ازتاریخ باید آموخت: "آزموده را آزمودن خطا است"
نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
آنچه در دوسال اول بوسیلۀ رهبران جهاد در پشاور اساس گذاشته شد، تا ختم جهاد وحتی تا امروز ادامه یافته است!
تعدادی ازسران جهادی سابق که اکنون احساس میکنند، از قدرت کنار زده شده اند و نقش شان در امور حکومتی روبه نزول است، دراین روز ها باز موضوع جهاد و مجاهدین را مطرح بحث ساخته اند و میخواهند یک جبهه ای واحد را تشکیل دهند که هدف اصلی و نهائی آن تداوم قدرت است. به گفتۀ استاد سیاف: «مجاهدین در تلاش جمع شدن زیر چتر واحدی هستند و پس از این حرف های شان را همآهنگ و یکجا می زنند». اسمعیل خان که اکنون مقام وزارت را از دست داده و بیکار شده است، تاکید میکند که: «باید از تجارب مجاهدین برای آوردن صلح (!!) استفاده اعظمی صورت گیرد» و بسم الله محمدی سابق وزیر داخله و دفاع ادعا دارد که: «گروه هایی در حکومت تلاش دارند که مجاهدین را به حاشیه برانند، اما آنها هرگز موفق نمی شوند زیرا مجاهدین از متن جامعه برخاسته اند». در این میان صلاح الدین ربانی رئیس حزب جمعیت اسلامی که به جانشینی پدر به این مقام تکیه زده و از همین مجرا اکنون درحکومت وحدت ملی به حیث وزیر خارجه گماشته شده است، اذعان میدارد که: «رهبری حکومت وحدت ملی خوب میداند که اگر جهادگران کنار زده شوند، انگیزۀ دشمن برای اخلال امنیت تقویت خواهد شد و جای جهادیان را نمی شود به آسانی پر کرد».
این سخنان در محفلی بیان گردید که به مناسبت تجلیل از بیست و ششمین سالروز خروج قوای سرخ از افغانستان در تالار لویه جرگه دائر شده بود و در آن جم غفیری از هواداران جهادی ها گرد آمده بودند. سخنرانهای مجلس اکثر همان سران جهادی و عده ای از پیروان استفاده گر آنها بودند که بعد از کودتای منحوس ثور1357 در پشاور سربلند کردند وتا ختم جهاد درآنجا فعالیت داشتند و پس از ورود به کابل در 8 ثور 1371 بسیار شان جنگهای داخلی را براه انداختند، تا آنکه در منازعه قدرت با طالبان درگیر شدند و نیز بعد از سقوط طالبان تا امروز به نحوی در حلقه زعامت و قدرت در کشور شریک بوده اند. اینکه آنها دراین مدت چه دست آوردی داشته اند، به همه آشکار است و هنوز شاهدان عینی جدال آنها را برای رسیدن یکه تاز به قدرت در پشاور و بعداً جنگهای دوامدار در کابل را که به قیمت ویرانی شهر و خونریزی هزارها انسان بیگناه تمام شده است، فراموش نکرده اند. صحنه های دلخراش آن وضع نا هنجار در عکس ها و ویدئو ها اکنون جز اسناد غیر قابل انکار آن دوره های مصیبت بار ثبت تاریخ کشور است.
نگاهی به یک کتاب مهم و تاریخی:
نمیخواهم در مورد ابعاد گسترده جهاد به تفصیل صحبت کنم، بلکه موضوع بحث خود را در این نوشته بیک گوشه ای از آغاز جهاد در پشاور طی یکی دو سال اول آن اختصاص میدهم که سرکردگان جهاد چگونه به رقابت های گروپی و گروه سازی های قدرت طلبانه پرداختند و از شروع تا ختم از نام مقدس جهاد بهره جستند و در نتیجه ارزش های جهاد و دست آورد خون هزاران شهید و مجاهد سر به کف ملت مظلوم ما را برباد دادند. من این سخنان را از خود نمیگویم، بلکه واقعیت های تلخ را از قلم کسی بیان میدارم که خود شاهد، ناظر و فعال سیاسی در آنجا بوده و کتابی نوشته که در آن راز های دورنی سران جهاد را از همان آغاز در پشاور با شرح و بسط عمیق و تحلیلی بیان کرده است. این کتاب بسیار مهم تحت عنوان “جهاد و دست های پشت پرده” میباشد که بوسیلۀ یک نویسنده مبارز و با شهامت افغان زنده یاد “عزیزالدین الفت” تألیف گردیده و اولین کتابی است در نوع خود که پس از گذشت تقریباً 21 ماه از کودتای منحوس ثور، بتاریخ 10 دلو 1358 (مطابق 30 جنوری 1980) یعنی 35 سال قبل از امروزنوشته شده و در 20 حمل 1359(9 اپریل 1980) در264 صفحه در پشاور به چاپ رسیده و اکنون حیثیت یک مأخذ و سند تاریخی را بخود گرفته است. در اینجا باید خاطر نشان کرد که کتاب پس از نشر در مدت کوتاه کمیاب گردید و به قولی بعضی ها بوسیله دست های نامرئی عمداً از بازار برچیده شد. اواسط سال 1980 که در آلمان مهاجر شدم، دوستی که تازه از پاکستان آمده بود یک جلد این کتاب را باخود آورده و برایم امانت داد. وقتی متوجه محتوای آن شدم، فوراً آنرا فوتوکاپی نموده و از آنوقت تاحال در چند نوشتۀ خود از آن استفاده کرده ام. متعجب بودم که چرا محققان دیگر که از مآخذ متعدد در آثار خود استفاده کرده اند، کمتر و حتی هیچ از این کتاب نام برده اند، شاید به دلیل عدم دسترسی و کمیابی آن بوده باشد.
بهرحال قبل از اینکه به گزراش بعضی از قسمت های این کتاب بپردازم، لازم میدانم تا معلومات مختصر دربارۀ نویسنده آن تقدیم دارم:عزیزالرحمن الفت پسرارشد استاد مرحوم گل پاچا خان الفت (شاعر، عالم دین و نویسنده مشهور در ادبیات پشتو و شخصیت فرهنگی کشور) است که در 1936 در کوهستان ولایت کاپیسا چشم به جهان گشود، در 1956 پس از فراغت از لیسه، شامل پوهنځی حقوق و علوم سیاسی پوهنتون کابل گردید، در 1960 پس از اخذ سند لیسانس به حیث مأموردولت در جلال آباد، قندهار و گلران هرات شامل خدمت شد، در 1964 جهت تحصیلات عالی به امریکا اعزام گردید و در 1966 پس از اخذ درجه ماستری از یونیورستی “اندیانا” در برگشت به وطن به حیث شاروال قندوز ایفای وظیفه نمود و در آنجا با ایراد یک بیانیۀ شدیدالحن بر اجرأت دولت به شدت انتقاد کرد که منتج به شش ماه زندانی شدنش گردید. او درسال 1977 خواست از کار های حکومتی استعفی دهد، ولی استعفایش پذیرفته نشد، اما پس از کودتای کمونیستی (7 ثور) به پاکستان هجرت کرد و در آنجا به سازماندهی احزاب سیاسی پرداخت و مقالات متعدد به حمایت از جهاد علیه رژیم کابل نوشت. عزیزالرحمن الفت به گمان اغلب پس از نشر کتاب فوق الذکر و نیزفعالیت های جسورانه دیگر، خاصتاً به دلیل انتقادات صریح بر روال پیشبرد امور جهاد و نقش”دستهای پشت پرده” که مقصدش همانا دست احزاب اسلامی پاکستان و بخصوص آی اس آی بود که از آستین بعضی سران جهادی افغان و احزاب مربوطۀ شان در آنجا سر بدر کرده بود، بتاریخ 19 سنبله 1362 (10 سپتمبر 1983) در پشاور مورد سوء قصد اشخاص نامعلوم قرار گرفت ودر سن 47 سالگی شهید راه حق و اخلاص به اسلام و وطن گردید. (روحش شاد و قرین رحمت الهی بادا)
کتاب “جهاد و دست های پشت پرده” با یک مقدمه و هشت فصل نوشته شده که هرفصل بالترتیب مطالب ذیل را احتوا کرده است: چرا جهاد و مبارزه مقابل کمونیزم و کمونیستان؟، یک سلسله سؤالها، اسلام و ناسیونالیزم بین مهاجرین، لیدران و لیدرشپ، اوصاف اسلامی یک حزب، طرح اساسات یک جامعۀ اسلامی، اثرات و نتایج جهاد و مهاجرت و در اخیر بحثی در مورد چگونگی تراژیدی لوای اسمار.
از انجائیکه مؤلف ارادتی که به سه شخصیت بزرگ اسلامی هریک سیدجمال الدین افغان، علامه داکتر محمد اقبال و علامه سید قطب و سائر شهدأ و مبارزین راستین راه اسلام داشت، کتاب خود را به نام آنها اهدا کرده و نیز از ورای بحث های داخل کتاب میتوان چنین استنباط نمود که شهید عزیزالرحمن الفت به احتمال قوی یکی از شیفتگان مکتب سید قطب بوده و به گروپ “مکتبی ها و اصولگرا ها” تعلق دارد و جهان بینی اسلامی او با این شیوه او را از گروپ های عنعنوی اسلامی یعنی “ملا ها” و نیز پیروان مولانا مودودی، اخوان المسلمین مصر و وهابیون سعودی، همچنان پیروان خط امام خمینی بطور محسوس جدا می سازد. به این اساس او از یکطرف از نظر فکری نحوه ای کار احزاب هوادار جریانهای فوق را در امور جهاد بطور کل منتقدانه ارزیابی میکند و اما ازطرف دیگرانتقاداتش در باره عملکرد “امیران و رهبران” جهادی از واقعیت های آشکاری سرچشمه میگیرد که در آنوقت در پشاور برای هر افغان مثل روز روشن بود. شهید الفت این واقعیت های تلخ آنوقت را در کتاب خود بطور دقیق و سیستماتیک از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داده که قبل از آن هیچ نویسنده و محقق دیگربا چنان عمق به آن نپرداخته بود. او در مقدمه کتاب تصویری بسیار گویا و واقعی از اوضاع سالهای اول جهاد را با اختصارچنین ارائه میکند:
«سیل مهاجرین مصیبت رسیده، رنج کشیده و ماتم زده با چشمهای پراشک که در لای یک یک پیراهن قرار دارند و با پاهای برهنه صدها کیلومتر راههای سخت و صعب العبور را پیاده طی میکنند و بطرف کشورهای خارج سرازیر میگردد که از پاهای خود و اولاد معصوم شان خون می چکد، ملت و مملکت ساعت به ساعت و روز بروز بطرف سقوط، تباهی و ویرانی کشیده میشود، به جز امید خداوند و همت مردم چارۀ دیگری باقی نمانده است. اما افسوس که بعضی رهبران مهاجرین در چنین وضع و حالت مرگبارکه کشور شبیه به صحنۀ کربلا، رو به فنا، مواجه با سقوط و نابودی است، بین خود برسرپادشاهی کلاویز اند و یکی برضد دیگر دسیسه میکنند، اتهام می بندند، می جنگند و به اثر آن هنوز هم حیثیت و آبروی کشور و مهاجرین را در نظر جهانیان و دنیای اسلام پائین می آورند. اگر اتحادی هم به وجود می آید، از صمیم قلب و صفای طینت نیست. در چنین شرایط دشوار و ناگوار از کسانیکه بیشتر توقع و امیدی برده می شد، آنان تا هنوز هم مصروف بحث و مباحثه و مجادله در مورد ریش و اهمیت آن اند و به فیصله نرسیده اند. گذاشتن ریش یک سنت اسلامی است و همه میدانند که یک مسلمان با تراشیدن آن گنهکار میگردد، مگر نه باید آنرا تنها معیار اسلام و اسلامیت دانست به اندازۀ برآن اصرار و پافشاری نمود تا “فیدل کاسترو” مجبور به تراشیدن آن گردد».
مؤلف در ادامه مقدمۀ کتاب می افزاید: «این عوام و مسلمانان افغانستان اند که سر میدهند و جهاد میکنند، اما این خواص اند که این جهاد اسلامی را تخریب کرده جلو پیشرفت جهاد عوام را بیک شکل و یا شکل دیگری می گیرند. پس این تنها روسها نیستند که برای دوام نمایندگان و بهره برداریهای اقتصادی و نظامی خویش زمینه را در افغانستان مساعد ساخته اند و به استقرار، دوام و پایداری کمونیزم میکوشند، بلکه اکثریت لیدرشپ نادرست و شاریدۀ فعلی و لیدرهای احزاب مهاجر افغانستان است که در ارتکاب این جرم نا بخشودنی شریک و سهیم هستند. کسانیکه بعد ازین از چنین رهبران پیروی و اطاعت می ورزند، از قهر توده و محاکمه اسلامی و قهر آمیز مردمی که حتماً روزی دایر گردیدنی است، برکنار مانده نمیتوانند. این لیدرشپ علاوه بر مجادله و مبارزه با یکدیگر و از بین بردن قدرت اردوی پیوست شده با مهاجرین حتی تا حال به این هم قادر نگردیده است که دستهای دشمنان نقابدار و پرده پوش قبلی و فعلی را که هر روز به تعداد شان افزوده میگردد و بر اجرأت بعضی احزاب کنترول و تسلط می یابند، از داخل احزاب خود کوتاه سازند».
باید اذعان دارم که هدف من دراین نوشته نقد کتاب بطور کل نیست، بلکه میخواهم به استناد محتوای آن به یک تعداد واقعیت ها اشاره کنم تا از ورای آن موضوع تشکل احزاب افغانی درآغاز جهاد در پشاور، دسته بندیها و خصوصیات بارز هریک و نیز روابط ذات البینی آنها روشن گردد. به این منظور بحث را بیشتر به فصل چهارم کتاب یعنی “لیدران و لیدرشپ” ( از صفحه 93 تا 135 کتاب) وسپس مختصری نیز به یک سلسله سؤالات در فصل دوم متمرکز می سازم.
“لیدران و لیدرشپ” [رهبران و رهبریت]:
به گفتۀ الفت: «این تنها نام و کلمۀ جهاد است که این لیدران را دریک صف و پهلوی هم قرار میدهد و به لیدرشپ موجوده شکل و رنگ اسلامی می بخشد، درغیر آن این لیدرشپ بجز از مجموعۀ اضداد و تجمع مخالفینی که به فرسنگها از یک دیگر جدائی و فاصله دارند، چیز دیگری نمیتواند باشد.» برای توضیح این موضوع مؤلف کتاب نخست احزاب مهاجرین افغان را در پشاور در ده گتگوری آنهم از لحاظ ماهیت خود احزاب، ماهیت پیروان، ماهیت مناطق، از لحاظ لسان، قدرت حزبی، صدور اوامر و احکام، شهرت جهانی و نیز از لحاظ نفوذ رهبران بین احزاب و همچنان نفوذ پیروان در بین احزاب و بالاخره از نظر قدرت مالی مورد مقایسه قرار داده و مشخصات هریک را به اختصار ذکر نموده که نسبت طوالت کلام از ذکرآن منصرف می شوم و فقط آنچه را در زمینه معرفی احزاب مؤلف شرح داده است، عیناً از متن کتاب اقتباس میدارم، به این شرح:
حزب اسلامی به رهبری حکمتیار:
«این حزب در دوران سه چار سال[قبل از کودتای ثورـ نویسنده مقاله] بهترین بنیان گذاران طراز اول خود را یکی بعد از دیگر و درفاصله های کم به اثر مرگ طبیعی و یا بخاطر توطئه ها و کشتار های بیرحمانه ضد اسلامی رژیم های وقت از دست داد. وقتیکه رهبری به حکمتیار تعلق گرفت، وی توانست تا این توطئه ها را در مقابل رهبران حزب متوقف سازد. این حزب در طرح نقشه ها، پلانها و مهارت های سیاسی برتمام احزاب برتری دارد و خوب می فهمد که چطور و چگونه مخالفین خود را از بین ببرد و از شرایط و ایجابات مساعد و نا مساعد وقت استفاده نماید. در طرح و پیش کردن استدلال و منطق حزبی لیدران احزاب دیگر در مقابل وی خیلی ضعیف به نظر میرسند و از نگاه نظم و دسپلین نیز او بر دیگران تفوق کلی دارد.»
«با وجودیکه همه احزاب مهاجر در پاکستان با او مخالفت شدید را در پیش گرفته اند، اما همیش شکست خورده و مغلوب گردیده اند. این حزب این استعداد را دارد که همه احزاب را بیک شکل و یا شکل دیگر طوری استعمال کند تا سد راه فعالیتها و اجرأت آن واقع نگردند. حکمتیار همیش این حکمت را دارد که اولاً شرایط و اوضاع را تحلیل کند و بعداً مخالفین خود را گاهی از راه اتحاد و بعضاً از راه مبارزه به زانو درآورد. او از طریق وسائل مختلف میتواند از راز درونی احزاب دیگر همیش مطلع گردد و اطلاعات کسب کند. تمرکز قدرت بشکل واقعی آن درین حزب موجود است و پیروان آن بکلی تحت کنترول میباشند. اعضای اجرائیه و روسای کمیته های این حزب نظر به همقطاران خود در احزاب دیگر از لحاظ اقتصادی و مالی در سطح بهتر و برتر قرار دارند و همین روش به استحکام حزب قوت فوق العاده بخشیده است. با آنکه یک تعداد علما و عدۀ از صاحبمنصبان درین حزب عضویت دارند، اما نمیتوانند در داخل حزب حزب دیگری بوجود آورند. این حزب این پختگی را دارد که برخطا های خود پرده اندازد و از انظار بپوشاند. دراین حزب شخصی دیگری اصلاً وجود ندارد که بعداز حکمتیار بتواند حزب را اداره کند؛ اگر او نباشد، حزب چندین پارچه میگردد.»
حزب مولوی خالص:
«این حزب بادست خالی و تعداد محدودی از مولوی صاحبان [پس از انشعاب از حکمتیارـ نویسنده مقاله] از شروع حمل 1358 با جهاد آغاز و با مبارزه عملی از داخل افغانستان به سازماندهی و تشکل پرداخت، در فضای توپ و تانک بزرگ شد و به تعداد پیروانش افزوده گردید. این حزب در مدت کمتر از یکسال زیادترین خسارات و صدمات را در ولایات ننگرهار و بخصوص پکتیا به رژیم ترکی، امین و کارمل و باداران روسی آنها وارد آورد. مبارزات پکتیا توجه جهانیان را بطرف افغانستان معطوف داشت و بخاطر آن نه تنها این حزب، بلکه احزاب دیگر صاحب حیثیت و وقار گردیدند.»
الفت می نویسد: «تقوی و پرهیزگاری مولوی خالص با تواضع و خاکساری وی ثابت است. او و مولوی جلال الدین هردو در دو ولایت کشور ننگرهار و پکتیا جهاد را بخاطر وجایب اسلامی و اعتلای کلمة الله پیش می برند، نه بخاطر بدست آوردن قدرت سیاسی و در روزهای اخیر حکومت امین که حملات وسیع و منظمی بر مجاهدین ننگرهار و پکتیا صورت گرفت، مولوی خالص و مولوی جلال الدین علاوه براینکه سنگرهای خود را ترک نکردند، بلکه بطور جدی مقاومت نموده و دشمن را شکست دادند ودر ولایات ننگرهار و پکتیا مجاهدین دیگری که سنگر های خود را ترک نکردند، آدم خان و مولوی ارسلا بودند. این حزب نه تنها اسلحه و تجهیزات به غنیمت گرفته شده را نفروخت، بلکه اسلحۀ به غنیمت گرفته شده ای پیروان احزاب دیگر را نیز خریداری نمود. در مقابل این اوصاف و محاسن این حزب در صفوف کمی پایانتر دارای نواقص و خالیگاه های زیادی است و هرگاه جهاد نباشد، این حزب درحال سقوط است، مگر اینکه بعد ازین به تشکل و تنظیم درست بپردازد. اشخاص درجه اول حزب عملاً درسنگرهای جهاد قرار دارند و در داخل حزب شخصی وجود ندارد که حزب را بحرکت در آورد.»
حزب سید احمد گیلانی مشهور به “افندی آقا” [بعداً مسما به “محاذ ملی و اسلامی” ـ نویسنده]:
نویسنده کتاب اذعان میدارد که: «عضویت درین حزب شکل مریدی دارد و تا مدتی سه نفر در راس هرچیز و همه چیز این حزب قرار داشتند که یکی حیثیت وزیر خارجه، دومی حیثیت صدراعظم و سومی هم خود افندی بود که وزیر خارجه در برابر صدراعظم و صدراعظم در برابر وزیر خارجه و هردو در مقابل امیر و امیر در مقابل این دو هیچکدام امین نبودند. مریدان بعضاً برای بلند نشان دادن مقام پیری کلماتی استعمال میورزیدند که کفر و شرک بار می آورد و اما چندان به آن اعتنا نمیشود و کسی فکر، ذهن و ضمیر آنها را روشن نمی سازد. در محاذات جنگ اکثر قوماندانان حزب را در درجۀ اول مریدان تشکیل میدهند….. در مورد دین یکی از اصطلاحات این حزب اینست که میگوید:”وچ اسلام” یعنی اسلام خشک نمیتواند مشکلات کشور افغانستان را چاره و درمان نماید، اما هنگامیکه سؤال کننده میپرسد که کدام نوع اسلام خشک و کدام آن تر است، جواب دهنده وقتیکه مجدداً برای دادن جواب دهن میگشاید و ترتیبات لازم میگیرد و دل انسان میسوزد و با خود میگوید که کاش چنین سؤال را نمیکردم تا این تکلیف پیش نمیگردید. حکومتی که اگر این حزب در صورت کامیابی و نجات کشور تشکیل داده بتواند، بیشتر ملی خواهد بود.»
به نظر نویسنده کتاب: «در مقابل روسها موقف حزب جدی نیست، چنانچه مصاحبۀ این حزب در رادیو بی بی سی مبین این طرز تفکرحزب است. اگر افندی آغا شکار دسایس نمیگردید و در اطرافش چند نفر مشاورین اهل، سیاست پیشه و غیرجاه طلب وجود میداشت، ممکن وی میتوانست با این قدرت قوی یکی دو لک نفر از پیروان خود، ترکی و امین را شکست بدهد یا حداقل تا اندازۀ اخیر سراسیمه و دست و پاچه سازد. قدرت این حزب را در مرحلۀ اول احزاب دیگر بصورت مجموعی در دست نداشتند، اما متأسفانه که شرایط را از خود و بیگانه بر وی طوری زنجیر پیچ ساختند که اکثر پیروان به اثر علل متعدد و مختلف ازهم پاشیده شدند و فعلاً تعداد شان به چندهزار محدود میگردد که هنوزهم رو به کاهش میرود. با آنکه افندی آغا شخص مؤقر، متین و آرام است و از بحث های طولانی و مبارزوی چندان خوشش نمی آید، اما اگر طرز و روش پیشبرد جهادش چنین باشد که هست، ممکن همۀ مریدان را ازدست بدهد. در مقابل امیر اطاعت و ایثار پیروان این حزب را پیروان دیگر احزاب در مقابل امرای خود ندارند، حتی کسانیکه جهاد را تحت امارت افندی آغا ترک میکنند، بازهم سلسلۀ پیری خود را حفظ میکنند. عوض اینکه افندی آغا به پیروان خود پول، تفنگ، کارطوس بدهد، پیروانش به او پول میدهند. میتوان در حضور پیروان احزاب دیگر از خوبی و بدی امیران آنها بحث کرد، اما پیروان افندی آغا نمیخواهند بجز صفت پیر خود چیزدیگری را بشنوند و این روشهایی است که این حزب را از احزاب دیگر ازین جهت بکلی فرق می دهد.»
جبهه نجات ملی مجددی:
نویسنده کتاب راجع به خصوصیات این جبهه می نویسد: «بارزترین صفت این جبهه درین است که مانند صبغت الله خان مجددی شخص واقعاً خوبی در راس آن قرار دارد. اعضای جبهه به مصداق این شعر:
آن از کمال ذلت برخاک می نهد رخ ++++آن از عروج نخوت بر آسمان نشسته
یکی نان خشک ندارد و دیگری روزانه صد و چند روپیه را کرایه چپرکت می پردازد. اکثریت پیروان جبهه شباهت به همان افراد تسلیم شده دارند که از قطعات مختلف اردو آمده و دورهم جمع گردیده باشند و رابطۀ قبلی در بین نباشد. مبالغ هنگفت که حضرت صاحب بخاطر نجات کشور و پیشبرد جهاد بین پیروان خود توزیع نموده است، هیچ حزب دیگر قادر و حاضر به پرداخت آن نیست. اما متأسفانه که این پول چندان بدرد جهاد و نجات کشور نخورد و به هدر رفت. هر وقتیکه حضرت صاحب برای دریافت یک مقدار پول به سمتی سفر مینماید، عدۀ از پیروانش که پیش از پیش مقدار آنرا تخمین کرده میتوانند، طوری آنرا بین خود تقسیمات مینمایند که اضافگی نمیکند. هرگاه صفا و صمیمیت حضرت صاحب را در پیشبرد جهاد چندتن محدود از پیروان او نیز میداشتند، حضرت صاحب به کامیابی های مؤثر دست می یافت و خیلی پیش میرفت.»
دربارۀ روابط اعضا با رهبر جبهه مؤلف کتاب اذعان میدارد که: «هرعضو جبهه میتواند ساعتها با حضرت صاحب به بحث بپردازد و در اخیر نظریات خود را بر او بقبولاند. همین علت است که از حیای حضرت صاحب پیروان جبهه بهره برداری زیادی نمودند. در جبهه نجات ملی برخلاف اکثر احزاب دیگر، حیثیت اعضا تا اندازۀ مصئون و محترم بوده و توجه تنها به طبقه علما و یا طبقات خاص مبذول نمیگردد و به همین علت کسانیکه ملا نیستند و یا سابقۀ حزبی ندارند، داشتن عضویت را در جبهه ترجیح میدهند. علاوه برتقوا مجددی صاحب از وسعت فکر ونظر نیز برخوردار است، با آنکه پیروان جبهه بعضاً با او سخت پرخاش میکنند و تند میروند، حضرت صاحب عصبی نشده و اگر کمی جدی هم گردد، در روز دیگر آثار رنجش و تأثر باقی نمی ماند و حقوق هیچ کسی را پایمال نمی سازد. ازین جهت جبهه دارای اوصافی است که به مشکل میتوان این اوصاف را در دیگران مشاهده کرد.»
حرکت انقلاب اسلامی محمدی صاحب:
الفت بااشاره به نقاط مثبت این حزب می نویسد: «همانطوریکه از نگاه پولی زیادترین مبلغ را حضرت مجددی برای جهاد بین پیروان خود توزیع نموده، از نگاه قوای بشری و نیروی انسانی خصوصاً از جملۀ ملا صاحبان کم شهرت زیادترین ایثار و تلفات را این حزب داده است و ملا صاحبان صفوف پائینی این حزب قطعاً از مرگ نمیترسند. تشکل و دوام این حزب تاحد زیاد مرهون شخصیت مولانا مفتی محمود است و از ملاهای مشهور و نام آور این حزب که عملاً برای همیش در سنگر جهاد قرار دارد و میدان مبارزه را رها نکرده است مولوی ارسلا میباشد که حقیقتاً قابل قدر است.»
«این حزب درین اواخر یک شورای انقلابی تأسیس نموده که چند تن از اشخاص با تجربه و فهمیده نیز افتخار عضویت آنرا دارند و این شورا مرجع اخذ تصمیم و فیصله های نهائی این حزب است که بزرگترین کریدت و افتخار آن محسوب میگردد. بوجود آوردن آنرا باید به مولوی صاحب محمدی تبریک گفت. یکی ایثار و فداکاری ملاهای صفوف پائینی حزب و دوم هم تأسیس این شورا از موفقیت های بزرگ این حزب بشمار میرود. اگر درین حزب نظمی وجود میداشت برای پیشبرد جهاد کاری مؤثری انجام میداد. عدم پابندی به وقت در اختلافات داخلی از مشکلات این حزب است.»
جمعیت اسلامی:
مؤلف کتاب نقش استاد ربانی را در قوام حزب “جمعیت” مورد تمجید قرار میدهد و در زمینه می نویسد: «شاغلی ربانی بعد از مواجه شدن بایک سلسله تکالیف و مشکلات زیاد توانست این حزب را به پا استاده کند. ستون فقرات این حزب را ارتباطات وسیع خارجی آن تشکیل میدهد که دانش استاد یگانه عامل برقراری آن محسوب میگردد. این ارتباطات با تحمل، بردباری و فلسفۀ عدم تشدد ربانی عوامل مؤثر در دوام حزب بشمار میروند.استاد ربانی توانسته است به جمعیت خود ترکیبی بدهد تا کدر رهبری ازیک عده مناطق و اعضای غیرکدری از سمت های دیگر درین حزب باهم یکجا گردند و ائتلاف ورزند. ساحه های فعالیت این حزب را از نگاه مبارزه اکثراً مناطق پنجشیر، بعضی نواحی کنرها، تخار و بدخشان تشکیل میدهد. کنرها بخاطر خموشی و مناطق دیگر بخاطر دوری از پشاور نمیتوانند بدرستی بررسی گردند. در پیمان و اتحادیکه استاد با جبهه نجات ملی و حزب حرکت انقلاب اسلامی بعمل آورد، توانست موقفی بگیرد تا به اثر آن به حیث سخنگوی احزاب در کنفرانس وزرای خارجه کشورهای اسلامی که در اسلام آباد دائر گردید، محسوب شود. از نگاه تبلیغات و نشرات پلۀ این حزب بردیگران چربی دارد.»
مؤلف کتاب با شرح حال احزاب فوق الذکر به این نتیجه میرسد که :
«به جز از کلمۀ جهاد نمیتوان از لحاظ نظر و عمل ده در صد بین آنها وجوه مشترک یافت و بسیار مشکل است که این لیدرشپ و رهبری را در چوکات بندی، تعریف و یا ترسیم کرد؛ مثلاً بین جمعیت اسلامی و حزب اسلامی حکمتیار ممکن از بعضی جهات در حدود سی فیصد وجه مشترک را دریافت کرد، اما مخالفتی که عملاً بین رهبران هردو حزب وجود دارد، بحدی شدید و قوی است که ارزش این وجوه مشترک را معادل به صفر می سازد و فاصله را بین هردو خیلی زیاد میگرداند.»
«جهاد و مبارزه ای که با این نوع رهبری علیه روسها در پیش گرفته شده است، علاوه براینکه توحید، انسجام، تعادل، تساند، همکاری، ارتباط و غیره در بین نیست، روسها را از پیشبرد پلانهای سیاسی سوق الجیشی و عملیاتی شان مطمئن میسازد و از راز درونی احزاب و وضع ناهنجار آنها بکلی مسبوق و مطلع میگرداند. شوروی بصورت یقیینی میداند که در صورت وحدت و اتحاد رهبران، شکست ماسکو و نجات افغانستان یک امر مسلم است. پس آیا مصارفی را که شورویها در کابل برای دوام رژیم دست نشاندۀ خود بعمل می آورند، درپشاور برای برهم زدن وحدت و اتحاد و رویکار آوردن تفرقه اضافه تر یا معادل به این پول را خرچ نخواهند کرد؟»
«همین که همه می بینیم که عوض اتحاد بین احزاب همیش برتعداد آنها افزوده میشود، موجودیت و واقعیت همچو مصارف را بکلی تثبیت، روشن و واضح میسازد و حتی از واقعیت بسیار دور نخواهد بود تا ادعا کنیم که روسها برای بقا و دوام خود و منافع خویش در افغانستان و پیشرفت بسوی خلیج فارس و بحرهند ممکن اصلاً از دو راه داخل فعالیت باشند: یکی ارسال نمایندگان خود وبقدرت رساندن آنها بر قدرت دولت کابل و در صورت دوم هرگاه این راه با وجود خواندن کلمه و در پیش گرفتن ادعا های اسلام طلبی این رژیم های صادر شده به ناکامی و عدم موفقیت منجر میگردد، ممکن از راه رویکار آوردن یکی از احزاب موجوده این آرزوی خود را برآورده سازند و ازین طریق حزب مطلوب خود را بر کابل مسلط گردانند. دراینصورت طبیعیتاً حزبیکه تنها اسلام و حکومت اسلامی میخواهد، علاوه از مبارزه با شرق و غرب ناگزیر است مبارزۀ را از طرف چنین یک حزب طرفدار روس نیز متوقع باشد. پس یک مبارزه اسلامی و به وجود آوردن یک نظام و حکومت اسلامی ، جهاد سه جانبه بکار دارد که اینکار مشکل اسلام و مسلمین واقعی را دشوارتر و پیچیده تر میسازد.»
سؤال “اتحاد احزاب” و یک تعداد سؤالهای مهم دیگر:
عزیزالرحمن الفت در کتاب “جهاد و دستهای پشت پرده” که در قسمت اول این مقاله در ارتباط به تشکیل احزاب مهاجرین افغان در پشاور و نحوه کار آنها طی دو سال اول جهاد بحث گردید، به بررسی مسائلی پرداخته که نه تنها در آنوقت، بلکه تا امروز هم در خور توجه قرار دارد، زیرا همان اشتباهات اولی سران جهادی برای سالهای متمادی جریان حوادث را در کشور بعد از ختم جهاد تا اکنون تحت الشعاع قرار داده است. در این قسمت بازهم به استناد همان کتاب به بررسی نکات دیگر می پردازم که مؤلف کتاب آنرا به شکل سؤال ها طرح کرده و کوشیده است بدانوسیله به اهمال و اغفال سران جهادی وضاحت بیشتر دهد. یکی از این نکات همانا موضوع “اتحاد احزاب” است که درباره چنین می نویسد: «از دو سال بدینسو که از شروع جهاد می گذرد، مسئلۀ به میان آوردن یک اتحاد بین رهبران مطرح است و از راههای متعدد کوشیده میشود تا همۀ این شاریدگی ها، بی اتفاقی ها و پیشرفت های روز بروز دشمن را که به اثر نفوذ احزاب و لیدران به میان آمده، از بین برده و یک اتحاد دوامدار و واقعی بین همه رهبران یا اقلاً چند نفر آنها موجود گردد.»
در این زمینه مؤلف کتاب به این نظر است که: «در شرایط فعلی طوریکه تجارب دوساله نشان داد، هیچ رهبر و امیر حزب به تنهائی حتی قادر به اداره و تنظیم درست حزب خود نیست و اقلاً نتوانسته مرام جامعی برای پیشبرد اسلام تهیه کند، چه رسد به سرنگون ساختن رژیم ملحدین، پیشبرد جهاد، رهبری فعلی و آینده افغانستان و مقابلۀ دائمی با کشور روسیه شوروی که خطر دائمی برای این کشور محسوب میگردد. به همین منظور یک عده از مسلمانان بعضی کشورهای اسلامی جهان بشمول مهاجرین چیز فهم همه برای رسیدن به این هدف میکوشند و تپ و تلاش میورزند، اما نتیجه نمیدهد. چرا اصلاً یک اتحاد واقعی صورت گرفته نمیتواند، آنهم در مقابل یک دشمن پرقدرت که به تنهائی هیچ حزب حتی در پشاور نیز از گزند طرفداران آن مصئون مانده نمیتواند؟»
الفت در بارۀ ناکامی اتحاد احزاب این سؤالات را طرح میکند: «چرا تا حال طرح و اساس چنین یک اتحاد ریخته نشد، مشکل آن در کجاست؟ درین اتحاد های سطحی و ظاهری که در هر هفته، ماه و سال چندین بار بوجود می آیند و از بین میروند و این بمیان آمدن ها و از بین رفتن های مکرر در مکرر چرا کار را بجائی کشید که نام و کلمۀ اتحاد مورد تمسخر و ریشخند مردم از خود و بیگانه قرار گرفت؟ چرا قبل از بمیان آمدن یک اتحاد، بالای طرح از بین بردن آن توجه بیشتر بعمل می آید؟ چرا مسئلۀ اتحاد واقعاً به اشخاص درست، ورزیده، صادق و علاقمند به اتحاد گذاشته نمیشود تا راههای پاشیدن آنرا کاملاً مسدود گردانند و طرح درستی بریزند؟»
برای پاسخ به سؤالهای فوق مؤلف کتاب می نویسد: «از تأثیرات خارجی و مداخله های کشورهای دیگر دراینجا نمی خواهم روی آن صحبت شود، ولی برای درک این مطالب لازم و واجب است که به مرام و مقصد اصلی هر امیر و هدف او از به وجود آوردن یک حزب و پیشبرد جهاد دقت شود، عمل و رفتار هرکدام در اجتماعات و مجالس خصوصی و غیرخصوصی شان مطالعه گردد تا فهمیده شود که آیا آنها تنها اسلام میخواهند یا قدرت سیاسی یا هردو وآیا سیاست را برای اسلام و پیشبرد اسلام بکار می اندازند یا اینکه اسلام برای اکثریت آنها فقط حیثیت یک شعار و روکش را برای پیشبرد مقاصد و اهداف سیاسی دارد؟»
مؤلف کتاب به صراحت پرده از روی این واقعیت بر میدارد و تصریح میکند که: «امروز در پشاور از احزاب خیالی که صاحب تنها سمبول و نشان اند، تا احزاب چند نفری و چندصد نفری واقعی چندین حزب وجود دارد، چون بازار اسلام گرم است، هرکس میتواند در ین تنور نان بپزد. چیزی که سهل و آسان است همین به وجود آوردن حزب است، چنانکه بعضی ها با گذاشتن کمی ریش، کرایه گرفتن یک اطاق، گذاشتن چند عدد چوکی با یک نشان و چند دانه مکتوب و یک کتابچۀ اعانه که اکثر از احزاب دیگر سرقت میکنند، هم توانسته اند احزابی به وجود آورند و هدفش را پیشبرد جهاد اعلان کنند و در زیر پرده برای جمع آوری پول مصروف باشند. در راس هرکدام ازین احزاب واقعی و یا خیالی مطابق به ماهیت و اهداف آن اشخاصی قرار دارند که خود را “امیر” می نامند و امر میکنند و تعداد این امیران مانند امیر نشین ها به ده ها نفر میرسد. این امراء و رهبران مختلف با چهره های مختلف و آرزوهای متفاوت بعضی تنها بخاطر کسب رضائیت خداوند و نجات افغانستان، برخی بخاطر کسب رضای خداوند، نجات کشور و در دست گرفتن قدرت سیاسی و عده ای تنها بخاطر بدست آوردن قدرت سیاسی، بعضی ها هم بخاطر قدرت سیاسی و هم نجات وطن، یگانی تنها بخاطر تجارت، پیدا کردن پول و تقسیم سهمیه مهاجرین با این و آن، خلاصه همه داد از جهاد، جنگ و مبارزه میزنند و بعضی امیران خیالی روزها در اطاق روزنامه نگاران بسر میبرند تا اگر شده بتواند که در ردیف منتظرین چانس مصاحبه بگیرند و نام شان در کدام اخبار درج و ثبت گردد. یگان حزب نامنهاد دیگری نیز به وجود آمده که بخاطر تضعیف ساختن حزب رقیب به پول رقیب آن رویکار شده است که به اثر رویکار شدن این نوع وضع امارت و معیار امیر شدن آنقدر پائین گردیده که بعضی مهاجرین بجز مقام امارت، کرسی های پایانتر را بخود کسر شأن میدانند.»
مؤلف کتاب به این نظر است که : «همین علت و گرمی بازار حزبی است که این همه بحران، بی نتیجه گی، کشتار، تباهی، دربدری، بی انتظامی، توهین، تحقیر، بی حیثیتی و انواع بدبختی های دیگر را برای مهاجرین بار آورده و سبب پیشرفت روسها میگردد و برای تباهی یا تجزیۀ افغانستان زمینه فراهم می سازد. اکثریت پیروان اکثر احزاب واقعی را براستی مسلمانان پاک ضمیر، خداپرست، با درد و پاک تشکیل میدهند که متأسفانه بخاطر بی تجربه گی در مسائل اجتماعی، پیشه وران این ساحه با چهره ها و نقاب های ساختگی توانسته اند ماهها و سالها آنها را بیک شکل و یا شکل دیگری فریب بدهند، منتر کنند و مصروف نگهدارند. کسانیکه درین احزاب بعد از رهبران واقعاً قدرت و قوت دارند و صاحب اختیار و صلاحیت میباشند، اشخاصی اند که بخاطر اطاعت، وفاداری و پیروی مطلق از نظریات، اوامر و احکام امراء و رهبران این قرب و منزلت را کسب نموده اند و هرچه امیر امر کند، اینها باید بدون چون و چرا انجام دهند و هیچگونه تعلل و تردیدی بعمل نیاورند، هر کسیکه اوامر و احکام این نوع امراء را در ترازوی عقل و اوامر اسلامی وزن کردن بخواهد، قرب و منزلت خود را در دربار امیر از دست میدهد، همانطوریکه در رژیم های قبلی و دربار از دست میداد.»
الفت در ادامه می افزاید: «هرامیر آرزومند جهاد، پیشبرد جنگ و مبارزه است، اما هر امیر در پهلوی این جنگ، جهاد و مبارزه وقتی طرفدار آزادی و نجات کشور است و به آن دست میزند که بتواند امیر را بر کرسی امارت کابل برساند. جهاد ومبارزۀ که از امیر مجاهدین و مهاجرین امیر افغانستان ساخته نتواند، درین صورت نه اینکه به چنین جنگ و جهاد تنها بخاطر کشور دست زده نمیشود، بلکه موضوع نجات کشور نیز برای اکثریت این نوع امراء و رهبران بی تفاوت بوده و طرفدار سقوط و از بین رفتن رژیم ملحدین نیز نمیباشند. بخاطر اینکه با رفتن ملحدین علاوه ازاینکه امیر و رهبر، مالک و صاحب قدرت سیاسی افغانستان گردیده نمیتواند، تمام پیروان را با امارت و رهبری وملیون ها لک روپیه اعانه مفت نیز از دست میدهد و تنها موجودیت و دوام رژیم ملحدین است که به این پیمانه مردم را بدور و پیش وی جمع نموده و او را صاحب حیثیت، منزلت، قدرت و امارت گردانیده است. بناءً دوام چنین امیر و رهبر با امارت و رهبری وی در صورتیکه قدرت سیاسی بدستش آمده نتواند، مستقیماً به دوام رژیم ملحدین خلقی و پرچمی بستگی دارد. پس هر وقتیکه این رژیم در کابل سقوط میکند، این نوع امراء و شیوخ مهاجر نشین نیز بصورت اتوماتیک امارت و رهبری را از دست میدهند.»
نویسنده کتاب درباره تخریب یکدیگر احزاب به مطلب مهمی اشاره میکند و اذعان میدارد که: «فرض کنید برای بار بیستم از جملۀ اینهمه امراء، روسا و رهبران دویا سه تن آنها باهم متفق و متحد میگردند و مبارزۀ مشترک را بخاطر سقوط کمونیستها در پیش میگیرند و هر وقتیکه این مبارزه بطرف موفقیت و پیروزی نزدیکتر میگردد، امراء و رهبران باقیمانده یا بصورت متحد و متفق یاهم بطور انفرادی هرکدام برای تخریب و یا ناکامی این امراء و رهبران متحد شده کمر می بندند و حتی اگر یکی هم باقیمانده باشد علیه دیگران به چنین عملی دست میزند و موضوع اینکه اصلاً تاحال دو سه تن هم باهم اتحاد واقعی کرده نتوانسته اند و اگر ظاهراً اتحاد ورزند درعین اتحاد علیه یکدیگر متوسل به دسیسه میگردند و توطئه ها میکنند، موضوع علیحده است.»
او می افزاید: «دراینجاست که منافع اکثریت امراء و روسا در صورت نرسیدن به قدرت سیاسی با رژیم ملحدین یکی و یک چیز میگردد که آن عبارت است از دوام کمونستها، تخریب یکدیگر و دوام امارت. به همین علت احساس و آرزوی اتحاد در تخریب نظر به احساس و آرزوی اتحاد در تعمیر و نجات کشور نزد اکثریت امیران و روسا بیشتر و قویتر است و آثارش تاحال چندین بار به صراحت مشاهده گردیده است. لهذا هر اتحادی که به اثر اصرار و خواهش خارج به میان آمده و جنبۀ تحمیلی و جبری نداشته باشد، هیچگاه دوامدار نبوده و فوراً نیروی متحد تخریبی دیگری علیه آن تشکیل گردیده است و وقتیکه این اتحاد ازبین رفته نیروی متحد تخریبی نیز متلاشی گردیده است، زیرا که برای دوام آن ضرورتی باقی نمانده است. تا وقتیکه این نوع امرای مهاجر نشین با این نوع ذهنیت و مرام و این نوع بازی در راس احزاب میخکوب و جابجا گردیده باشند و دستهای شرق و غرب چه بطور مستقیم و یا غیرمستقیم نیز دربین آنها مداخله ورزد، به میان آمدن یک اتحاد عملی، تعمیری، تطبیقی، واقعی و دوامدار اصلاً خیال پلو بیش نیست.»
مؤلف کتاب در جای دیگر در مورد عملکرد عده ای ازامیران و رهبران و نیز پیروان شان به چند نکته مهم ذیل اشاره میکند:
1 ـ «اکثریت امیران و رهبران زیادترین وقت، قدرت، انرژی، فعالیت و دارائی پولی حزب را وقف از بین بردن احزاب و امیران دیگر خصوصاً امیران بیشتر رقیب مینمایند، نه وقف سقوط رژیم کمونیستها و مبارزه علیه آنها و تا این حریفان آینده قدرت از بین برده نشوند، با حریف و دشمن اصلی که ملحدین اند، مبارزه و مقابلۀ صادقانه بعمل آمده نمیتواند و حتی بعضاً ماهیت دشمن اصلی مشکوک و مغشوش میگردد و فهمیده شده نمیتواند که کی دشمن اصلی است. برای اینکه از داخل هر حزب و یا احزاب دیگر و یا از طرف مسلمانان کشور عکس العمل ایجاد نگردد، قسماً باید بعضی رهبران خود را مصروف جهاد نشان بدهند و هم در مورد آن مصرف بنمایند.»
2 ـ «رهبران و امیران بخاطر پیشبرد چنین مسائل به داشتن پیروان مطیع، مداح، متملق، بیسواد و مُدَسِس [دسیسه کار] در مشاغل حساس حزبی خیلی علاقه نشان میدهند، نه به اشخاصی دیگر چه اشخاص خوب و صالح درهر حزب مانع این گونه عملیات و توطئه ها میباشند. همین علت است که از پذیرفتن مهاجرین فهمیده در احزاب ممانعت بعمل می آید. کسیکه عکس رهبر را درجا های لازم خوب نصب میکند و یا برای “هیرو” [قهرمان] نشان دادن رهبر خود شعار میدهد، دعوی میکند، دشنام میدهد، می کُشد و تبلیغ میکند و پلانهای سری و خصوصی تخریبی را خوبتر پیش میبرد، نظر به آن پیرو دیگری که مجاهد خوب است و چندین خلقی ملحد را نا بود کرده،ارزش و امتیاز بیشتر و بهتر دارد.»
3 ـ «اکثر رهبران و امیران دارای این طرز اندیشه فکر میکنند که صاحب همه خوبیها، محاسن، فضایل، شرایط امارت، رهبری و سلطنت میباشند و تنها احتیاج به کسب شهرت بین المللی دارند و برای اینکه آنرا بدست آورند، باید درین راه فعالیت بیشتر کنند و پول زیاد مصرف نمایند. به همین علت ملاقات های خارجی با نامه نگاران خارجی، نشرات و چاپ کردن فوتوها مصروفیت های اولی آنها را تشکیل میدهد. برای نیل به این منظور بی بی سی بدرجۀ اول و نمایندگان دیگر جراید در درجۀ دوم نزد آنها قیمت و ارزش دارند و از دادن انواع تحفه ها، سوغات ها، دعوتهای سیاسی و رشوت های سیاسی هیچ بیم و هراس نزد آنها وجود ندارد. بعضی از رهبران این دسته درین راه و اینکار آنقدر غلو و مبالغه کرده و میکنند که از نشر دروغهای شاخدار و نشر خبرهای فتوحات احزاب دیگر بنام خود دست بردار نبوده و به اثر در پیش گرفتن راه افراط به حیثیت خودها و آژانسهای خبررسانی از قبیل بی بی سی صدمه زده اند. به همین علت است که بی بی سی برای حفظ شهرتش درین اواخر از نشر خبرهای مربوط به مبارزات در افغانستان بیعلاقگی نشان میدهد و هرگاه از راههای دیگر مجبور و وادار به نشر خبر گردد، در اخیر خبر اضافه میکند که واقعیت این خبر را منابع مؤثق و بیطرف تائید و تصدیق نکرده اند.»
4 ـ «بدست آوردن پول و دریافت کمک از مسلمانان جهان بین اکثر رهبران سابق برپا است و درهر چند ماه یا خود آنها یا هم معتمدین خود را برای بدست آوردن پول بخارج می فرستند و اکثر اتحادها صرف بخاطر پول به میان می آیند، نه بخاطر اهمیت اتحاد. اکثر رهبران از اینطریق سرمایه های هنگفت و بزرگی را برای خود اندوخته اند، درحالیکه به صدها نفر مهاجر نان خشک ندارند، مگر یک نفر عادی یک حزب در مدت دوسال صاحب یک خانۀ شخصی، یک دکان، دو دانه ریگشا و یک موتر سایکل گردیده است. در صورتیکه فرد عادی یک حزب که با رهبر رابطۀ نزدیک دارد بتواند از طریق حزب صاحب این مقدار ثروت گردد، میتوان حدس زد که رهبران، نائبان و اشخاص درجه سوم و چهارم چنین احزاب به ده ها ملیون روپیه و سرمایه اندوخته اند.»
5 ـ طوریکه مؤلف کتاب اذعان میدارد: «از آغاز جهاد مجاهدین و مبارزین مسلمان علیه روسها و کمونیستهای روس زاده، ملحد و وطن فروش مدت دو سال سپری گردید…. دراین جهاد مجاهدینی وجود دارند که محض بخاطر کسب رضای خداوند و بخاطر رویکار آوردن یک نظام اسلامی و نجات وطن از دادن هیچگونه ایثار و قربانی دریغ نورزیده، کوچکترین ترس و بیم بدلهای شان راه ندارد و شهادت را حیات ابدی و جاودانی میدانند. اما در پهلوی این مجاهدین بعضی اشخاص و چهره های دیگر نیز موجود اند که جهاد را تنها بخاطر بدست آوردن اسلحه، چور و تاراج غنایم، پیشبرد مقاصد خاص سیاسی قدرتهای بیگانه و اغراض دیگر پیش میبرند و به اسلام آن علاقه ای را که ابراز مینمایند، ندارند و در واقعیت این جهاد را دانسته یا ندانسته تخریب کرده اند و تخریب میکنند.»
در این متن میتوان به وضاحت بین “مجاهدین واقعی” و “مجاهد نما ها” فرق کرد. متأسفانه از آغاز جهاد تا امروز مجاهدین واقعی بودند که جان، مال و هستی خود را در راه اسلام و نجات وطن قربان کردند، اما امتیاز آنرا فقط و فقط گروپ دوم یعنی “مجاهد نما ها” بدست آوردند و همین ها بنام سران جهادی از آغاز تا امروز ازنام “مجاهد” نفع برده و طالب قدرت و مقام شده اند. امروز نیز وقتی به بیانیه های بعضی از همین سران گویا “جهادی” گوش داده شود، با آنکه جهاد سالها قبل به پایان رسیده است، اما امتیاز خواهی آنها هنوز هم بنام “مجاهد” ادامه دارد و برای حفظ مقام، قدرت و امتیاز بیشتر تلاش میکنند و چانه می زنند. این خود میرساند که جهاد را آنها به مفهوم قرآنی آن یعنی “فی سبیل الله” پیش نبرده اند.
6 ـ مؤلف کتاب می پرسد: «کدام حزب حاضر است برای پیروان خود و مهاجرین افغانستان حساب بدهد که تاحال چه مقدار پول از طریق اعانه، از کدام راهها و کدام منابع بدست آورده و چه مبلغ آن در راه جهاد و چه اندازۀ آن بخاطر مهاجرین مصرف گردیده است تا مردم به صداقت، امانتداری و عدالت چنین حزب قلباً متقاعد گردند؟»
این سؤال از آنوقت تا امروز بطور قطع لاجواب گذاشته شده و هیچیک از مسئولان احزاب و سران جهادی در زمینه توضیحی ارائه نکرده اند. اما وقتی به دارائی ها ، اندوخته ها و جایداد های موجود نه تنها سران جهاد، بلکه به سائر منسوبان آنها حتی تا درجات پایانتر نظر انداخته شوند، آنوقت پرسیده میشود که اینها امروز چگونه و از کدام طریق به چنین سرمایه ها و جایداد های بزرگ ملیونها دالری دست یافته اند. این سؤال بخصوص به آنعده از سران جهادی بیشتر مربوط میگردد که قبل از جهاد به اصطلاح عوام “جیب های شان خالی بوده و جزء نادارترین های کشور محسوب می شدند و از پدر هم میراثی چندان نداشته اند، طور مثال استاد ربانی و خانواده اش، برادران شهید مسعود، استاد عطا محمد نور، انجنیر احمد شاه احمد زی، استاد سیاف، اسمعیل خان، گل آقا شیرزی، سید نورالله عباد، جنرال دوستم، یونس قانونی، مارشال قسیم فهیم و ده های دیگر که ذکر نامهای شان از حوصله این نوشته بیرون است و اما مردم هریک را با نام و نشان و سابقۀ شان خوب می شناسند. البته اینها شامل گروپ جهادی ها بودند و لاکن عده ای دیگر به شمول برادران کرزی و ملیاردرهای نو به دوران رسیده که طی این دهه اخیر از هیچ به غنا و ثروت بیشمار رسیده اند، نیز شامل همین کتگوری میباشند.
دلچسپ است که در همین روزها آقای وحید مژده که از وابستگان طالبان محسوب میشود، طی مقالۀ یکی از معاملات استاد سیاف و انجنیر احمد شاه احمد زی را افشأ کرده که چگونه آنها از مدرک پول خانواده های عرب خود را صاحب خانه ها ساختند و هنوزهم برسر تقسیم این دارائی های نامشروع باهم در اختلاف اند، همچنانکه چندی قبل مرحوم داکترعزیزالله لودین از تصرف بعضی جایداد های عبدالمجید خان زابلی بوسیلۀ اسمعیل خان بطور مستند پرده برداشت. اگر روز بازخواست فرا رسد، آنوقت این قبیل اشخاص همه به این سؤال که چگونه و از چه طریق به این همه مال و منال رسیده اند، باید جواب گویند.
7 ـ این سؤال که علل و موجبات تصادم، قتل و کشتار همه وقته بین پیروان احزاب چه بود و چرا پیروان بعضی از احزاب مصروف کشتن، توقیف، لت و کوب و اتهام بستن بریکدیگر اند و چرا این صحنه ها حتی درحضور خارجیان تکرار میگردد، یکی از مسائل بسیار مهم است که اینکارنه تنها در آغاز، بلکه تا ختم جهاد و بعد از آن دردورۀ حکومت تنظیمی به شدت ادامه داشته و گفته میشود که تعداد کشته شدگان دراثر رقابت های نا سالم در بین همین احزاب به مراتب بالاتر از تعداد تلفات وارده بر دشمن بوده است.
مؤلف کتاب در این ارتباط از مثالهای مشخص نام می برد و بخصوص از حادثه خونبار درماه قوس 1357 یاد میکند که منجر به برخورد داخلی بین دو حزب رقیب گردید و درهمین ارتباط علاوه میکند: «اردوی که آرزوی پیوستن و یکجا شدن با مجاهدین را دارد، از طرف کمونیست هائیکه در سنگرهای مبارزه عقب آنها قرار گرفته اند، کشته میشوند و اگر علیه مجاهدین به جنگ دوام دادند، توسط مبارزین و مجاهدین بقتل میرسند و اگر از هر دوخطر نجات یافتند و با مبارزین و مجاهدین پیوستند، چور و تاراج میگردند و علاوه براسلحه، بوت، دریشی و پول نقد خود را ازدست میدهند…از جمله این همه صاحب منصبانی که به رضا و رغبت خود با اسلحه و افراد قطعه با مجاهدین پیوستند، چه خطر خورد و بزرگ را برای احزاب بار آورده میتوانستند که برای پاشیدن و از بین بردن آنها به اشکال مختلف دست زده شد.»
8 ـ مؤلف کتاب در بارۀ رقابت های منفی و دلسردی از جهاد این سؤال را طرح میکند که: «چرا پیروان بعضی احزاب در هنگام گرفتن غنیمت، چور، تاراج، چپاول و غارت اموال مردم، دیگر به جهاد علاقه نشان نمیدهند و غیر از چنین مواقع بطرف سنگر جهاد دور نمیخورند و چرا بخاطر این چور و تاراج بعضاً برای احزاب دیگر با آن اندازه مشکلات خلق میکنند تا آنها از جهاد دست کشیده و متوجه دفع خطر چنین احزاب گردند؟»
9 ـ مؤلف کتاب در آنوقت از یک جنایت بزرگ دیگر با ذکرمثال یاد میکند که واقعاً مایۀ شرمساری است و می نویسد: «در منطقه زرمت بعد از اینکه عده ای از مردم آن بنام “بی دین خلقی” از بین برده شدند، پیروان یک حزب خود را به خانه های این مردم رسانیدند، زنها و اولاد های آنها را اسیر گرفتند و در مناطق “کرم و تولگی” به فروش رسانیدند.» او می پرسد: «چرا از فروش زنان و اولادهای صغیر که منافی اسلام و بشریت است، جلوگیری نمیشود؟»
در پایان این مقاله میخواهم راجع بتاریخ آغاز رسمی جهاد در پشاور بار دیگر خاطر نشان سازم : آنچه از محتوای کتاب “جهاد و دستهای پشت پرده” که فقط پس از گذشت 21 ماه از کودتای ثور به رشته تحریر در آمده و در پشاور چاپ گردیده است، به وضاحت بر می آید که اعلام رسمی آغاز جهاد در همان حوالی نیمه سال 1357 صورت گرفته ، نه دیرتر از آن، طوریکه گزارش “دیر بوند” نشریه آلمانی آنرا از طرف “محاذ ملی افغانستان” بتاریخ 14 مارچ 1979 یعنی 24 حوت 1357 گزارش داده است. اگر قبول گردد که جهاد رسماً در اخیر حوت 1357 آغاز گردیده باشد، پس سؤال میشود که چطور امکان دارد تشکیل احزاب پنجگانه در پشاور قبل از آغاز جهاد به این همه کارکردها دست یازیده باشد؟ تفصیل همه جانبه کتاب، بخصوص ذکر برخورد دو حزب رقیب در ماه قوس 1357 نشان میدهد که قبل ازآن تاریخ احزاب متشکل گردیده و جهاد اعلام گردیده بود. بهرحال تلاش میدارم تا در بارۀ تاریخ دقیق اعلام رسمی آغاز جهاد در پشاور بیشتر تتبع نمایم تا این موضوع تاریخی روشن گردد. (پایان)
مقالات مرتبط
امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)






اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)


داکتر سیدعبدالله کاظم
داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.
بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.