مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 4 دسمبر2017

3 ـ لویه جرگه سال 1307 ش در پغمان ـ کابل: 

اعلیحضرت امان الله شاه غازی [ازاین به بعد با اختصار”اعلیحضرت” نامیده میشود] بعد از حصول استقلال وبرقراری روابط سیاسی با بسا کشورهای جهان، تمام نیروی خود را متوجه اصلاحات اداری، اجتماعی وسیاسی کشورکرد. اصلاحات عصرامانی را بطورکل میتوآن به سه دوره تقسیم کرد: دوره اول از1298 تا1302ش (1919 تا 1923م)، دوره دوم از 1304 تا اواخر 1306ش 1925 تا 1927م) که البته اغتشاش خوست (1303 ـ 1304ش) مرحله اول ودوم را از هم جدا کرد و دوره سوم بعد از عودت از سفر اروپا (سرطان 1307ش ـ جون 1928) تاختم دوره سطنت (24 جدی 1307ش ـ 12جنوری1929)

طی دوره اول بعد ازحصول استقلال، اعلیحضرت کوشید تا برخرابه های نظام کهنه قبایلی شالوده یک دولت عصری را برمبنای قانون ونظم به وجود آورد: اصلاحات اداری درداخل ارگان حکومت، انفاذ قانون اساسی واحترام به آزادیهای فردی، وضع قوانین ونظامنامه ها درساحات مختلف (بیش از 50 نظامنامه)، رجوع به نظرمردم وفراخواندن لویه جرگه به حیث یک مرجع عالی تقنینی، اصلاحات امورمالی، توجه به امورمعارف وبرای اولین بار افتتاح مکاتب نسوان وتساوی حقوق زن ومرد، ازبین بردن امتیازات ومعاشات مستمری بعضی خانواده ها والقاب شان همه از جمله نوآوریهای مهم و بسیاربحث انگیز بودند. مسلم است که بسیاری ازاین نوآوریها به منافع کلی طبقات صاحب امتیاز ازجمله خوانین، زمین دارها، خانواده های اشرافی وبه خصوص یک عده علمای دینی محافظه کار ومتعصب صدمه رسانید و به تحریک انگلیسها که مثل پلنگ زخمی از استقلال خواهی اعلیحضرت و اثرات آن در سرزمین هند درصدد انتقام از او بودند و قیام خوست را براه انداختند وآنرا به یک جنگ تمام عیار درمقابل دولت تبدیل کردند تا بدانوسیله افغانستان را از مسیر تحول مزید باز دارند و بار دیگرآتش جنگ داخلی را درکشور شعله ور سازند. (برای معلومات مزید درباره نوآوریها وعکس العمل محافظه کاران افراطی منتج به قیام خوست “جنگ منگل” گردید، مراجعه شود به: غبار: افغانستان در مسیرتاریخ…، جلد اول، صفحات 789 تا 811)

قیام خوست وقتی آغاز گردید که درکابل لویه جرگه (1303) درحال تدویر بود ونماینده گان روی مسائل حساس مربوط به نوآوری ها مصروف بحث ومناقشه بودند. قیام خوست زنگهای خطر را برای آینده بصدا درآورد، لذا اعلیحضرت مجبور گردید درلویه جرگه 1303 ازیک قسمت اصلاحات منصرف شود وپس از خاموش ساختن اغتشاش توجه را بار دیگر به آوردن اصلاحات معطوف کرد و به رفع نواقص اداری پرداخت. او برای این مقصد به چند ولایت افغانستان سفرکرد وامورحکومتی را مورد بررسی قرار داد و به مشکلات مردم دادرسی نمود.

درختم دوره دوم اصلاحات که آرام ترین دوره سلطنت محسوب میشد، اعلیحضرت برطبق فیصله مجلس وزراء و دعوت اغلب کشورها تصمیم گرفت درراس یک هیت رسمی به معیت ملکه ثریا به یک سفرهشت ماه به 12 کشور بپردازد. سفربه تاریخ هفت قوس 1307 ش (29 نوامبر1927) آغاز وبتاریخ 10 سرطان 1307 (اول جولای 1028) با برگشت به وطن پایان یافت. اعلیحضرت وهمراهان دراین مدت ازکشورهای هند، مصر، ایتالیا، فرانسه، انگلستان، بلژیک، آلمان، سویس، پولند، روسیه، ترکیه وایران دیدن کرد و با سران حکومت آن کشورها ملاقات وبا بعضی ها قراردادهای تجارتی وغیره عقد نمود. این سفرازلحاظ روابط خارجی با اهمیت بود که درنهایت افغانستان را به حیث یک کشور آزاد شامل نقشه جهان ساخت. شاه وملکه درممالک اروپائی به شمول انگلستان مورد استقبال شاهانه قرارگرفتند که دیگرشکی برای آزادی افغانستان درهیچ جا باقی نماید.

https://scontent-sea.xx.fbcdn.net/v/t1.0-9/13645150_10210492390932455_1833670239961656544_n.jpg?oh=756d81de7d1c78eac0d0f387dc7d6b56&oe=5829D051

محل برگزاری لویه جرگه های 1303 و 1307 در پغمان

یک نتیجه ای بسیارمهم این سفرهمانا مجذوبیت بسیارجدی اعلیحضرت به آزادی ها وپیشرفت های صنعتی وجدید آن کشورها بود که هنگام برگشت به وطن بدون تأمل و رعایت شرایط عینی وذهنی کشور به شدت بسیار به ادامه نوآوریهایی بیشترشکلی وحساس پرداخت. این روش، درحالیکه درغیاب او مخالفانش قبلاً بساط قیام را هموار کرده ومخفیانه دست به تحریک اقوام زده بودند، آتش اغتشاش را بار دیگر به سرعت شعله ورساخت که موجب سرنگونی سلطنت گردید. (برای شرح مزید درباره گزارشات سفر اعلیحضرت دیده شود: وکیلی پوپلزائی، عزیزالدین: “سفرهای غازی امان الله شاه در دوازده کشور آسیا و اروپا”، چاپ دوم، پشاور، 1379)

اعلیحضرت به مجرد ورود به کشور درفکر پیاده کردن نوآوری های “انقلابی” خود شد ولویه جرگه را بتاریخ 6 سنبله1307ش (29 آگست1928) مشتمل بریکهزارنماینده جهت ارائه راپور سفر و اقدامات بعدی دولت درپغمان دایر کرد. دراین جرگه نماینده گان مجبور شدند تا بجای لباس ملی ومحلی، با لباس اروپائی متشمل بردریشی ونکتائی وکلاه شاپوه ملبس شوند واین لباس را دولت به آنها تحفه داد. جرگه پنج روز دوام کرد که بطور کل بحث های آزاد وجدی بین اعضای لویه جرگه و دولت درمسائل مختلف صورت گرفت. جرگه براغلب پیشنهادات دولت با کمی تعدیلات مهر تائید گذاشت، مگر درمورد رفع حجاب زنان، مخصوصا اینکه شاه از ملکه خواست تا روبند خود را رسماً درحضوراعضای لویه جرگه از چهره بردارد، مجلس بسیارهیجانی شد وآتش خشم آنها که قبلاً ازطریق پروپاگند دشمنان ونشرعکس های جعلی ملکه حین سفراروپا و عدم رعایت حجاب در “ملک کفر” برافروخته شده بود، به شدت شعله ورگردید. حینیکه اعضای لویه جرگه به محلات خود برگشتند، جریان را به اطلاع مردم رسانیدند وشایعه ای دشمنان را که گویا شاه کافرشده است، بیش از پیش تقویه کردند.

بعد ازختم لویه جرگه اعلیحضرت تصمیم گرفت تابعضی از اصلاحات مورد نظر را که در لویه جرگه فرصت ابلاغ نیافته بود، طی یک تعداد جلسات یومیه درقصرستور (عمارت وزارت خارجه) باحضورتعداد کثیراراکین دولت اعم ازملکی ونظامی وکوردپلماتیک مقیم کابل که با زنان شان دعوت شده بودند، بیان نماید.

گزارش مختصر لویه جرگه:

متأسفانه گزارش مفصل مثل لویه جرگه قبلی دربارۀ رویداد های مکمل این لویه جرگه در دست نیست و شاید به دلیل اینکه این لویه جرگه درحالی برگزار شد  که کشور در یک نوع آرامش قبل از طوفان قرار داشت و جریان لویه جرگه و سپس تدویر کنفرانس ها در قصر ستور از یکطرف و نارضایتی نمایندگان و حلقات محافظه کار مذهبی ازطرف دیگر فرصت تدوین و نشر رویداد را میسر نساخت و اگر اسنادی هم در دست بود، با وقوع اغتشاش سقوی و سقوط سلطنت امانی ازبین برده شدند. وقتی درچندین کتاب و مأخذ نظر انداختم، جزمطالب مختصر و همسان دربارۀ این لویه جرگه چیزی بیشتر از آن در دستم نرسید، البته با این تفاوت که یک نویسنده با کمی خوشبینی و دیگری با شیوه ای نسبتاً انتقادی ابراز نظر کرده بودند. یگانه مأخذی که بر رویدادهای لویه جرگه1307 بصورت فشرده و اما جامع روشنی انداخته، کتاب “روابط خارجی افغانستان درنیمه اول قرن بیست”، اثرافغانستان شناس معروف امریکائی ـ اطریشی “لودویک آدامک” است که دریک قسمت فصل چهارم زیرعنوان “سفر و شکست امان الله” مطالبی دارد که اهم آنرا ذیلاً اقتباس میدارم:

وقتی اعلیحضرت پس ازسفر به دوازده کشور که بیش از هفت ماه بطول انجامید، از راه قندهار به کابل مواصلت کرد، مردم کابل برای سه روز بازگشت او را جشن گرفتند و از او و هیئت معیتی او به گرمی استقبال کردند. آدامک می نویسد: «بعد ازآن امان الله برای استراحت چند روز به پغمان رفت. پادشاه افغانستان نمیتوانست برای مدت طولانی غیرفعال باشد، زیرا او امر داده بود تا لویه جرگه دایر شود…. یک هزار نماینده از سران قبایل، اشخاص برجستۀ قراء و اعضای علمای دینی گردهم جمع آمده بودند. آنها مجبور ساخته شدند تا دستارها و لباسهای عنعنوی و محلی خود عوض کنند و به پوشیدن کرتی و پطلون سیاه و پیراهن سفید و نکتائی سیاه و کلای شپوه نرم و سیاه  وادار شدند. این لباس بطور تحفه ازطرف دولت برای نمایندگان ملت تهیه گردیده و درهمه اوقاتیکه در پغمان بودند، آنرا می پوشیدند.»

قابل ذکر است که قبل از تشکیل این لویه جرگه جراید نیمه رسمی پایتخت به تبلیغات آغاز نموده و به مردم توصیه کردند که بجای شخصیت های محافظه کار و متعصب  دینی ـ مذهبی، باید اشخاص خبره و میانه رو را به نمایندگی خویش انتخاب دارند (نوید، سنزل:”واکنش های مذهبی و تحولات اجتماعی در افغانستان….”، مترجم: محمد نعیم مجددی، هرات، 1388، صفحه 173 به استناد جریده انیس، مورخ 27 جولای و 5 آگست 1928)

لویه جرگه تحت همان نظم که در لویه جرگه 1303 برطبق نظامنامه خاص دایر شده بود، بار دیگر به همان شکل و نظم برای پنج روز در پغمان ادامه یافت و بروز 29 آگست 1928 [6 سنبله 1307ش] آغاز گردید. آدامک می نویسد: «امان الله جلسه اول را چنان افتتاح کرد که در آن وانمود ساخت که او به حیث زمامدار افغانستان حرف نمی زند و آنها  را به قبول پیشنهادهای خود مجبور نمیسازد. برای آنها گفت که وظیفۀ شان است تا آزادانه دربارۀ کشور خود تبادل افکار کنند و صحبت نمایند، مگر اصرار ورزید که به فیصله ای که توسط اکثریت آراء گرفته میشود، احترام کرد و به آن پایدار ماند و مخالفت نمایندگان ملت را به تصامیم اکثریت آراء خیانت به خود، به خانواده، به ملت و به پیغمبر (ص) تلقی کرد. امان الله قرار گذاشت که هرچه با دین اسلام مغایرت داشته باشد، نمیتواند مورد بحث قرار گیرد.»

Image may contain: one or more people

یک تعداد اعضای لویه جرگه 1307 پغمان با لباس مخصوص

عمده ترین فیصله روز اول اجلاس لویه جرگه، موضوع تشکیل شورای ملی بود. آدامک در زمینه می نگارد: «در جلسه اول فیصله شد که شورای دولت باید با یک پارلمان یا شورای ملی که توسط ملت آزادانه انتخاب شود، تعویض گردد. اشخاص رسمی حکومت نمیتوانند به عضویت شورای ملی انتخاب شوند. شورای ملی باید با لویه جرگه هم آهنگی داشته باشد.» آدامک می افزاید که: «خطابه افتتاحیه امان الله با کف زدن ها و هلهله ها بدرقه شد. بعد از آن غلام صدیق خان منشی کابینه و پادشاه مسوده قانون انتخابات اعضای پارلمان یا شورای ملی را قرائت کرد.»

در جلسه روز دوم مورخ 30 آگست نخست راپور فعالیت های وزرای مختلف در ظرف سه سال گذشته خوانده شد وبعد از آن بحث درباره چند موضوع صورت گرفت. آدامک خلاصه این تصاویب را چنین بیان میکند: «لویه جرگه قیود و شرایطی را وضع کرد که قدرت عفو از قضات و حکام گرفته شود و این قدرت تنها برای پادشاه تفویض گردد؛ از رشوه، سوء استفاده و زجر و دشنام دادن جلوگیری شود؛ یک هیئت تحقیق و تفتیش مستقل تشکیل گردد تا به مظالم و شکایات و لایات رسیدگی کند؛ مدت خدمت عسکری از دوسال به سه سال تمدید یابد و برای همه اجباری باشد، در آن استثناء نمیگنجد و نه عوضی گرفتن مجاز دانسته میشود، تطبیق تعزیر ممنوع شود زیرا ساحه آن بسیار وسیع است ازپیشانی ترشی تا حکم قتل را در بر میگیرد ، لذا جزا ها باید بصورت قاطع تعریف و مشخص گردند؛ بالاخره به تقاضای اعضای لویه جرگه و تطبیق درست مالیات برمواشی، لازم دیده شد تا هرسال  سرشماری و احصائیه گیری مواشی صورت گیرد.»

در اجلاس روز سوم لویه جرگه (مورخه 9 سنبله مطابق 31 اگست) فیصله بعمل آمد که: «جمله عناوین و القاب رسمی را از بین بردارند و همچنان القاب اجتماعی را ملغی سازند و بنابر آن همه اشخاص رسمی را بدون درنظر داشت مقام و منزلت به کمال سادگی “عزیز” خطاب نمایند، مثل عزیز محترم، وزیر عزیز و امثالهم. حتی امان الله پادشاه نیز میخواست او را هم “پادشاه عزیز” خطاب کنند، اما اعضای لویه جرگه این پیشنهاد او را قبول نکردند و اصرار ورزیدند که امان الله لقب خود یعنی “اعلیحضرت” را حفظ نمایند.  همچنان فیصله شد که لباسهای مجلل رسمی و یونیفورم های قیمتدار باید از بین برود و در اوقات رسمی و مراسم اجتماعی باید لباسهای ساده برای اشخاص ملکی دریشی سیاه و برای اشخاص نظامی دریشی خاکی تخصیص داده شود. علاوه برآن جمیع مدالها و نشانهای تزئیناتی ازبین برداشته شود، به استثنای نشان استقلال که برای اشخاص بسیار فعال و نافع ملی و فاتحان و قهرمانان نظامی اعطا میشود…و نیز ملا ها که به حیث امام ، معلم یا واعظ وظیفه داشتند، باید تابع امتحان دانسته شوند و بعد از امتحان و اخذ تصدیق نامه اجازه دارند تا وظایف خود را انجام دهند. علاوتاً ملا هائیکه از خارج بودند، بخصوص آنهائیکه از مدرسه دیوبند هند فارغ التحصیل شده بودند، برای شان اجازه داده نشود که داخل افغانستان به گردش بپردازند، زیرا آنها مردمان بد و شریر و پروپاگندچی خارج و خائن شمرده میشوند. کسانیکه از چنگ قانون فرار کرده اند و یا فرار میکنند، باید توسط نمایندگان ملت برحسب قانون دستگیر شوند و نیز محاکم عصری  که درحال تأسیس اند، باید قرار خود را به اساس سند و شواهد صادر کنند، نه آنکه توسط اصول قدیمه گواهی و شهادت…»

آدامک در ادامه می نویسد: «درپایان جلسه امان الله اعلام کرد که او 53 هزار تفنگ خریداری کرده و اراده دارد تا 50 هزار دیگر هم با 50 میلیون گلوله و کارتوس و مهمات دیگر آن  خریداری کند و قیمت آن از درک کمک و اعانه جمیع افراد کشور که بالاتر از سن پانزده باشد فی نفر پنج افغانی و تادیه یک ماهه معاش مامورین دولت برای یک مرتبه پرداخته خواهد شد.» آدامک می افزاید: «برطبق اخبار منتشره درمطبوعات افغانستان این اعلان امیر با شوق و ذوق پذیرفته شد و نماینده کابل ـ غلام محی الدین گفت که او حاضر است برای این هدف مقدس یک لک افغانی اعانه بدهد و از دیگران هم خواهش کرد تا از او پیروی کنند.»

در جلسه روز چهارم (مورخه دهم سنبله مطابق اول سپتمبر) یک قسمت زیاد وقت صرف مباحثه پیرامون قانون مامورین و موضوعات مربوط آن گردید، طوریکه آدامک می نگارد: برای جلوگیری از تخطی باید مامورین دولت در شروع مأموریت، دارائی خود را با عاید سالانه آن ثبت نمایند. این اوراق باید بدسترس هیئت تفتیش گذاشته شود و آنچه اضافه از مصارف آنها باقی می ماند، یا چشمۀ عایداتی آنها وانمود میگردد و یا آنکه حاصل تخطی و اختلاس آنها بشمار میرود که دراینصورت موجب تنبیه و جزاء پنداشته میشود. همچنان قانون مامورین که زیر بحث بود، دربارۀ ترفیعات و مصارف سفریه حین انجام وظیفه، نیز مطالبی را در برداشت که دراین مجلس روی آن بحث صورت گرفت و درعین زمان فیصله شد که معاش مامورین دولت توسط شورای ملی تعیین گردد. از همه مهمتر تصمیم گرفته شد که مامورین دولت نمیتوانند بیش ازیک زن داشته باشند. علاوتاً پیشنهاد شد تا حداقل سن ازدواج برای پسران 22 سالگی و برای دختران 18 سالگی تعیین گردد، اما این نظر بعد ازمباحثات زیاد به اکثریت مطلق آراء رد شد، زیرا با اصول اسلامی همخوانی نداشت. در اخیر مجلس چهارم، امان الله شاه پیشنهاد کرد که خانم او به حیث ملکه و پسرش شهزاده رحمت الله را  که در آنوقت شش ساله بود، به حیث وارث تاج و تخت و ولیعهد افغانستان بشناسند. این پیشنهاد اخیر با کف زدنها و هلهله زیاد پذیرفته شد و تثبیت گردید.

یکی از پر جنجال ترین اقدامات عصر امانی موضوع رفع حجاب بود که حتی در سقوط رژیم نقش بسیار عمده بازی کرد. درنتیجه همین طرز فکر بود که شاه امان الله در لویه جرگه پغمان( 1307) ازملکه ثریا خواست تا به حیث اولین زنان افغان روپوش خود را در حضور نمایندگان مردم بطور رسمی از چهره بردارد و بدینوسیله به رفع حجاب رسمیت دهد. لویه جرگه نه تنها به رفع حجاب مهر تائید نگذاشت، بلکه اکثر نمایندگان از این پیش آمد شاه و ملکه منزجر گردیدند و حتی بعضی ها صدای اعتراض را نیز بلند کردند. رفع حجاب بزعم شاه امان الله برداشتن برقع (چادری) بود که برطبق عنعنه زنان مکلف به پوشیدن آن بودند. او ستر شرعی را که شامل کف دستها و روی زن نیست و بارعایت آن زن میتواند بکار و مشغله متناسب به حال خود بپردازد، قبول داشت و حتی به قول وکیلی پوپلزائی شاه درلویه جرگه پغمان گفت: “من مسئله حجاب را آزاد میگذارم” و علاوه کرد: “تنها چیزیکه رعایت آنرا مینمایم مسئله سترشرعی است، یعنی اگردیدم بیشتر از حدودیکه در شرع انور آمده است مثلا دستها الی بند و روی الی زنخ، اگربیش از این بی ستر دیدم، مجازات و از آن جلوگیری خواهم کرد” (وکلیل پوپلزائی: “سفرهای غازی امان الله شاه…،صفحه 277)

قابل ذکر است که به تعداد12 نفرخانم ها ازبین اعضای “انجمن حمایت زنان” درلویه جرگه 1307 پغمان به حیث وکلای طبقه نسوان تعیین شدند؛ این اولین باراست که زنان کشور درمجمع بزرگ ملی و تقنینی در کنار مردان با حقوق مساوی، البته در صف جداگانه اشتراک کردند.

مسلم است که مخالفت و برخورد عنعنه گراها و عناصر محافظه کار دربرابر تجدد و نوآوریها  در جوامع مختلف همیشه با یکنوع مقاومت برضد تحول همراه بوده که حتی بعضاً با قیامهای مسلحانه و سقوط رژیم ها و حکومت کشورها منتج شده است. در جامعه مردسالارافغانستان که زنان جز ملکیت شخصی مرد شناخته میشوند و قادر به دفاع از حقوق خود نیستند، هرنوع تلاش برای رهائی آنها از طرف دولت و اصلاحات دستوری از بالا بطورعموم با مقاومت های نسبی مواجه گردیده است. این مقاومت ها درعصر امانی بیشتر از آنکه در سطح ملی و مردمی تبارز کند، در سطح قشری و توسط گروپهای علاقمند به قدرت براه انداخته شد که بدون شک درعقب آن دست قوی انگلیس ها بطور محسوس و اما غیرمرئی فعال بود.

در روز اخیر اجلاس لویه جرگه (مورخه 11 سنبله مطابق دوم سپتمبر) اعلیحضرت از لویه جرگه تقاضا کرد تا بیرق ملی جدید افغانستان را تصویب نمایند. او گفت که: یکی از الوان رنگ بیرق باید سیاه باشد تا دورۀ ماتم و بدبختی را که افغانستان کاملاً آزاد نبود، بیاد آورد، همچنان به اساس پیشنهاد او بیرق کشور حاوی سه رنگ سیاه، سرخ و سبز باشد که در آن سمبول آفتاب سرکشیده از قله های پربرف و به دوطرف آن خوشه های از گندم و در وسط آن نام “الله” به حیث نشان بیرق ثبت شود.

آدامک دراین بارۀ از شاه مان الله نقل قول میکند که رنگهای بیرق و نشان آنرا چنین تعبیر کرده است: «رنگ سیاه را رنگ ماتم و زمانیکه افغانستان تحت حمایت غیر بود، رنگ سرخ ـ رنگ قطرات خونی است که برای کسب آزادی ریختانده شده است و از آن نمایندگی میکند که آزادی خون بهای ما است و رنگ سبز ـ رنگ امیدواری، نوید، آزادی و پیشرفتهایی است که در آینده نصیب مان میشود. کوه ها ممثل افغانستان است وطلوع آفتاب پیشرفت و انکشاف افغانستان را به نمایش میگذارد، خوشه گندم علامۀ است که احمد شاه بابا آنرا در تاجپوشی درسال 1747 (1126ش) بر سر خود نهاد و گفت که من به تاج دیگر ضرورت ندارم.» (آدامک، لودویک: “روابط خارجی افغانستان در نیمۀ اول قرن بیست”،(چاپ اول به زبان انگلیسی، پوهنتون اریزونا، 1974)، مترجم: پوهاند محمد فاضل صاحبزاده، چاپ دوم، پشاور، 1377، صفحات 189 تا 193)

با این ترتیب لویه جرگه 1307 به پایان رسید، اما اعلیحضرت فرصت نیافت یا لازم ندید تا راجع به دیگر موضوعات مورد علاقه خود در لویه جرگه ابراز نظر کند و شاید هم به دلیل اینکه فکر میکرد اعضای لویه جرگه به آن چندان علاقمند نخواهند بود. لذا او تصمیم گرفت ادامه موضوعات را دریک فضای دیگر به سمع مردم و به خصوص مامورین عالرتبه نظامی و ملکی دولت، اعضای شورای  دولت وتعدادی از روشنفکران و معاریف و بزرگان شهر کابل با خانم های شان برساند. به همین دلیل اعلیحضرت یک ماه بعد از ختم لویه جرگه بتاریخ 10 میزان (2 اکتوبر) برای چهار روز متواتر الی 13 میزان (5 اکتوبر) جلسات دیگر را با اشتراک درحدود 600 نفر به شمول اعضای کوردپلماتیک و خانم های شان در قصر ستور (وزارت خارجه) دائر کرد.

جلسات در قصر ستور:

درجلسه روز اول قصر ستور اعلیحضرت بیشتر به شرحی دربارۀ سفرخود و موفقیت حاصله از آن پرداخت  و نتایج سیاسی سفر خود را چنین بیان کرد: «عقد پیمان دوستی با مصر، ترکیه، سویس، پولند، جاپان، فنلند، لاتویا، لایبیریا و همچنان پیمان ترانزیتی به پولن عقد شد. پیمانهای دیگری آماده امضاء با آستریا، هالند، دنمارک، سویدن، ناروی، چین، یمن، حجاز و مکسیکو شده است. از امان الله در همه جا پذیرائی های شاندار ازطرف خانواده های شاهی برتانیا و نیز کشور های دیگر به شمول بلشویک های اتحاد شوروی صورت گرفت.» (آدامک:  روابط خارجی …صفحه 194)

در گزارش مربوط به مصارف سفر و خریداری اسلحه، ماشین آلات و وسائل تخنیکی و فابریکات اعلیحضرت نیز ارقامی را ارائه کرد و گفت که همه اسناد مربوطه جهت غور و تدقیق حسابی به وزارت مالیه ارائه گردیده و مصارف سفر (بدون خریداریها) به 19 لک و پنجاه و یک هزار افغانی (1.9 میلیون افغانی) میرسد، درحالیکه به ارزش مبلغ یک کرور و 28 لک و 88 هزار افغانی (12.9 میلیون افغانی) ازطرف مقامات رسمی کشورها به حیث تحفه و هدایا بما داده شده که بعد از وضع مصارف سفر، به مبلغ یک کرور و 9 لک و 38 هزار افغانی (تقریباً 11 میلیون افغانی) عاید حال ما گردیده است. (برای شرح مزید دیده شود: گزارش مختصر این سفر برگرفته از بیانات شفاهی اعلیحضرت که بعداً به قید تحریر درآمد و به نشر رسید و متن آن با لست مکمل خریداریها درکتاب “سفرهای غازی امان الله شاه در دوازده کشورآسیا و اروپا”، ….صفحه208 تا220 نیز درج است. آدامک مبالغ خریداری ها را برحسب محاسبه آلمانها به مبلغ 14 میلیون مارک نقد در ایتالیا و فرانسه و در حدود 6 میلیون مارک در جرمنی وانمود میکند، صفحه 194)

در روز دوم اجلاس درقصر ستوراعلیحضرت نخست درمورد تعلیمات عسکری صحبت کرد و اراده و نیت خود را مبنی برانکشاف مکتب حربیه و توسعه تشکیلات آن بیان نمود و گفت که صاحب منصبان عسکری از مرید شدن و دست پیرگرفتن ممنوع میباشند؛ عساکر باید مهارتهای حیاتی و صنعتی را در دورۀ عسکری خود فرا گیرند که بعد از ختم دورۀ مکلفیت بتوانند آنرا تطبیق و به دیگران بیاموزند و عضو مفید و صالح جامعه شوند. همچنان او بر صاحب منصبان عسکری دستور داد تا یک ماه معاش خود را برای خریداری اسلحه جدید و همچنان یک ماه معاش خود را برای تأسیس کلوپ عسکری اعانه دهند. اعلیحضرت راجع به تزئید معاشات عسکری نیز سخن گفت و در بارۀ انکشاف معارف در ولایات کشور به شکل شعب مکاتب عالی آلمانی و فرانسوی که در کابل قبلاً تأسیس شده بودند، نیز مطالبی اظهاد کرد. در پایان این اجلاس او باردیگر به حداقل سن ازدواج برای جوانان اشاره کرد و گفت  که شاگردان در دورۀ مکتب ازدواج کرده نمیتوانند.

موضوع مهم و جنجال برانگیز را اعلیحضرت در روزسوم اجلاس مطرح کرد و آن عبارت بود ازبحث بر لزوم برقع یا چادری برای زنان و گفت: در ظرف دوماه چادری معموله زنان باید به شکل دیگر تعویض گردد، زیرا این چادری مانند “خیمه” بوده و هنگام راه رفتن آنها را با خطر افتادن و به زمین خوردن مواجه می سازد. بجای آن زنان میتوانند به مثل زنان ترکی روبندی را که مثل یک دستمال است و قسمت پایانی آن روی را می پوشاند، استفاده کنند که البته پوشیدن آن اختیاری خواهد بود. او علاوه کرد که چادری و حتی روبند از وجایب اسلامی نیست و با این تذکر از ملکه ثریا خواست تا روبند خود را بردارد و خطاب به خانم های حاضر مجلس گفت تا آنها نیز از ملکه پیروی نمایند، ولی ملکه با تأنی اینکار کرد وحضار مجلس به استقبال این امر کف زدند. در پایان اعلیحضرت باردیگر گفتار خود را متوجه ملا ها ساخت و از تعصب و جاهلیت آنها سخن گفت و علاوه کرد که آنها مسئول جمله عوام فریبی ها و منبع تمام تعصبات بیجا و پخش نادانی در جامعه میباشند.

در خطابه روز چهارم که بروز 13 میزان ادامه یافت اعلیحضرت اعلام کرد که قبلاً شیراحمد خان (رئیس شورای دولت) را به حیث صدراعظم تعیین کرده بود تا کابینه خود را تشکیل و برای شورای ملی معرفی دارد، اما چون موصوف موفق نشد تا افغانهای نخبه را شامل کابینۀ خود سازد، لذا خودم داوطلب اینکار میشوم  و تشکیل کابینه را نموده و آنرا به شورای ملی معرفی میدارم. به نقل از آدامک، اعلیحضرت گفتار خود را با چنین جملات خاتمه داد: «من پادشاه انقلابی هستم و آرزو دارم تا انقلاب را درهرجهت زندگی کشور خود به وجود آورم و ازجمله مامورین دولت، کسانیکه بصورت شعوری جرأت نمیکنند با من همکاری نمایند، باید از کار شان استعفی دهند.». در این محفل یکی از کسانیکه استعفی خود را اعلام کرد، عبدالرحمن خان لودین ـ رئیس عمومی گمرکات بود. (درباره جریانات قصر ستوردیده شود ـ آدامک: “روابط خارجی افغانستان… صفحه 193 تا 196)

ارزیابی عمومی و علل سقوط : 

علل سقوط دوره امانی یک موضوع مغلق و چندین جانبه است که اگر از دلیل عمده و اساسی آن یعنی توطئه های مکرر انگلیسها از شروع سلطنت تا پایان آن به اشکال و ذرایع مختلف بگذریم و تحلیل مشرح و مستند آنرا به کتاب قطور وپرمحتوای داکترعبدالرحمن زمانی تحت عنوان “بازنگری دورۀ امانی و توطئه های انگلیس” (چاپ جلال آباد سال 1391ش) واگذار شویم، میتوان علل و دلایل دیگر را در امور داخلی نیز در آن ذیدخل دانست که از جمله یکی آن مربوط به نوآوریهای بعضاً بی لزوم در کشور میگردد. دراین ارتباط نمیتوان از این واقعیت انکار کرد که در یک جامعه عنعنوی و محافظه کار که ذهنیت عامه تحت الشعاع ارزش های قبیلوی قرار دارد، برای مشروعیت و پایداری این ارزشها که رنگ و خصلت دینی و مذهبی بر آن داده شده و اعتبار آن تا سرحد تقدس بالا رفته است، هرنوع نوآوریها و اصلاحات تجدد گرایانه به مثابه نفی این ارزشها و در نهایت توهین به ذهنیت عامه و عنعنات مربوط تلقی میگردد. درقبال این وضع، وقوع برخوردها و جدال عمیق بین عنعنه گرایان و تجدد خواهان تا شعله ورشدن جنگ و خونریزی یک پدیده واضح و غیرقابل تردید محسوب میشود، مگرآنکه جناح تجددگرا، چنان قوی و مجهز با وسایل وامکانات جهت تطبیق نوآوریها باشد که توان قیام ومقاومت را از محافظه کاران سلب نماید.

دردهه دوم قرن بیستم هنگامیکه سه کشور مسلمان هریک ترکیه ، ایران و افغانستان تقریباً همزمان راه تحول وتجدد را پیش گرفتند، دوکشور اول الذکر با استفاده از قدرت نظامی و سرکوب گر دولت، اصلاحات را به منصۀ اجراء گذاشتند و عنعنه گراها نتوانستند برضد آن قیام کنند. درافغانستان اعلیحضرت امان الله شاه غازی بدون توجه اساسی به استحکام قوت نظامی، خواست فقط به استدلال و منطق از طریق صحبت و ارشاد پروگرام اصلاحی خود را عملی سازد و گفت : «امروز وقت قلم است، نه شمشیر!»

این روش در جامعه عنعنوی افغانستان که چشم مردم هنوز در روشنی تمدن عصری باز نشده بود و حتی ضدیت شان با استعمار انگلیس، در ضدیت با تجددگرائی غربی بازتاب یافته بود، هرنوع نوآوری غربی معادل به کفر پنداشته شد و برعلیه آن موقف خصمانه اتخاذ گردید. به گفته اولسن: «هرگاه لباس غربی برای شاه و حامیان تجدد طلب او معرف اشاعه تجدد بود، برای عامه مردم هرگاه صریحا در تشابه با کفرنبود، حداقل اهانت به عنعنات آنها تلقی میشد” (اولسن، آستا: “اسلام و سیاست در افغانستان”، مترجم: خلیل زمر، دنمارک، 2001، صفحه 130). بخصوص وقتیکه این نوآوریها منافع گروپی وشخصی سران قبایل و رهبران مذهبی و علمای دینی را مستقیم یا غیرمستقیم تهید میکرد، آنوقت همه آنها دربرابر تجدد دست بهم داده مجدانه در امحای آن وارد میدان عمل میشدند. درافغانستان دوره کوتاه ده ساله سلطنت شاه  امان الله مواجه با همین حالت گردید.

هرگاه نقش بعض شخصیتهای سرشناش مذهبی را در تحریک مردم به قیام علیه رژیم امانی بدقت بررسی کنیم، واضح میگردد که بیشترین تلاش آنها برای اعاده مجدد نفوذ شان در دستگاه دولت به حیث شریک السلطنه بود. آنها دلیل ضد اسلامی بودن اصلاحات را وسیلۀ نیل به هدف خود قرار دادند. چون اعلیحضرت معتقد بود که عناصر محافظه کار و قدرت طلب قومی در برابر اصلاحات او سنگ اندازی میکنند، بناً در صدد آن شد تا از نفوذ آنها در امور دولتی بکاهد. الغای وقف، از بین بردن عنعنه پیری و مریدی دربین منسوبین عسکری، منع فعالیت ملاهای تحصیل کرده در مدرسه “دیوبند” هند و محدود ساختن صلاحیت قضات درجزاهای تعزیری وغیره جزهمین پالیسی اعلیحضرت بود.

بعضی ها فکر میکنند که اختلاف نظر اعلیحضرت با قشرمحافظه کار مذهبی بعد ازآنکه او از سفر اروپا برگشت و بعضی نوآوریها را اعلام کرد، تقویه شد. این نظر درست نیست، زیرا اعلیحضرت بعد از قیام خوست به مخالفت عناصر مذکور پی برده و بارها علناً در برابر آنها موقف گرفته بود. حتی در روز حرکت به صوب اروپا، خطاب به مردم چنین گفت: «سفرم به خارج خاص برای منفعت شما است و بس. اگرنیامدم، بیاد داشته باشید که از وطن تان دفاع کنید و یک ملت واحد باشید، زیر سلطه و حکمرانی پادشاه مستبد به سر نبرید، به هدایات من گوش کنید ، به خرافات عقیده نداشته باشید، زیرا بعضی ملاهای بی خرد دین را یک زنجیر برای تان ساخته و چیزهای غلط برای تان میگویند و شما را فریب میدهند، مطابق اوامر خدا و رسول (ص) رفتار کنید به چیزهائیکه ملاها میگویند، باور نکنید. در مقابل زنان از مدارا و ترحم کاربگیرید، شما همه از یک کشور هستید و با هم برادر میباشید، زنان مانند شما حق دارند و انسان اند، بیشتر از یک زن نگیرید و اطفال تانرا به مکتب بفرستید و ثروت تانرا در تعلیم و تربیه اولاد تان بمصرف برسانید.» (استیوارت، ریه تالی: “آتش در افغانستان 1919 ـ 1929″، مترجم: یارمحمد کوهسار کابلی، چاپ اول، پشاور، 1380، صفحه 51)

لازم به تذکر است که دراین موقع مخالفان به حمایت و هدایت انگلیسها و با استفاده از غیبت پادشاه دست به تحریکات جدی علیه نظام زده و اوضاع را نا آرام ساخته بودند. اعلیحضرت کوشید طی این لویه جرگه ازیکطرف دست آوردهای سفر خود را به اطلاع نمایندگان برساند و ازطرف دیگر سعی کرد تا تحریکات مخالفان راعلیه نظام و شخص خود حتی المقدور خنثی سازد. لذا در این لویه جرگه شاه حاضر شد از بعضی اصلاحات که پس از مراجعت از سفر به کشور رویدست گرفته بود، تاحدی برگشت نماید.(برای شرح مزید دیده شود: متن اعلامیه مردم شنوارعلیه اقدامات شاه و نیز فرمان اعلیحضرت مبنی بر مسامحه و گذشت شامل 18 فقره، در کتاب: “زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدد،  از این قلم، چاپ کابل، 2005، صفحه 160 تا 164)

اما برای اینکار بسیار دیر شده بود و اوضاع روبه بحران و وخامت میرفت، تا آنکه دراثر اغتشاش داخلی و عروج حبیب الله کلکانی بتاریخ 28 جدی 1307ش (17 جنوری 1929م) کابل بدست قوای سقوی سقوط کرد. اعلیحضرت چند روز قبل ازسقوط کابل و استعفی از سلطنت به قندهار رفت و با مشاهده خطر تشدید یک جنگ بزرگ داخلی که درآن احتمال خونریزی بسیار و ایجاد درز عمیق بین مردم و شقاق ملی متصور بود، برای جلوگیری از این وضع از اعاده سلطنت منصرف و کشور را ترک نمود.

(ادامه دارد)

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.