آیا اغماض امریکا موجب شد تا افغانستان در دام شوروی افتد؟ (بخش اول)

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 4 دسمبر 2014

دراین روزها که قرارداد امنیتی بین افغانستان و اضلاع متحده امریکا پس از تصویب شورای ملی کشور توسط رئیس جمهور داکتر محمد اشرف غنی به امضا رسید، مرحلۀ دوم همکاری ها بین دو کشور در حالی آغاز میشود که شهر کابل هر روز آماج حملات انتحاری پیهم دشمنان مردم و کشور قرار میگیرد و تعداد زیاد مردم بیگناه را به کام مرگ می کشاند. در چنین حال که آینده هنوزهم تاریک است، نقش امریکا و ناتو برای حفظ ثبات کشور و دست آوردها سیزده ساله بیش از پیش مهم و حیاتی به نظر میرسد. دراین ارتباط خواستم به بعضی اشتباهات کلی امریکا در گذشته و نادیده گرفتن اهمیت ستراتژیک افغانستان در سالهای 1950 مطالبی را تداعی نمایم که هم از نظر تاریخی و هم به عنوان یک درس برای آینده حایز اهمیت بسزا میباشند.

از مدتها بود که میخواستم یک مقاله بسیار مهم را در این زمینه از انگلیسی ترجمه نموده و خدمت علاقمندان تاریخ و سیاست کشور تقدیم دارم که نویسندۀ آن “لیون پولادا” (Leon B. Poullada) ـ  یک امریکائی وارد در امور افغانستان میباشد.  با آنکه عنوان مقاله “افغانستان و اضلاع متحده: سالهای دشوار” است، اما وقتی بادقت به مطالعۀ متن آن پرداخته شود، میتوان به عمق این سؤال پی برد که چرا و چگونه افغانستان به دام شوروی افتاد و اغماض مکرر امریکا در آن چه نقش داشت؟ با استنباط از محتوای مقاله  این موضوع نیز در خور توجه قرار میگیرد که: آیا اوضاع جاری افغانستان مستلزم دقت امریکا نیست تا از تکرار تاریخ جلوگیری شود؟

(برای معرفی مختصرنویسنده مقاله و اثر مهم دیگرش بنام “کشور شاهی افغانستان و ایالات متحده از سال 1828 تا 1973” و نیز به توضیحات مزید در باره  بعضی نقاط مهم دیگر به یادداشتهای از این قلم دراخیر هربخش مقاله توجه فرمائید!)

افغانستان و ایالات متحده: سالهای دشوار

Afghanistan and The United States: The Crucial Years

By: Leon B. Poullada

(published in: The Middle East Journal, Spring 1981, Pp 178 -190)

مترجم : داکتر سیدعبدالله کاظم

کودتای چپی در کابل در اپریل 1978 و تهاجم قوای شوروی در افغانستان در دسمبر 1979 برای اضلاع متحده امریکا وضع ناهنجاری را به وجود آورد، مناسبات آن کشور را با اتحاد شوروی و کشور های منطقه و همچنان علایق ستراتژیک آنرا در شرق میانه و جنوب آسیا مورد تهدید قرار داد.

 تهاجم بر افغانستان یک انحراف از پالیسی شوروی نبود، بلکه ادامه یک حرکت توسعه جویانه تاریخی روسیه تزاری و جزء پیشرفت شوروی بسوب بحر هند و مناطق غنی تیل در شرق میانه بود. این توسعه جوئی مؤقتاً بوسیلۀ عملیات متقابل از جانب قوای برتانوی در قرن 19 متوقف گردید و اما با خروج برتانیا از منطقه در 1947 دوباره از سر گرفته شد. آمادگی ها برای اشغال افغانستان موضوع جدید نیست. اقدامات اولی برای اینکار با دقت تمام در سالهای 1953 ـ 1956 اساس گذاشته شد و همین مسئله موضوع بحث این مقاله را می سازد که تصورات نادرست امریکائی ها و دیپلماسی نامناسب آنها بر پالیسی های غیرمعقول مقامات افغان اثر گذاشت تا زمینه ساز جذب افغانستان بوسیلۀ اتحاد شوروی گردد.

توسعه جوئی روسها بطرف بحر هند و بحیره سیاه از نظر تاریخی مربوط است به زمانیکه در آن جاه طلبی روسها در اروپا به نتیجه نرسید و ناکام شد. این هدف سیاست خارجی روسها بود که اگر فشارها مستقیماً بر اروپا عملی شده نتواند، آنها غیرمستقیم بطرف شرق نفوذ نمایند. تهاجم بر افغانستان باید با همین دورنما مشاهده گردد. بدینوسیله قوای شوروی 500 میل به خلیچ فارس و تنگه هرمز نزدیکتر می شوند. کنترول این ساحه شوروی را قادر می سازد تا نه تنها کشور های منطقه را مورد تهدید قرار دهد، بلکه میتواند راه عرضۀ تیل را بر اروپا و جاپان قید کند و از آنطریق برنفوذ سیاسی خود بطور جدی بیفزاید. در این ارتباط سؤالی مطرح میگردد که تا چه حد ناتو میتواند طور مثال حمایت کشورهای اروپائی  را بدست آورد، وقتیکه مجرای عرضۀ تیل آنها در دست آتحاد شوروی قرار داشته باشد؟

دوره مقدماتی : 1919 ـ 1942 

توانائی اضلاع متحده برای ایجاد نفوذ سیاسی مطلوب در افغانستان از همان آغاز تماس های سیاسی به ناکامی مواجه شد. افغانستان پس از استقلال در 1919 تلاش کرد تا مناسبات نزدیک را با اضلاع متحده برقرار سازد و به تکرار آنرا مطرح ساخت. در 1921 شاه امان الله یک هیئت عالی سیاسی تحت ریاست محمد ولی را به اروپا و امریکا اعزام کرد تا استقلال افغانستان را رسمیت بخشد. هیئت در شوروی و اروپا به گرمی استقبال گردید و اتحاد شوروی اولین کشوری بود که استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت. در واشنگتن هیئت محمد ولی نخست با معطلی ها روبرو گردید و بعد بحضور رئیس جمهور “هاردنگ” Harding)) به گونۀ تحقیر آمیز پذیرفته شد که درنتیجه به رسمیت شناختن افغانستان را برای 14 سال به تعویق انداخت. در 1928 شاه امان الله با روحیۀ دوستانه خواست تا سفر موفقانه خود را در اروپا بسوی واشنگتن ادامه دهد، لاکن با اطلاع از اینکه سفرش باید غیررسمی و به مصرف خودش باشد و اینکه دیدار با رئیس جمهور”کولج” (Coolidge) محدود به صرف طعام چاشت گردد، شاه امان الله را از آن سفر منصرف ساخت و از راه شوروی به ادامه سفر خود پرداخت و حکومت کمونیستی بدون مشکل از یک پادشاه شرقی استقبال بسیار گرم بعمل آورد.

در 1933 هنگامیکه ظاهر شاه به حیث یک شهزاده جوان به سلطنت رسید، کاکاهایش که دولتمردان با تجربه و آگاه بودند، قدرت واقعی را در دست داشتند. آنها باردیگر طالب حسن نیت و شناسائی دیپلماتیک کشور شان از طرف امریکا شدند و به سفرای افغانستان هدایت دادند تا همکاران امریکائی را تشویق نمایند و به تاجران امریکائی شرایط مساعد را جهت فعالیت در افغانستان مهیا سازند. طور مثال از شرکت هوائی پان امریکا تقاضا شد تا در انکشاف هوائی ملکی افغانستان  کمک کند و به “کمپنی تفحصات تیل داخلی” (Inland Exploration Oil Co.) که متشکل از دو شرکت “تکساکو” (Texaco) و”سی بورد” (Seaboard) بود، امتیاز سروی های مقدماتی تیل در افغانستان داده شود.

وزرات خارجه امریکا هنوزهم از شناسائی دیپلماتیک افغانستان طفره میرفت. “والاس موری” (Wallas Murray) متخصص برجسته امور شرق میانه در آن وزارت، یک بیوروکرات ماهر و با نفوذ بود که هیچگاه  نزدیک به حدود افغانستان نشده بود، اما مجموعه معلوماتهای نادرست را در مورد افغانستان جمع کرده و به مخالفت با افغانستان ابراز نظر میکرد. وقتیکه یک تاجر امریکائی بنام “دیوید جوفو” (David Joffo) به همراهی “ادولف سبت” (Adolf   Sabath) کانگرسمن ایالت “ایلونایز” (Illinois) بر شناسائی سیاسی افغانستان تأکید میکرد، “موری” برای آنها گفت که اینکار ممکن نیست، زیرا: 

«افغانستان بدون شک متعصب ترین و خصمانه ترین کشور در جهان امروز است. درآنجا امتیازات اتباع خارجی و حقوق بیرون از سرحد وجود ندارد تا خارجی را حمایت کند. در آنجا هیچگونه ادعایی برای تساوی حقوق بین مسیحیان و مسلمانان مطرح نیست. در آنجا هیچ بانک وجود ندارد و کاروانهای حامل خزانه غارت میشوند. برتانوی ها سالهاست که هر تبعۀ برتانوی سفید پوست را از رفتن به افغانستان منع کرده اند. نادرشاه اگر مرد با کفایتی است، اما نمیتواند قبایل را کنترول کند و زود سقوط خواهد کرد.” 

در 1934 رئیس جمهور “روزولت”(Roosevelt) زیر تأثیر دیپلماتها و تاجران برجسته قرار گرفت و طلسم بیوکراتیک را شکست و شناسائی دیپلماتیک را از طریق ارسال یک نامه شخصی به محمد ظاهر شاه مطرح کرد که اینکار بعداً با مشکلات مواجه شد. باوجود اینکه بی اعتنائی امریکا در مورد شناخت استقلال افغانستان برای چندین سال موجب رنجش رهبران افغان گردید و افغانها این خاطره ای طولانی را بیاد داشتند، اما این رنجش با یک اقدام جدید در 1938 ناشی از انصراف مطالعات ذخائر تیل افغانستان بوسیلۀ “شرکت تیل داخلی” (جائیکه بعداً شوروی ها موفق به دریافت تیل و گاز طبیعی در آنجا شدند) جدی تر گردید. این تصمیم بر مبنای مشکلات قانونی اقتصادی و نگرانی از پیچیدگی های جنگ جهانی دوم اتخاذ گردیده بود، اما یک  تکان واضح برای افغانها بود که فکر میکردند توضیحات احتمالی بسیار مغلق بوده و قبول آن اشتباه خواهد بود. آنها انصراف “شرکت تیل داخلی” را  به انگیزه بیموجب سیاسی نسبت میدادند.

سالهای امید بخش : 1942 ـ 1953 

باوجود این همه تأثرات رهبران افغان پس از شناسائی دیپلماتیک امریکا در 1934 بطور مکرر تلاش کردند تا نمایندگی سیاسی امریکا را در کابل داشته باشند (سفارت امریکا در تهران امور مربوط افغانستان را پیش می برد). باردیگر اضلاع متحده بی اعتنائی خود را ثابت کرد. از آن پس افغانستان به هدف جلب حمایت سیاسی به آلمان، ایتالیا، فرانسه و جاپان روی آورد. این وقت مقارن آغاز جنگ دوم جهانی (1939) بود و قوای محوربخوبی در افغانستان نفوذ کرده بودند. آلمان نازی بیشترین تعداد اتباع خود را به حیث تکنیشن، معلم، انجنیر و تاجر در افغانستان داشتند که اغلب شان  به خدمات استخباراتی آلمان وابسته بودند. افغانستان بیطرف بود، لاکن رهبران آن بیشتر متمایل به کشور های محور بودند و حتی یک بار پیشنهاد تشکیل یک محور بین برلین ـ بغداد ـ کابل  مطرح شد، آنهم در برابر استرداد خاک های از دست رفته در هند و پیدا کردن راه بحری. ایجنت های محور سخت دست بکار بودند که تحرکاتی را در قبایل آزاد به وجود آورند تا قوای برتانوی را در هند مصروف نگهدارند. وقتی آلمان بر اتحاد شوروی در 1941 حمله کرد، برتانیا و شوروی مشترکاً ایران را اشغال نمودند و تقاضا داشتند که افغانستان تمام اتباع کشورهای محور را از آنجا اخراج کند. افغانها با بی میل برای حفظ بیطرفی به اینکار مبادرت ورزیدند. وقتیکه رویداد جنگ به نفع متحدین شروع به تغییر کرد، علاقه افغانها به کشور های محور کاهش یافت.

با آنکه اضلاع متحده از تقاضای اخراج اتباع کشورهای محور اطلاع نداشت، ولی رهبران امریکائی دفعتاً متوجه شدند که تحولات مهم در شرق میانه درحال وقوع است و علایق امریکا ایجاب میکند تا در کابل یک نمایندگی سیاسی را باز نمایند. اینکار محصول شرایط زمان جنگ بود، نه  مبتنی بر خواست افغانها، بهرحال این تغییر موجب شد تا نمایندگی سیاسی امریکا در کابل بتاریخ 6 جون 1942 باز گردد [برای توضح مزیدپاورقی (1) در پایان مقاله دیده شود ـ مترجم]. اولین نماینده سیاسی (وزیر مختار) امریکا  مقیم در کابل “کارنیلیوس فن انگرت” (Cornelius Van H. Engert) بود که اولین شخصیت رسمی امریکائی بود که در 1922 از افغانستان دیدار کرده بود و بعد از 20 سال دوباره به افغانستان آمد و آنهم بیشتربه این هدف مخفی که راه های ترانزیت بدیل را بطرف روسیه و چین جستجو کند، بخصوص وقتیکه حملات آلمان و جاپان انتقالات را ازطریق ایران و برما قطع کنند. حتی در این مورد مذاکرات جدی مبنی براعمار خط آهن از طریق افغانستان مطرح گردید. این پلان احتمالی یکی از سری ترین پلانهای زمان جنگ بود [برای توضیح مزید پاورقی(2) دیده شود ـ مترجم]. 

“انگرت” پس از ورود به کابل با یک مشکل جدی دیگر نیز روبرو شد. در حواشی 1942 افغانستان دچار مشکلات اقتصادی بسیار جدی گردید. محدودیت های زمان جنگ انتقالات مواد ستراتژیک را توسط کشتی ایجاد کرد و بناً صادرات متاع افغانی و نیز واردات مواد مهم حیاتی را در افغانستان محاط به خشکه سخت در مضیقه قرار داد و اخراج اتباع کشورهای محور باعث ایجاد یک خلای بزرگ از ناحیه کمبود پرسیونل تخنیکی گردید. با این وضع افغانستان از اضلاع متحده خواهان حمایت شد، زیرا تجارت خارجی افغانستان به موجب اقدامات غیر دوستانه کمسیون های جنگ در واشنگتن به دلایل امنیتی اساساً به رکود مواجه شده بود. “انگرت” با وجود این همه شرایط سخت اداری به معاونت بعضی از دیپلماتهای امریکائی در واشنگتن و دوستان برتانوی در کابل موفق شد تا ختم جنگ احتیاجات مبرم افغانستان را تدارک نماید. این تدارکات امدادی ماهرانه موجب گردی تا احترام، وجاهت و حسن نیت امریکا  بلند برود و شرایط طلائی را در آن سالها برای دیپلماسی امریکا در افغانستان بار آورد. طی این مدت مهمان شدن و بازی “بِرِج”  وزیر مختار امریکا با صدراعظم و سائر دولتمردان افغان بیک موضوع عادی و روزمره تبدیل گردید.

سالهای بعد ختم جنگ این احساس نیک ادامه پیدا کرد و رهبران افغان به این موضوع پی بردند که اضلاع متحده میتواند یک بدیل مطلوب بجای تماس نزدیک با قوای برتانوی باشد، زیرا امریکا بسیار دورتر قرار داشت و تهدید استعماری برای افغانستان محسوب نمی شد. افغانها از ورود نفوذ امریکا عملاً خوشبین بودند  و میخواستند تا ذخایر اسعاری محدود خود را در جهت استخدام معلمان امریکائی برای مکاتب مهم به مصرف برسانند. در 1946 آنها کمپنی ساختمانی “موریسن ـ کنودسن” (Morrison – Knudsen) را استخدام کردند تا زمین های مورد نظر را در وادی هیلمند انکشاف دهد. وقتی در 1949 ذخایر اسعاری آنها به قلت مواجه شد، افغانها با اعزام یکی از مقتدرترین وزرای خود عبدالمجید زابلی وزیر اقتصاد به واشنگتن خواستند تا درباره اعطای قرضه برای پلانهای انکشاف اقتصاد ملی مذاکره نماید.

زابلی مؤسس بانک ملی افغان و یک آگاه مالی نخبه درعصر خود بود. در آنوقت طرح پلانهای انکشاف اقتصاد ملی بسیار رایج  نشده بود. متخصصان در بانک “صادرات ـ واردات” (Export – Import) که زابلی از طرف وزارت خارجه امریکا به آنجا معرفی گردیده بود، از پیچیدگی یک پلان انکشافی متوازن و باهم بسته گیچ شده بودند. با آنهم بانک به حمایت کمپنی موریسن ـ کنودسن که از اعتبار و نفوذ سیاسی قابل ملاحظه برخوردار بود، یک قرضۀ بسیار کوچک را تنها برای پروژه هیلمند آنهم به منفعت کمپنی ساختمانی موریسن ـ کنودسن قبول کرد. زابلی از انکشاف غیر متوازن و گزاف که برای افغانها غیراقتصادی بود، انتقاد کرد، اما رهبران سیاسی افغان که بیشتر به تأثیرات سیاسی مبنی بر شمول حکومت امریکا در موضوع علاقمند بودند، قرضه را قبول کردند. زابلی احتمالاً به همین دلیل استعفا داد.

طوریکه زابلی پیشبینی کرده بود، پروژه وادی هیلمند با حاصلدهی بطی و بسا مشکلات اجتماعی، تخنیکی و اداری یک بار گران برای سالهای طولانی بود. اولین قرضه در 1950 مستلزم قرضه دومی در 1954 گردید. کمپنی موریسن ـ کنودسن  پروژه را در وقت معین تکمیل کرد و بهره برداری آن مسئولیت افغانها بود. اسکان کوچی ها در اراضی جدید و حل معضلات پیچیده تخنیکی و تنظیماتی ایجاب کارآئی های را میکرد که افغانها در آنوقت فاقد آن بودند. آنها از حکومت امریکا تقاضای کمک  تخنیکی نمودند و اضلاع متحده نتوانست آنرا رد کند، زیرا حیثیت امریکا با آن که “پروژه امریکائی” (American Project) نامیده می شد، گره خورده بود.

بنابرآن کمک اقتصادی حکومت امریکا به افغانستان اساساً برمبنای ضرورت سیاسی استوار بود که باید یک پروژه مشکوک را نجات میداد. در سائر موارد جواب امریکا در برابر تقاضا ها و پیشنهاد هائیکه از طرف حکومت بسیار قویاً متمایل به غرب افغانستان ارائه میگردید، با بیتفاوتی و تنگ نظری بدرقه می شد. در طول این سالها (1945 ـ 1953) امریکا با ارائه بسیاری از کمک های مناسب  و برخورد دوستانه میتوانست افغانستان را در آینده با غرب پیوند استوار دهد و دراثر آن یک مانع قوی را در برابر نفوذ شوروی در شرق میانه با مصارف بسیار کم ایجاد نماید. چرا اینطور نشد؟ دلیل آن پیچیده است، ولی میتوان آنرا به سه نکته خلاصه کرد: بیتفاوتی، اغماض و سکوت.

اول: بیتفاوتی در برابر پیشنهادات افغانها یک پدیده ای ناشی از دوری فاصله و یک دیدگاه تنگ رهبران سیاسی امریکا بود که از اهمیت ستراتژیک افغانستان نا آکاه بودند. آنها بیشتر توجه را به ساحاتی معطوف داشتند که علایق فوری امریکا را به خود جلب میکرد.

دوم : اغماض دیپلماتهای امریکائی از آگاهی زبان، فرهنگ و اهمیت افغانستان موجب بیتفاوتی پالیسی سازان امریکائی گردید. شعب خدمات خارجی امریکا با کمبود پرسیونل ناشی از کوتاه نظری در تخصیص پولی برای تربیه و رهنمائی سبب شد تا آنها نتوانند تیم های مسلکی را بر مقتضای ضرورتهای بعد از جنگ امریکا تدارک نمایند. بخصوص با توجه مزید به اروپا، خدمات خارجی امریکا بنا بر کمبود پرسیونل مسلکی جهت اداره و پیشبرد امور مغلق اقتصادی و سیاسی در کشورهای دور افتاده جهان نتوانست اقدام لازم کند. در طول همه این مدت و سپس در سالهای دشوار (1953 ـ 1956) دیپلماتهای مسلکی امریکائی که درکابل توظیف شدند یا کسانیکه امور افغانستان را در واشنگتن اداره میکردند، دارای آرزومندی و دانش قلیل در باره افغانستان بودند و حتی به بسیار مشکل میتوانستند جز چند کلمۀ بازاری به دری صحبت کنند.

سوم :  سومین مانع در دیپلماسی مؤثر امریکا در افغانستان همانا سکوت و خاموشی ناشی از ترسی بود که مبادا نفوذ امریکا در افغانستان موجب عکس العمل کشور همجوارشوروی کشور گردد. اینکار توأم با توهمی بود که فکر می شد اگر امریکا خود را از افغانستان بدور نگهدارد، شوروی از عکس العمل اجتناب خواهد کرد و اینکار موجب شد تا امریکا درباره اهمیت جیوپولیتیک افغانستان دچار اشتباه شود. با دلایل نامعلوم  ترس از تحریک شوروی در مورد سائر کشورهای حساس همجوار افغانستان مثل ترکیه، ایران و پاکستان در نظر گرفته نشد. این تبعیض افغانستان را بیشتر ناراحت ساخت. بیتفاوتی، اغماض و سکوت موجب شد تا فرصت های مناسب برای رسیدگی به تقاضا های افغانستان در سالهای امید بخش به هدر بروند.

پاورقی (1) ـ راجع به شناسائی “دیپلماتیک” بین دو کشور:

در قوانین بین الدول مسئلۀ شناسائی یک دولت از طرف دولت دیگر یک موضوع مغلق است؛ بطور عموم میتوان از سه مرحلۀ شناسائی صحبت کرد: یکی شناسائی یک کشور به حیث یک دولت مستقل، اما بدون داشتن هرگونه روابط دیپلماتیک رسمی؛ دیگر اعطای شناسائی دیپلماتیک با ایجاد یک نمایندگی سیاسی مقیم در آن کشور و دیگر شناسائی دیپلماتیک با داشتن یک نمایندگی سیاسی غیرمقیم در آن کشور که معمولاً یک دیپلمات مقیم در یک کشور دیگر بصورت متناوب و در فواصل معین به آن کشور رفته و امور مربوطه را اجرا میکند.

(تبصره: از توضیحات دانشمند گرامی آقای ف. هیرمند در باره حالات “شناسائی” کشورها در حقوق بین الدول از نظر “دو ژور” و “دو فاکتو” با تائید کامل نوشته شان در زمینه امتنان دارم، ولی اینقدر می افزایم که اصل “شناسائی”در بعضی کشور دارای اندک تفاوت میباشد، مثلاً طوریکه پولادا به حیث یک متخصص حقوق و سیاست تصریح میکند که:  برخی از دول از جمله ایالات متحده در بین سه مرحلۀ پیاپی شناسائی فرق می گذارد: مرحله نخست شناسائی کشوری است بعنوان یک دولت مستقل اما بدون داشتن هرگونه روابط دیپلماتیک رسمی با آن. مرحله دوم اعطای شناسائی دیپلوماتیک است خواه براساس واقعیت امر [دو فاکتو] باشد یا براساس قانون و استحقاق [دو ژور] که معمولاً بدون تأسیس نمایندگی سیاسی در کشور مورد نظر میباشد و یک نماینده سیاسی غیر مقیم متکفل امور میگردد. مرحله سوم عبارت است از اعتراف کامل با استقلال کشور دیگر، اعطای شناسائی قانونی و بلاستحقاق و تأسیس یک هیئت دیپلوماتیک قانونی.)

ایالات متحده امریکا حین سفر محمد ولی خان به آن کشور بتاریخ 20 جولای 1921 افغانستان را به حیث یک کشور مستقل و دارای اختیارت لازم به رسمیت شناخت اما نظر به فشاری که مقامات برتانیا وارد کردند و نیز در آن وقت مذاکرات دور سوم بین افغانستان و برتانیا در کابل جریان داشت، امریکا از برقراری روابط دیپلماتیک با افغانستان ابا ورزید آنهم به دلیل اینکه این موضوع باید ازطرف کانگرس با بودجه مربوطه تصویب گردد که البته این یک بهانه ای بیش نبود. به همین دلیل وقتی شاه امان الله که میخواست در ادامه سفر اروپائی خود در سال 1928 از واشنگتن دیدار کند و راجع به برقراری روابط دیپلماتیک افغانستان با امریکا صحبت نماید، با شنیدن اینکه باید سفراو به آنجا غیررسمی باشد و تنها با رئیس جمهور امریکا دیدار نماید، شاه از سفر خود به آن کشورمنصرف گردید.

مقارن سال 1941 وضع به تدریج تغییر کرد، بادهای جنگ به وزیدن آغاز کرد و ایالات متحده برآن شد تا روابط دیپلماتیک را از طریق اعزام یک نماینده غیرمقیم بنام “لویس دریفس” (Louis G. Dreyfus) با افغانستان آغاز کند. بتاریخ 16 مارچ 1942 روزولت رئیس جمهور امریکا برطبق نظر سمنر ویلز (Sumner Wells) معاون وزارت خارجه که طرفدار تأسیس یک نمایندگی دیپلوماتیک در کابل بود، دفعتاً تصمیم گرفت و “انگرت” (C.Van Engert) را به حیث وزیر مختار مقیم به کابل فرستاد که بتاریخ 25 جولای 1942 او اعتمادنامه خود را بحضور پادشاه افغانستان محمد ظاهرشاه تقدیم کرد و از آن به بعد روابط دیپلماتیک بین افغانستان و اضلاع متحده رسماً برقرار گردید.

پاورقی (2) ـ حمایت از کشورهای محور:

کشورهای محور در جنگ دوم جهانی به اتحاد کشور های آلمان، جاپان و ایتالیا اطلاق میگردد و جانب دیگر جنگ که مسما به “متحدین” بود کشورهای انگلیس، فرانسه، شوروی وبعداً اضلاع متحده تشکیل میداد. پولادا در کتاب “کشور شاهی افغانستان و اضلاع متحده…” می نویسد: «انگرت با دلسردی مشاهده کرد که لااقل سه عضو کابینه افغان : وزیر حربیه شاه محمود، وزیر معارف فیض محمد زکریا و وزیر اقتصاد ملی عبدالمجید زابلی در داخل حکومت افغان بطرفداری آلمانها قویاً اعمال نفوذ میکنند و در یک محفل شب نشینی  محمد داؤد قوماندن عمومی قوای مرکز به انگرت گفت که کامیابی محور در حقیقت یک امر مسلم بوده و افغانستان باید مطابق آن عمل کند. خوشبختانه انگرت صدراعظم هاشم خان را یک رهبر مقتدر واساساً طرفدار متحدین یافت. هاشم خان به انگرت گفت که از جانب اعضای حکومت خود که از آلمان طرفداری می کنند، زیر فشار است، ولی او تدابیر به تعویق اندختن را که ازطرف امیر حبیب الله سراج بکار گرفته شده بود، دنبال کرده و به مامورین محور می گفت که افغانستان نمیتواند علناً جانب آنها را بگیرد…» (شرح بیشتر در کتاب :کشور شاهی افغانستان …ازصفحه 87 تا109 )

 

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.