استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)
نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
(به دوام موضوع “امیر حبیب الله خان سراج الملة و ادامه تحت الحمایگی”)
سفرامیربه هندوستان وفریفتگی به تمدن غرب:
معاهده جدید چنانکه قبلاً تذکر رفت، بتاریخ 21 مارچ 1905 بین امیر و نماینده برتانیه در کابل به امضاء رسید و به موجب آن رضایت خاطرامیر فراهم گردید و حاضرشد دعوت قبلی انگلیس ها را جهت سفربه هند قبول کند. دراین اثنا لاردکرزن نیزازعهده مستعفی وبجایش “لاردمنتو” Lord Mento ویسرای هند شده بود. امیربتاریخ 2 جنوری 1907 بایک هیئت بزرگ 1100 نفری ازراه پشاور، لاهور، دهلی، اگره، گوالیاربه کلکته، بمبی وکراچی رفت وبتاریخ 7 مارچ از راه پشاور به وطن برگشت. امیرقبل ازسفراعلام کرده بودکه هدف سفرش عقد معاهده سیاسی نیست وفقط میخواهد برای حصول معلومات دیدن اختراعات جدید به آن جا برود. امیر درپشاور ازطرف دو مهماندارانگلیس استقبال شد، درلاهور سنگ بنای کالچ “حمایت اسلام” را گذاشت و بیست هزار روپیه اعانه داد. در آگره با ویسرای جدید لارد منتو و لارد کیچرملاقات کرد، درنمایش عسکری حصه گرفت، سرودملی افغانستان برایش نواخته شد و برای اولین بار درنامه ارسالی پادشاه انگلیس “ادوارد هفتم” بنام “اعلیحضرت” خطاب گردید. در دهلی مسلمانان می خواستند یکصد راس گاو را درمحفل عید درحضور امیر قربانی کنند، ولی امیربرای احترام به عقیده هندوها درعوض به قربانی بزهدایت داد. درکالج “علیگر” حین خطابه، فرا گرفتن تعلیم غربی را برای مسلمانان توصیه کرد ومبلغ هژده هزار روپیه به آنجا اعانه داد. در”گوالیار” به صفت مهمان مهارجه به شکارپلنگ پرداخت ودر دهلی واجمیر ابنیه تاریخی را دید، درکلکته ازطرف مسلمانان وهندوها خوب پذیرائی شد، طوریکه مسلمانها به وی سلام میدادند و هندوها براو گل می پاشیدند؛ درآنجا ضرابخانه، موزیم، باغ وحش، شفاخانه و ازهمه بیشتربازار و دکانهای کلکته او را به خود مجذوب کرد. در بمبی [حالا مومبای”] بحریه انگلیس را مشاهده نمود ودر”امرتسر” ازمعبد طلائی سکها دیدن کرد وگفت که او به تمام ادیان احترام میگذارد. (برای شرح مزید دیده شود: پوهاند هاشمی، سید سعدالدین: “جنبش مشروطه خواهی در افغانستان در ربع اول قرن بیستم”، جلد اول، چاپ دوم، استوکهلم ـ سویدن،1380، صفحه 117تا120)
درطول این سفردوموضوع تخریش کننده اذهان عناصرمذهبی افغانستان را علیه امیرتحریک کرد: یکی موجودیت دویاسه خانم انگلیسی به حیث مهمانداران خصوصی امیر که درطول سفر، امیر را همراهی کردند وعکس های امیربا ایشان درجراید رسمی هند به نشر رسید و دیگر قبول عضویت امیر درسازمان “فرماسیونی” انگلیسی درآگره. این مؤسسه با آنکه ماهیت مذهبی خود را درهند ازدست داده بود، ولی بیشتربرای تبلیغ سیاسی به نفع انگلیس ها کار میکرد.
همین دو موضوع موجب شد تا افواه مربوط به گمراهی امیر وعدول او از دین درحلقه ملاها درافغانستان سرزبآنها افتد، چنانچه ملاهای لغمان علناً امیر را متهم کردند که درخفا به دین مسیحی گرویده، باانگلیسها دوست شده، لباس اروپائی می پوشد واجناس انگلیسی خریداری میکند. این افواهات شروع یک توطئه علیه امیر بود. اما وقتی او به وطن برگشت وچندی ازملاها را اعدام کرد، این صداها ظاهراً خاموش گردید.
(امیر با ندیمه انگلیسی خود در پشاور)
بزرگترین حاصل این سفربرای امیر ودرمجموع برای تحول آینده افغانستان، همانا آشنائی نزدیک او با تمدن غرب وپدیده های جدید تخنیکی، بخصوص مود وفیشن ولوازم تجملی زندگی بود که امیر را مجذوب خود کرد. وقتی امیربه وطن برگشت، دیگرتعصب وجدیت دینی را که دراول از خود نشان داده بود، از سربیرون کرد ودرصدد شد تا اقلاً زندگی دربار را با معیارهای غربی عیارسازد. از اینجاست که تجدد گرائی غرب نخست در دربار وبه تقلید از درباردربین خانواده های عیانی وبعداً به حیات شهری، نخست درکابل و ازآنجا به سائر نقاط کشور تدریجاً راه خود را باز کرد.
بیموجب نخواهد بود تا دربارۀ دست آوردها و نوآوریهای امیر پس از برگشت بوطن مختصر یاد کرد: امیرکه شخص با مطالعه وعلاقه مند به تحول وتجدد بود، بعدازسفرهند دست به یک سلسله نوآوری ها درساحات مختلف درکشور زد و اساس تمدن عصری را درافغانستان گذاشت. برعلاوۀ تأسیس مکتب حبیبیه درسال 1903، مکتب حربیه را نیزدر1909 بنا نهاد. درسال 1907 کاراعمارفابریکه برق جبل السراج را آغاز کرد که نظر به بعضی مشکلات تخنیکی بعداز12 سال فعال گردید وبرای باراول ارگ کابل ومربوطات آنرا تنویرنمود. تمدید لین تیلفون بین کابل وجلال آباد وجبل السراج درسال 1910 تکمیل شد. درسال 1911 شفاخانه ملکی کابل توسط داکتران ترکی به فعالیت آغازنمود. درسال 1907 حفرنهرسراج درقندهار توسط بیگار شروع شد وهمچنان بند آب غزنی درسال 1912 تکمیل واراضی وسیع زراعتی را زیرآب کرد. درهمین وقت پروژه آب اشامیدنی کابل ازپغمان تمدید یافت. ازجمله اقدامات مهم دیگرکارترمیم سرکهای قدیم کشور و تعمیرسرکهای جدید موتررو بین کابل- جلال آباد ولغمان، کابل- جبل السراج، کابل- غزنی وغیره با اعماررباط ها ومنزلگاه ها دربین راهها بود. همچنان پل های آهنین عصری در روی بعضی رودخانه های بزرگ ومهم اعمارشد. درسال 1909 برای باراول موترها از کمپنی “دملر” دربمبی خریداری و درکابل بیشتربرای ضرورتهای دربار بکار افتید که برای ترمیم واستفاده آنها 57 نفراز کابل جهت تعلیم به بمبی اعزام گردیدند. درسال 1914 فابریکه پشمینه بافی وچرمگری به فعالیت اغازکرد.
امیر به اعمار قصرها نیزبسیارعلاقمند بود، قصردلکشا، قصرستور، قصرعین العماره در کابل، قلعة السراج درلغمان، سراج العماره درجلال آباد، سراج الاماره درجبل السراج همه از شاهکارهای بنائی آن وقت است. برعلاوه اصلاحات درامورنظامی، اداری وتقنینی کشور و ازهمه مهمتر توجه به معارف عمومی وتغییردرمحتویات درسی به شمول تدریس مضامین علوم جدیده از جمله تحولات عمیق است که آینده کشور رابعداً رقم زد و تحول ذهنیت ها را درعرصه های مختلف به وجود آورد. دراین راه باید از نقش چند جانبه معلمان خارجی اعم از مسلمانان هندی وبعداً ترکها وهمچنان استخدام یک عده متخصیصن وانجنیران خارجی درایجاد تحول دراین عصریاداورشد. نشرسراج الاخبار یک قدم بزرگ دیگردرجهت تنویراذهان مردم ومعرف فرهنگ وتمدن عصری بوده که در آن وقت درکابل به نشرمیرسد. (غبار” افغانستان در مسیر تاریخ، جلد اول ، جاپ چهارم، ایران، 1378، صفحه 702تا 707)
درمورد اینکه چگونه این پروژه ها تمویل میشد، باید گفت که یک قسمت زیاد از طریق تادیات “مستمری” انگلیسها بود که به سلسله ازعقد معاهده گندمک بعنوان “کسرهزینه” بخاطرجبران عواید مناطق ازدست رفته سرحدی افغانستان برمبنای آن معاهده پرداخته میشد که در زمان امیرمحمدیعقوب خان 600 هزرا روپیه (کلدار) و دروقت امیرعبدالرحمن خان با تائید معاهده مذکور به مبلغ سالانه یک میلیون هشت صدهزارروپیه بلند رفته بود و در زمان امیرحبیب الله خان به این مبلغ کمی افزوده شد؛ همچنان عواید داخلی دولت نیزازطریق اجاره معادن و اخذ مالیات تدارک می گردید.
سفر هئیت نیدرمایرـ هنتیگNidermayer – Hentig ) ) به افغانستان:
زمانیکه دولت عثمانی (دارالخلافه اسلامی) درجنگ جهانی اول (1914-1918) با اطریش وجرمنی برعلیه انگلیس، فرانسه و روسیه هم پیمان شد، دولت افغانستان در یک موقف دشوارقرارگرفت، زیرا از یک طرف دولت افغانستان با انگلیس ها متعهد بود تا دوست برتانیه را دوست خود بشمارد و برعکس، اما حلقات ضد انگلیسی افغان از یکطرف و احساسات اسلامی مردم و حلقات محافظه کار دینی ازطرف دیگر در ضدیت با انگلیسها و به حمایت از متحدین خاصتاً با همسوئی عثمانی قرار داشتند و این وضع امیر را دریک دو راهی قرار داد که باید به حمایت ازیک طرف تصمیم اتخاذ کند.
در این وقت یک هیئت مخلوط ترکی ـ جرمنی که در تاریخ به هیئت “نیدرمایرـ هنتیگ” شهرت دارد، نیز به منظورجلب حمایت دولت افغانستان به کابل آمد. جریان از اینقرار بود که: هدف عمده آلمان، فرانسه و روسیه از دیر زمان آن بود تا سلطه انگلیس را ازطریق ضعف آنها در مستعمرات شان بار آورند و بخصوص قدرت آنها را در هند متزلزل سازند. وقتی جنگ عمومی اول آغاز گردید، آلمان ها به هم پیمانان خود خاصتاً به دولت عثمانی که تازه در جمله “قوای مرکزی” پیوسته بود، پیشنهاد کردند تا این قوا: «از احساسات و عواطف جنبشهای بین المللی و تشکیل اتحادیه اسلامی استفاده کنند و جهان اسلام و اتحادیه اسلامی را برانگیزند و تحریک نمایند که راه جهاد را برای دفاع و حمایت از امپراطوری عثمانی در پیش گیرند و کمر همت برای جهاد ببندند». انور پاشا وزیر حربیه عثمانی بتاریخ 10 آگست 1914 (1293ش) ضمن پیامی به آلمانها پیشنهاد کرد که: «یک تعداد افسران نظامی آلمانی را به شکل یک هیئت به افغانستان اعزام دارد تا در آنجا جنبشهای انقلابی را تنظیم کنند و با امیر افغانستان که جهت تحریک علیه هند برتانوی تماس بگیرند.» این پیشنهاد مورد تائید قرار گرفت و علاوه شد که این افسران باید به لباس و یونیفورم افسران ترکی ملبس باشند و کلیه مصارف این سوق الجیش را آلمانها بعهده گرفتند. هیئت ترکی ـ آلمانی باید از طریق کشور بیطرف ایران داخل افغانستان شوند و خویشتن را در اختیار امیر افغانستان قرار دهند تا برعلیه برتانوی داخل فعالیت گردند. آنها به این نظر بودند که: «اعزام هیئت نظامی به هر صورتیکه باشد موفقیت بار می آورد و مفید است و حتی اگر نتوانند افغانستان را به طرفداری قوای مرکزی بکشانند، بازهم این فعالیتها روس و برتانیه را مجبور میسازد تا تعداد زیاد عساکر خود را در سرحدات افغانستان تعبیه نمایند که درغیر آن، حتماً از آنها در صف اروپا استفاده میدارند.» هیئت هنوز در ایران بود که چند نفر از انقلابیون هندی به برلین آمدند تا حمایت قوای مرکزی را برای آزادی هند جستجو کنند. آنها با آلمانها به تفاهم رسیدند تا دوشخصیت هندی هریک مولوی برکت الله و ماهندرا پرتاپ رابه افغانستان اعزام دارند و نیز تصمیم برآن شد که هیئت نیدرمایر ـ هتنیگ بسرعت هرچه زودتر از ایران عبورکند، قبل از آنکه انگلیسها مانع آنها شوند. (برای شرح مزید دیده شود: آدامک، لودویک: “روابط خارجی افغانستان در نیمه اول قرن بیست” مترجم: پوهاند محمد فاضل صاحبزاده،، پشاور، 1377، از صفحه 13 تا 22 که در این نوشته از آن استفاده بعمل آمده است؛ همچنان برای شرح بیشتر دیده شود مأخذ دیگر از عین مؤلف: “تاریخ روابط سیاسی افغانستان از زمان امیرعبدالرحمن خان تا استقلال” ، ترجمه: علی محمد زهما، مرکز نشراتی میوند، پشاور، مبحث “جنگ جهانی اول و بیطرفی ـ هیئت اعزامی نیدرمایر”، صفحه 102 تا119)
در جریان این احوال سفیر ترکیه در تهران گماشته خود را بصورت مخفی به هرات و از آنجا به کابل فرستاد و پیام خود را مبنی بر دعوت در جنگ برعلیه متحدین به امیر رسانید. امیر یک یادداشت سری به گماشته داد تا آنرا بدون کم و کاست به اطلاع سفیر مذکور برساند. امیر در ان یادداشت نوشت: «درین جنگ بزرگ که درآن جمیع قدرتهای اروپائی اشتراک دارند، اکنون نمیتوان بصورت عاجل کدام تصمیم آنی و قاطع گرفت. من مترصد فرصت خوبی هستم و بسیار ممکن است همچو فرصتی میسر گردد. من تمام آمادگی های قبلی و لازمه رامیگیرم. همینکه فرصت مناسب مهیا شد، طبیعی است که من وظیفه اسلامی خود را انجام خواهم داد. من هرگز نمیخواهم در جهان اسلام طرف ملامتی و سرزنش قرار گیرم.»
حکومت عثمانی تصمیم گرفت هیئت دیگری را به افغانستان بفرستد و با برقرار روابط بین دو کشور امیر را وادار سازد تا جهاد مقدس را برعلیه دشمنان ترکیه اعلان کند و سلطان عثمانی را بحیث خلیفه اسلام و رئیس عمومی عالم اسلام بشناسد. در عین زمان آلمان هیئتی دیگر را به ریاست هنتیگ توظیف کرد تا به افغانستان سفر کند و این سفر پرماجرا در ماه می 1905 (1293ش) از قسطنطنیه آغاز شد. در آنوقت با وجودیکه ایران در جنگ اعلام بیطرفی کرده بود، ولی طرفداران متحدین و قوای مرکزی به شکل جنگهای گوریلائی در خاک ایران باهم مصروف پیکار بودند. با وجود این وضع خطیر هیئت هنتیگ با نیدرمایر در ایران یکجا شدند و آنها توانستند با مشکلات زیاد سرحد افغانستان را در شب 31 آگست 1916 (1294ش) عبور کنند. هئیت با لباس مندرس عادی ملکی پس از یک توقف کوتاه درهرات که ازطرف نائب الحکومه هرات استقبال گردیدند، از طریق صفحات مرکزی افغانستان بصورت مخفی وارد کابل شدند.
لارد هاردینگ Lord Hardinge بتاریخ 7 آگست 1914 (1293ش) یعنی قبل از مواصلت هیئت ندیرمایر ـ هنتیگ به امیر حبیب الله خان اطلاع داد که جنگ در اروپا بین روس، فرانسه و برتانیه بحیث متحدین و آلمان و آستریا (اطریش) بحیث قوای مرکزی در گرفته است و از امیر خواسته میشود که قرار و تصمیم حکومت خودش را طوریکه در معاهدات بین انگلیس و افغانستان قید است، تعقیب نماید و بیطرف بماند. امیر حبیب الله خان فوری در جواب اظهار داشت که او به معاهده خود استوار است و تمایل خود را در بیطرف ماندن در جنگ اعلان کرد.
اظهار نظر امیرافغانستان راجع به این پدیده تا زمانیکه دولت عثمانی شامل جنگ نشده بود، چندان اهمیت جدی نداشت، اما لارد هاردینگ بتاریخ 5 نوامبر 1914 (1293) از شمول ترکیه در جنگ علیه برتانیه اطلاع داد و تحت پنج فقره مطالبی را بیان کرد و از امیر خواست تا بیطرفی خود را در زمینه حفظ کند. امیر بازهم به لاردینگ وعده بیطرفی داد و افزود که: «افغانستان به هیچ کدام از طرفین جنگ نه کمک میکند و نه تشویق به معاونت مینماید و نه به فکر حمله و تعرض به سرحدات یکی از آنها میباشد، تا آنکه تعرض به علایق آن نشود و صدمه و خطر به شأن و غرور ملی و مملکت نرسد.» این جوابیه امیر، انگیس ها را متوجه ساخت که غیرمستقیم با ارسال این نامه ها موضوع استقلال خارجی افغانستان به شکل عملی “دو فکتو” مطرح می شود، لذا آنها در مکاتیب بعدی شیوه تحکم و امر را به خود گرفتند و به امیر دستور دادند تا در بیطرفی خود ثابت قدم باشد. در مکتوب دیگر لارد هاردینگ از مجموع هیئت آلمانی ـ ترکی به تعداد 179 نفر اطلاع داد که درحال داخل شدن به افغانستان میباشند و از امیر خواست تا برطبق روش بیطرفی با آنها پیش آمد کند یعنی آنها را دستگیر، خلع سلاح و تا معلوم شدن نتایج جنگ توقیف نماید. (برای شرح مزید دیده شود: مأخذ بالا: روابط خارجی افغانستان…، صفحات 23 تا 32)
هیئت نیدرمایر و هنتیگ قبل از آنکه سرحدات افغانستان توسط متحدین بسته شوند، به تعداد 37 نفر داخل افغانستان شده و به کابل رسیدند. آنها در باغ تاریخی بابر که دارای یک محوطه بزرگ با دیوارهای بلند بود، جا داده شدند که از آنجا نمیتوانستند آزادنه بیرون شوند.
(از چپ به راست: مولوی برکت الله، نیدرمایر، ماهندرا پرتاپ، هنتیگ و کاظم بیگ در کابل 1915)
هئیت درکابل به امیر پیام فرستاد که قاضی القضات عثمانی جهاد را اعلام داشته است و از امیر پرسید: آیا افغانستان حاضر است دراین جنگ مقدس برعلیه متحدین اشتراک نماید؟ آیا عساکر ترکی و متحدین ترکیه [آلمان و اطریش] اجازه گذشتن از خاک افغانستان را به جهت هند دارند؟ امیر در جواب گفت: «قوای مرکزی اروپا او را به بحیث یک زمامدار مستقل و پادشاه والارتبه و آزاد شناخته است و در راه شکست دشمن عنعنوی خود دعوت کرده است، پس پاداش نباید تنها شناخت آزادی و استقلال افغانستان باشد، بلکه امتیاز سرحدی آن به امتداد هند و بندر کراچی باید مدنظر گرفته شود.» امیر علاوه کرد که: افغانستان وظایف و مسئولیت های اسلامی خود را بجا می آورد، در صورتیکه وسایل عسکری و نظامی در دست داشت باشد. مردم افغانستان هرگاه بقدر لازم مجهز شوند، عسکر کافی برای دفاع از خاک خود دارند. البته آنها[افغانها] دراشتراک در جنگهای بزرگ اروپا چندان مؤثریت نخواهند داشت و جنگ برعلیه هندوستان نتیجه دردناک بار خواهد آورد و نیز اینکار افغانستان را با روسیه نیز درگیر خواهد ساخت. امیر تصمیم نهائی را دراین مورد به لویه جرگه موکول کرد و اضافه نمود که بعد از ملاقات با هریک از هیئت نظامی تصمیم نهائی را خودش اتخاذ و اعلام خواهد کرد. (مأخذ بالا… صفحه 42 ـ 43)
دراطلاعیه هتنیگ به مراجع آلمانی این نکته قابل دقت است که نوشته بود: «سردار نصرالله خان بحیث اولین مستمع او، او را از احساس همدردانه اش دراین امر خطیر و بزرگ مطمئن ساخته بود؛ از جانب دیگر او احساس کرد که پسران سردار محمد یوسف خان که اکثریت آنها مقامات عالیرتبه دولتی را داشتند، در تحت نفوذ و تأثیر قدرت برتانیه رفته بودند و کمتر تمایل به تقویه نظر هیئت نظامی ترکیه و آلمان داشتند. به نظر او عنایت الله و امان الله شخصیتهای آزادی خواه بودند و از وهله اول با نظر قوای مرکزی اظهار موافقت و همنوائی میکردند.» (مأخذ بالا …صفحه 43)
تسوید یک موافقتنامه تاکتیکی با آلمانها :
سردارنصرالله خان برای اشتراک افغانستان به طرفداری از قوای مرکزی به هتنیگ پیشنهاد کرد که آلمان باید تعهد و تضمین کند تا در نتیجه جنگ، زمامدار افغانستان باید به وضع مستقل خود باقی بماند و این تعهد در داخل یک موافقتنامه صورت گیرد. هنتیگ گفت: حاضر است چنین موافقتنامه را فوری تهیه و امضاء کند و اما تائید آن تابع اراده حکومت آلمان خواهد بود. مسوده موافقتنامه ترتیب و ازطرف شورای خاص امیر تائید و امیر آنرا امضاء کرد و به آلمان ارسال گردید.
عکس دسته جمعی تعدادی از هیئت نیدرمایرـ هنتیگ در باغ برابر ـ کابل سال 1915
این موافقتنامه حاوی ده ماده بود و با اعلان آزادی و استقلال سیاسی افغانستان شروع میشد که توسط آلمانها و متحدین آن شناخته شده بود؛ حکومت افغانستان وعده داده بود که منابع نظامی و اجرائی خود را تکمیل نماید و روابط خود را با مردم ایران، هندوستان و ترکستان روسی برقرار دارد؛ حکومت آلمان به سهم خود باید به پیمانه وسیع عساکر تهیه ببیند و یک مبلغ ده ملیون پوند سترلنگ تدارک کند و خطوط مواصلات را تا ایران آماده سازد و افسران متجرب و تکنیشن های ماهر طرف ضرورت را تأمین کند. امیر حبیب الله خان هتنیگ را به حیث نماینده رسمی آلمان شناخت و موافقه کرد تا یک نماینده سیاسی افغانستان را به حیث وزیرمختار افغانستان معرفی و اعلان کند و در پایان جنگ در مقام نماینده صاحب صلاحیت مختار افغانستان در کنفرانس صلح اشتراک و از حقوق افغانستان به حیث یک کشور آزاد و مستقل دفاع و نمایندگی نماید؛ همچنان این موافقتنامه شامل تأسیس یک قونسلگری بود تا حقوق نمایندگان خارجی و ملیت آنها را در افغانستان تعریف و مشخص سازد. (دیده شود: مأخذ بالا: “روابط خارجی افغانستان…”، صفحه 51)
تسوید و امضای این معاهده از طرف امیر بدون آنکه از جانب حکومت آلمان تائید و امضاء گردد و به حیث یک معاهده رسمیت پیدا کند، در حقیقت نقش یک عمل تاکتیکی را برای هردو جانب داشت: برای آلمانها تا بکوشند با دادن وعده های به اصطلاح “هوائی” و فاقد تضمین به نحوی پای امیر را به جانب حمایت از قوای مرکزی بکشانند و اما امیر با امضای یک جانبه آن خواست موضوع استقلال سیاسی افغانستان را بطور غیرمستقیم مطرح و زمینه آنرا از آنطریق مساعد سازد و ضمناً بطرف انگلیس بفهماند که موقع آن رسیده تا آنها در چنین کاری پیشقدم شوند و در صورت حفظ بیطرفی افغانستان در جنگ وعده شناسائی استقلال سیاسی افغانستان را بدهند.
دراین فرصت امیرحبیب الله خان امر تدویر لویه جرگه را صادر کرد. با آنکه سردار نصرالله خان و عنایت الله خان از حضور این هیئت درکابل خشنود بودند، اما امیر هنوز بی میل و متردد و میخواست مطابق مقتضیات بعدی عمل کند و با هیئت روزگذرانی میکرد.
در جریان لویه جرگه حلقات حاکمه دربار به دو جناح مخالف تقسیم شدند: یک عده طرفدارانگلیس ها و بناءً خواستاربیطرفی افغانستان بودند که در راس آن سردارعبدالقدوس خان وبی بی حلیمه (بوبوجان) قرارداشتند و امیر نیز روی اجبار متمایل با آنها بود. عده دیگرطرفداران شمو در جنگ که مسما به “حزب جنگ” بودند، به دو گروپ منشعب شدند: یکی محافظه کاران به رهبری سردارنصرالله خان نائب السلطنه(برادرامیر) وعبدالرزاق خان قاضی القضات و دیگرتجدد گرایان به رهبری محمود طرزی و سردار امان الله خان که خواهان حمایت از نیروهای مرکزی وازجمله دولت عثمانی بودند. محمد نادرخان، طوریکه قبلاً از قول هنتیگ بیان گردید، ظاهراً با حلقه تجددگرایان همنوائی میکرد، اما در دل طرفدار بیطرفی در جنگ بود. “حزب جنگ” باداشتن تفاوتهای فکری فقط درمورد پان اسلامیزم وضدیت با انگلیس همنوا بودند، با این تفاوت که گروپ محافظه کاران از حمایت اکثریت مردم برخوردار بود، در حالیکه گروپ کوچک تجدد گرایان مرهون شخصیت محمود طرزی بوده وفقط درحلقه کوچک روشن فکران جوان واعیانی های تجدد پسند دربار نفوذ داشت (دراین حلقه عده ای نیز از شاهی مشروطه حمایت میکردند).
شورای خاص امیر و لویه جرگه باوجود اختلاف نظرها شمول افغانستان را در جنگ به حمایت از قوای مرکزی تائید و تصویب کردند، اما امیرهنوز هم متردد بود و تصمیم نهائی خود را تا انوقت قاطعانه اعلام نکرده بود و منتظر بود که انگلیسها در چنین شرایط حساس چه عکس العملی از خود نشان خواهند داد و آیا حاضر خواهند بود در برابر اعلام بیطرفی افغانستان وعده شناسائی استقلال سیاسی کشور را در پایان جنگ بدهند؟
فیض محمد کاتب جریان پایان کار هیئت نیدرمایرـ هنتیگ را در سراج التواریخ زیرعنوان وقایع ماه شعبان و رمضان 1334قمری [1295ش ـ 1916م] در بارۀ “خلوت و مذاکره والا[امیر] با وفد دول ثلاثه” [آلمان، اطریش و ترکیه عثمانی] چنین گزارش میدهد و می نویسد: «در اواخر سال سردار نصرالله خان نائب السلطنه اوراق امضاء یافته هیئت شورای خاص را که امضاء به شرکت دولت افغانستان در جنگ عمومی کرده بودند، تقدیم حضور والا نموده، حضرت والا شرکت حرب را باعث خرابی و بربادی دولت و ملت و مملکت افغانستان می دانست، عذر آورده فرمود که اوراق زیاد است درشب تنها مطالعه کرده امضاء خواهم نمود.»
«درشب کاظم بیگ فرستاده دولت عثمانی و رئیس هیئت وفد آستریا و آلمانی را در قصر دلکشا به خلوت دعوت فرمود، مکتوباً [بصورت تحریری] از ایشان سؤال کرد که دول ثلاثه با دولت افغانستان معاضدند [همکار و کمک کننده] یا معاند [دشمن]؟ ایشان با خامۀ اظهار دوستی و اتحاد نگاردادند [نوشتند] که اگر مراتب مؤدت و موالفت در میان مربوط نمی بود، از اروپا در آسیا نمی آمدیم همانا جذبۀ محبت و مؤالات است که ما را جلب و شرفیاب حضور کرده است.»
«پس از این نگارش ایشان، حضرت والا سؤال فرمود که عساکر و قوۀ جدالیۀ [نظامی] شما در چه مدت از راه معاونت در افغانستان رسیده و دولت انگلیس و روس را مدافعت میتوانند؟ ایشان نوشتند که از راه ایران تا عرصۀ شش ماه الی یک سال؛ آن هم اگر دولت [ایران] حایل و مانع نشوند و الا در مدت سه سال می توانند که با قتال و جدال، خود را خسارت ها داده و مصارف زیادی کرده در افغانستان برسانند. حضرت والا سؤال نمود [البته تحریری] که دولت روس و انگلیس که خط تحدید حدود متصلانه با مملکت افغانستان دارند، درچه مدت داخل خاک این دولت می توانند شوند؟ ایشان نوشتند که از یک ساعت تا ده ساعت با قوۀ هرچه تمامتر پا نهاد و داخل این کشور شده چپ و راست را زیر و زبر می توانند.»
«بعد حضرت والا بی اوضاعی [بیوسیله گی] و عدم استطاعت دولت افغانستان را ابراز داده، فرمود با اینکه ملت افغان و افغانیان در مقابل حمله و یورش روس یا انگلیس با نیروی غیرت و شجاعت خویش که در جبلت [نهاد و فطرت] دارند، [آیا] افزون از یک ماه می توانند اقامت و استقامت کنند و با ایشان مبارزت نمایند؟ ایشان عرض کردند [و نوشتند] که نمی توانند. و حضرت والا خود ایشان را منصف قرار داده صلاح کار جست و ایشان در ذیل تحریرات و تقریرات خود بی طرف بودن و عدم مداخلت در جنگ کردن دولت افغانستان را اصوب و احسن امضاء کرده، عزم مراجعت نمودند.»
فیض محمد کاتب علاوه میکند که: «دراین شب، سردار نصرالله خان از شوق و شعبی که با دیگران در حرب داشتند، به امید امضای حضرت والا برخلاف عادت پیشتر از ساعت موظفۀ خود شرفیاب حضور گردیده و عرض استدعای اوراق امضاء شده خود و اهالی شوری را کرد و حضرت والا آنها را از بکس خاص برآورده به او سپرد و فرمود که تمام را امضاء کردم و او از مشاهدت سؤال و جواب والا و فرستادگان دول سه گانه و امضای ایشان، آتش عشق خود را به آب یأس منطفی [خاموش، فرونشانده] یافته بسی مکدر گشت و به امر والا به تهیه سفر معاودت [برگشت] و بدرقۀ آنان پرداخته و شجاع الدوله ایشان [هیئت] را با بعضی از در و پنجرۀ چوبین ساخت کابل، که برای موزیم خریده بودند، به سرحد خاک هرات رسانید و ملت و مملکت و دولت افغانستان را از حسن تدبیر حضرت والا در حالت راحت و رفاهت مانده، در جنگ عمومی که تمامت دول بیطرف و باطرف شریک مضرت و منفعت آمدند، افغانستان هیچ آسیبی ندیده به همان حالتی که داشت روز عیش و عشرت به تعمیر عمارات به سر برد.» (سراج التواریخ، جلد چهارم، بخش سوم، چاپ کابل، 1390، صفحه599 تا 601)
(ادامه دارد)
مقالات مرتبط
امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)






اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)


داکتر سیدعبدالله کاظم
داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.
بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.