استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 21 سپتمبر 2019

(با اعتذار از اینکه قسمت های بعدی این سلسله به دلیل مصروفیت های شخصی یک هفته به تعویق افتاد، اینک ادامه چند قسمت باقیمانده خدمت علاقمندان تاریخ کشور تقدیم میگردد. داکتر کاظم)

امیرحبیب الله خان سراج الملة و ادامه تحت الحمایگی:

امیرحبیب الله خان برعکس پدرکه مرد ًباعزم، مهیب وظالم بود، ذاتا دارای مزاج ملایم، خوش مشرب، تحمل پسند وعیاش بود. او بعد از مرگ پدر بدون مشکل بر تخت سلطنت تکیه زد و بتاریخ 12 میزان 1280ش (4 اکتوبر 1901) خطبه بنام وی خوانده شد و درسن 29 سالگی هنگامی به سلطنت رسید که امنیت سرتاسری درکشورقایم، سپاه منظم و خزانه پرو پیمان بود. امیرجدید شخص باسواد و درعلوم مروجه دسترسی داشت، علاوتا درعهد پدر برای جانشینی تربیت دیده بود. میدانست که با رعایت وصایای پدر وتعقیب سیاست عمومی او، کشور به یک تغیر روش وسلوک ملایم ترضرورت دارد تا شدت عمل پدر را جبران کند ومردم را به آینده نسبتاً  آرام امیدوار سازد.

دورۀ تقریبا هژده سالۀ سلطنت امیرحبیب الله خان (بعداً ملقب به سراج الملت و الدین) مواجه با حالات و رویدادهایی گردید که با زمان سلطنت پدرش در بسا موارد متفاوت بود. امیرعبدالرحمن خان با صلابت زیاد و شدت عمل تمام قدرت را در دست داشت، همه در برابر نظرش تسلیم بودند و نیز با ادامه سیاست تجرید در روابط خارجی و حفظ منافع روس و انگلیس توانست زیر سایه دوستی با انگلیس خود را از شر روسها به امان نگهدارد و اما نگذاشت پای عساکر انگلیس در افغانستان بار دیگر کشانده شود و با این شیوه در کشور بی رقیب ماند وتوانست حکومت مرکزی قوی را با حدود مشخص آن ایجاد کند.

تحولاتیکه پس ازمرگ امیرعبدالرحمن خان طی دوره سلطنت امیر جدید در بُعد داخلی و خارجی روی داد و برجریان امور اثر گذاشت، یکی از مباحث پیچیده تاریخ معاصر کشور است که مهمترین آنها را میتوان چنین خلاصه کرد:  پیش گرفتن سیاست نرمش امیر جدید و جلب خاطر کسانیکه از پدرش رنجیده بودند؛ برگشت خانواده های تبعیدی به وطن با افکار جدید و آشنائی شان  با شرایط مدرن عصر؛  سفر امیر به هند و فریفته شدن او با شیوه های جدید زندگی و نوآوریها در زمینه های مختلف؛ توجه به معارف و تأسیس مکتب حبیبیه و مکتب حربیه؛ نشر سراج الاخبار و تأثیر آن بر ذهنیت های مردم؛ ضدیت با استعمار و آغاز روشنفکری بین یک تعداد و آگاهی از مسائل و رویداد های مهم جهان؛ نفوذ فرهنگ ترکیه واحترام مردم به خلافت عثمانی؛ بروز مخالفت ها در برابر امیر ناشی از فرو رفتن او در زندگی خصوصی و سپردن قدرت به چند عضو خانواده با موجودیت رقابت های داخلی و خانوادگی و نیز تشکل گروپ دیگر مخالفان امیر به دلیل نزدیکی امیر با انگلیسها.

در بُعد خارجی نیز تحولاتی پدید آمد که برچگونگی رویداد ها در افغانستان اثر گذاشت، از جمله:  مبارزات آشکار و پنهان مردم در هند علیه قدرت استعماری برتانیه؛ توجه مجدد روسها بطرف جنوب و اصرار آنها در روابط آزاد تجارتی با افغانستان؛ بروز مشکلات با دولت فارس در موضوع سیستان و نقش انگلیس در حکمیت قضیه؛ اصرار انگلیسها مبنی بر امضای معاهده جدید با امیر حبیب الله خان و فشارهای وارده برای گرفتن امتیازات مزید از او؛  برهم خوردن روابط بین کشور های بزرگ اروپائی که در نتیجه انگلیس، فرانسه و روسیه به حیث قوتهای متحده در برابر آلمان و اتریش (مسمی به قوتهای مرکزی) در برابر هم قرار گرفتند که منجر به جنگ جهانی اول گردید؛ شمول دولت عثمانی در جنگ به حمایت از جناح آلمان و اتریش که به گونه ای با ابرازاحساسات مسلمانان در بعضی کشورهای اسلامی از جمله افغانستان همراه شد؛ ورود هیئت های مشترک آلمانی و ترکی مسمی به “هینتنگ ـ ندیرمایر” به افغانستان به امید اینکه بتوانند نظر امیر را به جانب حمایت از “قوتهای مرکزی” جلب نمایند؛ موقف دشوارامیر در بین دو قطب فوق و وارد کردن فشار بر امیر از طرف انگلیسها تا در جنگ بیطرف بماند و به دوستی با آنها ادامه دهد؛ وعده های فریبنده انگلیس مبنی بر شناسائی استقلال افغانستان در صورت اعلان بیطرفی افغانستان در جنگ عمومی اول؛ تلاشهای امیر بر انگلیس ها تا بعد از جنگ به وعده خود مبنی بر شناسائی استقلال کامل کشور وفا کنند و نیز مبالغ کمکی وعده داده شده را در بدل بیطرفی با جمله باقیات گذشته به امیر بپردازند. وقوع شهادت مرموز امیر در بحبوحه همین گیرو دارهای سیاسی که گفته میشود به دلایلی دست انگلیس ها در آن شریک بوده است.

با آنکه مطالب و رویداد های فوق همه مثل حلقه های زنجیر باهم مربوط و یکی بردیگری در انوقت اثر گذار بوده است، اما چون موضوع بحث اصلی ما دراینجا بر تلاشهای بی نتیجه امیر در رفع تحت الحمایگی ازانگلیسها در روابط خارجی بیشتر متمرکزمیباشد، لذا توجه را در این مبحث بیشتر به مشکلاتی معطوف میدارم که بطور مستقیم ویا غیرمستقیم بر دوام تحت الحمایگی درآن دوره اثر گذار بوده اند، از جمله:

فشار های وارده بر امیر تا معاهده جدید را با برتانیه امضاء کند: 

هنوز امیرعبدالرحمن خان حیات داشت و اما از شدت مریضی رنج می برد، لارد کرزن به عیادتش به کابل آمد و از امیر در بارۀ جانشین او پرسید. امیر برای بار اول از شهزاده حبیب الله پسر ارشد خود به حیث جانشین نام برد. لارد کرزن سپس در نامه ای در ماه دسمبر 1898 به امیر اطمینان داد که امارت پسرش را قبول دارد و علاوه کرد که : «لشکر برتانیه در صورتیکه حبیب الله تقاضا کند، آماده خواهد بود برای کمک به او بسوی جلال آباد حرکت کند؛ سرداران افغان که درحال تبعید در قلمرو برتانیه زندگی میکنند، زیر مراقبت گرفته میشوند، در صورتیکه حبیب الله موفق گردید بر مسند فرمانروائی بنشیند، بحکومت روسیه اطلاع داده خواهد شد که از نگاه سیاست بین المللی موقف افغانستان همانست که بود.» لارد کرزن در نامه خود علاوه کرد که: «از آنجائیکه تعهدات برتانیه و عبدالرحمن شخصی بود، لازم است حالا تعهدات جدید براساس روحیه کاملاً تازه عقد گردد. حکومت برتانیه پیشنها لارد کرزن را در مورد اعزام یک هئت جهت مذاکره باحبیب الله خان تائید کرد.

لارد کرزن میخواست در معاهده جدید امتیازات ذیل را از حبیب الله خان بدست آورد: 1 ـ تصفیه و تصحیح سرحد افغان و هند برای مقاصد سوق الجیشی؛ 2 ـ ترتیبات برای حصول معلومات در امور خارجه افغانستان از جمله حرکات عساکر، تقسیم و توزیع نیروهای نظامی، تسلیحات و مهمات حربی؛ 3 ـ کنترول تهیه اسلحه و تضمین اینکه این اسلحه علیه هند استعمال نشود؛ 4 ـ بهبود ارتباطات بین هند، قندهار و کابل و اطلاعات دربار جاده ها و تمام راه های افغانستان؛ 5 ـ قطع کمک واقعی و لفظی به مردمان قبایل سرحدی داخل قلمرو برتانیه؛ 6 ـ تأسیس نمایندگی افسران برتانیه در طرح پلانهای دفاعی در برابر روسیه. (آدامک: “تاریخ روابط سیاسی… صفحه35 آ 36)

امیرحبیب الله خان وحلقه مشاوران او، بخصوص برادرش سردارنصرالله خان که در مخالفت انگلیسها شخص با نفوذ دربین قبائل بود، این پیشنهاد را ننگ آورتر ازمعاهده گندمک دانسته واصرار میکرد که دولت افغانستان به موافقات قبلی متعهد است و لزوم معاهده جدید را نمی بیند. اما حکومت هند با ارسال تعزیت نامه از امیرجدید خواست هیئتی را ازطرف حکومت هند در کابل جهت مذاکره راجع به معاهده جدید پذیرا شود. امیر در جواب نوشت که معاهده پدرش را با حکومت برتانیه تا زمانیکه حکومت برتانیه به آن وفا دار باشد، محترم می شمارد. لارد کرزن در نامه بعدی خود به امیرحبیب الله خان وانمود کرد که چون شرایط معاهده 1880 با امیرعبدالرحمن خان یک معاهده شخصی بود و در مورد امیر جدید تطبیق نمیشود، لذا تا وقتیکه معاهده جدید صورت نگیرد، امیر نمیتواند ازحمایت و اعانه برتانیه برخوردار گردد. اما امیر جدید در برابر ادعای لارد کرزن استدلال میکرد که: چون در زمان فوت ملکه ویکتوریا لازم نیفتاد معاهده تجدید نظر گردد، به همان منوال بعد از فوت پدرش لزومی به تجدید معاهده دیده نمیشود. لارد کرزن ناگزیربه دلیل آغاز مذاکرات هیئت مکماهون و حل معضله سیستان بین ایران [آنوقت فارس] و افغانستان لازم دید تا موقتاً موضوع معاهده جدید را به تعویق اندازد.(مأخذ بالا… صفحه37 تا 39)

دراین موقع روسیه آرزومند برقراری روابط مستقل تجارتی با افغانستان شد؛ پس از مباحثات زیاد در 29 جنوی 1902 حکومت برتانیه بطور شفاهی از طریق سفیر خود به جانب روسیه اطمینان داد که: «حکومت اعلیحضرت برتانیه آرزو ندارد روی این موضوع با روسیه نزاع نماید…، لیکن از آنجائیکه زمام امور روابط خارجی(افغانستان) را برتانیه در دست دارد، ترتیباتیکه اندرین زمینه صورت میگیرد، بایستی با موافقت برتانیه عملی گردد. تریتبات آن [امور فرعی] به روسیه واگذار میشود، به شرطیکه روسیه ضمانت کند که هرگونه روابط آن با افغانستان از خصوصیت سیاسی عاری باشد.»

محدودیتهای روابط با روسیه از یکطرف و پیشنهادات حکومت برتانیه در مورد قرار داد جدید بین امیرحبیب الله خان و مقامات هند برتانوی ازطرف دیگر موجب بروز مشکلات گردید و امیر در برابر آن مقاومت میکرد که در اثر آن روابط با برتانیه دچار مشکل گردید. ابا ورزی برتانیه از تادیه مستمری به امیرحبیب الله براین مشکلات می افزود و امیر جدید تنها میتوانست از سهمیه مستمری پدر خود که نزد حکومت هند گذاشته شده بود، استفاده کند. امیر حبیب الله خان در نامه ای از این بابت به حکومت هند شکایت کرد و به نائب السلطنه هند برتانوی خاطر نشان ساخت: «در صورتیکه من مستحق مستمری و مدد خرج نیستم، میخواهم بدانم که دراثر کدام معاهده حکومت هند اصرار دارد روابط بین افغانستان و روئسیه را کنترول کند. اگر معاهدات سابق از اعتبار ساقط است، بهمان منوال معاهده دیورند نیز بیش از این معتبر نخواهد بود.» (مأخذ بالا ..صفحه 46 ـ 47) 

پاسخ به این سؤال برای حکومت هند در حقیقت یک موضوع بسیار مشکل بود و به همین دلیل نائب السلطنه لارد امتهیل Lord Ampthill به امیر پیشنهاد کرد تا جهت رفع مشکلات  یک افسر عالیرتبه برتانوی را به کابل اعزام دارد و امیر این پیشنهاد را قبول نمود. لارد در نظر داشت شرایط سنگین را برامیر تحمیل کند، اما حکومت برتانیه به نائب السلطنه هند برتانوی توصیه کرد تا با امیر کنار آید و بکوشد امیر را با آنچه در معاهده قبلی گنجانیده شده بود، راضی نگهدارد و از پیشنهادات سختگیرانه صرف نظر کند. به این اساس حکومت برتانیه به لویس دن L. Dane رئیس هیئت هند برتانوی در کابل نامه فرستاد تا زمینه تجدید معاهده سابق را با امیر فراهم سازد. پس از این همه جنجال ها دن به امیر اطمینان داد که : «تا زمانیکه کردار و اعمال امیر قناعت بخش باشد، مستمری ادامه داشته و تسهیلات برای ورود اسلحه به افغانستان فراهم خواهد شد، در عوض این امداد برتانیه از امیر میخواهد تا در موارد ذیل موافقه کند:  1 ـ اداره و کنترول روابط خارجی، 2 ـ توطئه نکردن با قبایل سرحدی، 3 ـ تأمین قدرتیکه با برتانیه دوست بوده و سد راه پیشرفت روسیه گردد، 4 ـ فراهم آوری تسهیلات تجارتی» (مأخذ بالا… صفحه 59)

به این اساس مذاکرات با اشتراک دن، دابس و گرانت بتاریخ 15 دسمبر 1904 در قصر امیر در کابل آغاز گردید و تا مارچ سال 1905 بطور خسته کن ادامه یافت. امیر بار دیگر تکرار کرد که: «وی روابط سیاسی افغانستان را با دول خارجی از طریق برتانیه عملی مینماید و از برتانیه بدان طریق استعانت می جوید که به حیثیت مذهبی و عزت نفس او صدمه نزند». امیر خطر روسیه را بیشتر از زمان پدرس می پنداشت و وعده داد نظرش را در مورد پیشنهادات دن بطور کتبی تقدیم خواهد کرد. امیر موضوع را به یک شورای بزرگ جهت غور ارجاع نمود و شورا نظریات امیر را تائید کرد که با این ترتیب اختلاف نظر بین امیر و هیئت برتانوی حل نگردید و در نتیجه خطر برهم خوردن مذاکرات متصور بود. دراین وقت حکومت برتانیا به دن هدایت داد تا نظریات امیر را بپذیرد و در اثر این نرمش و بعد از مباحثات زیاد بالاخره بتاریخ 21 مارچ 1905 معاهده بین امیر و نماینده برتانیه در کابل امضاء شد. 

در نتیجه این معاهده موضوع کنترول و اداره روابط خارجی افغانستان در دست انگلیس ادامه یافت، برتانیه آماده بود بعضی ارتباطات محلی غیر سیاسی را در سرحد افغان و روس اجازه دهد، لاکن انگلیسها در عین زمان از امیر توقع داشتند پیشنهاد مبنی براینکه چطور آن رابطه را با روس ها کنترول کند، بحکومت هند اطلاع دهد… اعانه و مستمری باقیمانده بدون عوض به امیر پرداخته شد… مسئله تورید اسلحه به افغانستان بهمان حالت قبلی باقی ماند یعنی در معاهده جدید محدودیت ها و قیودی بر آن گذاشته نشد… برای نماینده برتانیا در کابل اجازه تماس با افسران عالیرتبه افغانی داده شد و قید موجودیت گارد افغانی در مدخل نمایندگی برتانیه در کابل برطرف گردید … امیر وعده سپرد که روش پدرش را در باره روابط با قبایل سرحدی مرعی دارد. (مأخذ بالا … صفحه 78 ـ 79)

مخالفت امیر با حکمیت مکماهون در موضوع سیستان:

انگلیس ها که مدت ها قبل اهمیت سیستان را مخصوصاً از لحاظ موقعیت خاص استراتژیکی آن در میان مستملکات روسیه تزاری در شمال و خلیج فارس در جنوب کشف کرده بودند، ولی بهانه یی برای تصرف و اشغال آن ظاهراً از بیم روس ها نداشتند، همینکه هرات در 1857 ازطرف ایران محاصره شد، انگلیس به بهانۀ دفاع از افغانستان بدون آنکه افغانستان تقاضایی از آنها کرده باشد، فوراً عده یی قشون از راه بحر هند و خلیج فارس در جنوب ایران پیاده کرد و بزودی جزیرۀ “خارک” را متصرف شد و اهواز را تهدید نمود.

 دراین وقت امیر شیرعلی خان پس از مراجعت از سفرهند برای تصرف مجدد ایالت سیستان، ایران را به جنگ تهدید کرد. دولت ایران از رفتار افغانها مکرر به دربار لندن شکایت نمود. افغانستان مکرر به فرامانفرمای هند مراجعه و ازاین وضع شکایت کرد. بالاخره موقع آن بود که این گره برطبق ماد ششم معاهده پاریس ازطریق حکمیت انگلیسها حل گردد . بنابرین در نهم اکتوبر 1870 جنرال گولد سمید ازطرف انگلیس مؤظف شد تا به حیث حکم موضوع سیستان را بین ایران و افغانستان بررسی و حل کند. البته درظاهر این وظیفه را انگلیس ها برای رفع اختلاف بین دو کشور عنوان کردند، اما در واقع چنین نبود. آنها میخواستند تا ایالت سیستان را برطبق اهداف سیاسی و اِعمال نفوذ بعدی خود بین دو کشور تقسیم کنند.  

گولد سمید پس از مطالعات دقیق و دوبار سفر به منطقه حکمیت خود را رسماً به وزارت خارجه انگلیس بتاریخ 19 آگست 1872م گسیل داشت که برطبق آن سیستان باید به دو بخش تقسیم گردد: او یکی را سیستان اصلی خواند که به ایران تعلق گیرد و ساحه آن در حدود 3847 میل مربع را در محدوده ذیل احتوا میکرد: «از شمال به هامون که آنرا از نواحی “لاش و جوین”، “نیه و بندان” مجزا می سازد و ازطرف جنوب بطور کل محدود به هامون است و تا محل “سه کوهه” و “برج علم خان” ممتد میشود. ازطرف شرقی نیز محدود است به شعبۀ عمده رودهیرمند در “زیربند” که در دهنه کانال بزرگ واقع است»؛ قسمت دوم را سیسستان فرعی نامید که به افغانستان تعلق یابد و آن مشتمل بر3159 میل مربع بود: «واقع در ساحل راست دریای هیرمند به امتداد یکصد و بیست میل انگلیسی. یعنی از نزدیک محل  “چهار بولی” و “رود خود سپاس” در شمال تا “رودبار” در جنوب…. و باین قسمت میتوان دشت سیستان را نیز که شامل “گود زره” و “شیله” است، اضافه نمود.» (صفحه 90 و 91)

دولت ایران نخست حکمیت گولد سمید را رد کرد و بعداً متوجه شد که نتیجۀ این حکمیت به مفادش است، از آن استقبال نمود، زیرا آنچه را مطالبه کرده بودند، گولد سمید برای شان اعطا کرده بود، درحالیکه برای افغانستان از زمین های حاصلخیز آن منطقه چیزی بدست نیامد. امیر شیرعلی خان نتیجه حکمیت را رد نمود، زیرا افغانستان به هیچ وجه حاضر به قبول آن نبود که ازیکطرف یک منطقه وسیعی از پیکر کشورش جدا شود و به ایران تعلق گیرد و ازطرف دیگر ایران را بدون سوابق تاریخی و حقوقی از آب یک رودخانۀ داخلی خود طوری مستحق بشناسد که در مقدار آب مداخله کرده نتواند.

با شعله ور شدن جنگ دوم افغان ـ انگلیس و وفات امیر شیرعلی خان در فبروری 1879 و متعاقباً اعلام پادشاهی امیر محمد یعقوب خان زیر سایۀ انگلیس ها که منجر به امضای معاهده گندمک در 28 می 1879 گردید تا زمان سلطنت امیرحبیب الله خان سراج الملة موضوع حکمیت گولد سمید از نظرحقوقی یعنی “دو ژور” مسکوت گذاشته شد. اما یک رویداد طبیعی که احتمالاً ناشی ازسیلاب شدید و فشار آب جاری دریای هلمند درسال 1896 بوده باشد، موجب شد تا آن دریا مسیر سفلای خود را در امتداد سرحد بین افغانستان و ایران بسوی غرب تغییر دهد و به جای مجرای سابق که “سیخ سر” نام داشت، مسیر جدیدی را در پیش گیرد که به “رود پریان” شهرت یافت. این تغییرمسیر مشکلی را در مورد سرحد بین دوکشور که بزعم حکمیت گولد سمید که در آن محل دریای هلمند سرحد مشترک شناخته شده بود، به وجود آورد و در ظرف چند سال موجب بروز مناقشات و حتی برخوردهای کوچک مسلحانه بین مؤظفان سرحدی دو کشور گردید. دولت افغانستان که تغییر مسیر دریا را در آن محل به نفع خود میدید، ادعا میکرد که خط سرحدی همان مسیر دریای هلمند است که  آب در آن جریان دارد، اما دولت ایران خط سرحدی را که قبل از تغییر مسیر دریا تعیین شده بود، اساس قرار میداد و ادعای ارضی را مشتمل برتقریباً 180 میل مربع بطرف شرق مسیر جدید میکرد و اما افغانها این ساحه را جزو خاک افغانستان می شمردند.

این مشکل که در شروع سلطنت امیر حبیب الله خان سراج الملة کسب شدت نمود، امیر کوشش کرد تا معضله را ازطریق تماسهای حسن نیت بین دو کشور حل کند و نمیخواست کشور ثالث  یعنی برتانیه برطبق ماده ششم معاهده پاریس (1857) بار دیگر امتیاز حکمیت را حاصل کند و از آنطریق پای خود را به مقصد نیل به اهداف سیاسی خود مثل سابق پیش نماید. امیر حبیب الله خان میدانست که ریشه همچو اختلافات بین ایران و افغانستان ناشی از غرض “بیگانگان” است و مقصد او واضحاً جانب روسها بود که در آنوقت بار دیگر سعی داشتند تا بطرف جنوب و بخصوص هرات نفوذ کنند.

امیراگرچه ظاهراً با انگلیسها و هند برتانوی سر دوستی داشت، ولی از عمق سیاست آنها با خبر بود و نمی خواست باردیگر پای آنها ظاهراً برای رفع معضله، ولی در واقع برای استحکام موقف شان در منطقه باز شود و مجدداً موضوع به حکمیت آنها واگذار گردد. اما چاره چه بود، زیرا انگلیس ها خود شان در سرنوشت منطقه تصمیم میگرفتند و  آنرا در معرض اجراء قرار میدادند و دولت های طرف توان مقابله با آنها را نداشتند.

شاید پرسیده شود که هدف و غایۀ انگلیس ها در موضوع سیستان چه بود، درجواب این سؤال میتوان به اعتراف هملتن ـ یکی از صاحبنظران انگلیسی اشاره کرد که چنین می نویسد: «امروز دیده میشود که نقشۀ تزارها و هندوستان در ایالت سیستان در یک خط نظیر یکدیگر است. هرگاه هندوستان، سیستان فرعی (سیستان افغانی) را دراختیار داشته باشد، قادر خواهد بود آنجا را به پایگاه در آورد و از آنجا میتواند مقاصد و نقشه های تزارها را در امتداد سرحدات ایران و افغانستان خنثی کند و جلو آنها را بطرف خلیج فارس بگیرد.» هملتن علاوه میکند که: «درایران امروز[آنروز] تفوق با روسها است، برای اینکه ما براین مشکل غلبه کنیم، لازم است با امیر افغانستان به یک قرارداد ثابت و دائمی برسیم و ایران را به وضع ثابت تقویت کنیم که دوام داشته باشد. قندهار را با راه آهن به هندوستان وصل بسازیم که دوباره محتاج و مطیع گردد. دراینصورت اوضاع و احوال ما درتمام سرحدات ایران و افغانستان بهتر شده دارای استعداد کافی خواهد گشت. آنوقت میتوان متحداً ازعملیات و پیشرفت تزارها در شرق وسطی جلوگیری کرد.» (سیستانی: “سرگذشت سیستان… صفحه 137، بحواله محمود محمود: “تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19″، جلد 7، صفحه 1987)

با آنکه امیر حبیب الله خان کوشش میکرد معضله را بدون وساطت انگلیس از طریق مذاکرات بین دولتین ایران و افغانستان حل کند، اما لارد کرزن نائب السلطنه هند برتانوی برطبق معاهده پاریس برای امیر نامه نوشت و علاوه کرد معضله باید از طریق یک افسر انگلیسی مورد حکمیت قرار گیرد. هنوز امیر به جواب نامه مذکور نپرداخته بود که نامه دوم کرزن بتاریخ 3 اکتوبر 1902 (30 جمادالثانی 1320) عنوانی امیر مواصلت نمود. در این نامه ضمن یادآوری محتوای نامه قبلی علاوه کرده بود که هرگاه: «فیصلۀ افسر برتانوی به دولتین ایرانی و افغانی رجوع کرده [رویت داده] شود و هرگاه یکی از دو دولت اعتراض به آن فیصله بنماید، باید آن فیصله را به سکرتری آف ستیت [دولت برتانیه] بدهند. باید اخیر باشد و برهر دو فرقه واجب و متحتم باشد [با آنکه این جمله اخیر واضح و روشن نیست و اما مقصد آن همانا قاطعیت فیصله و تحمیل حکمیت  بر دو طرف میباشد، چنانچه عین موضوع در مورد قاطعیت حکمیت گولد سمید نیز آمده بود]»  

امیرحبیب الله خان طی مکتوب مورخ 15 اکتوبر 1902 (13 رجب 1320 قمری) نوشت که در یک قسمت آن چنین امده است: «فیصلۀ جنرال گولد سمید بطور واجب اضافه از 25 سال مقبول و منظور بوده است. حال نیز این دوستدار [امیر] همین نقشه را مقبول و منظور داشته است. نظر به اظهار دولت ایران راجع به زمین هایی که دراثر تغییر مجرای رود هلمند که سابقاً در کنارۀ مغربی رود بوده و حالا به جانب مشرقی ظاهر شده باشد، می نویسم که راجع به این اراضی متنازع فیه مشروط بر آنکه در نقشۀ گولد سمید به آنطرف غربی خط مذکور بوده باشد، دوستدار [امیر] دعوی نمیکند و به کارداران خود در چخانسور تأکید می نماید که مداخله به ملک ایرانی ها نکنند و نقشه موجود را حاکم چخانسور و حاکم سیستان با کاردار ایرانی که مامور انظار این امر بوده باشد، دربین گذاشته بطور دوستانه حدود طرفین را نشان داده و نشانه های واضح بگذارند و هرگاه دولت ایران بخلاف نقشه موجوده و اضافه از حقوق سابق خواهش گرفتن را داشته باشد، به دوستدار معلوم نمی باشد. اگر بشما معلوم باشد، توضیح دارند که سؤال شان بوسیلۀ آن مهربان جواب گفته شود.»

با این ترتیب لارد کرزن به هدایت مراجع دولت انگلیس و تقاضای دولت ایران کلونل مکماهون  M. H. McMahon را به سیستان برای انجام دو وظیفه ای باهم مربوط یعنی تعیین حدود سرحدی و نصب نشانه ها (پیلرها) از یکطرف و تثبیت حق استفاده از آب دریای هلمند برای ایران از طرف دیگر توظیف و اعزام نمود.

حکمیت مکماهون در مورد تعیین حدفاصل سرحد بین ایران و افغانستان مبتنی بر حکمیت گولد سمید، طوریکه قبلاً ذکرشد، با وجود اختلاف کوچک در یک ساحه با قبولی امیر حبیب الله خان سراج الملة رسمیت پیدا کرد، اما در موضوع تقسیم و تثبیت حق آبه مشکلاتی پدید آمد، زیرا برطبق حکمیت مکماهون باید دوثلث آب دریای هلمند به افغانستان و یک ثلث به ایران تعلق میگرفت ونیز تعیین یک انجنیر دائمی انگلیسی برای نظارت براجرای این حکمیت نه برای افغانستان و نه برای ایران منطقی و موجه پنداشته میشد. با این ترتیب موضوع حکمیت مکماهون در مورد تقسیم آب دریای هلمند از طرف هردو کشور رد گردید و موضوع اختلاف در زمینه برای سالهای متماد مورد مناقشه باقی ماند. تا آنکه با عقد یک معاهده دو دولت بتاریخ 11 حوت 1351 بین موسی شفیق صدراعظم افغانستان و آقای هویدا نخست وزیر ایران این معضله حل گردید. (برای شرح مزید دیده شود: داکترکاظم، سیدعبدالله: “بررسی تحلیلی و تاریخی معاهده آب دریای هلمند بین افغانستان و ایران”، آرشیف کتابخانه حبیبه، افغان جرمن آنلاین، 2017)

 

(ادامه دارد)

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.