آیا اغماض امریکا موجب شد تا افغانستان در دام شوروی افتد؟ (بخش سوم و اخیر)

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 4 دسمبر 2014

با وجود ضربه مدهش از این ناحیه به  غرور پشتونی داؤد، بازهم او به مجرد رسیدن به مقام صدرات در 1953 بار دیگر به تلاشهای خود ادامه داد. برادرش محمد نعیم وزیر خارجه مورد اعتماد خود را به واشنگتن فرستاد و او بتاریخ 8 اکتوبر 1954 شخصاً با “جان فاستر دالس” دیدار کرد تا برای آخرین بار درخواست کمک نظامی را تقدیم کند [پاورقی (1) در اخیر این بخش دیده شود ـ مترجم]. دو ماه بعد بتاریخ 28 دسمبر “دالس” به سفیر افغانستان کبیر لودین و درعین زمان به امجد علی سفیر پاکستان اطلاع داد که بعد از رسیدگی دقیق دادن کمک نظامی به افغانستان مشکلاتی را خلق خواهد کرد که با نیروی که به وجود خواهد آورد جبران نمی شود، لذا افغانستان درعوض درخواست سلاح باید منازعه پشتونستان را با پاکستان حل و فصل کند[پاورقی (2) دیده شود ـ مترجم]. افغانها از این جواب ناراحت شدند، نه تنها از خاطر رد درخواست شان، بلکه بیشتر به این دلیل که درخواست محرمانه آنها را به رقیب پاکستانی شان با تزریق معضله حساس پشتونستان افشا کردند. یک ماه بعد در اوایل 1955 داؤد باب مذاکره را با اتحاد شوروی درباره کمک های نظامی آغاز کرد، آنچه را که از مدتها قبل شوروی خواهان آن بوده ولی افغانها قبلاً از آن طفره میرفتند. درهمین سال معضلۀ پشتونستان موجب شد که افغانستان و پاکستان تا سرحد جنگ پیش بروند و در نوامبر همان سال لویه جرگه که عالی ترین مرجع سیاسی در افغانستان است، تدارک اسلحه را تائید کرد[ پاورقی (3) دیده شود ـ مترجم]. در ماه دسمبر “بولگانین” و “خروسچف” به افغانستان سفر کردند و حمایت خود را از قضیه پشتونستان و نیز تجهیز مکمل اردو و قوای هوائی افغان ابراز نمودند.

در اوایل 1956 واشنگتن به سفیر “وارد” در شام روز عزیمت او هدایت داد تا به داؤد در باره خطرات نفوذ شوروی هوشدار دهد. او داؤد را متوجه ساخت که کمک اقتصادی شوروی یک اساس بنیادی لوژستیکی برای یک تهاجم بعدی شوروی خواهد بود. اعمار سرکها و پلها، ذخیرگاه های تیل و اعمار سیلوها، ساختن تونل سالنگ و شگافتن کوه های بزرگ مانع تهاجم، همه نشانه های آنست. علاوتاً او داؤد را متوجه خطری ساخت که از ناحیه تعلیم وتربیه افسران نظامی در اتحاد شوروی صورت میگیرد که در نتیجۀ آن ستون پنجم در قلب قوای مسلح افغان ایجاد خواهد شد. همه اینها بعد از 21 سال  تحقق یافتند، اما در آنوقت داؤد مغرورانه به اخطارهای امریکائی ها توجه نکرد و گفت که او میداند چگونه با شوروی ها معامله کند.  او از اینکه اضلاع متحده از دادن کمک نظامی به افغانستان امتناع ورزید، شکایت کرد و شکایت اواستوار بر بعضی دلایل بود، اما آیا میتوان مواجه ساختن کشور را به چنین تحول عاقلانه دانست؟

مشکل کمک نظامی حایز پیچیدگی بزرگ در ارتباط با قضیه پشتونستان بود. این موضوع بسیار زیاد مغلق است که در این مقاله مورد بحث قرار گیرد. درظاهر معلوم میشود که موقف افغانها یعنی تأکید بر توسعه ارضی یک ادعای نا معقول و غیرعملی باشد؛ اما در واقعیت این سؤال با رشته های بسیار حساس ملیگرایانه تماس میگیرد. بسیاری رهبران امریکا حوصله کمتر با این قضیه افغانها دارند و آنرا طفلانه و خسته کننده میخوانند. آنها قادر نبودند تا عمق احساس افغانها را بطور لازم بررسی کنند یا باریکی های موضوع  را که این قضیه در تحرکات سیاست داخلی دارد، به درستی درک نمایند. حقیقتی که از1893  تأکید همه حکومتهای بعدی درهردوره بر موضوع پشتونهای سرحد یک موضوع جدی ملی بوده است، برافکار امریکائی ها تأثیر نکرد. متأسفانه افغانها نیز این موضوع را با پروپاگندهای گوش خراش و ادعای های از حد زیاد مغشوش مطرح ساختند. 

مشکلات اصلاً قدیمی بود ولی بعداً برمیگردد به تشکیل پاکستان در 1947 و میراثی که از برتانیا باقی مانده بود. برای 200 سال سلاله های پشتون در کابل حکومت میکردند و پشتونها اکثریت نفوس افغان را تشکیل میدادند. در 1893 برتانوی ها خط دیورند را کشیدند و در نتیجه قبایل پشتون در اطراف سرحد بین افغانستان و هند برتانوی تقسیم گردید. این خط اصلاً به هدف تعیین نقاط ساحه نفوذ افغان و برتانیه کشیده شد، اما بعداً شکل سرحدات بین المللی را به خود گرفت. افغانها هیچگاه آنرا با همچو ماهیت قبول نکرده اند، زیرا آن موجب نادیده گرفتن حق “برادران” پشتون آنطرف خط بوده است. پاکستان بعد از استقلال در 1947 خط دیورند را به حیث سرحد بین المللی و پشتون های آنطرف را به حیث اتباع پاکستانی اعلام کرد. بتاریخ 20 جولای 1947 جرگه قبایل تشکیل شد و مردم در ساحات ایالت شمال غربی با مراجعه به آرای عمومی پیوستن خود را به پاکستان اعلام کردند. تنها انتخاب دیگر پیوستن به هند هندو بود که البته برای پشتون های مسلمان پیوستن به آن جانب غیر قابل باور بود. افغانستان بر نحوه مراجعه به آرای عامه اعتراض کرد و در 1947 عدم رضایت خود را ابراز نمود و یگانه کشوری بود که علیه شمول پاکستان به عضویت ملل متحد رأی داد. کشیدگی بین دو کشور به جنگ تبلیغاتی علیه یکدیگر منجر شد. به مقصد وارد کردن فشار بر افغانها، در 1950 و بعداً در 1955 پاکستان موانع را در راه ترانزیت اموال تجارتی بر افغانستان محاط به خشکه وضع کرد. افغانها برای انتقام سرو صدای پشتونستان آزاد را متشکل از قبایل در حدود ارضی پاکستان بلند کردند. پاکستان این ادعا ها را نادیده گرفت و آنرا به حیث یک تلاش پنهانی افغانستان جهت راه یافتن به بحر تلقی کرد. 

افغانستان در پالیسی حقوق پشتونها حمایت سیاسی امریکا را نه تقاضا کرد و نه توقع آنرا داشت،  اما آنها امیدوار بودند تا یک بررسی آفاقی در موضوع صورت گیرد و عمیقاً از اینکه امریکائی ها ادعای شان را تردید کردند، ناراضی شدند. بطور مثال، بتاریخ 28 اپریل 1953 هنگامیگه معاون رئیس جمهور “نکسن” (Nixon) از کابل دیدار کرد، او به داؤد دربارۀ موقف نادرست موضوع پشتونستان لکچر داد. به اساس گفته یک شاهد عینی، نکسن بطور آمرانه،  با الفاظ شدید و تهاجمی موقف افغانها را یک عمل بیخردانه وانمود کرد. در ادامه همین سفر نکسن به پاکستان رفت و پالیسی افغانستان را در مورد پشتونها شدیداً مورد انتقاد قرار داد[پاورقی (4) دیده شود ـ مترجم]. دیپلومات های امریکائی از این توضیحات یکطرفه نکسن درقبال تلاش شان جهت قناعت دادن رهبران افغان از بیطرفی امریکا ناراحت شدند و این تلاشها وقتی مورد شک و تردید قرار گرفت که اضلاع متحده رسماً متحد نظامی با پاکستان شد. 

داؤد همشیه یک ملیگرای جدی پشتون بود و هنگامیکه او در 1953 به مقام صدارت رسید، مشکلات با پاکستان بسیار حاد گردید. در مارچ 1955 حکومت پاکستان ادغام تمام ایالات پاکستان غربی را درسیستم “یک واحد” (One Unit) اعلام کرد و آن مشتمل بود برایالت بیشتر پشتون نشین مسما به “صوبه سرحد شمال غربی”. داؤد و اکثر افغانها اینکار را توجیه به تخریب هویت پشتونها کردند و آنرا مقدمه ادغام با اکثریت پنجابی ها دانستند. بتاریخ 30 مارچ 1955 رنجیدگی افغانها در رادیو و نشرات حکومتی شدیداً انعکاس یافت که منجر به خشونت گردید. در رویداد مسما به “حادثه بیرق” یک تعداد به سفارت پاکستان در کابل حمله کردند و بیرق را آتش زدند. عناصر بسته به حکومت در پاکستان برای انتقام به قونسلگری افغان یورش بردند و هردو کشور در آستانه جنگ قرار گرفتند. پاکستان راه ترانزیت را به روی افغانها بست که دراثر آن صدمۀ شدید به اقتصاد افغانستان وارد گردید[پاورقی (5) دیده شود ـ مترجم]. اضلاع متحده دست های خود را روی هم گذاشت و نفوذ دیپلماتیک خود را در افغانستان از دست داد و نیز نخواست متحد خود پاکستان را زیر فشار قرار دهد. 

ازطرف دیگر اتحاد شوروی توانست از این وضع استفاده نماید که کرد. دراین موقع حساس شوروی ماهرانه بسوی نجات افغانستان ازطریق پیشکش امکانات ترانزیت  و همچنان حمایت سیاسی و کمک های نظامی قدم به پیش گذاشت. بتاریخ 21 جون 1955 افغانستان موافقتنامه ترانزیت را با اتحاد شوروی امضا کرد که برطبق آن یک قسمت زیاد اموال تجارتی افغانستان از طریق اتحاد شوروی انتقال می یافت. بتاریخ 14 دسمبر 1955 بولگانین و خروسچف به کابل رسیدند و بتاریخ 18 دسمبر امضای سه موافقتنامه اعلام گردید :

1 ـ  قبولی قرضه 100 ملیون دالر ازطرف شوروی،

2 ـ تائید قرارداد بیطرفی و عدم تجاوز 1931،

3 ـ اظهار حمایت شوروی از قضیه پشتونستان. 

یک موافقتنامه چهارم نیز بطور سری امضا شد که تا 25 آگست 1956 اعلام نگردید، آنهم درباره دادن کمک های نظامی به افغانستان. این ها همه پیشنهاداتی بودند که داؤد نمیتوانست آنرا رد کند.

همچنان “حادثه بیرق” نیز در ماه سپتمبر 1955 از طریق میانجیگری مصر، ایران و عربستان سعودی به کمک سفارت امریکا حل گردید که افغانها آنرا توأم با نا رضایتی محسوس قبول کردند و ازنتیجۀ آن عمیقاً تأثر داشتند و از وضع ضعیف اقتصادی و نظامی خود ناراحت بودند. ما [مقامات امریکائی] باید از خواسته هائیکه نعیم هنگام دیدار خود با دالس برای جلب کمک نظامی کرده بود و ما آنرا رد کرده و برعکس به پاکستان دادیم، در آنوقت تجدید نظر میکردیم.  در آنوقت یک حالت هیجان انگیز و متشتت در باره حمایت امریکا از افغانستان  وجود داشت که افغانها ناگزیر به قبول کمک های اقتصادی، سیاسی و نظامی شوروی گردیدند. 

نتیجه 

تصامیم سرنوشت سازی که حکومت داؤد بین سالهای 1953 و 1956 گرفت، استقلال افغانستان را مواجه به خطر کرد. این تصامیم حاصل یک تعداد حوادث باهم مربوط بود، ازجمله میتوان پالیسی نامعقول پشتونستان داؤد و رجوع بیصبرانه او بسوی مدرن ساختن کشور در ساحه اقتصادی و نظامی را نام برد. این پالیسی ها مطابقت داشت با علایق مجدد اتحاد شوروی و سیاست”تعیین سرنوشت” آنها جهت راه یافتن به بحر هند، پس  از آنکه قوای بازدارنده برتانوی از آنجا بیرون شد و نیز برای آنکه در برابر اقدامات امریکا مبنی بر تشکیل “ردیف شمالی” (Northern Tier) مانع ایجاد کند. شوروی هنرمندانه از آسیب پذیری افغانها و رنجیدن آنها از بیتفاوتی امریکا و لاجواب گذاشتن آرزومندی ها و علایق حیاتی شان استفاده اعظمی کرد. قضیه پشتونستان که امریکا به آن توجه نکرد و آنرا به نظر کم دید، مبدل به یک وسیلۀ مهم برای موفقیت شوروی گردید. اینکار موجب اهانت، انزجار و انتقامجوئی افغانها شد و چشم بصیرت رهبران افغان را در قبولی کمک های نظامی که شوروی میخواست از آن به مقصد آماده سازی زیر بنائی تهاجم  استفاده کند، کور کرد. در طول این سالهای دشوار دیپلماسی امریکا با تعلل، ابهام و ناتوانی در متوقف ساختن نفوذ شوروی عمل کرد. پروگرام امداد امریکا بسیار بطی، غیرمؤثر و فاقد ثبات و قاطعیت بود و نتوانست جلو امتیازاتی را بگیرد که کمک نظامی و سیاسی درحمایت از پشتونستان بطور ماهرانه و منظم به شوروی امتیاز بخشیده بود.

اشتباه اساسی دیپلماسی امریکا در این سالهای دشوار نتیجۀ مستقیم از نا مناسب بودن خدمات خارجی آن بود که از فقدان تجربه در درک و تحلیل صحیح انگیزه های افغانی و ارزش های فرهنگی آن نشأت کرد. همچنان فقدان حیثیت و نفوذ لازم برای آگاهی رهبران سیاسی امریکا درباره اهمیت ستراتژیک افغانستان و نتایج نامطلوب سقوط آن کشور زیر نفوذ کامل شوروی عامل دیگر بود. پالیسی سازان آنوقت امریکا گرفتار تخیلات ترکیه، ایران و پاکستان شدند و باید همیشه به تقویه استحکامات خود علیه توسعه جوئی  کمونیست ها ادامه می دادند. از نظر آنها این کار در مورد افغانستان یک عامل اغماض در امنیت منطقه بود.  آنها در سال 1980 دفعتاً متوجه اشتباه خود شدند که بسیار دیر بود. (پایان مقاله)

درپایان باید گفت که مسئلۀ پشتونستان که در سابق مایه کشیدگی بین دو کشور همسایه افغانستان و پاکستان بود، در قبال شرایط جنگ سرد به مجادلۀ بین المللی بین دو ابر قدرت تبدیل گردید، طوریکه امریکا  به جانبداری از متحد خود پاکستان از تهیه کمک های نظامی به افغانستان طفره رفت و شوروی با استفاده از اوضاع به حمایت از سیاست پشتونستان حاضر به تقویه نیروی نظامی افغانستان شد و در نتیجۀ این کشمکش که بیشتر ناشی از اغماض امریکا در اهمیت ستراتژیک افغانستان بود، زمینه را برای تحقق آرزومندی دیرینه شوروی بر پخش نفوذ بر افغانستان مهیا کرد و پای شوروی را تدریجی و اما عمیق به افغانستان کشانید که عاقبت آنرا پس از کودتای ثور و متعاقب آن تهاجم قوای سرخ شوروی در 26 دسمبر 1979 همه شاهد بوده ایم و در نتیجه آن مصیبت های جاری از آنروز تا حال در کشور ما یکی پس از دیگر رونما گردیده است.

از دسمبر 2001 بدینسو که امریکا پس از سقوط طالبان  با تدویر کنفرانس “بن” شالودۀ نظام جدید را در افغانستان گذاشت و از آن تاریخ تا امروز بیش از 2500 جوان خود را در جنگ های افغانستان از دست داد و ملیارد ها دالر را به مصرف رسانید، همه و همه نتیجۀ همان کوتاه نظری و ناعاقبت اندیشی مجریان امور اضلاع متحده بود که افغانستان را گذاشت تا به دام شوروی افتد. اکنون بار دیگر شرایط طوری پیش آمده که اگر امریکا سهو سابق را تکرار کند و افغانستان را از الویت سیاست منطقوی خود خارج سازد و باز به جانب پاکستان میلان پیدا کند، به یقیین که تاریخ بار دیگر به ضرر آنها تکرار خواهد شد و این بار افغانستان بصورت قطعی در دست تروریست ها و افراطیون قرار خواهد گرفت و به مرکز تروریزم بین المللی مبدل خواهد شد. امریکا باید بداند که اتکا به پاکستان و فریب حرفهای دولتمردان آن کشور را خوردن و به وعده های آنها اعتماد کردن مثل “سرمۀ آزموده” است که نباید باز آزمود. پاکستان از امریکا همیشه به قسم یک “گاو شیری” استفاده کرده و هنوزهم میکند و سالانه مبالغ گزاف را بنام “مبارزه علیه تروریزم” میگیرد، درحالیکه ریشه اصلی تروریزم در آن کشور بوده و تروریست ها در هزارها مدرسه آنجا بوسیلۀ آنها و به پول کمکی امریکا و عرب ها پرورش می یابند. 

*******************

پاورقی (1): 

جارج مکگی معاون وزرات خارجه امریکا در کتاب خاطرات خود چنین می نویسد: «یک تفصیل جالب توجه پیش از دیدار ما از کابل درسال 1951 رخ داد و آن وقتی بود که دوست خوب من سفیر افغانستان محمد نعیم به دیدن من در وزارت خارجه آمد. او گفت که آمده تا کمک نظامی ایالات متحده را مورد بحث قرار دهد و اشاره نمود که اگر این کمک نزدیک و مشهود نباشد، شاید افغانها مجبور شوند با روسها مفاهمه کنند. من با این احساس که وی از اتکای حکومت افغان بر کمک نظامی روسی که بیهودگی آن عیان و آشکار بود، لاف زده می ترساند، گوشک تلفون را گرفتم و از سکرتر خود خواستم که نمبر تلفون سفارت روسی را برایم پیدا کند. من آنرا روی یک توته کاغذ نوشته و بدست شهزاده نعیم دادم که در نتیجه هردوی ما خندیدیم.»(پولادا: کشور شاهی …صفحه 197) آنچه را مکگی در آنوقت “لاف و تهدید” حساب کرد و کمک نظامی روسی را به باد مسخره گرفت، سه سال بعد تحقق پذیرفت.

پاورقی (2): 

«واضح است که پس از دیدار مکگی از کابل در سال 1951 و تبادل نظر بین محمد نعیم و دالس در سال 1954 مسئلۀ کمک نظامی برای افغانستان دیگر موضوعی نبود که رهبران امریکائی در برابر آن بی تفاوتی محض اختیار کنند. جنگ سرد به شدت جریان داشت و پاکستان در شرف آن بود که با امریکا رسماً متحد شود. ایالات متحده در هر دو موقع منازعه پشتونستان را به حیث یک رکن اصلی در درخواستهای حکومت افغانستان برای کمک نظامی دخیل ساخته و خود را در آن وضع نا آرام قرار داده بود که می بایست بین یک متحد یعنی پاکستان و یک دوست یعنی افغانستان یکی را انتخاب کند و به ناچار متحد را انتخاب کرد.» (پولادا: کشور شاهی … صفحه 200)

پاورقی (3):

محمد داؤد خان وقتی از گرفتن کمک نظامی امریکا مأیوس شد، تصمیم گرفت لویه جرگه را در22 عقرب 1334 (13 نوامبر 1955) دائر کند و دو موضوع را مطرح سازد: یکی اینکه آیا حکومت افغانستان پشتیبانی از پشتونستان را ادامه دهد؟ و دیگر اینکه اگر جواب مثبت باشد، آیا حکومت باید نیروی مسلح خود را بهروسیلۀ که بتواند، تقویه کند؟

لویه جرگه در جواب سوال اول فیصله کرد که: بلی! این وظیفه حکومت افغانستان و مردم آنست که از تعیین سرنوشت برای مردم پشتونستان حمایت کند و در جواب سوال دوم فیصله نمود که حکومت افغانستان باید قوای مسلح خود را از هر راه و وسیلۀ ممکن و بهر طرزی که شرافتمندانه قابل حصول باشد، مجهز و تقویه نماید. علاوتاً لویه جرگه اعلام کرد که به هیچ صورت علاقه های پشتونستان را برخلاف میل و آرزوی خود ملت پشتونستان جزء خاک پاکستان ندانسته و در این مورد تصویب مورخ 23 میزان 1334 مجلس شورای ملی و اعیان را تائید و تصدیق میدارد.

پاورقی (4): 

لیون پولادا در مقاله اش مختصر از نحوه برخورد شدیدالحن نکسن حین دیدار از کابل ذکر کرده است و اما جای تعجب است که در کتاب “کشور شاهی…”که با شرح و بسط فراوان به بررسی مسائل پرداخته است، از جریان سفر نکسن به کابل آنهم در یکی دو جا فقط با ذکر نام او اکتفا میکند. درحالیکه لازم بود از اثرات ناگوار سفر نکسن در کابل که خاطرات بسیار بد از خود بین مردم و حکومت افغانستان بجا گذاشت و در دلسردی و ناامیدی افغانها از ایالات متحده اثر بخشید، بیشتر مکث میکرد.

پاورقی (5):

هروقت که مناسبات بین افغانستان و پاکستان روبه سردی و بحران میرفت، حکومت پاکستان قیود شدید را دربرابر ترانزیت اموال تجارتی افغانستان وضع میکرد چنانچه بار اول در سال 1953 در وقت صدارت شاه محمود خان و بعداً در سال 1955 پس از “حادثه بیرق” و در سال 1961 بار دیگراینکار صورت گرفت که منجر به قطع مناسبات سیاسی بین دو کشور گردید. 

حکومت افغانستان ادعا داشت که مشکلات ترانزیت را نباید با مسئلۀ پشتونستان یکجا کرد، به این دلیل که قرارداد تجارتی 1923 افغان و انگلیس که در عهد امانی به امضا رسیده بود، درآن موافقه شده بود که اجناس وارداتی و صادراتی  افغانستان باید آزادانه از طریق هند برتانوی عبور کند. افغانستان استدلال میکرد که چون پاکستانی ها به مسائل مربوط به “خط دیورند” برمعاهدات افغان و انگلیس استناد کرده ادعا میدارند که مفاد چنان معاهدات را از انگلیس ها به ارث برده اند، باید آنها همچنین موافقتنامه 1923 را احترام بگذارند، اما پاکستانی ها به این موضوع توجه نکرده و می گفتند که اگر افغانها میخواهند از مفاد این قرار داد مستفید شوند، باید از ادعای خود در مورد پشتونستان صرف نظر کنند. به این اساس دیده میشود که بین دوموضوع مذکور یک رابطه حقوقی وجود دارد.

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.