استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 8 سپتمبر 2019

آغاز سخن: 

(هدف این نوشته توضیح واقعیت های تاریخی است، جهت آگاهی نسل جوان کشور)

درآگست 2013 هنگامیکه محفلی برای گرامیداشت نود وچهارمین سالگرد استرداد استقلال کشور در شمال کالیفورنیا دائر گردیده بود، از آقای داکتر زمان ستانیزی نیز دعوت بعمل آمد تا بحیث سخنران مهمان در زمینه صحبت نماید. ایشان در سخنرانی خود به مطالبی اشاره کردند که گویا «استرداد استقلال افغانستان افسانه ای بیش نیست، زیرا افغانستان هیچوقت آزادی اش را از دست نداده و همیشه مستقل و دارای سیاست آزاد بوده و با کشورهای دیگر روابط داشته است…….جنگ سوم افغان و انگلیس بخاطر استرداد استقلال کشور، بی معنی و غیر ضروری بود و نتیجه اش فقط به باز شدن سفارت شوروی در افغانستان و قطع امداد پولی انگلیس به افغانستان انجامید».

بیان این مطلب در آنروز نه تنها حاضرین محفل را به تعجب واداشت، بلکه همه از گفتار او در مورد استقلال کشور ناراحت شدند و خواستند در ختم صحبت با موصوف مباحثه نمایند، اما جناب شان به دلیل یک معذرت عاجل فوراً مجلس را ترک کرد. سال بعد (2015) به همین مناسبت آقای داکترستانیزی در یکی از برنامه های تلویزیونی عین مطالب را بیان کرد که گفتارش با عکس العمل های یک تعداد از هموطنان مواجه شد و مقالاتی در زمینه در پورتال وزین افغان جرمن آنلاین در جهت تردید نظریات موصوف به نشر رسید. 

امسال بار دیگر جناب داکتر صاحب ستانیزی در رابطه با برگزاری صدمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان مطالبی در زمینه نوشته و ادعای سابق خود را تکرار کرده است که بعضی نکات مهم نوشته اخیر جناب شانرا دراینجا اقتباس میدارم که می فرماید: «افغانستان هرگز مستعمره کشور دیگری نبوده، نباید روز را به نام آزادی تجلیل کرد که به مستعمره بودن کشور و اسارت مردم ما دلالت کند. در عوض می توانیم دیگر روزهای ملی را تجلیل نمائیم. پس چرا این افتخار بی مثال مبارزات مداوم دو قرن اخیر را به پای یک ادعای سیاسی در یک مقطع خاص تاریخ که گویا امیر امان الله خان آزادی افغانستان را اعلان کرده، نادیده بگیریم وافغانستان را از صفت همیشه آزاد بودن آن محروم قلمداد کنیم»(ویبسایت: مدنیت، 30 اسد 1398)

جناب داکتر ستانیزی در تازه ترین مقالۀ خود (منتشره وبسایت آریانا افغانستان آنلاین، مورخ 28 آگست 2019) در ارتباط با این سؤال که: «آیا روز آزادی افغانستان تجلیل شود یا نه؟» بزرگترین افتخار افغانستان را به اساس سه شرط تعیین و تخمین میدارد: «داشتن یک قلمرو به رسمیت شناخته شده، داشتن یک ملت (به معنی هویت سیاسی مردم آن(، و داشتن یک حکومت که از راه وراثت یا انتخابات مورد قبول اکثریت مردم باشد و از طرف دولت های دیگر به رسمیت شناخته شده باشد؛ در غیر این حالت یک کشور حیثیت [به حیث] یک مستعمره، مستملکه، یا ملحقهٔ کشور دیگر محسوب شده، آزاد پنداشته نمی شود. افغانستان هرگز مستعمره، مستملکه، یا ملحقهٔ کشور دیگری نبوده…تمام اسناد بین المللی، حتی اسناد حکومت های برتانیا، افغانستان را کشور آزاد پنداشته تنها از روی چند معاهده با امیران کشور سیاست خارجی افغانستان را خصوصاً در مقابل روسیه و پارس مشروط به موافقهٔ خود ساخته و این حاکمیت بر بخشی از سیاست خارجی افغانستان را در مقابل امدادهای مالی و نظامی با افغانستان تعهد کردند.»

موصوف می افزاید: «این اسناد به انگلیسی و دری به وضاحت و صراحت کامل به حاکمیت به سیاست خارجئ افغانستان اشاره میکند نه به مستعمره بودنش. حکومت برتانیا یا مستعمرهٔ اش، حکومت هند برتانیوی، در رسمیات، القاب، یا تعاملات سیاسی افغانستان را هرگز مستعمره، مستملکه، یا ملحقهٔ خود اعلان نکرده اند.علاوه بر این به استناد احکام خود امیر امان الله خان که آنها را تاریخوار در مضمون اصلی ذکر کرده ام بالای همین اصطلاح حاکمیت بر سیاست خارجی افغانستان اصرار کرده که نباید تحریف میشد .پس کشوری که همیشه آزادی داشته، چطور آزادی گرفته؟»

داکتر ستانیزی علاوه میکند که: «افغانستان درتعیین هر سرحدش قسمتی از خاک خود را به هند برتانیوی، به پارس/ایران، به روسیهٔ تزاری و حتی به چین از دست داده ولی آن قسمت از خاک که با تغییر ساحهٔ متفاوت درازمنهٔ مختلف افغانستان نامیده میشد، دارای قلمرو مستقل، مردم آزاد و حکومت آزاد بوده است……مردمان غیور که در مقابل تهاجمات بیگانگان جنگیدند برای این بود که افغانستان را آزاد نگهدارند نه اینکه آزاد بسازند. در دو جنگ اول افغان – انگلیس، انگلیسها بالای سرزمین افغانستان تهاجم کردند ولی کشور را تسخیر کرده نتوانستند و زیر اداره نایب السلطنه (وایسرای ملکۀ برتانیا) جز امپراطوری هند برتانیوی قرار نگرفت. یک صد سال قبل حتی یک عسکر انگلیس هم در خاک افغانستان موجود نبود چون انگلیسهای جنگزده (جنگ اول جهانی) حتی توان تهاجم را نداشتند. در واقع افغانها موضع تهاجمی داشتند و انگلیسها موضع دفاعی. جنگ در وانه و تل و پیوار و اتک صورت گرفت، نه در داخل قلمرو افغانستان.» 

در ارتباط با تذکرات فوق اقای داکتر ستانیزی دربارۀ استعمار و مفهوم مستعمره میخواهم نخست به این نکته اشاره کنم که در قرن 16 پیشرفتهای تکنالوژی درامور دریانوردی و نیز انکشاف صنعتی در اروپای غربی بخصوص در انگلستان و فرانسه موجب شد تا این کشورها بفکر توسعه جوئی برآمده  و در ساحات دورافتاده جهان بسوی آن سرزمین ها روی آورده و آنرا از طریق نظامی فتح و زیر سلطه خود قرار دهند و روابط آن سرزمین ها را به کشورهای خود محدود و منحصر سازند. دوام این سلطه جوئی در آن عصر وقتی ممکن بود که کشور مسلط یک تعداد از مردمان خود را به سرزمین های اشغالی مسکون سازند و حاکمیت خود را از آنطریق بر مردمان بومی آنجا تحمیل نمایند. 

با این ترتیب میتوان مفهوم استعمار اروپائی را قبل از قرن 19 بزعم جاگزین ساختن تعدادی از مردمانش در یک سرزمین دیگربه شکل “مستملکه و یا ملحقه” تعبیر کرد که البته این شکل استعمار در امریکا، آسترالیا و در یک قسمت افریقا و آسیا مورد اجراء قرار گرفت. ولی ماهیت و چگونگی سیاست های استعماری در قرن 19 تغییر شکل نمود و شیوه های جدیدتر رویدست گرفته شد که دیگر ضرورت به جانشین ساختن دائمی یک تعداد اتباع کشور حاکم بر کشور مستعمره لازم نبود، بلکه کشورهای استعماری در صدد آن شدند تا  نفوذ سیاسی و نظامی خود بر بعضی کشورها پخش نمایند وبا قبضه کردن حاکمیت ملی آن کشورها، اداره امور آنها را تحت نفوذ و سلطه خود قرار دهند و از آنطریق به اهداف استعماری خود نایل آیند. افغانستان یکی از همین کشورها بود که دراثر دوبار تهاجم نظامی انگلیس در طول قرن نزده با این وضع گرفتار گردید و استقلال نسبی خود را در قبال آن از دست داد.

علاوتاً موجودیت سه شرط که آقای ستانیزی آنها را در افغانستان مایه استقلال و آزادی کشور میداند، متأسفانه در فاصلۀ آغاز تهاجم اول تا پایان تهاجم دوم انگلیس در افغانستان قسماً مصداق عمل نداشته و بحث بر انگیز است، به این زعم که هرگاه داشتن یک قلمرو شناخته شده (ولو که حدود این قلمرو تا آنوقت کاملاً مشخص نشده بود) و موجودیت ملت دارای هویت سیاسی را برای افغانستان ثابت بشماریم، موضوع موجودیت “یک حکومت مورد قبول اکثریت که ازطرف کشور های دیگر به رسمیت شناخته شده باشد”، مورد سؤال قرار میگیرد. 

آنچه در ارتباط با موجودیت استقلال افغانستان به ادعای آقای ستانیزی که گویا: «افغانستان درتعیین هر سرحدش قسمتی از خاک خود را به هند برتانیوی، به پارس/ایران، به روسیهٔ تزاری و حتی به چین از دست داده ولی آن قسمت از خاک که با تغییر ساحهٔ متفاوت درازمنهٔ مختلف افغانستان نامیده میشد، دارای قلمرو مستقل، مردم آزاد و حکومت آزاد بوده است……»؛ متأسفانه این ادعا در سالهای بین دو تهاجم انگلیس ها بر افغانستان و بعد از آن تا جنگ سوم افغان و انگلیس صدق نمیکند؛ زیرا وضع در افغانستان بطورمعکوس آن در جریان بوده است، چنانکه شاه شجاع به تاریخ 28 اپریل 1839 وقتی به کمک انگلیس در قندهار بر تخت سلطنت نشست، مکناتن معاهده دومی را با او امضاء کرد که بر موجب آن  شاه شجاع توقف عساکر انگلیس را در افغانستان بطور دائمی قبول کرد و مصرف آن را نیز قسماً بدوش خود پذیرفت. دراثر تهاجم اول کشورتحت نفوذ مستقیم و صلابت قوه های بالفعل انگلیسها قرار داشت و حاکمیت ملی که یک مشخصه مهم استقلال سیاسی یک کشور محسوب میشود، شدیداً صدمه دید و دولت افغانستان از داشتن آن محروم گردیده بود. 

اوضاع پس از تهاجم دوم انگلیس در سال 1879 بسیار شدیدتر و ظالمانه تر از تهاجم اولی تغییر کرد و دراثر آن نه تنها آرزومندی های امیرشیرعلیخان با خودش یکجا از میان رفت، بلکه با رویکار آمدن پسرش امیر محمد یعقوب خان و امضای قراداد “گندمک” زیر فشار مستقیم انگلیسها  یک قسمت خاک افغانستان به انگلیس ها واگذار گردید، و درعین زمان حق حاکمیت ملی و در نهایت استقلال کشور در امور خارجی نیز با قبول تحت الحمایگی انگلیس رسماً از دست رفت؛ چنانکه ماده یازدهم قرارداد گندمگ تصریح میدارد: «حکومت افغانستان در امور خارجی خود بدون مشوره انگلیس با دول دیگر داخل مراودات نخواهد شد و بدون تصویب انگلیس با دول خارجی جنگ نخواهد کرد.»  

با آنکه نکات فوق الذکر هریک ایجاب بحث مزید را میکند که در قسمت های بعدی به اهم مسائل آن روشنی انداخته میشوند، ولی چون سخن از “استقلال” و آزادی کشور در میان آمده است، لازم می افتد قبل ازهمه به توضیح بعضی اصطلاحات از جمله مفهوم استقلال سیاسی، حق حاکمیت ملی (national sovereignty)، استعماریا سیاست استعماری (کلونیالزم)، استثمار (امپریالیزم)، تحت الحمایگی (پروتکتوریت Protectorate) با دقت بیشترعطف توجه کرد تا در پرتو آن بتوان به ادامه بحث و بررسی موضوع پرداخت. 

 نگاه فشرده به توضیح چند اصطلاح:

دکشنری حقوق “بلاکس” تعریفی جامعی از “دولت” با ذکر عناصر مشخصۀ آن دارد، به این عبارت: مردمی که بطور دایم در یک ساحه مشخص باهم بوسیلۀ قوانین مشترک و عنعنات دریک چهارچوب سیاسی ازطریق یک حکومت منظم با حاکمیت مستقل (independent sovereignty) و داشتن کنترول بالای همه افراد و اشیاء در داخل سرحدات مشخص وتوانائی اعلام جنگ و صلح و برقراری روابط بین المللی با دیگر اجتماعات جهان عمل میکند، دولت نامیده میشود. (Black’s Law Dictionary: 6th Edition, page1407) 

درتعریف فوق اگر از موجودیت مردم و ساحۀ مشخص دولت بگذریم، باقی نکات آن حق حاکمیت ملی را بیان میکند که وجود آن یکی از مشخصه های دولت است. هرگاه این حق از طرف قوای بیرونی بوسیلۀ تهاجم یا تحمیل اراده چه ازطریق قرارداد و یا امریه (دیکته) مستقیم وغیرمستقیم محدود گردد، درآنصورت این حق خدشه دار گردیده و درنتیجه استقلال یک کشور زیر سؤال میرود.

 درهمین دکشنری راجع به تعریف “استقلال سیاسی” آمده است که: استقلال سیاسی ممیزه یک ملت یا دولت است که کاملاً مستقل بدون آنکه تابع هرنوع کنترول، حکومت یا امریه (دیکته) قوای خارجی باشد، عمل کند. (مأخذ فوق ، صفحه 770)

مفهوم استعمار و استثماریک اندازه باریکی دارد به این زعم که این دو اصطلاح در طول تاریخ به معانی متفاوت و گاهی هم مترادف مطرح شده اند. از لحاظ تاریخی استعماریا سیاست استعماری (کلونیالیزم) یک پدیده جدید نیست، تاریخ جهان پر از مثالهایی است که یک کشور با ادغام یک سرزمین دیگر به خود و اعزام یک تعداد از اتباع خود در آن سرزمین که جدیداً آنرا فتح کرده است، اقدام می ورزد. 

ارائه یک تعریف مشخص برای استعمار وقتی دچار مشکل میشود که در بسا موارد با مفهوم “استثمار” (امپریالیزم) مخلوط میگردد. لذا مشکل است دقیقاً این دو اصطلاح را ازهم مجزا کرد. بعضی ها مشخصۀ استعمار را بزعم کلاسیک آن در جاگزین ساختن مردم میدانند و استثمار را  بهره برداری اقتصادی از سرزمین های مفتوحه و اما برخی دیگر استعمار را به مفهوم وسیع وابستگی میدانند که از حکومت کردن یک ملت دیگر ناشی میشود، درحالیکه استثمار بیشتر تسلط  یک کشور خارجی را برمنابع اقتصادی در یک کشور دیگر معنی میدهد.

«استعمار اصطلاحی است که در اثر فتح نظامی و حکومت کردن بر یک منطقه دیگر به وجود  می آید و هدف آن بهره گرفتن از منابع کشور زیر سلطه توسط کشور مهاجم میباشد، امپریالیزم با ایجاد یک امپراتوری توأم است که یک کشور از طریق غلبه نظامی کشور دیگر را به خود وابسته می سازد و یا آنرا جزء کشور خود اعلام میکند و ساحه سلطه و حاکمیت خود را بدینوسیله وسعت میدهد».

از زمان یونان باستان و رومن های قدیم تا امپراتوری عثمانی میتوان هریک از نمونه های بارز استعمار را در تاریخ مشاهده کرد؛ لذا سیاست استعماری (کلونیالیزم) محدود بیک دوره و یا یک مکان نیست و اشکال عملی آن نظر به حالات و شرایط و اقتضاأت زمان و مکان و رقابت بین کشورهای استعماری و امکانات و وسایل دست داشته آنها، از هم متفاوت بوده که از قرن 16 بدینوسو شکل کلاسیک آن به شکل نوین امروزی تغییر کرده است، طوریکه این تغییر شکل بخصوص در قرن 19 بسیار محسوس بوده و یکی از اشکال آن تحت نام “تحت الحمایگی” تبارز کرده است. 

در مورد سیستم تحت الحمایگی (پروتکتوریت Protectorate ) باید گفت که: در حقوق بین المللی “تحت الحمایگی” وقتی مطرح میشود که برطبق یک معاهده بین دو (یا بیشتر دولت ها) روابط بین آنها طوری برقرار گردد که یک طرف دولت قوی (حامی یا پروتکتور) تعهد کند تا امور روابط خارجی طرف دولت ضعیف (تحت الحمایه) را در برابر فشارهای وارده خارجی کاملاً و یا قسماً کنترول و حمایت نماید و حتی بعضاً دولت قوی این حق را کسب میکند که در امور داخلی آن دولت نیز مداخله نماید و حدود مداخله در معاهده منعقده مشخص و تعیین میگردد. مهم نیست که این حق مداخله تا چه حد منجر به کنترول دولت قوی بر ضعیف میگردد، اما  همچو تحت الحمایگی حاکمیت ملی را اسماً nominal sovereignty در کشور تحت الحمایه حفظ میکند، درحالیکه عملاً آنرا مخدوش می سازد و ازهمین لحاظ با استعمار(کلونیالیزم) ویا حالت “قیمومیت”(ماندیتس Mandates) شباهت پیدا میکند. از نظر تکامل تاریخی سیستم تحت الحمایگی در اساس از نظام فئودالی منشاء گرفته، به این زعم که فیودالهای بزرگ، زمین دار های کوچک را در برابر تعرض دیگر فیودالهای بزرگ تحت الحمایه خود قرار میدادند. درساحه بین المللی نیز این سیستم  بخصوص  از اواسط قرن 19 بدینسو معمول گردید و بسیاری کشورهای اروپائی اهداف استعماری خود را در قالب همچو معاهدات با کشورهای ضعیف پیش بردند تا بدانوسیله کنترول استعماری خود را در چارچوب گویا معاهدات “تحت الحمایگی” برآن کشورها نافذ و گسترده سازند. کشورهای ضعیف از ترس اینکه مبادا خاک شان بوسیله همین کشورهای قوی به سرزمین شامل دریک امپراتوری استعماری(Colonial empires) مدغم گردد و یا بین آنها تقسیم شود، حاضر به قبول معاهده تحت الحمایگی می شدند و از یک قسمت حاکمیت ملی خود انصراف میکردند. 

از نظر حقوقی عقد معاهده تحت الحمایگی بین دو کشور این شرطیه (Clause) را دربر دارد که هر وقت کشور ضعیف بخواهد از تحت الحمایگی کشور حامی بیرون شود، میتواند برطبق روحیه کلی معاهده در یک موعد معین این تصمیم خود را به کشور حامی ابلاغ کند و کشور حامی بدون جنجال باید این حق طرف مقابل را محترم شمرده و روابط تحت الحمایگی را فسخ نماید. هرگاه کشور حامی به این حق طرف مقابل تمکین نکند و بکوشد بر حاکمیت خود در امور مربوطه به نحوی ادامه دهد، در آنصورت ادامه تحت الحمایگی به یک نوع رابطه استعماری تبدیل میشود.(مراجعه شود به دائرة المعارفFunk & Wagnalls Encyclopedia  جلد 20، صفحه 7277)

با شرح مختصرمفاهیم فوق، اکنون توجه را به اصل موضوع معطوف میدارم: از آنجائیکه بحث ما بیشتر درارتباط  به استقلال افغانستان است و آنهم متمرکز با این موضوع  که گویا: افغانستان هیچگاه مستعمره نبوده، آزاد و مستقل بوده و لزومی برای تجلیل از سالگرد استقلال کشور دیده نمی شود و نیز دربارۀ اینکه افغانستان مستعمره نه، بلکه یک کشور تحت الحمایه (پروتکتوریت) بوده است، لذا ایجاب میکند تا موضوع را از قالب عمومی آن بیرون کرده و بطور اختصاصی در چارچوب سیاست های استعماری انگلیس در قاره هند، بخصوص در طول قرن 19 و اوایل قرن 20 مطالعه کنیم که تا کدام حد ادعا های فوق الذکر در حال افغانستان صدق میکند.

(ادامه دارد)

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.