آیا اغماض امریکا موجب شد تا افغانستان در دام شوروی افتد؟ (بخش دوم)

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 4 دسمبر 2014

سالهای دشوار: 1953 ـ 1956

دو رویداد مهم موجب شد تا ماهیت اساسی روابط با افغانستان را تغییر دهد:  یکی آغاز جنگ سرد و دیگر تغییر حکومت در افغانستان. در 1953 “جان فاستر دالس” (John Foster Dulles) شروع کرد به اینکه در برابر قدرت شوروی اتحاد “ردیف شمالی” (Northern Tier) را سازماندهی کند. اینکار به تشکیل پکت نظامی امریکا با ترکیه، ایران و پاکستان منجر شد. افغانستان که از نظر جغرافیائی در بین دو کشور اخیر الذکر قرار داشت از نظر افتاد و مورد اغماض قرار گرفت [برای شرح مزید پاورقی (1) در اخیر این بخش دیده شود ـ مترجم].  در 1953 قدرت در کابل از دست کاکا های شاه بیرون شد و بدست یک پسر کاکای جوان و نیرومند شاه یعنی محمد داؤد افتاد. داؤد یک شخص زیرک و دیکتاتور پرقدرت، دارای خودخواهی زیاد  و جداً مصمم به انکشاف کشور بود، بدون آنکه از تحرک مغلق مدرن سازی و خطرات واقعی که همسایه شمالی آن کشور را تهدید میکرد، آگاهی دقیق داشته باشد. او قاطعانه معتقد بود که میتواند با مصئونیت از هردو کشور شوروی و امریکا به نفع کشور خود استفاده نماید. سه اصل عمده سیاست او در توقع از امریکا این بود که: 1) مدرن ساختن فوری اقتصاد، 2) تعقیب جدی موضوع پشتونستان، 3) ایجاد یک قوه نظامی قوی افغان.[برای شرح مزید به پاورقی (2) در اخیر این بخش دیده شود ـ مترجم]

داؤد برای پیشبرد این سیاست خواست تا افغانستان را از تجرید طولانی بیرون کند و رقابت بین امریکا و شوروی را در افغانستان براه اندازد. این تغییر فوری پالیسی او سیاستمداران امریکائی را تکان داد، حتی دیپلماتهای مسلکی را برای مدتی هوشدار داد که بی توجهی امریکا به احتمال قوی منتج به مراجعه افغانها به شوروی خواهد شد. رهبران افغان کمتر در موقفی قرار داشتند که به امید کمک های امریکا باجذبه برضد شوروی ابراز نظر کنند و ” دالس” را به این گفته وادارند که بگوید: «اگر افغانها تا این حد برضد شوروی استند، ما ضرورت نداریم که از آن ناحیه نگران باشیم.» [برای شرح مزید پاورقی (3) دیده شود ـ مترجم]

در داخل حکومت امریکا تفاوت نظر های جدی مبنی براینکه چگونه با سیاست جدید افغانها بخصوص دراین دوره دشوار روابط بین افغانستان و اضلاع متحده را عیار سازند، وجود داشت. بعضی از امریکائی ها به این نظر بودند که رهبران افغان غرب را کنار گذاشته و با بلاک شوروی نزدیک شده اند و آنها از اضلاع متحده میخواستند تا از سرمایه گذاری مزید در یک کشوری که با اتحاد شوروی بزودی به روابط غیر قابل فسخ بپردازد، باید خود داری کند.

عده ای دیگر از مقامات امریکائی بر این نظر بودند که سیاست داؤد با آنکه غیر منطقی و خطرناک است، اما بر مبنای ایدئولوژیکی استوار نیست و داؤد و عده زیاد افغانها واقعاً مستقل بوده و حضور امریکا را برای ایجاد یک توازن نفوذ شوروی میخواهند و از آنرو باید کمک های امریکا بیشتر شود تا به حیث یک بدیل در برابر نفوذ کامل اتحاد شوروی اثر بگذارد و موقف آزاد  و عدم انسلاک افغانستان را حفظ نماید. این مباحثات در بین آنها اساساً در حلقه های سفارت در کابل مطرح گردیده و احتمالاً تا بلندترین سطح حکومت امریکا رسیده باشد. این نوع مباحثات درسیاست خارجی معمولاً کمتر به یک قاطعیت تصمیمگیری می انجامد، اما در عمل منتج به افزایش قابل ملاحظه کمک های اقتصادی امریکا به پروژه های جداگانه گردید و اضلاع متحده بدینوسیله پروگرامی را طرح کرد که هدف آن ایجاد توازن در جنگ سرد بود.

در جریان این مباحثات به یک شکلی صدمه زیاد به روابط افغان ـ امریکا وارد شد. در بین کسانیکه طرفدار پالیسی “شدت عمل” (get tough) بودند، یکی هم  سفیر امریکا در کابل “انگس وارد” (Angus Ward) بود. او که یک بار  ازطرف چینائی های کمونیست در “موکدین” (Mukden) به حیث گروگان گرفته شده بود، در مسکو ایفای وظیفه کرده و جداً از مخالفان سر سخت کمونیست ها بشمار میرفت. او به حیث یک فرد دارای طینت پاک و احساس عالی اخلاقی از داؤد خوشش نمی آمد و معتقد بود که داؤد یک شخص سرگیچه، غیرقابل اعتماد و عجول است. داؤد از بدبینی “وارد” میدانست. احساسات شخصی “وارد” بیشتر از طرف کاکا های شاه که  داؤد جانشین آنها شد، حمایت میگردید. آنها به “وارد” می گفتند که داؤد برای کشور یک فاجعه است. مقامات پاکستانی از  پالیسی داؤد احساس خطر میکردند و بناً در صدد تحریک قبایل بودند تا قیام نموده و داؤد را از قدرت برکنار سازند. آنها به نظر “وارد” که دوست شان بود، چشم دوخته بودند. آمر نمایندگی سی آی ای (CIA) در کابل بر”وارد” نفوذ شخصی قابل ملاحظه داشت. “وارد” یک شخص خودسر، شرابی سخت، همیشه تفنگچه در کمر بود و خود را یک “لارنس افغانستان” (Lawrence of Afghanistan) می شمرد. او با همکاران پاکستانی خود و عده ای از خاندان شاهی میخواست تا اقداماتی را برای “بی ثبات ساختن” رژیم داؤد رویدست گیرد.

هیچیک از همچو اقدامات تائید حکومت امریکا را با خود نداشت، اما داؤد اینرا نمیدانست. مراجع استخباراتی به او اطلاع میدادند که  در پس این اقدامات جهت برکناری او از قدرت دست مراجع رسمی امریکا دخیل باشد. واقعاً در این مرحله روابط افغان ـ امریکا در یک فضای ترس و بدگمانی پیش میرفت. تماس اجتماعی روبه ضعف داشت، تبلیغات ضد امریکائی در مطبوعات زیر کنترول حکومت و رادیو به نظر میخورد و ترصد پولیس بر امریکائی ها بیشتر شده بود. تماس ها بین نمایندگی های امریکائی و حکومت در سطح شایعات و روحیه بازار درحال سقوط بود و در نتیجه سوء تفاهمات بین هردو طرف دیده می شد.

دراین فضای نامساعد دیپلماتیک برای اضلاع متحده بسیار مشکل بود تا تدابیر لازم را در برابر سیاست داؤد شکل دهد و آنرا به منصۀ اجرا گذارد. وضع با آمدن “آرمین مایر” (Armin  Meyer) به کابل به حیث معاون دفتر استخباراتی  و نیز تقرر “شیلدن میل(Sheldon T. Mills) به عوض “انگس وارد” در اپریل 1956 قدری بهبود یافت. تیم جدید روابط خوبتر را با  افغانها برقرار نمودند و روی یک پلان جهت انسجام کمک های اقتصادی کار کردند و هدف آن بیشتر جلب توجه  افغانها از نظر مادی و ایدئولوژیکی بطرف جهان آزاد بود که برتانوی ها آنرا به “ستراتژی جنوب غربی” مسما ساختند.  این پلان متمرکز بود براتصال غرب از طریق هوا و سرک، امریکائی ساختن تعلیم و تربیه و نجات پروژه وادی هیلمند از سقوط.

پروگرام امداد امریکا از شروع با مشکلات و موانع زیاد مواجه شد. برای آنکه در ساحه هوائی ملکی از شوروی ها سبقت داشته باشند، طرف امریکائی موافقه کرد تا 49 فیصد اسهام شرکت هوائی آریانا را شرکت هوائی “پان امریکن” خریداری کند و نیز یک میدان هوائی بین المللی را در قندهار برخلاف نظر متخصصین هوانوردی اعمار نماید. بعداً امریکائی ها وافغانها هردو بر اعمار این”فیل سفید” جنگ سرد انتقاد کردند. حالا ازاین میدان به حیث یک پایگاه احتمالی برای استفاده قوای هوائی شوروی بطرف خلچ فارس کار گرفته خواهد شد.

پروگرام ایجاد سرکها و خط آهن برای اتصال با غرب دراثر خرابی روابط بین افغانستان و پاکستان دچار مشکل گردید. پروژه وادی هیلمند با معضلات تخنیکی و اداری در حواشی 1956 مواجه شد که امریکا مجبور گردید تا یک شرکت مشورتی مسلکی خارجی را برای سروی مکمل  پروژه و مطالعۀ امکانات نجات آن استخدام کند. بالاخره تلاش برای امریکائی ساختن تحصیلات عالی دراثرهجوم  شیوه های درسی پوهنتون های اروپائی و نیز مقاومت های فرهنگی بوسیله خود افغانها تغییر مسیر داد.

مفکورۀ پروگرام امداد از نظر سیاسی و ستراتژیکی خوب بود. باوجود مسدود شدن سرکها که قبلاً به آن اشاره گردید، پروگرام مذکور تاحدی موفقانه پیش رفت، ولی به هیچ وجه نتوانست به دلایل ذیل مانع نفوذ شوروی در افغانستان گردد:

1 ـ فقدان مؤثریت در اجرای پلان،  صعب العبور بودن راه ها، ایجاب مصارف بسیار گزاف، ایجاد وقفه های طولانی غیرلازم و نیز بسیاری از تکنیشن ها و مامورین اداری که میخواستند در افغانستان کار کنند، دارای کفایت کاری پایان بودند.

2 ـ بی ثباتی اوضاع، طوریکه تهدید نفوذ جهانی شوروی موجب  تفاهم بین دو ابر قدرت یعنی “دیتانت” (détente)گردید، پروگرامها در قبال آن اهمیت عاجل خود را ازدست دادند و اقدامات لازم روبه کُندی گرائید.

3 ـ اشتباهات دیپلماسی امریکا در مورد امداد نظامی و مسئلۀ پشتونستان شرایط را برای امریکا در افغانستان تنگ ساخت و اما برعکس برای دیپلماسی شوروی همین دو موضوع زمینه های بسیار مساعد را فراهم کرد.

مشکلات کمک های نظامی 

سؤال کمک های  نظامی طی چندین سال یک مشکل عمده را در روابط افغان ـ امریکا به وجود آورده بود. افغانها بار اول در اوایل 1944 از امریکا طالب کمک ها و آموزش نظامی شدند. آنها اهمیت این موضوع را در رابطه به امنیت ملی و حتی نجات کشور مهم میدانستند. اما امریکائی ها موضوع را جدی نمی گرفتند. تقاضا های پیهم افغانها برای دریافت کمک نظامی برای سالها ادامه داشت، البته تا همان روزی که آنها برای گرفتن کمک نظامی از اتحاد شوروی تصمیم گرفتند. پیشنهاد افغانها به امریکا در قدم اول با مشکلات اداری و قانونی و اما در اخیر بطور واضح با جواب  رد روبرو شد. در واقع پیش آمد افغانها بسیار ساده و غیرعاملانه بود، اما راه های پرپیچ پالیسی امریکا عملی شدن این توقعات را به مشکل مواجه می ساخت.

در 1950 سفارت امریکا در کابل فروش اسلحه را به افغانستان به این دلایل به مراجع امریکائی توصیه کرد تا نفوذ شوروی را بی اثر سازد، روابط دوستانه افغان ـ امریکا را تقویه نماید، امنیت داخلی را افغانستان ایجاد کند ومجرای رفع اختلافات با پاکستان را باز نماید. این توصیه ها موجب شد تا “جورج مکگی” (George McGhee) معاون وزارت خارجه امریکا بتاریخ 12 مارچ 1951 به کابل سفر کند. او خواست با داؤد، بعداً وزیر حربیه ملاقات کند. “مکگی” نظر داد که لست جزوار لوازم مورد ضرورت را همراه با یک یاداشت دیپلماتیک بطور رسمی ترتیب دهند و به داؤد اطمینان داد که آنرا با ” توجه خوشبینانه” (sympathetic consideration) خواهد گرفت. در طرز بیان دیپلماتیک امریکا این اصطلاح معنی میدهد که “ما به درخواست شما بطور جدی غور می کنیم”، اما داؤد گفته را طور دیگر استنباط کرد که گویا درخواست مورد تائید قرار گرفته است. افغانها همیشه از ارائه تقاضای رسمی طفره میروند، مگر آنکه مطمئن باشند که تقاضای شان رد نمیشود، اما این بار یادداشت رسمی و لست سلاح بتاریخ 13 آگست 1951در دست سفیر”جارج میرل”(George Merrill) قرار گرفت. بتاریخ 27 نوامبر 1951 واشنگتن به “میرل” هدایت داد تا با صدراعظم شاه محمود اطلاع دهد که: 

«قیمت سلاح مطلوبه بالغ به 25 ملیون دالر میگردد که باید بطور نقده پرداخته شود و انتقال آن ازطریق پاکستان به وساطت اضلاع متحده عملی میشود. فروش سلاح نیز باید علنی صورت گیرد و آن کمک وقتی صورت خواهد گرفت که اگر از ادعای پشتونستان صرف نظر گردد». [برای شرح مزید پاورقی(4) در اخیر این بخش دیده شود ـ مترجم]. شاه محمود این کار را یک نوع “امتناع سیاسی” تعبیر کرد، زیرا شرایط آن مورد قبول هیچ حکومت افغان قرار نمی گیرد. عکس العمل داؤد در زمینه ثبت نشده  و شاید هم قابل نشر نبوده است. [ دیده شود: پاورقی (5)]

(ادامه موضوع در بخش سوم)

***************************

تبصره: از توضیحات دانشمند گرامی آقای ف. هیرمند در باره حالات “شناسائی” کشورها در حقوق بین الدول از نظر “دو ژور” و “دو فاکتو” با تائید کامل نوشته شان در زمینه امتنان دارم، ولی اینقدر می افزایم که اصل “شناسائی”در بعضی کشور دارای اندک تفاوت میباشد، مثلاً طوریکه پولادا به حیث یک متخصص حقوق و سیاست تصریح میکند که:  برخی از دول از جمله ایالات متحده در بین سه مرحلۀ پیاپی شناسائی فرق می گذارد: مرحله نخست شناسائی کشوری است بعنوان یک دولت مستقل اما بدون داشتن هرگونه روابط دیپلماتیک رسمی با آن. مرحله دوم اعطای شناسائی دیپلوماتیک است خواه براساس واقعیت امر [دو فاکتو] باشد یا براساس قانون و استحقاق [دو ژور] که معمولاً بدون تأسیس نمایندگی سیاسی در کشور مورد نظر میباشد و یک نماینده سیاسی غیر مقیم متکفل امور میگردد. مرحله سوم عبارت است از اعتراف کامل با استقلال کشور دیگر، اعطای شناسائی قانونی و بلاستحقاق و تأسیس یک هیئت دیپلوماتیک قانونی. 

پاورقی(1):

در 1949 “لایحه امنیت متقابل” که امداد نظامی امریکا را توضیح میکرد و حاکی از این اصل بود که : «تهیه کمک نظامی به مللی داده میشود که در برابر کمونیزم مقاومت میکنند»، به قانون تبدیل گردید و اینکار سردار محمد داؤد را که تازه به حیث وزیر حربیه مقرر شده بود، بار دیگر به موضوع خریداری اسلحه از امریکا امیدوار ساخت و کوشید بوسیله برادرش محمد نعیم سفیر افغانستان در واشنگتن موضوع را بار دیگرمطرح کند. وزارت مختاری امریکا در کابل که آنوقت به سویۀ “سفارت” ارتقا کرده بود، نیزبا ارسال این متن از وزرات خارجه امریکا طالب نظر گردید: «نیازمندیهای افغانی برای احتیاجات امنیت داخلی معقول به نظر میرسد و با پالیسی ایالات متحده در مورد حمایت از استقرار و استقلال حکومتهای دوست در این ناحیه منسجم میباشد. ممکن است وزارت خارجه همچنان میل داشته باشد که این فرصت را برای نفوذ درحل منازعه افغانستان ـ پاکستان با یک تعارف مشروط مساعدت مورد بررسی قرار دهد. آیا ایالات متحده ادخال افغانستان را دریک پیمان منطقوی که آنرا برای سهیم شدن در کمک نظامی برطبق قانون موجود قابل قبول سازد، مورد ملاحظه قرار خواهد داد؟»

درهمین وقت حکومت ایالات متحده متن لایحه را در مورد کمک نظامی حاکی براین مطلب که « فروشات نظامی را به مللی اجازه میداد که توانائی فزاینده آنها برای دفاع از خود علیه تجاوز کمونیزم، برای منافع ایالات متحده مهم است» به این عبارت تغییر داد که  فقط «ناتو، یونان، ترکیه، ایران، کوریا، فلیپین و هر کشور دیگری که با ایالات متحده در دفاع دسته جمعی یا تدابیر منطقوی ملحق میشود، واجد شرایط برای دریافت کمک نظامی ایالات متحده میباشد.»

به این اساس وزرات خارجه امریکا در 20 دسمبر 1949 در جواب به سفارت دستور داد که: «با افغانها هیچگونه مشارکت را برطبق لایحه کمک برای دفاع متقابل مورد بحث قرار ندهد؛ ترتیبات دفاع دسته جمعی صرف شامل “ناتو” و کشورهای هم پیمان “ریو” (RIO)میشود و تدارکات خاصی برای مسلح ساختن یونان و ترکیه و ایران تهیه دیده شده است، روی این حقیقت که آنها در معرض تهدید های آشکار شوروی قرار دارند. هر پلانی برای پیمانهای منطقوی در ناحیه شرق نزدیک و جنوب آسیا که ممکن است شامل افغانستان گردد، دراین موقع پیش از وقت است…» (پولادا: کشور شاهی… صفحه 182 ـ 183) 

در تبادله این پیامها چند نکته برجسته و قبل توجه موجود بود: یکی برای اولین بار مسئلۀ پشتونستان رسماً با کمک نظامی ربط داده شد. این ابر کوچک در 1949 بنا بود که به یک طوفان خطیر در آینده تبدیل گردد که موقف شوروی را در افغانستان تقویه کند و اما نکته مهم دیگر موافقت امریکا بر دادن کمک نظامی به کشورهای یونان، ترکیه و ایران بود که افغانستان را از آن مستثنی قرار داد. اینکار معنی آنرا میداد که ایالات متحده باور نداشت که شوروی تهدیدی را متوجه افغانستان سازد، درحالیکه این برداشت امریکا به ملاحظه واقعیت های جغرافیائی افغانستان  یک نتیجه گیری ستراتژیک غلط و مصیبت بار بود که افغانها را متأثر و شوروی ها را تشویق میکرد و به این باورمند می ساخت که ایالات متحده از قبل افغانستان را در داخل ساحه نفوذ شوروی قرار داده بود. به گفته پولادا: «این تصور غلط و غم انگیز سرانجام منجر به تعرض سال 1979 شوروی گردید».

پاورقی (2):

در مورد سه هدف اساسی محمد داؤد این سؤال ذهن امریکائی ها را سخت به خود مصروف ساخت که هدف از تقویه بنیه نظامی که حکومت افغانستان سخت در تلاش آنست، چیست؟ اگر این موضوع به مقصد تقویه حکومت و آنهم به هدف تطبیق و اجرای تحول اقتصادی و اجتماعی ضرورت باشد، یک اقدام خوب است، و اما پیوند کردن موضوع پشتونستان به آن میرساند که شاید هدف پشت پرده افغانستان استفاده از سلاح برای ایجاد آشوب در پاکستان باشد، در آنصورت ایالات متحده نمیتواند یک دشمن را در برابر یک دوست متحد خود تقویه کند.  این موضوع یک نقطۀ ابهام برای امریکائی بود که آنها را به انواع بهانه ها در مورد امداد نظامی به افغانستان دچار شک و تردید ساخته بود. پولادا این موضوع را طی یک فصل جداگانه در کتاب “کشور شاهی…از صفحه 127 تا 168” به تفصیل مورد بررسی قرار داده است که درصورت علاقمندی میتوان به آن مراجعه کرد.

پاورقی (3):

وقتی جنگ جهانی دوم به پایان رسید، حکومت افغانستان درک کرد که ایالات متحده اکنون به یک ابرقدرت مسلم در جهان تبدیل شده وفکر کرد که یگانه منبع معقول برای بهبود قوای مسلح و تدارک تجهیزات نظامی شان میباشد و برای این منظور بیک سلسله اقدامات متوسل شد. در جولای 1945 حکومت افغانستان به وزارت مختاری امریکا در کابل راجع به امکانات تهیه لوازم محاربوی و غیر محاربوی برای نوسازی بنیاد نظامی خود تماس گرفت و درخواست کرد که اگر ممکن باشد قسمتی از مازاد تجهیزات نظامی امریکائی را درهند از طریق اعطای یک قرضه بدست آورد، چنانکه ایران ومصر از آن مستفید شدند.  این تقاضا به جائی نرسید، ولی حکومت افغانستان بار دیگر در 1946 و 1948 تلاش کرد تا از ایالات متحده اسلحه بخرد، هربار کار با مشکل مواجه شد.در همین موقع سفیر افغانستان در واشنگتن سردارمحمد نعیم به معیت عبدالمجید زابلی وزیر اقتصاد  با مقامات وزارت خارجه امریکا دیدار کرد و به قول لیون پولادا: «یک توجیه مطول و مفصل اقتصادی و سیاسی را که با تقاضا برای اجازه خریداری اسلحه امریکا جهت امنیت داخلی و دفاع علیه یک حمله ممکن از جانب اتحاد شوروی ختم می شد، ارائه داد. نعیم قاطعانه بیان داشت که: افغانها اگر بگونه مناسب مسلح و به پشتیبانی ایالات متحده متقاعد گردند، در هندوکش خواهند ایستاد و شورویها را از پیشروی مانع خواهند شد تا به ایالات متحده و متحدینش وقت آنرا بدهند که از شرق میانه و جنوب آسیا دفاع نمایند.»

پولادا در ادامه می نویسد: «بعدها صدراعظم شاه محمود درسال 1948 از واشنگتن دیدن کرد و با وزیر خارجه “جارج مارشال”(George Marshal) ملاقات نمود. صدراعظم قویاً تقاضای کمک نظامی را برای افغانستان کرد. بنا به گفته شاه محمود وزیر خارجه مارشال از درخواست متعجب گردیده و پرسید: “دشمن کیست؟”، شاه محمود جواب داد: “روسها”. آنگاه مارشال براین مفکوره که ممکن افغانها بتوانند با قدرت نظامی شوروی مقابله کنند، خنده تمسخر آمیزی سر داد. شاه محمود غرور جریحه دار خود را بلعیده و بیان داشت که اسلحه همچنان برای امنیت داخلی مورد نیاز است و اینکه اگر ضرورت افتد، افغانستان آنرا از روسها بدست خواهد آورد. اظهاراتی که مارشال به جواب آن گفت: مسلمانان خوب مانند افغانها برای کمک نزد روسهای ملحد هرگز نخواهند رفت. شاه محمود تذکر داد که اسلام خوردن گوشت خوک را منع میکند، اما اگر وضع بسیار سخت گردد و زندگی بخطر افتد، خوردن گوشت خوک مجاز است.» (پولادا: کشور شاهی افغانستان…، صفحه178 ـ 179)

پاورقی (4): 

متن مکمل اطلاعیۀ واشنگتن(مورخ 27  نوامبر 1951) که از طریق “میرل” سفیر امریکا در کابل به صدراعظم شاه محمود خان ارائه گردید، حاوی نکات ذیل میباشد:

1 ـ تقاضا های بسیاز زیاد برای اسلحه امریکائی این را ناممکن می سازد که موجود بودن تمام اقلام مندرج لست را اطمینان داد؛

2 ـ معضلۀ عدم تطبیق میان بعضی اقلام ذکر شده در لست و تجهیزاتیکه افغانستان اکنون در اختیار دارد، موجود است: طور مثال اردوی افغان به تفنگهای مجهز است که گلوله های 303 بور را استعمال می نماید، در حالیکه لست گلوله های 30 بور را تقاضا میکند،

3 ـ بعضی اقلام موجود در لست مانند بعضی قطعات توپهای ثقیله ازنظر متخصصان نظامی امریکا ئی برای نیازمندیهای افغانها مناسب به نظر نمیرسد؛ این اقلام ناچار باید مشترکاً از نظر گذارانیده شوند؛

4 ـ قیمت گران که به 25 ملیون دالر تخمین شده، نیز مطرح است که آیا افغانها آماده اند این مبلغ را بپردازند؟ قیمت باید نقداً و بطور پیشکی تادیه شود، زیرا هیچ اعتباری برای چنین خریداریها موجود نیست؛

5 ـ لایحه مساعدت برای دفاع متقابل، تعهدات بخصوصی را از حکومت افغان تقاضا میکرد: 

الف ـ اسلحه صرف برای صلح و امنیت طوری که در منشور ملل متحد تصریح شده، بکار برده خواهد شد؛

ب ـ اسلحه فقط برای امنیت داخلی یا دفاع از خود استعمال خواهد گردید؛

ج ـ بدون موافقت ایالات متحده اسلحه بطرف ثالث انتقال داده نخواهد شد.

د ـ موافقتنامه متعلق به اسلحه حتماً باید درج اوراق ملل متحد گردد و بدین ترتیب علنی گردانیده خواهد شد.

6 ـ تحویلدهی اسلحه در بنادر ایالات متحده انجام خواهد گرفت. افغانستان باید ترتیبات حمل ونقل را به شمول ترانزیت از طریق پاکستان خود اتخاذ کند و ایالات متحده نمیتواند برای برآوردن این منظور کمک تهیه کند؛

7 ـ تسهیلات برای فروش اسلحه فراهم خواهد گردید، اگر افغانستان لحن تبلیغات ضد پاکستانی خود را در ارتباط با مسئلۀ پشتونستان ملایم سازد.» (پولادا: کشور شاهی … ، صفحه 187 ـ 188)

پاورقی (5) :

مراحل نخستین تلاش افغانها برای بدست آوردن کمک نظامی ایالات متحده به اثبات میرساند که حکومت افغانستان از هر فرصت برای خریداری اسلحه از منابع شخصی امریکائی و نیز از حکومت ایالات متحده استفاده میکرد. درهر مورد افغانها با موانع بیوروکراتیک بی شمار و عدم توافق با ضرورتهای امنیتی شان مواجه می شدند. هیئت دیپلماتیک امریکائی در کابل بصورت عموم از درخواستهای افغانی پشتیبانی میکرد، اما واشنگتن بهانه های زیرکانه برای رد یا نادیده گرفتن آنها می پالید. تا سال 1951 این عدم پاسخ از جانب امریکا قسمت زیاد حسن نیت را که بر اثر مساعی امریکا برای نجات اقتصاد افغانستان در سالهای جنگ فراهم شده بود، برباد داد.  سالهای قاطع در روابط بین افغانستان و امریکا در زمینه کمک نظامی از 1951 تا 1954 محسوب میشود و این هنگامی بود که روابط امریکا با پاکستان به حیث یک دوست و یک متحد معضله را تا حد زیاد پیچده و پر تنش ساخت.

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.