخل شدند و محمد نادرخان لباس ملکی به تن داشت و کرتی اش به طرز عسکری چهار جیبه و برجست و موزه به پا داشت، بر سر خود لنگی خاکی زده بود. مارشال شاه ولیخان و جنرال شاه محمود خان لباس های خاکی پوشیده بودند با چکمه های جاجی که بالای چکمه قطارها به کمر و شانه و لباس خاکی، چپلی، کلاه و لنگی به سر داشتند؛ محمد گل خان لباس وطنی و الله نواز خان لباس ملکی دربرداشت. مردم چک چک کرده بعد از آن سپه سالار محمد نادر خان فرمودند که: “وظیفۀ من بود که آنهائی را که تاج و تخت افغانستان را غصب کرده بودند، از قدرت براندازم و چنانچه انداختم. حالا وظیفۀ شما مردم است که پادشاه خود را انتخاب کنید.”»

دگرجنرال عبدالرزاق خان در ادامه می نویسد: «پس ازاین گفتار فیض محمد خان زکریا و غلام محمد خان وردک به وکالت حاضرین گفت که: “همه ما، شما را به پادشاهی خود قبول کردیم!”، سپهسالار نادرخان فرمود که: “شما فکر کنید امان الله خان هم موجود است و دیگر اشخاص هم موجود است. ممکن شخص دیگری را درنظر بگیرید”؛ بازهمین دو نفر به وکالت همه گفتند: “نه، ما شما را به پادشاهی خود قبول میکنیم”؛ دراین وقت سپه سالار کمی عقب رفته با برادر ها و هیئتی که همرایش بود، مثل محمد گل خان و الله نواز خان سرگوشی کردند و بعد از یک دو دقیقه سرگوشی پس آمدند و بمردم [حاضرین] گفتند: “درصورت اصرار شما من پادشاهی شما را قبول کردم.” (عبدالرزاق، دگر جنرال: “افغانستان در جریان زندگی من”، کابل 1384 ، صفحه 32)

در این ارتباط قابل ذکراست که در اولین مجلس منعقده چهلستون فقط سه نفر- هریک محمد ولی خان وکیل سلطنت درعهد امانی، شیراحمدخان زکریا شوهرهمشیره نادرخان و میرهاشم خان وزیرمالیه امانی نظر دادند که بهتراست سپه سالار به حیث وکیل سلطنت شناخته شود وموضوع پادشاهی به لویه جرگه موکول گردد؛ به این نظراهمیت داده نشد و بیان آن برسرنوشت سه نفردرآینده تأثیرمنفی گذاشت. (رشتیا، سید قاسم: “خاطرات سیاسی 1311 ـ 1371″، چاپ اول، ویرجینیا،1997، صفحه 9)

به همین دلیل بود که محمد نادرشاه برای تحکیم سلطنت خود و شکل قانونی دادن به آن و ضمناً به مقصد چند موضوع دیگردر صدد تدویر یک لویه جرگه  بتاریخ  18 سنبله 1309 برآمد که بعداً در زمینه به تفصیل صحبت خواهیم کرد.

6 ـ  تدویر شورای “اهل حل و عقد” درکابل (28 قوس 1371ش):

دبعد از سقوط رژیم کمونیستی خلقی و پرچمی و انتقال قدرت به تنظیمهای جهادی، وقتی مدت کار دو ماهه حضرت صبغت الله مجددی به پایان رسید و دوره چهار ماهه برهان الدین ربانی آغاز گردید، موصوف مدت کار خود را پس از چهار ماه برای دوماه  دیگرتمدید کرد و زیر فشار چند جانیه مجبور شد تا مجلسی را که در حقیقت ممثل لویه جرگه محسوب میگردید، زیرنام “شورای اهل حل و عقد ” بتاریخ 28 قوس 1371 (19 دسمبر1992) به اشتراک اکثر طرفداران خود درکابل دائر کند و بدانوسیله توانست خود را به حیث رئیس جمهور به قدرت نگهدارد. واضح است اگر برهان الدین ربانی اقدام به تدویر شورای مذکور نمیکرد، مدت کارش رسماً به پایان رسیده و خلای قدرت به وجود می آمد. او توانست با تدویر شورای مذکور که ممثل لویه جرگه پنداشته میشود، برای ادامه کار خود به حیث رئیس جمهور مشروعیت نام نهاد را کسب کند و به تأسی از همین کار ریاست او از طرف بسیاری کشورهای جهان که نمیخواستند از طالبان حمایت کنند، ناگزیر به رسمیت شناخته شد. این موقف با آنکه حکومت ربانی پس از سقوط کابل در 27سپتمبر 1996 (6 میزان 1375) پایتخت را ترک کرد و آواره در صفحات شمال کشور گردید، تا سقوط طالبان در دسمبر 2001 همچنان باقی ماند.

7 ـ  تدویر شورای علمای دینی طالبان در قندهار(اواخر ماه حوت 1374ش):

پس ازآنکه طالبان در قسمت اعظم مملکت چیره شدند و حکومت برهان الدین ربانی در شمال متواری گردید، طالبان که خود را قوت مسلط بر کابل و بسیاری نقاط دیگر افغانستان می دانستند و تا آنوقت خویش را «حرکت یا جنبش» میخواندند و فاقد تشکیلات رسمی دولتی بودند، خواستند از یکطرف به موقف رهبر خود یعنی ملا عمر وجه رسمی بدهند و  ازطرف دیگرحرکت خود را مبدل بیک نام رسمی که مؤید دولت باشد و از طرف دیگران به حیث دولت رسمی افغانستان شناخته شود، یک شورای بزرگ را در قندهار به اشتراک تقریباً یک هزارعلمای دینی و طالبان جوان دائر کردند. دراین جرگه بزرگ که اساساً ماهیت یک تجمع “دینی  ـ مذهبی” داشت و اعضای آنرا بطور کل قشر طالبان تشکیل میداد، نام “دولت اسلامی افغانستان” را  به “امارت اسلامی افغانستان” مبدل نمودند و ملا محمد عمر آخوند رهبر خود را ملقب به “امیر المؤمنین” ساختند. این اولین بار است که در افغانستان یک لویه جرگه با ماهیت قشری خاص مرکب از علمای دینی و طالبان جوان دائر میشود و برای تعیین زعامت کشور تصمیم میگیرد و اولین بار است که آنها رئیس دولت  را بزعم خود شان “امیر المؤمنین” نام گذاری میکنند. احمد رشید  نویسنده کتاب  طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ نو در آسیای میانه” طی فصل سوم زیر عنوان “امیرالمؤمنین” شرحی مبسوطی در زمینه دارد که بعضی قسمت های مهم آنرا در اینجا اقتباس میدارم: 

او می نویسد: «صدها ملا و طالب با استفاده از موتر و سائر وسائل در روزهای بهار 1996م وارد قندهار شدند  و تا 20 مارچ بیش از 1200 ملای پشتون ازغرب، جنوب و مرکز افغانستان در قندهار جمع گردیدند. آنها در ادارات حکومتی، در قلعه قدیمی و بازار سرپوشیده…جاداده شدند. این بزرگترین اجتماع ملاها و علما در تاریخ افغانستان معاصر بود…. ملا عمر تنها علمای دینی را احضار کرده بود تا برپلان آینده و مشروعیت رهبری طالبان به حیث رهبر تمام مملکت بحث نمایند…جلسات شورای علما بیش از دو هفته، شب و روز دور از انظار نامه نگاران و گزارشگران خارجی بصورت کاملاً مخفی و سری دوام نمود. ولی تعدادی از مامورین رسمی پاکستان به شمول قاضی همایون ـ سفیر پاکستان در کابل و شماری از ایجنت های آی اس آی مانند کرنیل امام، جنرال قنسول پاکستان در هرات در کار جلسات اشتراک داشتند. در شورای قندهار برمسائلی از قبیل خط مشی سیاسی و نظامی، تعمیل قوانین شرعی و آینده تعلیم زنان و مشروعیت رژیم طالبان بحث صورت گرفت. بخاطر زدودن اختلافات، ملاهای قندهاری که حیثیت گروپ مرکزی را در شورا داشتند، ملا عمر را به صفت امیر المؤمنین نامزد نمودند. این لقب و مقام، ملا عمر را به حیث رهبر بلا منازعه جهاد و امیر افغانستان در می آورد.  سپس طالبان نام افغانستان را بنام امارت اسلامی افغانستان تغییر دادند.»

احمد رشید در ادامه گزارشی از یک رویداد دلچسپ دارد و می نویسد: «در 4 اپریل 1996 ملا عمر در بالای بام عمارت خرقه مبارک در حالی حاضر شد که خود را در خرقه و ردای حضرت محمد صلی الله علیه و سلم پیچانیده بود. این اولین باری بود که خرقه مبارک از محفظه اش در شصت سال گذشته کشیده شده بود. زمانیکه ملا عمر خرقه را در دور بدن خود باز بسته میکرد و میگذاشت آنرا باد به اهتزاز در آورد، ملاها و طالبان در محوطه عمارت فیاد می کشیدند و می گفتند: “ملا عمر امیر المؤمنین، امیر المؤمنین!”؛ این اظهارات وقداری به ملا عمر مانند بیعتی بود که حضرت عمر فاروق رض به صفت خلیفه مسلمین در در حجاز انتخاب شد….احراز این مقام به ملا عمر صلاحیت می بخشید که نه تنها خود را رهبر افغانها بداند، بلکه میتواند رهبری تمام مسلمانها را بدوش داشته باشد. جلسات شورای قندهار با اصدار اعلامی جهاد علیه رژیم ربانی خاتمه یافت.» (برای شرح مزید دیده شود : احمد رشید: “طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ نو در آسیای میانه”، مترجم :عبدالودود ظفری، کالیفورنیا، می 2001، صفحات63 تا 67)

8 ـ کنفرانس “بن” (از21 عقرب تا 14 قوس 1380ش):

پس از سقوط طالبان در اثرحملات قوای امریکائی و متحدین آن، خلای قدرت در کشور به وجود آمد.  به اثر توصیه شورای امنیت ملل متحد و زیر نظر  نماینده خاص آن موسسه در امور افغانستان آقای لخدر ابراهیمی وبا نقش فعال بعضی کشورهای اروپائی و امریکا  کنفرانسی در شهر بن ـ جرمنی به اشتراک نمایندگان چهار گروپ سیاسی افغان از تاریخ 21 عقرب 1380ش (21 نوامبر 2001م) تا 14 قوس  (5 دسمبر) دائر شد و در نتیجه بتاریخ  30 قوس 1380ش ( 22 دسمبر 2001م) حامد کرزی را به حیث رئیس حکومت مؤقت برای شش ماه تعیین کرد. چهار گروپ مذکور عبارت بودند از: جبهه شمال (12 نماینده)،  جناح “روم” (6 نماینده)، گروپ مسما به “قبرس” (3 نماینده) و  گروپ مسما به “جبهه صلح” ـ منسوب به پیر گیلانی (3 نماینده) که  جمعاً 24 نماینده دارنده حق رأی و اما  اگربعضی نمایندگان غیررسمی و تعدادی از مشاوران  به آن علاوه شوند، تعداد مجموعی به 37 نفر میرسید. 

 اجندای این کنفرانس که ازتاریخ 21 نوامبر آغاز و بطور تشدیدی الی تاریخ 5 سپتمبر 2001 درشهر بن جمهوریت اتحادی آلمان ادامه یافت، قبلاً توسط ابراهیمی و به همکاری زلمی خلیلزاد و گروپ مربوطه تهیه گردیده بود و بانظارت و وساطت آنها بشکل سیستماتیک طوری پیشبرده شد که اشتراک کنندگان مجبور شدند اختلافات ذات البینی را (عجالتاً) کنارگذارند و در تشکیل یک اداره مؤقت شش ماهه و متعاقباً یک اداره انتقالی دوساله بعداز جر و بحث ها ی زیاد بخصوص درمورد تقسیم کرسی های کابینه به توافق برسند. 

  دراثر این تفاهم متن یک موافقتنامه که قبلا به زبان انگلیسی تهیه شده بود، بتاریخ 5 دسمبر 2001 ازطرف رؤسای هیئت های مربوطه درشهر بن به امضا رسید. به موجب این موافقتنامه که آغاز یک دوره جدید درافغانستان محسوب میشود ، فیصله بعمل آمد تا:

1 – یک اداره مؤقت که متشکل ازیک حکومت مؤقت یک کمسیون مستقل برا ی تدویر لویه جرگه اضطرای و یک ستره محکمه است ، درافغانستان به وجود آید،

2 – حکومت مؤقت که در راس آن یک رئیس قرار دارد، متشکل از پنج معاون و24 وزیر خواهد بود که ازطرف همین مجلس تعیین خواهد شد،

3 – حکومت موقت بتاریخ 22 دسمبر 2001 زمام امور را از رژیم قبلی بدست خواهد گرفت و تا شش ماه بکار دوام خواهد داد،

4 – به مجرد انتقال رسمی قدرت به اداره مؤقت، قوای مسلح افغان و گروه ها ی مسلح درکشور تحت فرمان و کنترول این اداره قرارخواهند گرفت و برطبق مقتضیات جاری امنیتی قوای مسلح دوباره تنظیم خواهد شد،

5 – اداره مؤقت با جامعه بین المللی درراه مبارزه علیه تروریزم، تولید وقاچاق مواد مخدر وجنایات سازمان شده همکاری خواهد کرد ومتعهد میباشد تا به قوانین بین المللی احترام گذارد وبا کشورهای همسایه و باقی اعضای جامعه بین المللی مناسبات صلح آمیز و دوستانه برقرارکند،

6 – کمسیون 21 نفری مستقل برای تدویر لویه جرگه اضطرای که اعضای آن به پیشنهاد افغانها و تائید ملل متحد تا 22 جنوری 2002 تعین خواهد شد، مکلف است الی دوماه بعد از آغاز کار، طرزالعمل تدویر لویه جرگه را با جزئیات آن ترتیب واعلام دارد و در ختم مدت کار شش ماهه حکومت مؤقت لویه جرگه اضطرای را دائر نماید،

7- لویه جرگه اضطرای یک اداره انتقالی را برای مدت جمعا دو سال تعیین میکند که درراس آن رئیس دولت قرارخواهد داشت و این اداره مکلف است مسوده قانون اساسی را توسط یک کمسیون مخصوص تهیه نماید و الی یک ونیم سال با تدویر لویه جرگه عنعنوی آنرا تصویب و با انفاذ آن درایجاد یک حکومت انتخابی برا ی افغانستان اقدام کند،

8 ـ با رویکار آمدن حکومت انتخابی بعد از دوسال فوق، اداره انتقالی جای خود را به حکومت انتخابی سپرده و خود منحل میشود و دوره عادی درافغانستان آغاز می یابد،

9 – چوکات قانونی اجرآات دراین مدت برمبنای قانون اساسی سال 1964 استوار خواهد بود، البته با انصراف ازموادیکه مغایر به روحیه این موافقتنامه باشد.

 موافقتنامه برعلاوه متن عمومی دارای چهار ضمیمه بود: ضمیمه اول مربوط به قوای امنیتی بین المللی، ضمیمه دوم درباره نقش ملل متحد، ضمیمه سوم راجع به توقعات اعضای افغانی مجلس از سازمان ملل متحد و ضمیمه چهارم مشتمل براسمای رئیس حکومت معاونین و اعضای 24 نفری کابینه که همه ازطرف اعضای افغانی مجلس بن البته با جار و جنجال زیاد تعیین گردیدند. درراس حکومت موقت بنابر توصیه و حمایت مقامات امریکائی حامد کرزی منسوب به گروپ روم به حیث رئیس حکومت مؤقت تعیین شد.

(ادامه دارد)

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.