استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 9 سپتمبر 2019

موقعیت استراتژیک افغانستان بین روس و انگلیس:

با تشکیل دولت درانی که از یکطرف در مدت کوتاه حدود امپراتوری آن از مشهد تا دهلی و از بحر هند تا کشمیر گسترش پیدا کرد و ازطرف دیگر در این دوره تدریجاً پای استعمار انگلیس به هند رسید و روسیه تزاری برای تحقق آرزوهای دیرینه به فکر توسعه جوئی بطرف جنوب افتاد و درعین زمان قوای ناپلیون در رقابت با قوای انگلیسی نیز دست به جهان گشائی دراز کرد و چشم طمع به  کشورهای آسیائی از جمله هند و ایران دوخت، اوضاع عمومی منطقه تدریجاً رو به مغلق شدن گذاشت. 

پس از قتل وزیر فتح خان درسال 1234 ق دوره تسلط برادران بارکزائی در بسیار قسمت های افغانستان آغاز میگردد که این دوره بنابر رقابت های جدی بین برادران وزیر فتخ خان از یکطرف  و موجودیت یک عده شهزادگان خورد و بزرگ سدوزائی ازطرف دیگر کشور را در حال بی سرنوشتی و فاقد یک حکومت مقتدر مرکزی مواجه ساخت. دراین وقت افغانستان بین برادران بارکزائی  تقسیم شده بود و هریک خود را حکمروای مستقل منطقۀ مربوطه میدانستند، چنانکه محمدعظیم خان به عنوان وزیر در کابل؛ پردل خان، شیردلخان، کهندل خان، رحمدل خان و مهردل خان  (مسما به سرداران قندهاری) در قندهار؛ عطامحمدخان، یارمحمدخان، سلطان محمد خان، سعید محمد خان و میرمحمد خان (مسما به سرداران پشاوری) در پشاور؛ نواب جبار خان در کشمیر؛ نواب صمد خان و نواب زمان خان در دیره غازی؛ دوست محمد خان درغزنی یک واقعیت تاریخی بوده و حتی بعضی از آنها میکوشیدند تا قدرت خود را زیر نام یک شهزاده سدوزائی اعمال کنند. 

برای وضاحت بیشترموضوع،  میخواهم مطالبی را از کتاب “افغانستان در قرن نزده”ـ تألیف سیدقاسم رشتیا اقتباس دارم که می نویسد: «زمانیکه چشم داشت روس بطرف هند و اشغال هرات ذریعۀ ایران و فکر نزدیکی شان با زمامداران افغانستان برای انگلیسها واضح گردید، بار دیگر به تماس مستقیم با افغانستان فیصله کرده، برنس [الکساندر] را فرستادند و او امیر دوست محمد خان و سرداران قندهار را برای دوری از ایران و روس و نزدیکی به سوی انگلیس تشویق کرد. اما چون امیر دوست محمد خان استرداد پشاور و دفع خطر سیک ها را شرط اساسی این اتحاد با انگلیس وانمود ساخت، لارد آکلند که شخص ماجراجو بود، با آنکه در اول حاضر شده بود که نسبت به استرداد پشاور به رنجیت سنگ توصیه کند و توصیه هم نمود، به محض ورود هیئت روس [ویتکوویچ] که به شنیدن خبر ورود وفد انگلیس به کابل، جهت اخذ معلومات و جلوگیری از اتحاد افغانستان با انگلیس به مقابل روس و ایران که مصروف محاصره هرات بودند، جانب کابل حرکت کرد….[لارد آکلند] تصمیم گرفت که نماینده خود [برنس] را [از کابل به هند] احضار کند و با زمامداران بارکزائی قطع تعلق کرده و از راه قوت مقاصد خود را حاصل دارد.»

رشتیا در ادامه می نویسد: «حقیقت اینست که نقشۀ لارد آکلند چنان بود تا از راه سند و بلوچستان به قندهار و از آنجا به هرات جهت رفع محاصرۀ آن لشکر بکشد و روی این نظریه ورود هیئت روسی را بهانه قرار داد و با سرداران بارکزائی قطع علایق کرد.» برای اینکار لارد آکلند ویسرای هند به این فکر بود که: « وجود زمامدارانی  لازم است که ازهر حیث به دولت برتانیه تسلیم محض بوده  و هیچ یک نقطه نظر ملی از خود نداشته باشند و آلۀ دست نمایندگان انگلیس به شمار رفته، صرف به نام حکومت کنند، حالانکه زمامدارانی چون امیردوست محمد خان و برادران او دارای نظریات مستقل از خود بودند…. این چیزهائی بود که ضمن کنفرانس هائی که در پنجاب و کلکته بین مامورین سیاسی انگلیس حین مراجعت هیئت برنس از افغانستان صورت گرفت و بالاخره فیصله شد که یک بار و برای همیشه قوای انگلیس بصورت مستقیم در افغانستان اعزام و به زمامداری خاندان محمد زائی [بارکزائی] خاتمه داده شود و شاه شجاع که درتصرف انگلیس است، جانشین او گردد وعساکر و مامورین برتانیه درافغانستان بطور دائمی اقامت اختیار کنند و افغانستان تحت کنترول نظامی و سیاسی انگلیس قرار گیرد و هم در اول وهله برای رفع محاصرۀ هرات لشکر بزرگ از راه قندهار به طرف هرات سوق داده شود تا ایران را از محاصره آن شهر منصرف سازد.» (رشتیا… مأخذ بالا صفحه 93 و 95)

رشتیا می افزاید: «بعد از کنفرانس”وین” دولت برطانیه تصمیم اتخاذ کرده بود برای مقابله با پیشرفت آینده  و احتمالی روس در جنوب آسیا، مواقع خود را از رود سند… تا هندو کش پیش ببرد و بلکه تا رود آمو نفوذ خویش را توسعه دهد و لشکر کشی بر افغانستان روی همین نظریه شروع شد و دلایل اینکه سرداران محمدزائی مخالف انگلیس بودند و یا اینکه با ایران و روس داخل تحریکات شده میخواستند به هند حمله کنند، محض یک بهانه بوده و الا نه ایران و نه روس قدرت حمله برهند را درآن موقع نداشتند و حتی اشغال هرات و حفظ آن هم از توان شان خارج بود، چنانچه انگلیس با یک مانور نظامی در خلیچ فارس، شاه ایران و دولت روس را از تعقیب نقشه اشغال هرات منصرف ساخت.» 

رشتیا تصریح میکند که: «نقشه لارد آکلند در حقیقت عبارت ازیک ماجراجوئی تازه و پیشرفت تا جبال هندوکش و اشغال نظامی تمام افغانستان بوده است، نه دفع کدام خطر فوری و یا ایفای کدام تعهد با زمامداران محلی ….چنانچه این حقیقت از قرارداد مابعد که حین اشغال قندهار ازطرف مکناتن بر شاه شجاع تحمیل شد، خوبتر واضح میگردد، زیرا در آن وقت انگلیسها توقف دائمی عسکر خود را در افغانستان بالای شاه شجاع قبولاندند و زمانیکه کابل اشغال شد، نیز از آن صرف نظر نکردند، بلکه در این نظر مصرتر شدند.(رشتیا، سید قاسم: مأخذ فوق، صفحه98 ـ 99) 

در نقشه ذیل دیده میشود که چگونه قدم بقدم روسها بطرف جنوب به اشغال سرزمین های آسیای میانه می پردازند و انگلیسها برعکس سلطۀ خود را در ساحات شمالی و غربی هند پخش میکنند و قسمت های عمده امپراتوری درانی را تحت اشغال خود می آورند. بدینوسیله سرزمین افغانستان از سه طرف یعنی روسیه، انگلیس و نیزقسماً ایران تحت فشارقرار میگیرد.

چگونگی تهاجم اول انگلیسها :

انگلیسها برطبق سیاست “پیشرفت بسوی غرب” (فارورد پالیسی) میخواستند قبل از آنکه قوای دولت روس درآسیای مرکزی تا دریای آمو برسند، نفوذ خود را تا سواحل آمو گسترش دهند. با این هدف گورنر جنرال انگلیس درهندوستان لارد آکلند  بتاریخ اول اکتوبر1838م (1254 ق ـ 1217ش) قشون بزرگ و مجهز خود را که بالغ بر 54 هزار عسکر، 12 هزار عمله و 30 هزار حیوان باربر بود. به همراهی شاه شجاع و پسرش از راه قندهار،غزنی به کابل گسیل کرد.

بعد از آنکه قوای انگلیس سلطه خود را در نقاط مختلف افغانستان گسترش داد، وضع و رفتار آنها تغییر کرد؛ دیگر انگلیس های دوست نی، بلکه آنها زمامدار اصلی و  حاکم نظامی افغانستان شدند. غبار دراین زمینه می نویسد: «مکناتن نماینده و سفیر انگلیس از این به بعد عملاً به شکل صدراعظم وهم نائب السلطنه افغانستان درآمد. تمام امور دولت، عزل و نصب وزرا و افسران افغانی، بودیجه و مالیات، مجازات و مکافات و غیره همه در اختیار او بود».  او در ادامه می  افزاید: «شاه شجاع بتدریج به موقفی کشانیده شد که از حرم ویا اطاق نشیمن خود بیرون نمیشد …. عمارت شاه و اطاق دربار اوتوسط افسر و عسکرانگلیس محافظه میگردید. هیچ افغان بدون اجازه صاحب منصب انگلیس حق دیدن شاه را نداشت…. شاه با 850 نفر زن و مرد و اطفال خاندان خود در ارگ بالاحصار از طرف پنج هزار عسکر انگلیسی حفاظت میشد و گارد شاهی خود او رسماً یک قطعه نهصد نفری متشکل از مردمان هندی بودند. شاه شجاع باری به مکناتن یادآوری کرد که افغانستان مأمون است و من پادشاهم، لذا ضرورت برای قشون انگلیس در کشور دیده نمیشود. مکناتن جواب داد که تا خطر امیر دوست محمد خان باقیست، موجودیت قشون انگلیس در افغانستان حتمی است….. انگلیسها نه تنها شاه را بالقوه در دست داشتند. بلکه از لحاظ سیاست او را نیز محتاج به خود و در عین حال زیر تهدید نگهمیداشتند، زیرا تمام اوامر که بر ضد منافع مملکت و مردم و روسای متنفذ صادر میشد، همه بنام شاه بود، بنابرآن همه دشمن او گردیده بودند. از طرف دیگر انگلیسها رقبای شاه را علی الرغم تمایل او، نافذ و مقتدرتر نگهمیداشتند….. انگلیس ها به تدریج رجال ملی و صادق را از شاه و امور دولت بیگانه و دور کردند و اشخاص فرومایه و خاین به وطن را میدان دادند…. آنها در رفتار خود با عامه مردم نیز سیاست تخویف را پیروی کرده در حق شان مجازات، حبس، مصادره، تبعید و ضرب روا میداشتند». (غبار…..، صفحه 534 و535 )

(حمله بر نمایندگی انگلیس در بالاحصار و کشته شدن الکساندر برنس و عده ای دیگر توسط مجاهدین کابل)

«علاوتاً پس از گذشت یک سال ازاقامت قوای انگلیس درکابل، انگلیسها فکر کردند که دیگر به لشکر زیاد ضرورت نیست، لذا یک قسمت قوای خود را دوباره به هند اعزام داشتند و به فکر باقی ماندن برای مدت طولانی، افسران انگلیس عائله خود را نیز به کابل خواستند و آنها طوری در شهر و بازار ظاهر می شدند که گوئی کابل نیز مثل دهلی است، درحالیکه چنین نبود و مردمان کابل هنوز با تمدن تازه وارد مختلط هندی ـ انگلیسی آشنا نبودند و مخالفت با قوای متجاوز، فوراً به مخالفت با تمدن غربی منتج شد که افغانها آنرا مایه “فتنه و فساد” تعبیر کردند. همچنان احساس مردم کابل مبنی براینکه انگلیس ها خیال اقامت دائمی را در سر دارند، مردم را ناراحت می ساخت و در عین زمان موجودیت قوای بزرگ موجب قلت مواد خوراکه در بازارهای کابل شده منتج به بلند رفتن سریع قیمت ها و کمبود مواد در بازارها گردید و زندگی مردم را در مضیقه قرار داد. گذشته از آن مشاهده اطاعت بی چون و چرای شاه شجاع از انگلیسها و ظلم و تعدی و بی اعتنائی و غرور قوای مهاجم انگلیسی در مقابل مردمان مغرور کابل همه عواملی بودند که در ظرف یکی دو سال اول تسلط انگلیسها در کابل احساسات ضد انگلیسی مردم را تدریجاً تحریک میکرد.»

حالات فوق یک تعداد سران ملی افغان را در کابل با گذشت هر روز بیشتر از پیش ناراضی از  اوضاع می ساخت و زمینه های قیام را فراهم میکرد که سلسله آن تنها منحصر به کابل نماند، بلکه بزودی افغانستان شمول  گردید وموجب قیامهای بزرگ در سراسر کشور شد که البته شاه شجاع نیز با درک اوضاع بطور خفیه مردم را به قیام تشویق میکرد. قیامهای مردمی با برافراشتن علم جهاد علیه انگلیس ها روزبروز بیشتر میشد. تا آنکه قیام معروف کابل صورت گرفت که بروزدوم نوامبر 1841 که مصادف بروز17 رمضان مبارک سال 1257 ق (1220ش) بود، منجر به کشته شدن الکساندر برنس Alexander Burns و تعداد دیگر انگلیسها و فرار مکناتن  W.McNaughten (نماینده فوق العاده انگلیس) ازبالاحصاربه قشله عسکری انگلیس درکابل قریب محل “بی بی مهرو” شد. (برای شرح مزید دیده شود:غبار…..، صفحه 548 تا 550) 

بتاریخ  11 دسمبر 1841 حین مذاکراتیکه بین وزیرمحمد اکبرخان و مکناتن در قشله بی بی مهرو رخ داد، مکناتن بوسیله فیر تفنگچۀ وزیر محمد اکبر خان کشته شد و انگلیس ها برطبق یک توافقنامه با غازیان افغان تعهد کردند که قوای خود را از کابل بیرون کنند. روزهای برآمدن قوای انگلیسی از کابل روز خوشی و روز غلبه آزادی بر استعمار بود و غازیان و اهالی شش کروهی و سکنان دهات دورتراز آن مانند عید ملی از این رویداد تاریخی استقبال کردند و همه برای دیدن منظر خروج قوای دشمن به تعداد بیش از ده هزار زن و مرد و طفل به تماشای آنها در دو طرف خط السیر آنها برآمده و از این وضع دشمن برخود می بالیدند. شاه شجاع در قصر بالاحصار منتظر وقایع بعدی بود. دو ماه گذشت و هرروز فشار بر شاه شجاع از طرف سرداران بارکزائی و عده دیگر مجاهدین زیاد می شد تا شاه شجاع  سلطنت را بگذارد و بطرف جلال آباد برود. تا آنکه شاه شجاع تصمیم خروج از بالاحصار را گرفت و حینیکه میخواست با عده ای از سربازان خود کابل را ترک کند،  در دامنه های سیاه سنگ شب را گذرانید و هنگامیکه صبح آماده حرکت بود بوسیلۀ پسر نواب محمد زمان خان بتاریخ 5 اپریل 1842 م به قتل رسید و پسر اوبنام  فتح جنگ که در بالاحصار هنوزهم به نیابت پدر قرار داشت، بعد از کشته شدن پدر به سلطنت رسید و اما دیر دوام نکرد و دراین گیر و دار آوازه برگشت امیردوست محمد خان از بخارا همه را منتظر ورود او ساخت. 

با آنکه برطبق عهدنامه مورخ اول جنوری 1842 باید تمام قوای انگلیسی بصورت فوری افغانستان را ترک میکردند، ولی آنها به این تعهد خود وفا نکرده و هنوزهم قوای انگلیسی تحت قیادت جنرال نات Nathدر قندهار و جنرال سیل در جلال آباد موجود بودند و علاوه  برآن قوای 20 هزار نفری دیگر انگلیس به سرکردگی جنرال پالک Pollakاز پشاور به جلال آباد رسید. درعین زمان انگلیس ها که از ادامه بقایای سلاله سدوزائی ناامید شده بودند، به فکر آزاد ساختن امیردوست محمدخان و برگردانیدن او به سلطنت افتادند و نیز از شکست ذلت بار خود در کابل میخواستند انتقام بگیرند. از امیردوست محمد خان خواستند تا با ارسال نشانی (عینک و قطی نصور) به وزیر محمد اکبر خان از او بخواهد تا در برابر قوای تازه وارد انگلیسی (جنرال پالک) عازم کابل مقاومت جدی نکرده و به نحوی خود را عقب بکشد، تا زمینه عروج مجدد او به سلطنت مهیا گردد. 

دراین موقع فتح جنگ پسر شاه شجاع که خود را در بالاحصارجانشین پدر ساخته بود، با تغییر لباس از آنجا فرار کرده و در جلال آباد خود را نزد قوای جنرال پالک و جنرال سیل رسانیده بود، همراه با قوای مذکور بطرف کابل روانه گردید. وزیر اکبر خان چاره ای ندید، جز اطاعت امر پدر و به تدریج خود را عقب کشید تا آنکه بطرف شمال رفت و قوای پالک  و سیل توانستند بدون مقاومت جدی بتاریخ 18 شعبان 1257 (16 سپتمبر 1842)  شهر کابل را اشغال نمایند. اگرچه آنها “فتح جنگ” پسر شاه شجاع را ظاهراً باردیگر به مقام پدرش نشانیدند و اما در باطن آماده قبول مجدد امیردوست محمد خان بار دوم به سلطنت افغانستان بودند.

شهرکابل با برگشت قوای انگلیسی شاهد روزگار مصیبت بار گردید، به قول فرهنگ : «چون جنرال انگلیسی بر اکبر خان دست نیافت، تصمیم گرفت تا از شهر کابل که مرکز و کانون قیام ضد انگلیس بود، انتقام بگیرد. بنابراین امر داد تا بازار مرکزی شهر معروف به “چارچته” را که زیبا ترین بازارهای مشرق بود و با نقاشیهای نفیس تزئین یافته و چهار میدان داشت و در وسط هر میدان حوض و فواره تعبیه شده بود با بعضی از مساجد و ابنیه تاریخی توسط باروت به هوا کنند و بعد ار ان هم عساکر انگلیس به چپاول شهر آغاز کردند، انرا بکلی تخریب نمودند. اما پالک به این هم اکتفا نکرد و چون مردم کوهدامن و کوهستان در محاربه ضد انگلیس سهم فعال داشتند و حالا هم محمداکبرخان به انجا پناه برده بود، یک دست از قوای خود را پالک برای انتقام جوئی به آن سو فرستاد. قوای مذکور قریه استالف و چاریکار را حریق و باخاک یکسان نمودند و تمام مردان بالاتر از سن 14 را به قتل رساندند و برزنان و کودکان نیز تعرض نمودند.» (فرهنگ، میرمحمد صدیق: “افغانستان در پنج قرن اخیر”، جلد اول ، قسمت اول، چاپ پشاور 1373، صفحه 291  ـ 292)

(جریان این رویداد ها که در تاریخ کشور به جنگ اول افغان و انگلیس شهرت دارد، در کتاب “شیپور تباهی – چگونه یک قدرت بزرگ نظامی جهان در افغانستان از پا در امد ؟ “، نوشته مکروری اتریک ـ ترجمه پاینده محمد کوشانی ـ با شرح مبسوط گزارش یافته که مطالعه آن برای علاقمندان موضوع دلچسپ خواهد بود.)

(ادامه دارد)

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.