به جواب گلایه های یک دوست
نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
بعد از سلام و عرض ادب خدمت دوست گرامی جناب جمیلی صاحب!
نوشتۀ پرلطف شما را چند بار خواندم تا بیابم که گلایه شما در کجا است، پس از آنکه با زحمت موفق به دریافت اصل موضوع شدم، خواستم با انصراف از دادن جواب به حاشیۀ مطالب که آنرا جز ضیاع وقت چیزی دیگری نمیدانم و ابراز نظر در آن مورد بیهوده است، به اصل مطلب بپردازم که بیش از چند نکته نخواهد بود و جای بحث طولانی را نخواهد داشت، از اینقرار:
1 ـ برای یک شخص «کتاب خوان» مراجعه به همه کتب تاریخ اعم از مورخین افغان و یاخارجی به حیث یک روش قبول شده، معمول است که در همچو متون لازم نیست القاب شخص یا و کلمات مثل «آقای، جناب، محترم، مرحوم ، زنده یاد غیره» قبل و یا بعد از اسم نوشته شود، تنها برای معرفی مقام لازم است تا در آغاز موضوع شخص با ذکر مقام یاد گردد و اما در ادامه بحث همیشه شخص با ذکرنام اصلی ویا تنها تخلص اکتفا میشود. رعایت این شیوه در نامه های شخصی که شخص مخاطب باشد، ضروری است طوریکه شما و من آنرا همیشه رعایت می کنیم. اگر با این گفته موافق نیستید، لطفاً به کتب تاریخ مراجعه و حل مشکل فرمائید. میدانم مشکل شما دراینمورد درکجااست که نمیخواهم در باره تبصره کنم.
2 ـ در آغاز مقاله به مقصد طرح موضوع مورد بحث نوشته ام : «این سؤال بر مبنای شرحی بود که عبدالصمد غوث ـ آنوقت مدیر عمومی سیاسی وزارت خارجه افغانستان نویسندۀ کتاب «سقوط افغانستان» درباره جریان این مذاکرات بیان کرده است و اما عبدالجلیل جمیلی ـ آنوقت مدیر روابط اقتصادی وزارت خارجه که درمجلس به حیث ترجمان رسمی طرف افغانی اشتراک داشت، بعداً بر متن منتشرۀ کتاب صمد غوث طی چند مقالۀ مبسوط اعتراض کرد و جریان را با عبارات متفاوت بیان داشت و تأکید کرد که داؤد خان هرگز مجلس را با عصبانیت ترک نکرد و با «متانت و لهجۀ آرام» به پرسش کاسیگین جواب داد، مثل اینکه «لحظۀ قبل هیچ جریانی یا حادثۀ رخ نداده باشد».
اینکه آقای صمد غوث در همان سال 1977 از مقام مدیریت عمومی سیاسی، به معینیت سیاسی عز تقرر حاصل کردند و من وی را با ذکر مقام قبلی شان معرفی داشتم، کدام گناه بزرگ نیست و اما میدانم که در معرفی شما برعلاوه ذکر مقام اینکه شما در آن مجلس به حیث ترجمان رسمی اشتراک داشتید، به شما برخورده و موجب خشم شما شده است. اگرچه آقای محمد انور نوروز گفته اند که شما به حیث ترجمان معرفی نگردیده بودید، ولی درعین زمان ایشان این ادعای شما را که گویا شما متوجه تغییر ترجمه شده و آنرا به وحیدعبدالله گفته و رئیس جمهور و بریژنف هردو متوجه مشکل شده و بریژنف به ترجمان دستور داده که آنچه را گفته است، ترجمه کند، آنرا آقای نوروز: «نه تنها عاری از حقیقت» دانسته اند، بلکه نوشته اند که: «عقل سلیم باورکرده نمیتواند در مذاکرات سران دول هیچ فردی بخود اجازه داده نمیتواند که همچو زشتی را انجام دهد».(برگرفته از متن اصلی منتشره آئینه افغانستان و مقالۀ محترم داکتر هاشمیان در افغان ـ جرمن آنلاین مورخ9 سپتمبر 2013، صفحه 4)
دراینجا باید تذکر داد که اگر ادعای شما مبنی برتصحیح ترجمه درست باشد، درآنصورت شما وظیفۀ یک ترجمان رسمی را انجام داده اید، ولو که در آن وظیفه رسماً توظیف نشده بودید. از همه مهمتر اگر میگذاشتید که با تمام حساسیت ها ترجمان روسی متن را «ملایم» ترجمه کرده بود ، شاید این بحث به برخورد جدی منتهی نمی شد. نمیدانم که این مسؤلیت بزرگ را چگونه باید توجیه کرد، آیا اینکاررا محض احساسات نامید یا سهو فراتر از وظیفۀ محولۀ یک دپلومات ورزیده مثل شما؟ بهر حال نمیخواهم شما را با ذکر این موضوع ناراحت سازم و مجبور به جوابدهی نمایم.
3 ـ درست است که رشتۀ اصلی من «اقتصاد و علوم اجتماعی» مباشد، ولی من از مدتها بدینسو نظر به ارتباط مسلک و علاقمندی به تاریخ معاصر کشور درزمینه تدقیق و مطالعۀ کافی و وافی داشته و در طول هفتاد سال عمر حتی بیشتر از شما گرم و سرد حوادث کشور را شاهد و ناظر بوده ام، حتی وقتی شما هنوزهم مأمور عالیمقام وزارت خارجه بودید، من و دوستان همفکر من در زندان مخوف پلچرخی بسر می بردیم. چنانکه علاقۀ من به تدقیق در مسائل تاریخی کشورهمه در طول سالها درج کتب ، رسالات ، مقالات و مصاحبه هایم در رسانه های گردیده است وشاهد این مدعای من است. بهرحال تدقیق مسائل تاریخی فهم چندین جانبه میخواهد، به نظر بسیاری از دانشمندان یک اقتصاد دان میتواند یک تحلیل گر خوب سیاسی و تاریخی باشد، چون سیاست و تاریخ با اقتصاد پیوند بسیار قریب دارد و همه از یک ریشه آب میخورند. این موضوع را فقط برای آگاهی شما نوشتم و علاوه میدارم که بررسی مسائل تاریخی از محقق میخواهد تا حب و بغض ها و احساسات شخصی و وابستگی ها را کنار بگذارد و بکوشد تا به حقایق ولو تلخ باشد، دسترسی پیدا کند. محقق جبون که از تهدیدها بترسد و تاریخ را تحریف کند، محکوم به خیانت در کتمان حقایق و نیز در فن تدقیق است.
4 ـ برای من شخصیت داؤد خان شهید بسیار قابل احترام است و من او را یکی از بارزترین شخصیت های قرن 20 کشور میدانم که در طول آن قرن دومین شخصیت محسوب میشود، ولی این موضوع موجب نخواهد شد که من از خلا های کارکرد ایشان چشم اغماض بپوشم و آنرا نادیده بگیرم. اگر من ایشان را شخص «مغرور و افغان وطن دوست» خطاب کرده ام ، حقیقت است که او حرف کسی را نمی شنید و کسی هم جرأت نمیکرد بالای حرفش ، حرفی بگوید. ولی غرور او را در دفاع از حقانیت گفتارش و در دفاع از منافع کشورش باید بسیار ستود و ارج گذاشت، چنانیکه در جواب بریژنف این« غرور ملی» را تبارز داد و برایش جای بلند درتاریخ کشور بخشید، ولو که بعضی ها این جواب را موجبۀ برای کودتای ثور میدانند. من در مقالۀ خود ثابت ساخته ام که مشکلات در روابط شوروی و افغانستان دوسال قبل از سفر ماسکویعنی با تصفیۀ پرچمی ها و خلقی ها از کابینه آغاز شد و حین سفر از عمق به سطح درآمد. من هرگز ادعا نکرده ام که باید داؤد خان در جواب خاموشی اختیارمیکرد. لطفاً بادریچۀ نظر خواهی در زمینه مراجعه فرمائید و متن را درتبصرۀ کوتاه من به جواب دیگران بخوانید و باز از حافظه!! کار نگیرید.
5 ـ اینکه افغانستان از نظرقوت نظامی و اقتصادی یک کشور ضعیف و به مقایسه دو کشور همسایه از نظر نفوس و ساحه کوچکتر است، واقعیت دارد و اما اینکه من نوشته ام: «بریژنف از داؤد خان پرسید که آیا سیاست تسلیحاتی ایران که به حیث نمایندۀ ایالات متحده در منطقه حفاظت از منافع آن کشور را دارد، برای همسایۀ کوچک آن احساس خطر نمیکند؟» ،من این حرف را از خود نساخته ام، بلکه آنرا از متن کتاب «سقوط افغانستان» اقتباس کرده ام که آقای صمد غوث با شرح بیشتر به آن پرداخته است ( سقوط افغانستان ، ترجمه دری، صفحه 235). اینکه شما آنرا «سراپا غلط» میدانید، مشکل شما با من نیست، بلکه با متن کتا ب است.
6 ـ اینکه من نوشته ام : « دربارۀ جریان ختم مجلس تا جائیکه من از زبان یکی از اراکین وزارت خارجه چند روز بعد از برگشت داؤد خان از سفر مسکو شنیدم، او می گفت که به تعقیب جوابیه داؤد خان فضا قدری تغییر کرد ولی کاسیگین با طرح یک سؤال خواست جویای نظر داؤد خان شود و صحنه را تغییر دهد. داؤد خان نیز به آرامی و متانت به شکل دوستانه به جواب پرداخت و بعد از آن مجلس طور معمول به پایان رسید. اما هنگام وداع بریژنف روی به داؤد خان کرد و گفت که شما تقاضای صحبت خصوصی با من داشتید، من حاضرم. داؤد خان به آرامش جواب داد که اکنون ضرورتی به آن نیست.»
جمیلی صاحب محترم ! این متن در نوشته خود شما نیز با شرح بیشتر انعکاس یافته، چنانچه خود شما در هردو مقاله های قبلی خود حتی جریان سؤال و جواب کاسیگین و داؤد خان را بازهم به کمک حافظه قوی خود حرف به حرف بیان کرده اید و نوشته اید: « با پایان این جمله (مقصد آخرین جملۀ جوابیه داؤد خان به بریژنف است ـ نویسنده) که عواقبش چه می آید، فوراً الکسی کاسیگین صدراعظم اتحاد شوروی که شخص دراک و سیاست مدار ورزیده بود و ادامۀ همچو بیانات را باوخامت آن بخوبی درک کرده بود، روبه رئیس جمهور افغانستان کرد و سؤال خود را بکلی خارج موضوع و پروگرام و به اصطلاح آب اندختن برآتش افروخته بریژنف بود، مطرح کرد» » متن سؤال و جواب کاسیگین و داؤد خان شهید در هر دو مقالۀجناب جمیلی درج است، مراجعه شود به آرشیف نویسندگان تحت نام آقای جمیلی هر دو مقاله موجود میباشد)
جمیلی صاحب گرامی! ناراحت نشوید اگر کسی نوشته خود را که پنج شش سال قبل صورت گرفته است، به حافظه نداشته باشد، چطور میتوان به حافظۀ او آنهم به اعتبار کلمات آنچه دو دهه قبل گفته شده است، اعتبار کرد؟
7 ـ اینکه من دربارۀ اهمیت کتاب «سقوط افغانستان» و مطالعه این اثر مهم را برای علاقمندان توصیه کرده ام، نباید موجب رنجش و انتقاد شما شود. اینکه کتاب به نظر شما : «یک توطئه نامه سؤال برانگیز ماجراجویانه » است و از من خرده گرفته اید که: «چرا برای هر هموطن علاقمند به موضوع توصیه میداری و چرا؟؟؟»، جواب آنرا باید در متن پرمحتوای کتاب باید یافت. من برای هر محقق تاریخ معاصر کشور مطالعۀ این اثر مهم را بار بار توصیه میدارم.
اقای جمیلی محترم! کاش شما به حیث یک شخصیت عالیمقام آنوقت وزارت خارجه افغانستان قلم بدست میگرفتید و درباره حقایق کشور چیزی می نوشتید و دراین موضوع بس مهم خاموشی اختیار نمیکردید، تاقبل از نوشتن کتاب «سقوط افغانستان» شما میتوانستید کمکی برای روشن شدن حقایق تاریخی میکردید، ولی اکنون شخصیت بسیار متبارزتر، با تجارب بیشتر و در مقام عالیتر از شما کوشیده تا درآخر عمر حقایق را بطور مستند و یا به اتکای تجارب خود بنویسد و برای نسل فردا به میراث بگذارد، شما به آن شخصیت بجای تمجید از کارش می تازید و کتاب پرمحتوای او را یک «توطئه نامه، سؤال انگیز و ماجراجویانه» میخوانید، جای بسیار تأسف است.
ازاینکه نخواستم به حاشیه پردازی های نوشته شما که برایم بسیار نامفهوم بود، بپردازم حتماً خود میدانید که جواب در همچو نکات بی ربط جز ضیاع وقت چیز دیگر نخواهد بود. درخاتمه برای شما صحت،عمر با خوشی و سعادت خواهانم و اگر بازهم شما به این بحث ادامه دهید، بصورت قطعی از من جوابی نخواهید یافت.
مقالات مرتبط
امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)






اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)


داکتر سیدعبدالله کاظم
داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.
بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.