به جواب برادر محترم جناب جمیلی صاحب!
نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
پس از تقدیم سلام و احترام، نوشتۀ طویل شما را که عنوانی این کمترین درستون تحلیل ها در یازده صفحه مرقوم فرموده بودید، با تعجب خواندم و راستش را بپرسید مطلبی خاصی از آن عاید حالم نشد، جز یک تعداد موضوعات درهم و برهم که تبصره برهمه نکات آنرا بیمورد میدانم. درعین زمان باید عرض کنم که از فحوای کلی این نوشتۀ شما مسرت برایم دست داد، زیرا این بارصد شکر خدا که شدت کلام شما به مقایسه نوشتۀ قبلی نه تنها کم، بلکه بسیار دوستانه و ملاطفت آمیز بوده و از این بابت از شما بسیار ممنونم. خداوند بزرگ به شما که شخص غنیمت و محترم هستید، عمر با صحت و سلامت نصیب گرداند.
محترما! از شرح و بسط زیاد می گذرم و جواب را فقط با بسیار اختصاربه ذکر چهار نکته بسنده میکنم:
1 ـ اینجانب با آقای ضیا مجید نه قرابت فامیلی و نه دوستی شخصی داشته ام و شاید در طول عمر خود با موصوف بیش از دو سه بار هم صحبت نشده و آنهم وقتی باهم تصادفی در یک محفل ملاقی شده ایم، و اما یکبار وقتی به حضور رئیس دولت شهید محمد داؤد خان در اواخر ماه سپتمبر 1973 در ارگ باریاب شدم و آنهم به دلیلی نشر یک مصاحبه اینجانب با روزنامه انیس در مسائل اقتصادی کشور و علاقه آن شهید در موضوع، آقای ضیا مجید به حیث قوماندان گارد، امور یاوری را نیز انجام میداد و او مرا پس از انتظار زیاد که رفت و آمد ها در ان روز در دهلیز غیرعادی معلوم می شد، به اتاق رئیس دولت رهنمائی کرد. پس از آن روز او را هیچگاه ندیده و با او صحبتی نداشته ام و حتی دربارۀ موقف های بعدی او جداً و علناً انتقاد کرده ام. امید است در این ارتباط حرف خود را با آنچه از کسی شنیده اید، پس بگیرید.
2 ـ طوریکه جناب شما فرموده اید، اینجانب در طول سالها موفق به گرد آوری کتب، اسناد و مآخد فراوان راجع به مسائل وطن شده ام، اما نه برای تزئین، بلکه تاحد توان همه را از نظر گذشتانده و بر اغلب آنها تحشیه و یادداشت ها نوشته ام و از این طریق با محتوای بسا از آثار عمیقاً آشنا هستم. با تأسف باید عرض نمایم که هیچ نوع شناخت شخصی با مرحوم عبدالصمد غوث نداشته و فقط یکی دوبار در اثنای دعوت بعضی از سفارتخانه در کابل با ایشان معرفت پیدا کردم که معرفت ما تا آخر فقط در همان حدود باقی ماند. وقتی در امریکا کتاب “سقوط افغانستان” را نخست به انگلیسی و چندی بعد ترجمه دری آنرا خواندم، به این نظر شدم که آن کتاب در مورد روابط سیاسی افغانستان بخصوص در زمان جمهوریت یکی از بهترین کتابها است که تاحال نظیر آنرا کمتر خوانده بودم. مطالعات مزید این جانب در آن مسائل، مرا در بارۀ قضاوت در محتوای این کتاب بیشتر متیقن ساخت، لذا بازهم همان گفتۀ سابق خود را تکرار میکنم که کتاب مذکور در زمینه یکی از بهترین ها بوده و مطالعه آنرا برای هر محقق و دانش آموز جداً و اکیداً توصیه میکنم. اینکه جناب شما از این قضاوت من دلگیر شده و یا با آن موافق نیستید، کار خود شما است.
3 ـ در مورد شهید محمد داؤد خان آنچه را نوشته ام، فقط وجدانم به پاس خدمات صادقانه آن شخصیت برای اعتلای وطن و مردم مرا مجبور ساخته تا در بیان حقایق آنچه را میدانسته ام، بطور مستند بیان کنم و در اینکار از هیچ کس نترسم، با آنکه میدانستم که بالا کردن همچو بحث ها در شرایط موجود مخالفان آن شهید از هر جانب مرا زیر فشار قرار خواهند داد، چنانکه شما در این سال خود شاهد بوده اید. خوشحالم از اینکه نوشته های من از یکطرف به دل اشخاص حق بین و وارد در مسائل جا گرفته واز طرف دیگر ذهنیت سازیهای منفی مخالفان او را تا حد زیاد بی اثر ساخته است. شما خود میدانید که عده ای از شاه طلبان، بسیاری از کمونیست های خلقی و پرچمی عمال شوروی، جناح های جهادی و وابسته با اخوانیت، کسانیکه مقام را از دست داده و نیز عده ای وابسته به بعضی شخصیت های سیاسی دیگرو همچنان رانده شدگان از قدرت پس از تصفیه جناح چپ و از همه مهمتر عمال ایران و پاکستان همه و همه در ردیف مخالفان آن شهید قرار گرفته و هنوز هم به مخالفت های خود ادامه میدهند. در بحبوحۀ این وضع مطرح ساختن خدمات آن شهید و دفاع از حقایق تاریخی کار ساده نیست که در برابرنظر این همه مخالفان و فشار انها ایستادگی کرد. از اینکه دانشمندان و شخصیت های واقع بین در کنار این داعیه ایستاده اند، مثل استاد محترم جناب سیستانی صاحب و دیگران واقعاً برای مبارزه در این راه قوت قلب میباشند و از اهدای کتاب پر محتوای ایشان به این کمترین بسیار سپاسگذارم.
مرا عقیده برآنست که دیر یا زود تاریخ با قضاوت قاطع خود واقعیت ها را برملا میکند، همانطوریکه بعد از تقریباً 9 دهه در مورد شاه امان الله غازی این قضاوت را کرد و با وجود تمام تلاشها در دوره های بعدی اعم از سقوی و بعد از آن، بازهم نام نامی آن رادمرد به حیث قهرمان ملی افغانستان در آسمان تاریخ کشور تلالو کرد و هیچکس نتوانست جلو آن حقیقت را بگیرد. یقیین دارم که در مورد شهید محمد داؤد خان نیز یک روز این حقایق را مرور زمان با قضاوت شگفت خود آشکار خواهد کرد. مسرور هستم از اینکه نه من و نه پدرم در زمان شاهی و نیز در زمان جمهوری صاحب مقام فراتر از استحقاق خود بوده ایم که اکنون مُهر وابستگی به مقام و غیره برمن زده شود و حقیقت جوئی مرا به آن ربط دهند و نه از شهید داؤد خان میراث خوری باقی مانده که بقدرت برسد و اینجانب چشم به آینده آن دوخته باشم. فقط وجدان من است که مرا برای تحقیق منصفانه به اینکار می کشاند و نه کدام دلایل دیگر. من هرگز سعی نخواهم کرد که کوتاهی ها را بپوشانم و فقط به شرح و بیان جوانب مثبت بپردازم. دوستان شهید داؤد خان از من آزرده نشوند، اگر انگشت بر نارسائی های آن دوره می گذارم، زیرا هیچکس و هیچ دوره از عیب مبراء نیست.
4 ـ در مورد کارکرد های محمد نادر خان شهید چه در زمان سپه سالاری و چه بعداً در زمان سلطنت ایشان، آنچه را من در نوشته های خود آورده ام، از خودم نیست، بلکه همه برگرفته از آثاریست که اکنون حیثیت اسناد تاریخی را به خود گرفته اند. من نمیتوانم محض از خاطر گل روی شما و یا دیگران سر به زیر اندازم و از اظهار و بیان آن اسناد چشم پوشی کنم. شما منتظر نشر دیگر اسناد درآینده نیز باشید و اگر هر اعتراضی دارید، به نویسندگان آن مدارک حواله دارید و آنرا با منطق و استدلال متکی به سند متقابل رد کنید، نه اینکه زبان بر این راوی دراز نمائید.
محترما! از اینکه مکتوب مطول شما را با این اختصار جواب میدهم، امید است آنرا نشانۀ کم توجهی و یا کوتاه نظری من حساب نفرمائید. با تقدیم ارادت و سپاس از الطاف شما. داکتر سیدعبدالله کاظم.
مقالات مرتبط
امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)






اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)


داکتر سیدعبدالله کاظم
داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.
بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.