نگاه مختصر بر زندگی آخرین پادشاه افغانستان (به مناسبت هفتمین سالگرد وفات اعلیحضرت محمدظاهرشاه «بابای ملت»)

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 24 جولای 2014

اعلیحضرت محمد ظاهر شاه «بابای ملت» یکی ازپادشاهان نامدارکشور است که مدت چهل سال سلطنت کرد و 28 سال را به حیث یک مهاجر دارای نام و نشان در خارج کشور سپری کرد و مدت 5 سال  پس از برگشت از مهاجرت با عزت و وقار شاهانه به حیث یک زعیم ملی در وطن بسر برد. ایشان به تاریخ اول اسد 1386 شمسی (23 جولای 2007) به عمر 93 سالگی در ارگ کابل چشم از جهان پوشیدند و با مراسم خاص در حضیرۀ آبائی در تپه مرنجان کابل ـ در جوار پدرشان اعلیحضرت محمد نادرشاه غازی به خاک سپرده شدند. یاد شان گرامی و روح شان شاد و قرین فردوس برین بادا!

شهادت اعلیحضرت محمد نادرشاه:

بروز 16 عقرب 1312 (8 اکتوبر 1933) قرار بود بعد از توزیع انعامات برای شاگردان ممتاز مکاتب شهر کابل، مسابقۀ فوتبال بین لیسه های نجات و استقلال صورت گیرد. به همین مناسبت عده ای زیاد شاگردان و مدعوین در چمن قصر دلکشا گرد آمده و شاگردان مکاتب در صف دوقطاره برای پذیرائی اعلیحضرت محمد نادرشاه  صف بسته بودند. هنگامیکه شاه از جلو شاگردان مکتب نجات می گذشت، یک شاگرد آن مکتب بنام عبدالخالق که پدرش در خدمت خانواده چرخی قرار داشت، ناگهان از صف دوم به پیش آمد و بطرف شاه تیر اندازی کرد. همان بود که شاه به زمین افتاد و اوضاع درقصر متشتت گردید. شهادت محمد نادرشاه ساعتی بعد رسماً اعلام شد و دیری نگذشت که برطبق قانون اساسی(1309) شهزاده محمد ظاهرـ یگانه پسر شاه که 19 سال داشت، جانشین پدر گردید و به حیث پادشاه افغانستان حلف وفاداری یاد کرد.

شاه جوان و تکیه برجایگاه سلطنت:

اعلیحضرت محمد ظاهر شاه (جهت سهولت کار و طبق شیوه ای معمول نویسندگی از این به بعد از ذکر مکررالقاب ایشان صرف نظر کرده و تنها با ایزاد کلمه شاه در اخیر اسم شان و یا با ذکر مختصر “شاه” بسنده میشود) در 22 میزان 1293 ش (15 اکتوبر 1914) در شهر کابل چشم بدنیا گشود، چهار سال مکتب ابتدائیه را در کابل خواند و ده ساله بود که به معیت پدر عازم فرانسه شد. شش سال در آن کشور به مکتب رفت و بازبان و فرهنگ فرانسه آشنائی پیدا کرد. هنگامیکه پدرش در کابل به پادشاهی رسید، محمد ظاهر که شانزده سال داشت، نیز به وطن برگشت و در سال 1310 شامل تعلیمگاه عسکری کابل گردید. بعد یک سال از آنجا فارغ و ازطرف پدر به کفالت وزارت حربیه و سپس به حیث وزیر معارف مقرر شد. دراین پست فقط دوماه ایفای وظیفه کرد که پدرش به شهادت رسید و جانشین پدر گردید و طبق معمول پادشاهان قبلی لقب «المتوکل علی الله» را بخود اختیار کرد. او از آن به بعد تا چهل سال پادشاه افغانستان بود. 

محمدظاهر شاه در سن 17 سالگی با حمیرا (15 ساله) صبیه ارشد سردار احمد شاه خان (وزیر دربار) در خزان 1310 در ارگ کابل ازدواج کرد. ملکه حمیرا نواسه سردار محمد آصف خان (عم محمد نادرشاه) است و ازطرف مادر نواسه شاغاسی خوشدلخان پسر ارشد شاغاسی شیردلخان لویناب (بارکزائی) میباشد. حاصل این ازدواج دو دختر و شش پسر است: (البته با القاب شاهدخت و شهزاده)

بلقیس، مریم، محمد اکبر (در 9 ماهگی وفات کرد)، احمد شاه، محمد نادر، شاه محمود(وفات 2003)، محمد داؤد پشتونیار(وفات 1980)، و میرویس. همه فرزندان شاه در شهرکابل بدنیا آمده و در کابل به مکتب رفته اند. ملکه حمیرا بتاریخ 27 جون 2002 به عمر 86 سالگی در روم وفات کرد و جنازه او به کابل انتقال یافت و در حضیره آبائی شان در جوار مقبره محمد نادرشاه بخاک سپرده شد.

ملکه حمیرا زمانی با شاه ازدواج کرد که شرایط  خاص در کشور حکمفرما بود و نهضت نسوان به عقب کشیده شده، مکاتب نسوان مسدود و زنها همه مجبور به پوشیدن چادری گردیده بودند. ملکه ناچار از این سیاست حکومت پیروی کرد و مثل همه زنان کشور در حلقه زندگی خصوصی فرو رفت و برای مدت طولانی در چهار دیوار ارگ محصور ماند. او نتوانست نقش پیشگام خود را به حیث ملکه افغانستان در همچو شرایط دشوار بازی کند. این حالت بر روش زندگی او اثر کرد و او را از امور رسمی کاملاً بدور کشید که نامی از ملکه در رسمیات برده نمی شد. تا آنکه بعد از سه دهه در سال 1339 (زمان صدارت محمد داؤد خان) این پرده ابهام دریده شد و ملکه در یکی از روزهای جشن استقلال به معیت شاه و یک تعداد دیگر از اراکین دولت و زنان شان در حضور مردم پدیدار گشت و به آغاز دومین نهضت زنان افغان رسمیت بخشید. ملکه از آن به بعد گاه گاهی زنان کشور را درارگ می پذیرفت و در بعضی دعوتهای رسمی در خارج کشور به معیت شاه اشتراک میکرد، تا آنکه چند روزبعد از کودتای محمد داؤد خان و سقوط رژیم سلطنتی با فامیل نزد پادشاه در روم رفت و از آنوقت تا اخیرعمر در آنکشور بسر برد.

محمد ظاهر شاه از آوان کودکی با ناز و نعمت در خانواده اشرافی و صاحب منزلت بار آمد. هنوز ده ساله بود که به فرانسه رفت و با زبان و فرهنگ غربی آشنا شد، به حیث شهزاده به وطن برگشت و با گذشت کمتر از دوسال به پادشاهی رسید. به این اساس او تا هنگام رسیدن به سلطنت از رقابت ها و زد و بندهای درباری فارغ بود، با هیچ کس دشمنی و عداوت نداشت، از شناخت مردم و محیط خود بدور ماند، با زبانهای وطن و ادبیات معموله کمتر آشنا بود، ازظلم و استبداد چندان آگاهی نداشت، با هیچکس حرف زشت نگفته و از هیچکس همچو حرفی نشنیده بود. مشکل اقتصادی را نمی شناخت و هر آنچه میل داشت به آن دسترسی پیدا میکرد. وقتی بوطن بازگشت، بعد یکسال به مقام بلند وزارت بدون سابق کار و تجربه لازم شروع بکار کرد. خلاصه این همه عوامل در ساختار شخصیت بعدی او نقش بسزا داشت؛ نا آشنائی با زبان و محیط او را شخص خاموش و کم حرف و فاقد قدرت نطق و بیان که لازمه یک زمامدار است، بار آورد. او همیشه مرد خوش قلب و رؤف، صاحب وقار و وجاهت خاص و درعین زمان بسیار شکسته و پرتواضع بود که هیچگاه در صدد اذیت و آزار کس نشد. هنگام شهادت پدر او شاهد حادثه بود و زجر ریختن خون پدر را در وجود خود احساس کرد و بجای آنکه انتقامجو و کینه دل گردد، از خونریزی و کشتار بیزار شد. او بیک باره گی و بطور غیرمترقب پادشاه شد، ولی هیچ تجربه و آمادگی قبلی برای سلطنت نداشت. لذا ناگزیر قدرت را به عموهای خود سپرد که همه با پدرش به اصطلاح «شریک السلطنه» بودند و همه در رموز مملکتداری آشنا و کلید قدرت را در دست داشتند. دراین حال شاه جوان فقط بطور سمبولیک شاه بود و این موقف را سالهای دراز حفظ نمود، تا آنکه بعد از تقریباً سه دهه به حکومت خاندانی پایان داد و خود زمام امور را در دست گرفت.

قضاوت درباره سلطنت چهل ساله محمد ظاهرشاه ایجاب دقت و موشگافی دقیق را مینماید، زیرا دراین دروۀ طولانی که مهمترین برهه تحولات بزرگ در جهان بود، برداشت ها و قضاوت ها از هم دور میروند، برخی آنرا بانگاه انتقادی بررسی میکنند و بعضی از منتهای خوشبینی بعضی کوتاهی ها  را نادیده میگیرند. واقعیت امر به گمان اغلب بین این دو قضاوت قرار خواهد داشت.

نگاهی گذرا به چهل سال سلطنت:

با شهادت محمد نادرشاه و جلوس محمد ظاهرشاه بر تخت سلطنت مشی اساسی دولت تغییر نکرد و روش حکومتداری به منوال قبلی زیر نظر محمد هاشم خان صدراعظم عموی مقتدر و مطلق العنان شاه ادامه یافت، چنانچه شاه جدید در مورد تائید مشی پدرش با صدور یک فرمان تصریح کرد: «خط مشی حکومت جدیدۀ ما مقررات شرع مطهر و ترویج اوامر دین مبین محمدی (ص) بروفق خط مشی اعلیحضرت شهید والد مرحوم ما است که بعون الله تعالی در مملکت عزیز اسلامی ما بهمان اساس همه امور جریان پذیر میگردد و هکذا سیاست امور خارجه این مملکت برطبق معاهدات دوره سلطنت اعلیحضرت شهید موصوف با دول متعاهد کماکان ادامه خواهد داشت». (روزنامه اصلاح، 4 قوس 1312)

دوره سلطنت محمد ظاهرشاه چهل سال بطول انجامید و طولانی ترین دوره سلطنت یک پادشاه در تاریخ معاصر کشور میباشد که به مقایسه هر دوره دیگر در منتهای آرامش و فارغ از جنگ داخلی و خارجی در کمال استقرار و امنیت روزافزون با مساعدت شرایط بصورت تدریجی پیش رفت و هرچه شاه بیشتر با مسائل کشور محشور شد، به همان اندازه راه تحول نیز فراختر گردید. دوره چهل ساله سلطنت او را که با کودتای محمد داؤد خان در 26 سرطان 1352 (17 جولای 1973) به پایان رسید، میتوان بطور کل به دو بخش تقسیم کرد: حکومت های خاندانی و حکومت های غیر خاندانی.

حکومت های خاندانی :

این دوره مشتمل بر سه دوره حکومت بود و جمعاً 30 سال دوام کرد:

1 ـ دوره صدارت محمد هاشم خان:

این دوره از شروع سلطنت محمد نادرشاه تا جوزای 1325 (1946) مدت 17 سال بطول انجامید. مشخصه عمده این دوره استبداد بود و از این ناحیه شباهت زیاد به دوره امیرعبدالرحمن خان داشت. در امور داخلی استقرار حکومت مطلقه و متمرکز و همچنان تقویه بنیه مالی دولت و فعال ساختن چرخ های اقتصادی کشور و در امور خارجی اعلام بیطرفی افغانستان در جنگ جهانی دوم و گسترش روابط با کشورهای منطقه و جهان را میتوان از جمله مهمترین کارهای این دوره شمرد.

2 ـ دوره صدارت شاه محمود خان غازی:

او عم دیگرشاه بود و دوره صدارت شان از جوزای 1325 (می 1946) تا سنبله 1332 (سپتمبر 1953) مدت 7 سال را دربر گرفت. اقدامات ذیل از دست آوردهای مهم این دوره در امور داخلی محسوب میشود:ـ رهائی زندانیان سیاسی، انتخابات آزاد بلدیه (شاروالی)، انتخابات آزاد دوره هفتم شورای ملی، آزادی مطبوعات و نشر جراید غیردولتی(ندای خلق، وطن، انگار، ولس و دیگران)، تشکیل حلقه های سیاسی (ویش زلمیان، وطن، حلقه منسوب به ندای خلق، اتحادیه محصلین، کلوپ ملی و ..). 

درساحه روابط خارجی میتوان از عضویت افغانستان در ملل متحد (نوامبر 1946)، جلب همکاری اقتصادی امریکا در پروژه وادی هیلمند و از همه مهمتر با تشکیل دولت پاکستان حاد شدن موضوع «پشتونستان» و کشیدگی میان دو کشور را نام برد.

دراین دوره عطش مردم بسوی دموکراسی شباهت به انسانهای بسیار گرسنه دارد که به یکباره گی بطرف غذا هجوم برده و ایجاد بی نظمی نمایند. این پدیدۀ طبیعی را حکومت تحمل کرده نتوانست و شاه با مشاهده اوضاع به فکر برگشت به دسپلین و نظم شد. بنابرآن به حکومت شاه محمود خان پایان داد.

3 ـ دوره صدارت محمد داؤد خان:

دوره صدارت محمد داؤد خان که پسر عمو و شوهر خواهر شاه بود، از سنبله1332 تا حوت 1341 (سپتمبر 1953 ـ مارچ 1962) مدت تقریباً 10 سال دوام کرد. داؤد خان که درتحکم و انظباط شهرت داشت، توانست چرخ را به عقب برگرداند و نظم را تا حدود شدت عمل برقرار سازد. او میخواست مثل شاه امان الله یک اصلاح طلب باشد و کشور را بسوی پیشرفت، ترقی و تجدد بکشاند. با استفاده از تجارب تلخ رژیم امانی او معتقد بود که بدون تقویه بنیه نظامی، رویدست گرفتن اصلاحات میسر نخواهد بود. او مسئلۀ پشتونستان را بهانه ساخت و جهت رفع اختلاف با پاکستان از امریکا طلب کمک نظامی کرد که به این درخواست او وقعی گذاشته نشد، زیرا پاکستان هم پیمان امریکا بود. بی اعتنائی امریکا نظر داؤد خان را به سوی شوروی (رقیب امریکا) جلب کرد. شوروی سالها منتظر چنین فرصت بود و با آغوش باز نزدیکی داؤد خان را پذیرفت و کمکهای نظامی و اقتصادی خود را آغاز نمود. به این اساس افغانستان به حیث یک کشور غیرمنسلک با حفظ نزدیکی با شوروی توانست سیاست «توازن بین شرق و غرب» را پیش گیرد و داخل بازی خطرناک بین این دو قدرت رقیب گردد که حفظ توازن واقعی بین آنها کار دشوار بود. 

طرح و تطبیق پلان پنجساله اول و قسماً پلان پنجساله دوم موجب تحول بزرگ در کشور گردید که میتوان آنرا سرآغاز یک مرحلۀ جدید در تاریخ کشور نامید، ولی تیره شدن روابط با پاکستان بطور روزافزون از یکطرف با بسته شدن راه ترانزیتی مشکل اقتصادی کشور را زیاد ساخت و ازطرف دیگر موجب شد تا افغانستان بیشتر به دامن شوروی بیفتد و بدانوسیله نفوذ ایدئولوژیک شوروی در خفا اما به سرعت، خاصتاً بین جوانان معارف کشور گسترش پیدا کند.

دراین موقع شاه که متوجه همچو خطر بود و نیز از قدرت روزافزون محمد داؤد خان اندیشه داشت و درعین زمان اختلاف در داخل خاندان بین جنرال عبدالولی (پسرعم و داماد شاه) و داؤد خان، موقف سلطنت را مواجه با تخریش کرده بود، تصمیم گرفت استعفی محمد داؤد خان را قبول و او را از سر راه خود دور سازد. شاه سپس با تجدید نظر بر قانون اساسی و بیرون کشیدن پای خاندان سلطنتی از حکومت، بالاخره زمام امور را بعد از سی سال شخصاً در دست گرفت و صدارت را به اشخاص غیرخاندانی سپرد.

حکومت های غیرخاندانی:

حکومتهای غیرخاندانی که جمعاً ده سال طول کشید و به دوره مشروطیت و نیز گاهی به دوره «دموکراسی» مسما میشود، مشتمل بود بر دوره صدارت داکتر محمد یوسف، محمد هاشم میوندوال، نوراحمد اعتمادی، داکترعبدالظاهر و محمد موسی شفیق. این دوره بعد از استعفی محمد داؤد خان و تقرر داکتر محمدیوسف به حیث صدراعظم در 13 مارچ 1963 آغاز گردید و اولین کار صدراعظم جدید توظیف یک کمسیون جهت تسوید قانون اساسی جدید بود و درعین زمان تلاش سیاسی جهت عادی ساختن روابط ازهم گسیخته بین افغانستان و پاکستان. قانون اساسی جدید در لویه جرگه مورخ 18 سنبله1343 (9 سپتمبر 1964) به تصویب رسید و بتاریخ 9 میزان آن سال بعد از توشیح نافذ شد و دورۀ انتقالی حکومت داکتر محمد یوسف پایان یافت. برطبق قانون اساسی جدید ازیکطرف خاندان سلطنتی از اشتراک در حکومت محروم شدند و اینکار محمد داؤد خان و پیروان او را قدم بقدم در صحنه سیاسی به حیث جناح مخالف برای یک مدت دراز فعال ساخت و ازطرف دیگر با آنکه قانون احزاب توشیح و نافذ نشده بود، فعالیت احزاب متعدد از جمله احزاب چپ و راست افراطی علنی و روز بروز بیشتر گردید. مظاهره معروف به «سه عقرب» موجب شد تا داکتر محمد یوسف استعفی دهد و شاه بجای او محمد هاشم میوندوال را به تشکیل کابینه مؤظف کند (30 اکتوبر 1964). میوندوال نیز بعد از مدت سه سال در کشمکش پارلمان و برخوردهای سیاسی بین احزاب که هرروز شدیدتر می شد و این موضوع رابطه او را با پادشاه جریحه دار میکرد، از صدرات مستعفی شد و بجایش نوراحمد اعتمادی مقرر گردید. او نیز در موج خروشان مظاهرات خیابانی پیروان احزاب چپ و راست افراطی و همچنان اختلافات اعضای پارلمان روی مسائل زبانی و قومی، با وجودیکه دوبار به این مقام منسوب شد، اما کاری را پیش برده نتوانست و درعالم یأس و افسردگی در ماه می 1971 زیر فشار شورا از کار کناره گرفت. صدراعظم بعدی داکتر عبدالظاهر نیز به عین سرنوشت حتی بدتر گرفتار شد، زیرا برعلاوۀ مشکلات جاری، خشکسالی و قحطی شدید در حصص غربی و شمالی کشور حکومت او را سخت زیر انتقاد برد تا موصوف بتاریخ 24 سپتمبر 1977 مجبور به استعفی گردید.

آخرین صدراعظم غیرخاندانی محمد موسی شفیق بود که در راس کارش سه هدف عمده قرار داشت:

ــ اعاده نظم و دسپلین ناشی از مظاهرات روزمره،

ــ برگشت سیاست خارجی کشور از گرایش بسوی اتحاد شوروی بطرف خط میانه؛ او برای اینکار خواست با اخذ کمکها از غرب و کشورهای اسلامی نیاز امداد از شوروی را تقلیل دهد و کشور را تدریجاً از وابستگی روزافزون سیاسی و اقتصادی شوروی بیرون کند،

ــ رفع اختلاف با کشورهای همسایه و مسلمان ایران و پاکستان که برای این منظور معضلۀ آب هیلمند را با ایران حل کرد و با وجود انتقاد و مخالفت بعضی جریان های سیاسی موفق شد قرارداد مذکور را از پارلمان بگذراند. مذاکرات مفید جهت تشئید روابط دوستانه با پاکستان نیز بعمل آمد.

سقوط سلطنت در اثر کودتا:

تغییر کلی در سیات خارجی افغانستان عمده ترین دلیلی بود که شوروی آنرا تخطی از «دکتورین برژنیف» دانسته و موقف خود را در قبال سیاست خارجی شفیق در افغانستان درخطر دید و درصدد آن شد تا بوسیلۀ یک کودتا که درآن اکثر صاحبمنصبان وابسته به جریان خلق و پرچم اشتراک داشتند، به عمر سلطنت پایان دهد. بزودی این پلان عملی شد و کودتای 26 سرطان 1352 تحت قیادت محمد داؤد خان، هنگامی صورت گرفت که شاه جهت تداوی در خارج کشور بود. شاه بعد از کودتا به ایتالیا اقامت گزید و بتاریخ 24 آگست 1973 از سلطنت رسماً استعفی داد و سلطنت 40 سالۀ او به پایان رسید.

قابل ذکر است که محمد ظاهر شاه پس از استعفی و انصراف از سلطنت  از همه مسائل کشور کناره گرفت، تا آنکه کودتای ثور 1357 به وقوع پیوست. شاه سابق کودتای کمونیستی و بعداً تجاوز عریان قوای شوروی را به افغانستان به شدت محکوم کرد و جانبداری خود را از جهاد برحق مردم افغانستان اعلام نمود. با وجود داشتن طرفدران زیاد، او نتوانست نظر به عدم مساعدت شرایط به پاکستان برود و قیادت جهاد را در دست گیرد. 

طی سالهای جهاد تا 2001 قدرتهای ذیدخل در امور افغانستان و حامیان جهاد همیشه کوشیدند کارت شاه سابق را به حیث وسیلۀ فشار برگروپهای دیگر بازی کنند، لذا گاهی بنام او حرکتی را تقویه کردند وزمانی در جوار او عده ای را گردهم آوردند تا آنکه به این بازی ها حادثه 11 سپتمبر 2001  (حمله تروریستی بالای دو عمارت بزرگ تجارت جهانی در نیویارک) خاتمه داد. 

بعد از سقوط طالبان و رویکار آمدن حکومت مؤقت در دسمبر 2001 تحت ریاست حامد کرزی، شاه سابق بعد از 28 سال هجرت به کشور برگشت و در لویه جرگه 2003 به او لقب «بابای ملت» تقدیم گردید. از آن تاریخ به بعد محمد ظاهر شاه پادشاه سابق افغانستان با کمال احترام و وقاردر ارگ ریاست جمهوری (قبلاً ارگ شاهی) بسر برد و بتاریخ اول اسد 1386  (23 جولای 2007) دست اجل بسراغ شان آمد و به عمر 93 سه سلگی جهان فانی را وداع گفت و جایگاه شایسته را به حیث یک پادشاه مهربان و وطن دوست برای همیشه درتاریخ و درقلب مردم که سالها از برکت امن و آرامی در آن دروه برخوردار بودند، از خود به میراث گذاشت. روح شان شاد و یاد شان گرامی بادا!

 

 توجه:(هدف این نوشته فقط مرور گذرا به دوره چهل سال سلطنت آن شاه فقید بود که البته به قول معروف «گنجانیدن دریا در یک کوزه» کاریست که نمیشود از عهده آن در چنین اختصار برآمد و اگر دوستان با مسائلی روبرو میشوند که در این نوشته برای شان سؤال انگیز است، میتوانند به آثار دیگر  مراجعه و رفع مشکل بفرمایند. دربارۀ کودتای محمد داؤدخان شهید و چگونگی سقوط سلطنت مطالعۀ یکی از مقالات اینجانب تحت عنوان « کودتای 26 سرطان 1352 ـ سقوط سلطنت و اعلام جمهوریت» مورخ 14 جولای 2007  شاید دلچسپ باشد که با لینک ذیل قابل دریافت است)

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.