اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش سوم)

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 9 نوامبر2017

 چگونگی ظهور و عروج طالبان: 

 اگر چه جنبش “طالبان” در افغانستان به شکل امروزی یک پدیده جدید سیاسی و نظامی است که در قالب یک حرکت قشری منسجم و فعال در نوامبر1994 در افغانستان پا بعرصه وجود گذاشت ، ولی ریشه های عمیق آن که با ملا ومدرسه پیچ خورده و در راس آن علمای دینی تحت تاثیر دبستان دیوبندی قرار داشتند، سابقۀ طولانی دارد. این دبستان که در اواسط قرن 19 در محل “دیوبند” در ایالت “اتراپردیش” هند تأسیس شد، هدف اصلی آن وحدت مسلمین اهل تسنن و بسیج نمودن آنها برعلیه استعمار انگلیس و مقابله با فشار مذهبی روز افزون هندوها در برابرمسلمانها بود. دیوبندیها به سرعت مدراس زیاد در سراسر هند گشودند که درجمع شاگردان این مدراس یک عده افغانها نیز شامل بودند که درنتیجه نهضت اسلامی هند درافغانستان نفوذ کرد به دو سمت اثرگذار گردید: یکی مبارزه علیه استعمار ودیگر پخش افکار دیوبندی در بین علمای دینی افغانستان که همه در مجموع استعمار وتمدن جدید را باهم مربوط دانسته برضد هردو به مخالفت برخاستند. باهمین روحیه بود که آنها اصلاحات امانی را یک پدیده کفری دانسته دربرابرآن قیام کردند.

 اگرچه دردوره سلطنت محمد ظاهرشاه سازش رهبران وعلمای دینی با دولت به وجود آمد و این حرکت به تدریج روبه ضعف گذاشت، ولی با کودتای منحوس ثور وآشکار شدن ماهیت الحادی رژیم، ملاها وعلمای دینی دسته دسته با مردم یکجا به قیام علیه رژیم پرداختند وبرای این منظور عده بیشتر آنها راهی پاکستان شدند. اگرچه عمده ترین پایگاه فکری آنها را در پاکستان تنظیم حرکت انقلاب اسلامی مولوی محمد نبی محمدی و حزب اسلامی مولوی محمد یونس خالص که هردو ازپیروان و شاگردان مدرسه  دیوبندی در دارالعلوم حقانیه پاکستان بودند، تشکیل میداد، ولی آنها بصورت پراگنده درتمام تنظیمها فعالیت داشتند ونتوانستند یک تنظیم مختص به خود رابه وجود آورند، زیرا درآن وقت و حزب “جماعت اسلامی پاکستان” به سرکردگی قاضی حسین احمد (دوست نزدیک جنرال ضیاء الحق) که یک حزب بیشتر بنیادگرا بود و روابط نزدیک با حزب اسلامی حکمتیار داشت، مانع اینکار شد. برعکس حزب “جمعیت العلمای اسلام” در پاکستان به رهبری مولانا فضل الرحمن به حیث یک حزب دارای پیوند دیوبندی، درآنوقت از قدرت سیاسی لازم برخوردار نبود تا برای تشکیل یک تنظیم خاص برای گروپ ملاها اقدام نماید. با آنهم حزب جمعیت العلماء کوشید صدها مدرسه را درحواشی پشتون نشین ایالت شمال غرب و بلوچستان فعال سازد و درآن عده کثیر نوجوانان افغان رانه تنها درساحه دینی بطور مجانی تدریس، اعاشه واباته نماید، بلکه به آنها تمرین نظامی نیز دهد. درسال 1970 تعداد این مدارس در پاکستان به 900 مدرسه میرسید، اما درسال 1988 بالغ بر 8000 مدرسه شد وتعداد طلبه آن نیز از 25000 به نیم ملیون افزایش یافت . این مدارس پرورشگاه فکری وعملی نسل جوان، متعصب وپرخاشگر افغان بود که بعداً به حیث یک ماشینری جنگی مسمی به “تحریک طالبان” دربرابر تنظیمهای قدرت طلب، بقایای ملیشه های کمونیستی و قوماندانهای خود مختار آنها که افغانستان را دریک جنگ داخلی بیش از بیش ویران کردند وثمره جهاد را برباد دادند، وارد میدان کارزار ساختند.

 طوریکه جنرال ضیا الحق رئیس جمهور خودکامه پاکستان استراتژی دیرینه پاکستان را درافغانستان به چهار اصل ذیل چنین بیان کرد:

 1 – پاکستان بخود حق میدهد برای افغانستان تعیین رژیم کند، رژیمی که با پاکستان دوست باشد، 

 2 – این رژیم باید ادعای ارضی با پاکستان نداشته باشد یعنی معاهده دیورند را به رسمیت بشناسد،

 3 – حکومت افغانستان باید یک حکومت واقعاً اسلامی باشد،

 4 – رژیم مطلوبه درافغانستان باید زمینۀ دسترسی پاکستان را به کشورهای آسیای میانه مساعد سازد.

 مقامات پاکستانی اعم از حکومت برای نیل به اهداف فوق همیشه کوشیدند قدرت و توانائی ملی را به اشکال وانواع مختلف درافغانستان تضعیف کنند تا یک رژیم دست نگر و مطیع خود را درآنکشور به وجود آورند. مقامات نظامی و حکومت پاکستان در آنوقت خواستند تا همچو هدف را با حمایت حکمتیار و حزب او که خود را نماینده پشتونها نیز میدانست، برآورده سازند. ولی این تیربه خطا رفت و حکمتیار از یکطرف نتوانست باوجود جنگهای خونین موفقیت لازم بدست آورد وازطرف دیگر تنش بین امریکا و پاکستان درمورد بقدرت رسانیدن حکمتیار درافغانستان روزبروز فرونی گرفت . لذا پاکستان که دچار رقابت جدی دررابطه با بازارهای آسیای میانه با ایران بود، ناگزیر بدیل دیگری رابرای عین هدف درمیدان جنگ قدرت درافغانستان به حرکت انداخت که این بدیل همانا ایجاد “تحریک طالبان” بود.

 هنگامیکه بینظیر بوتو درسال 1993 به صدارت پاکستان رسید، حزب جمعیت العلما یک متحد قوی او در مبارزه انتخاباتی بود و رئیس این حزب مولانا فضل الرحمن در دورۀ دوم صدارت خانم بوتو به حیث رئیس کمیسون روابط خارجی پارلمان پاکستان ازقدرت سیاسی فراوان برخوردارشد. موصوف با استفاده از این مقام طی سفر خود در اروپا وامریکا موضوع طالبان مدارس رابه حیث یک بدیل مطلوب بجای تنظیمهای جنگ طلب وناکام با این دلیل پیش کرد که گویا طالبان اهل سیاست نیستند و اما این قوت راخواهند داشت تابه جنگ قدرت بین تنظیمها خاتمه دهند و بعد از آنکه همه قوتهای محلی و  تنظیمی راخلع سلاح کنند، آنوقت قدرت رابیک حکومت با کفایت و صاحب اداره خواهند سپرد وخودشان دوباره به مدارس خود خواهند رفت. با این استدلال مولانا موفق شد حکومت امریکا را که درعین زمان زیر فشار کمپنی های نفتی آنکشور قرار داشت و آرزومند آمدن ثبات و ایجاد یک حکومت شایسته برای عقد قرار با کمپنی های نفتی در مورد تمدید پایب لاین گاز بود، قناعت دهد تا برپیشنهاد پاکستان مبنی برتقویه تحریک طالبان درافغانستان مهر تائید گذارد وآنرا حمایت کند.

 حکومت پاکستان که درآغاز چندان امید قطعی از موفقیت طالبان نداشت، کوشید تا درمرحله اول با مسلط ساختن طالبان درقندهار و ولایات اطراف آن، قوماندانهای مختلف تنظیمی را از صحنه دورکند. لذا دراثر یک تفاهم قبلی با اسمعیل خان والی هرات که خود را امیر حوزه غربی میخواند وجنگسالار شمال رشید دوستم موقتاً تا تطبیق پلان عمومی درکابل، از دهلیز هرات استفاده کند وروابط تجارتی خودرا در رقابت با ایران از آنطریق با کشورهای آسیای میانه برقرار سازد.(برای شرح مزید دیده شود: رساله “دهلیز هرات ـ شکارگاه جدید پاکستان”، از این قلم، چاپ اول، سن هوزه ـ کالیفورنیا، 1994) 

 بعد از سفر وزیر داخله پاکستان – نصیر الله بابر به قندهار و هرات (اکتوبر1994) حرکت لاریهای مال التجاره پاکستان بعزم آسیای میانه از طریق قندهار وهرات براه افتاد. ازآنجائیکه دربرابر اولین کاروان لاریها در قندهار ازطرف بعضی قوماندانهای محلی آنجا مشکلات و موانع ایجاد شد و خطر ناکامی این پلان درهمان روزهای اول محسوس گردید، حرکت گروپ معدود طالبان افغان از کویته به سپین بولدک و از آنجا به قندهار البته به حمایت محسوس و حتی آشکار پاکستان، ظاهراً برای رهائی لاریها و اما در واقع بمنظور چیره ساختن طالبان درآن ولایت آغاز یافت. 

 به این ترتیب گروه تازه کارکه قبلاً درمدارس دینی پاکستان برای همین روز تربیه شده بودند، درعرصه جنگ قدرت درافغانستان سربلند کرد و به سرعت گسترش یافت. آنها بتاریخ 5 نوامبر 1994 قندهار را تسخیر کردند و بعد از آن بطور برق آسا به تصرف چند ولایت دیگر آن حوزه موفق شدند. با تشویق و زمینه سازی حکومت تنظیمی ربانی و مسعود روبه غزنی و کابل نهادند. ربانی طالبان را درآن وقت به حیث یک “نیروی خود جوش” توصیف نمود و حمایت خود را از آنها ابراز کرد و آنها را به مقصد مقابله با قوای حکمتیار برای آمدن بکابل تشویق نمود. طالبان نیز به نوبه خود در هرقدم نخست پایگاه های حزب اسلامی حکمتیار راتصفیه کردند، تا آنکه نوبت “چارآسیاب” – مرکز نظامی حکمتیار رسید و به سهولت آنرا به تصرف آوردند و حکمتیار را بتاریخ 14 فبروری 1995 مجبور به فرار ساختند. درعین زمان قوای حزب وحدت راخلع سلاح کردند و رهبر شان عبدالعلی مزاری را به گروگان گرفتند که بعداً بطور مرموز بشهادت رسید.

 دراین وقت رژیم کابل به سرکردگی نظامی قوماندان مسعود برای اولین بار احساس آرامش کرد، زیرا دو رقیب سرسخت او توسط طالبان مضمحل گردیده بودند. اما این آرامش به مثابه آرامش قبل از طوفان بود. طالبان از مسعود خواستند تا سلاح خود را به آنها تسلیم دهد. اینکار فصل تازه جنگها را باز کرد و قوای مسعود و طالبان راباهم درگیر ساخت که درنتیجه طالبان با شکست مواجه شده، دوباره عازم قندهار گردیدند. 

 این شکست طالبان را بفکر اشغال هرات انداخت که بعد از جنگهای سخت و چندین مرتبه تغییر درجبهات مقدم جنگ، بالاخره آنها بتاریخ 5 سپتمبر 1995 موفق به اشغال هرات شدند و اسمعیل خان به ایران فراری شد. سقوط هرات زنگهای خطر را برای رژیم کابل بصدا درآورد و طالبان باردیگر روبه کابل کردند، ولی حملات شان نتیجه فوری نداد و زمستان سخت را دراطراف کابل به جنگهای شدید با قوای رژیم کابل گذشتاندند. تا آنکه یک سال بعد به جلال آباد حمله کردند و بعد از تسخیر ولایات شرقی با ساز و برگ مکمل نظامی و قوای تازه وارد از مدراس پاکستان، حمله بکابل را از طریق شاهراه سروبی آغاز کردند. با سقوط سروبی، سقوط کابل بدست طالبان حتمی شد وقوای مسعود ناگزیر به تخلیه کابل پرداخته با تمام قوا بسوب پنجشیر فراری شدند و شهر را بدون مقاومت بتاریخ 26 سپتمبر 1996 در اختیار طالبان قرار دادند. 

 سقوط کابل بدست طالبان آغاز دوره زمامداری طالبان را در افغانستان افاده میکند، زیرا از آن به بعد آنها با تدویریک شورای بزرگ علمای دینی در قندهار نام “دولت اسلامی افغانستان” را به “امارت اسلامی افغانستان” تغییر دادند و رهبر خود ملا محمد عمر آخوند را ملقب به “امیرالمؤمنین” ساختند. آنها بعد از آن خود را به حیث یک قوۀ مشروع و مسلط برافغانستان دانسته به منظور گسترش قدرت درسائر نقاط کشور به جنگ و کشتار ادامه دادند و درعین زمان ازکشورهای جهان به شمول ملل متحد تقاضای برسمیت شناختن امارت خود را نمودند که هیچگاه این تقاضا برآورده نشد(البته به استثنای پاکستان ، عربستان سعودی وامارت متحده عربی).

 هنگامیکه طالبان وادی کوهدامن را برای بار اول تصرف کردند و رو به ولایات شمال گذاشتند، در سالنگ با قوای دوستم مواجه شدند که از آن تاریخ به بعد جنگهای طالبان برای تسخیر ولایات شمال کشورآغاز گردید. بتاریخ 28 می 1997 طالبان با یک سازش اسرار آمیز با جنرال عبدالملک، رقیب سرسخت جنرال دوستم توانستند موقتاً به مزارشریف دست یابند، ولی بزودی با شکست مدهش روبرو شدند و تعداد زیادی قوای شان تلف گردید. آنها بعد از یکسال بتاریخ 8 اگست 1998 باردیگر به مزارشریف حمله کردند و بعد از تسخیر آن ولایت ، بطور برق آسا سائر ولایات شمال را تا بغلان و قندوز یکی بعد دیگر بشمول ولایت بامیان و ساحات مرکزی کشور بدست آوردند. با این ترتیب تا اواخر سال 1998 تقریبا 90 فیصد خاک افغانستان زیر سیطره آنها قرار گرفت و قوای مخالف بنام “جبهه متحد برای نجات افغانستان” مشهور به جبهه متحد شمال زیر قیادت قوماندان مسعود فقط درحاشیه کوچک تخار و بدخشان و پنجشیر به مقاومت ادامه داد. 

 دراینجا باید خاطر نشان کرد که طالبان تا اشغال کابل از نظر نظامی با مشکل عمده برخورد نکردند وبا تبلیغ اسلام و به رخ کشیدن ظلم و ستم تنظیمها و قوماندانهای محلی توانستند نظر مردم را به حیث یک قوه ناجی بخود جلب کنند و درصورت مواجه شدن به مشکل، با پیش آوردن قرآن مجید و از همه مهمتر دادن پول و تطمیع قوماندانها به پیشرفت خود ادامه دادند. این روش بعد از اشغال کابل تغییر کرد و قوای طالبان در هر قدم بسوی شمال با مشکلات عدیده و جنگها و مقاومتهای شدید مواجه شدند که اگر حمایت همه جانبه پاکستان و ورود قوای تازه نفس طالبان پاکستانی واز همه بیشتر نقش عربهای افغان بخصوص سازمان القاعده به رهبری اسامه بن لادن نمی بود، سلطه طالبان درشمال کشور میسر نمی شد. (برای شرح مزید جنگهای طالبان مآخذ فراوان موجود است، از جمله : احمد رشید: “اسلام، نفت و بازی بزرگ نو در آسیای میانه”، ترجمه: عبدالودود ظفری، چاپ اول، کالیفورنیا، 2001، صفحه 30 تا 120 ؛ دیویز، انتونی: مقالۀ “نحوه شکل گیری گروه طالبان به عنوان یک نیروی نظامی”، درکتاب: “افغانستان، طالبان و سیاستهای جهانی”، گرد آورنده:  ویلیام میلی، مترجم: عبدالغفار محقق، چاپ اول، مشهد، 1377، صفحه 67 تا 107؛ کاظم، سیدعبدالله: “وضع تعزیرات برطالبان و معضلۀ افغانستان”، چاپ اول، اپریل 2001، کالیفورنیا، صفحه 86 تا 137)

 مشخصات اداره طالبان:

 از ماه نوامبر 1994 که طالبان سر بالا کردند و برای نجات 30 عراده لاری پاکستانی که به قصد انتقال مال التجاره عازم ترکمنستان بودند و اما توسط یکی از قوماندانها در قندهار به دلیل عدم پرداخت حق العبور متوقف گردیدند،  تا ماه دسمبر 2001 که ادارۀ آنها بوسیلۀ قوای امریکائی ازهم پاشید و همه فراری شدند، مدت تقریباً هفت سال را در بر گرفت که آنها در جنگ و پیکار و تلاش پیهم برای اشغال تمامی افغانستان صرف کردند. با آنکه بساط اداره نامنهاد شان اسماً در کابل قرار داشت، ولی مرکز قدرت عملاً  از کابل به قندهار انتقال یافته بود، جائیکه ملا محمد عمر رهبر شان اقامت داشت. آنها در طول مدت هفت سال موفق نشدند تا یک اداره مرکزی را با نظم اداری معمول دولتی به وجود آورند، حتی اداره بزعم عادی آن ازهم پاشیده و هیچ اورگان دولتی وجود نداشت تا امور مملکت را به شکل لازم پیش ببرد. با آنکه از وزیر و والی و رئیس و غیره نام برده میشد، اما دفتر و دیوانی موجود نبود که امور مربوطه را به استناد قانون و مقررات انجام دهد. تصامیم اغلب بطور منفرد و در مواقع مهم برطبق دساتیر چند شخص و در راس آن ملاعمر اتخاذ وعملی می شد.  احمد رشید ژورنالیست سرشناس و معروف پاکستانی و مؤلف کتاب “طالبان ـ اسلام، نفت و بازی بزرگ نو درآسیای میانه”، (فصل نهم از صفحه 172 تا 188) به این نکته اشاره میکند و می نویسد: «در افغانستان قشر درس خوانده و اشخاص فنی و مسلکی وجود ندارد؛ درچندین موج مهاجرت از سال 1992 آنها از افغانستان خارج شده اند، حتی تیلفون چی ها، برقی ها، میخانیک ها از افغانستان رفته اند. اکثریت طالبان که امور مالیه، اقتصاد و سکتور اجتماعی را پیش می برند، ملا تاجر، ملا بزنس مین، ملا دریور، و ملا قاچاقبر هستند که در نزد شان موضوع اعمار ملی، تنها انکشاف و توسعه بازار قاچاق و بزنس ترانسپورت در منطقه میباشد.» 

 احمد رشید در باره اداره کلی و بخصوص ادارۀ امور اقتصادی طالبان شرحی دلچسپی دارد که از روی پاشیدگی ها و بی لجامی های نظام اداری طالبان پرده بر میدارد و در زمینه می نویسد: «گفته میشود که عواید طالبان از تجارت قاچاق در “افغانستان بانک” [بانک مرکزی افغانستان] انتقال داده میشود، ولی در آن بانک هیچگونه حساب و دفترداری که آمد و رفت مقدار پول از آن معلوم گردد، وجود ندارد. عواید رسمی در بودجه جنگ انعکاس داده نمیشود؛ بودجه جنگ که نزد خود ملا عمر است، مستقیماً از عواید مواد مخدر و کمک های پاکستان و عربستان سعودی تأمین میشود.» 

 احمد رشید از قول مولوی عارف الله عارف معین وزارت مالیه طالبان می نویسد: «ما از گمرک، معادن و ذکات عواید داریم، بعضی منابع دیگر هم موجود است که مصارف جنگ را پوره میکند، ولی دخل و خرج پول از راه بانک صورت نمیگیرد.» و اما به قول احمد رشید: «مصارف جنگ مستقیماً از گاوصندوقهای آهنی بزرگ که پر از پول نقد است و کلید آن در زیر بستر ملا عمر نگهداری میشود، توسط شخص ملا عمر پرداخته میشود که ترتیب یک بودجه ملی را غیر ممکن میسازد. در وزارت مالیه، اقتصاددانها و بانکرهای کاردان وجود ندارند، وزیر و معاونان آن وزارت همه ملاها هستند که در مدارس دینی درس خوانده اند؛ بیروکراتهای ورزیده از کار کشیده شده اند و متخصصین مالیه موجود نیست. فقدان بودجه رسمی را میتوان از بودجه 1997 که مصارف در آن معادل یک صد هزار دالر برای معاش مامورین در تمام مملکت به شمول پروگرامهای انکشافی در نظر گرفته شده بود، تخمین کرد.»

 «شماری از ملاها در بین طالبان تلاش می ورزند تا انکشاف صنایع و سرمایه گذاری خارجی را تشویق کنند، ولی این تلاش ها ازطرف کدر رهبری طالبان حمایت جدی نمیشود. مولوی احمد جان وزیر معادن و صنایع طالبان که وظیفۀ تجارت قالین خود را در عربستان گذاشته و مقام وزارت را قبول نموده، اظهار داشت: “ما میخواهیم که افغانستان را انکشاف دهیم و به صفت یک کشور پیشرفته درآوریم، ما معادن، نفت و گاز داریم که توجه سرمایه گذاران خارجی را جلب میکند. پیش از تصرف جنوب یک فابریکه درافغانستان فعال نبود، اکنون فابریکه قالین بافی را به کمک پاکستانی ها و تجار افغانی فعال ساخته ایم”؛ مولوی احمد جان تائید کرد تعداد کمی از اعضای شورای مقتدر قندهار به انکشاف اقتصادی علاقمند اند، زیرا بیشتر مشغول جنگ و ستیز میباشند. موصوف میگوید: “برای تجار پاکستانی و سرمایه گذاران خارجی زمین رایگان برای اعمار فابریکه داده میشود، ولی سرمایه گذاران باید خود شان برای فابریکه های خود سرک اعمار کنند، برق و انرژی تهیه نمایند و خانه های رهایشی آماده گردانند”؛ مولوی احمد جان می افزاید: “شمار اندک پاکستانی ها و افغانها که مصروف فعالیت های ترانسپورتی اند و در پشاور و کویته مرکز دارند و از قبل از تجارت قاچاق اموال غیرقانونی چوب چارتراش نفع فراوان برده اند، علاقه خود را به پروژه های انکشافی، خصوصاً معادن ابراز نموده اند.”»

 دراینجا لازم است یک نکته مثبت را در مورد طالبان تذکر داد که آنها برخلاف گذشته از عواید حاصله به نفع شخصی و فردی استفاده نکردند و یک حیات ساده را درپیش گرفتند، درحالیکه دیگران در گذشته و نیز قاچاقبران پاکستانی و افغان از عواید مواد مخدر و قاچاق مال التجاره ثروت زیاد اندوختند وزندگی پر از تجمل را برای خود و افراد به راه انداختند. نکته مهم دیگر که در دوره امارت طالبان از نظر اقتصادی حائز اهمیت است، همانا تأمین امنیت نسبی در ساحات تحت تسلط آنها میباشد و آنهم از یکطرف امنیت راه ها که با از بین بردن پاتک بازی قوماندانهای محلی، انتقال مال التجاره اعم از قانونی و غیرقانونی بدون مشکل در شب و روز در حرکت بود، بدون آنکه خطری متوجه آن باشد و دیگر امنیت پولی که به همین دلیل در بازار مردم بجای بانکها به تبادله آزاد اسعار می پرداختند و حتی در مواقع نماز که همه مجبور بودند برای ادای نماز به مسجد بروند، فقط چادر را روی صندوق های خود که در امتداد جاده گذاشته بودند، انداخته و کسی به آن دستبرد نمیزد. دلیل این نوع امنیت ناشی از سختگیری و جزای شدید متخلفین بود که بر مبنای حکم شریعت اسلامی ارتکاب به عمل دزدی منجر به قطع دست سارق میگردید. همچنان امنیت توأم با ترس از جزاء موجب گردید که دهقانان در دهات نیز با خاطر آسوده به کشت و کار بپردازند، بدون آنکه دست های زورمندان حاصل شانرا بربایند. این نوع امنیت که برای طبقه تاجر (خورد و بزرگ) به نحوی آسوده حالی را بار آورده بود، برای زارعان کوکنار و فعالیت کارخانه های استحصال هروئین و نیز قاچاق و انتقال مواد مخدر سهولت و آزادی کامل را فراهم کرده بود که البته  در پرتو همچو امنیت انتقال مال التجاره از یکجا بجای دیگر و بخصوص قاچاق آن به اشکال مختلف که بعداً درباره صحبت خواهیم کرد، نیز بدون ترس و بطور آزاد در داخل کشور و نیز بطور ترانزیت با عبور از سرحدات به پیمانه وسیع صورت میگرفت.

 اما برای مردم عادی زندگی بسیار دشوار و طاقت فرسا بود؛ مردم برعلاوه ترس و وحشت از حضور طالبان در هر منطقه و در هر گوشه شهر که هریک خود را حاکم خود مختار می پنداشتند و به ضرب و شتم مردم اعم از مرد و زن و پیر و جوان می پرداختند، از نظر اقتصادی نیز سخت در مضیقه و زیر فشار قرار داشتند. از خدمات اساسی از قبیل آب آشامیدنی، برق، سرک و وسایل ترانسپورتی، داکتر و دوا و شفاخانه و غیره چندان خبری نبود، آنچه میسر میشد و در دکانها از مواد خوراکه قاچاقی وارد شده از پاکستان عرضه میشد، بی اندازه قیمت بود و خرید آن از توان مردم عادی بالا بود. اوسط معاش ماهانه در آنوقت از 50هزار افغانی تا 150 هزار افغانی میرسید که با نرخ تبادله یک دالر در حدود 45هزار افغانی در شهر کابل، عاید یک مامور از یک تا 4 دالر در ماه بالغ نمیشد. درنتیجه ای فقر و غربت کشنده و نبودن کار و پیشه، 50% نفوس شهر کابل که در آنوقت در حدود 1.2 میلیون تخمین میشد، مطلق به کمک مواد غذائی مؤسسات خیریه ملل متحد زنده بودند که این کمک ها نیز بعد از سال 1998 کم شد. فقدان مواد غذائی چهره های مردم کابل را  در سرمای زمستان 1998 ـ 1999 به انسانهای جنگلی تبدیل کرده بود. تعدادی بسیار کم با صد مشکل میتوانستند یک بار در روز غذا بخورند و خانه خود را با چوب درهای شکسته که از صبح تا شام از ویرانه های شهر جمع میکردند، در یک منقل یا چری کوچک گرم کنند و بر بالای آن آب را برای تهیه چای و یا لقمۀ غذا اگر میسر میشد، گرم نمایند.

 از توضیحات بالا میتوان از یکطرف به عمق وضع ناهنجار اداره کشور و نا بسامانی ها  در دوره طالبان که به اوج خود رسیده بود، پی برد، چنانکه چیزی بنام دولت و اداره، سند و رقم و احصائیه و دفتر و دیوان وجود نداشت، جز یک ماشینری جنگی که متواتر به پیش و گاهی هم به عقب در حال حرکت بود، و اما از طرف دیگر حال زار مردم عادی را در برابر کسانیکه از پولهای قاچاق مواد مخدر و قاچاق مال التجاره به رفاه زندگی میکردند، مشاهده و مقایسه کرد و با این حقیقت معترف شد که چنین وضع نتیجه تداوم جنگها و میراث منحوسی بوده است که دامنگیر کشور و مردم مظلوم ما از کودتا ثور به بعد شده بود. وضع اداره کشور را میتوان بزعم قول معروف با این جمله خلاصه کرد که: “تو خود بخوان از این مجمل، حدیث مفصل!”      

(ادامه دارد)

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.