سخن کوتاه در مورد کتاب
نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
معاهده مسما به «دیورند» که بتاریخ 12 سپتمبر 1893 بین امیرعبدالرحمن خان و مارتیمر دیورند وزیرخارجه هند برتانوی در کابل به امضا رسید و به اساس آن انتزاع یک قسمت خاک افغانستان از بدنه اصلی آن رسمیت پیدا کرد و نقاط سرحدی بین دو دولت آنوقت تعیین و تثبیت شد، از نظر تاریخی و نیز از لحاظ ماهیت حقوقی یکی از مغلق ترین مسائل ملی و سیاسی کشور محسوب میشود که بخصوص بعد از تشکیل دولت پاکستان درسال 1947 تا امروز برروابط افغانستان با آنکشورتأثیرناگوارداشته و حتی یکی دو بار منجر به برخوردهای محلی و قطع روابط سیاسی بین دو کشورگردیده است. درعین زمان این موضوع درطول سالها درحلقه های رسمی و غیررسمی افغانی موجب بروزنظریات وعکس العمل های متفاوت شده که عمدتاً به دو داعیه خلاصه میگردد: یکی داعیه ارضی که بعضی ها خواهان استرداد سرزمین های از دست رفته میباشند و استدلال شان برمبنای دلایل حقوقی قضیه استوار است و دیگرداعیه رسمی حکومت های مختلف افغانستان مبنی بر دادن حق خود ارادیت و تعیین سرنوشت برای مردمان پشتون و بلوچ آنطرف خط . دراین ارتباط قابل تذکر است که جامعه جهانی بعد از تشکیل پاکستان همین خط را به حیث سرحد رسمی بین دو کشور شناخته و به داعیه ارضی اعتنا نکرده است.
این دو داعیه بطورکل دربین مردم افغانستان موافقین و مخالفینی دارد که درآن هم احساسات ملی و علایق قومی نهفته است و هم دلایل منطقی. همچنان بعضاً سیاست های روز بر آن اثر میگذارد که فضای بحث ها را روی این موضوع گاهی گرم و زمانی سردی می سازد. بهرحال مشکل هنوز هم لاینحل است و نظر به حساسیتی که قضیه دارد از ترس متهم شدن به «خیانت ملی» هیچکس به شمول مراجع رسمی تاحال جرأت نکرده نظر قاطع درباره ابراز کند.
دراین اواخرموضوع با راه اندازی یک برنامه تلویزیونی بنام «جرگه دیورند» بار دیگردرمحراق بحث و بررسی هموطنان مهاجر دراروپا و امریکا قرار گرفته ومطالب فراوان ازجانب موافقان و مخالفان قضیه در میدیای هجرت به نشررسیده که موجب جروبحث های جدی بین هموطنان شده است. اینجانب وقتی ملاحظه کردم که بسیاری ازهموطنان از سوابق قضیه چندان اطلاع دقیق ندارند، لازم دیدم تا جوانب مختلف قضیه را اعم از سیاسی، تاریخی و حقوقی درحد توان و امکان جهت روشن شدن اذهان توضیح نمایم که خوشبختانه با نشریک صحبت دوساعته از تلویزیون پیام افغان در برنامه «درلابلای واقعیت های افغانستان» در ماه جنوری امسال این مأمول برآورده شد.
چندی قبل دوست گرامی و دانشمند جناب پروفیسورسیدخلیل الله هاشمیان ناشرمجله وزین«آئینه افغانستان» به من این مژده را دادند که رساله ای در زمینه تدوین کرده و به مجرد اکمال کاپی مقدماتی آنرا جهت مطالعه و ابراز نظر برایم ارسال میدارند. همان بود که دو روز قبل این رساله نه، بلکه یک کتاب ضخیم در 180 صفحه تحت عنوان «تحقیقی پیرامون سوابق تاریخی و موقف حقوقی قرارداد و خط دیورند» برایم رسید و طی یک یادداشت منضمه تقاضا شده بود تا هرچه زودتر نظرم را ارسال دارم که درج آغاز کتاب گردد.
در اینجا باید اذعان دارم که هروقت مجله «آئینه افغانستان» بدستم میرسد، به پشتکار وهمت عالی داکتر صاحب هاشمیان هزار آفرین میگویم که با این وضع مزاج و سن بالا در تایپ و نشر مجله به تنهائی قبول زحمت میکنند و برعلاوه ای نشر منظم مجله به نوشتن آثار و کتب دیگر نیز می پردازند. ترجمه ، تایپ و چاپ کتاب «زندگی امیر دوست محمد خان امیر کابل» تألیف موهن لال در دوجلد قطور کار ساده نیست حوصله فراوان میخواهد، همینطور آثار دیگرایشان، به شمول این کتاب جدید که همه و همه نشانه ای ازعشق وعلاقه مفرط این شخصیت پرکار وبااحساس به وطن مألوف و مردم آن بوده و از هرنگاه درخور تمجید و تقدیر است.
کتاب حاضرنه تنها مشتمل برمجموعه ای از تحلیل ها ونظریات شخصیت ها ی افغانی و غیرافغانی میباشد که دراین اواخر درباره مسائل تاریخی وماهیت حقوقی قرارداد و خط دیورند به نشررسیده است، بلکه مهمتر از همه این کتاب اسناد تاریخی را ارائه میدارد که تاحال کمتر کسی به آن عطف توجه نموده و یا اینکه عمداً از کنار آن گذشته است. به اتکای این اسناد که در سی صفحه اخیر کتاب گنجانیده شده و توجه مرا بیشتر به خود جلب کرد، همه ازمتن کتاب مشهور«سراج التواریخ» (جلد سوم) تألیف واقعه نگار و مؤرخ مشهورافغان فیض محمد کاتب به قید صفحه و کاپی از اصل گرفته شده است. با ملاحظه و مطالعه دقیق محتوای این اسناد میتوان به جواب چندین سوال مهم و اساسی که تاحال مورد مناقشه محققان افغانی قرار داشته است، دست یافت، چنانیکه دراین کتاب نیز از قول بعضی ها نقل شده که گویا:
امیر درپای معاهده امضا نکرده و یا اینکه نقشه های منضمه به امضای امیر نرسیده است؛ امیر از محتوای معاهده آگاهی کامل نداشته و به اصطلاح «چشم پت» آنرا امضا کرده است؛ معاهده «حدود نفوذ» را نشان میدهد، نه «سرحد» بین دو دولت را؛ امیر مردم را از جریان امضای معاهده آگاه نساخته است؛ این معاهده بطور یک جانبه و به فشار بالای امیر تحمیل گردیده است.
اکنون باتوجه به متونیکه از صفحات متعدد جلد سوم سراج التواریخ دراین کتاب از صفحه129 تا 152 نقل گردیده است، میتوان به صحت وسقم گفته های فوق پی برد که دراینجا فقط بطور مثال چند پراگراف را اقتباس کرده و باقی را به مطالعه مکمل آن قسمت کتاب برای خوانندگان عزیز واگذار می شوم:
درصفحه129 و 130 کتاب آمده است: «که چون دراین اوقات شروع وافتتاح بکار تصفیه و تعیین حدود سرحدیه واقع بین دولتین می شود و از این امر چندی قبل به ذریعه رساله کوچکی که به لفظ افغانی و پارسی طبع و نشر و به عموم مردم افغانستان خبر داده شده بود و حالا از تعیین کسانی که برای این کار شرف انتخاب یافته و مامور شده اند آگهی داده و می نگارد که غلام حیدر خان سپهسالار اول و سردار گل محمدخان و سردار شرین دل خان مامور امر مذکور شدند و هرکدام را دستورالعمل و منشور رفت که بااعیان و بزرگان هر موضعی که بقرب سرحد واقع است و از سهول وجبال و اودیه وقفار و صحاری و براری و هامون و کشت زار و مراتع و انهار نیک آگاه بوده و علم و معرفت داشته باشند و از روی نقشهء امضا یافته حدود داخله و فاصله و خارجه را بدانند با خودهمراه گرفته و هرکدام در مواضع و مقام ماموربهای خویش رفته با امنای دولت انگلیس که از راه انجام و اهتمام نمودن این کار پیش می آیند طریق تقسیم و تعیین حدود برگرفته خطوط و نقاط فاصله را معین کنند و دستور العملی که به امر دولت تفویض هرسه تن مامورین شده است جداً جهت اطلاع و استحضار خواطر انام از خواص و عوام طوائف و اقوام مرقوم و مرسول گشت که همگان از صورت و معنی تقسیم حدود کماینبغی دانش بهم رسانیده از حدود و مواضع متعلقه افغانستان نیک مستحضر شوند…».
برای اقوامی که در دو طرف خط قرار دارند حق مذاکره و مکالمه داده شده است، طوریکه ازهدایت امیر دراین متن برمی آید: «اقوامی که در دو طرف خط فاصل متوطنند اینقدر حق دارند که درباب اراضی موروثی و جبال هیمه دار و اودیه و مراتع علف زار دواب و مواشی خود مذاکره و مکالمه نمایند و عزت مندان مذکوره فوق که ازطرف این دولت مامورند تصفیه آن را خواهند کرد و اگر امر بزرگی روی دهد قرار داده شده است که خودم با دولت برطانیه گفت و شنود نموده بر امری که امضا شود کارگذاران ایندولت را هدایت و آگاه کنم و هم چنین کارکنان آن دولت را خود او رهنمونی خواهد کرد و آنگاه که رفع مرافعات کوچک از میان شده دفع منازعات بروی روز آمد و هرقوم بحد خود راضی و قانع گشت به امضای امنای هر دو دولت تعیین خط فاصل و نصب علایم بروی کار خواهد آمد این بود حقیقت ابتدای کار تقسیم و تعیین حدود بین دولتین که خبر داده شد و دراین باب هرچه گفته و نوشته شد تغیر و تبدیلی واقع نخواهد شد فقط.»(صفحه 131 کتاب)
در صفحه 134 کتاب چنین نقل شده است: «باهمه اقوا م که تعیین حد و خط و نقاط فاصله در میان می آید تعلق به دولت افغانستان دارند که به قرار نقشه ممضی بها دیگری را درآنها حق دخل و تصرف نیست و آنانی که غیر از طوائف مسکونه مواضع مسطوره اند و تعلق به دولت انگلیس دارند نیز از راه اتحاد ملت و قومیت عزیز دولت افغانسانند که در روز حاجت شریک هم خواهند بود و دیگری ایشان را دراین راه دین و ازهم جدا نتوانند نمود چنانچه در سالهای گذشته که تعیین حدود در بین دولتین افغانستان و انگلیس قرار داده نشده بود دولت افغانستان آن مردم را اندرز و نصیحت بسیار فرمود که شاید خیر و منفعت دنیا و آخرت خود را دانسته به مضمون صدق مشحون (اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم) طریق اطاعت اختیار کرده از جهالت و سرکشی برکنار باشند و لیکن ایشان به گوش قبول جا ندادند تا اینکه خط و نقاط فاصله دربین دولتین تعیین و تقرر پذیرفت….».
در صفحه 137 کتاب در مورد منازعه بین هیئت های دوطرف برای تطبیق نقشه چنین آمده است: «شش قطعه نقشه چاپی متضمن بر مواضع و نقاط و خط فاصل سرحدی را نائب السلطنه هند ارسال داشته و نوشته است که چون در امور تعیین حدود مابین کمیشن (کمشنر)های مامور خدمت تقسیم سرحد در بعضی از مواضع اختلاف واقع میشود این نقشه ها را از اصل نقشه زمان انعقاد معاهده که در کابل حضور والا و دیورند برآن دست خط کرده اید نقل برداشته فرستاده شد که یک قطعه به هریک از افسران دولت افغانستان داده شود تا نزاع و مذاکره و مقاوله بی سببی که در بین افسران وقوع می یابد رفع شود و چون ویسرای نقشه اصل را تغیر داده به طبع رسانیده بود وحضرت والا درذیل عبارت مذکور نامه ویسرای به سردار شرین دل خان نوشت که این نقشه های ارسال داشته او (ویسرا) با اصل نقشه زمان معاهده که در کابل حاضر و موجود است مقابله فرموده شد اختلاف زیاد ظاهر گردید بنابر آن نقشه های ارسال ویسرا را نگاه داشت شد و نقل اصل نقشه زمان معاهده را که دیورند برآن دست خط کرده است صحیح و طبق النعل بالنعل برداشته و به ویسرا ارسال داشته شد و چون او تصدیق نقشه ارسالی حضرت والا را کرده در نامه خود…» . از این واضح میشود که امیر در مورد تطبیق نقشه و مقایسه اسناد با دقت عمل میکرد. درهمین ارتباط در صفحه 140 کتاب در مورد امر امیر به مامور موظف چنین ذکر میشود: «این را نیک باید دانست که مواضعی را که انگلستان به کار داشتند اگرچه از افغانستان دانسته از خود نمی پنداشتند به نیرنگ هفت میل و کسر را از خاک افغانستان داخل خاک مقبوضه خویش کرده یکصد و پنجاه و یک میل و کسری را از خاک خویش که دربین جانبین واقع و موقع فتنه و بیفائده بود به افغانستان گذاشته درظاهر شما را خاموش ساخته و درباطن مدعای خویش را حاصل کردند.»
در صفحه 147 مطلب مهم دیگر ذکرشده است از اینقرار که : «هر موضعی که از مزارع و مراتع رعایای این دولت بآن سوی خط فاصل که تعلق دولت انگلیس است اتفاق افتد و یا از رعایای آن دولت به این سوی خط فاصل واقع گردد بالای رعایای دولت انگلیس فروخته میشود و هم چنین اگر چیزی از زمین شخصی به این سوی خط فاصل و چیزی بآن سوی آن واقع آید و مالک آن خواهش مسکن گزیدن درآن سوی نماید زمین و قلعه واقعه این سوی خط فاصل او را دولت خریده خودش را رفتن به آن سوی (اجازه) دهد…..».
از محتوای متون فوق برمی آید که امیر نه تنها در معاهده ، بلکه در نقشه های منضمه با دقت غور وتعمق کرده و برآن مهر تائید گذاشته است، حتی وقتی ویسرا نقشه را تغیر داده و به امیر غرض تطبیق ارسال کرده بود، امیر آنرا مسترد و نقشه اصلی را برای ویسرا فرستاد و این خود نشان میدهد که امیر«چشم پت» اسناد را امضا نکرده است. درمتون فوق بطور واضح وصریح از «تصفیه و تعیین حدود سرحدیه واقع بین دولتین» در چند جا ذکر گردیده همچنان امیر با نشر«رساله کوچکی» به پشتو و دری موضوع را به آگاهی عموم مردم افغانستان رسانیده بود. از اینکه امیر از بعضی اقوام آنطرف خط فاصل بخاطر سرکشی رنجیده بود، معلوم میشود که امیرموجودیت آنها را در داخل قلمرو خود موجب دردسر و ایجاد مشکل دانسته و خواسته از آنها فاصله بگیرد چنانکه امیر آن مناطق را در«تاج التواریخ» اکثراً به نام «یاغستان» یاد کرده است.
گمان میکنم آنچه مرحوم پوهاند میرامان الدین انصاری در جمعی از استادان پوهنتون در زمینه مثال داده یک توجیه درست است که در صفحه 63 کتاب چنین آمده است: «شخصی را درنظر بگیرید که قصداً زیر موتر شده، اما نمرده؛ او را به شفاخانه بردند و داکتران تجویز نمودند که یک پای او باید فوراً قطع شود، ورنه تاچند ساعت دیگر می میرد. تجویز به مریض ابلاغ شد که اگر میخواهی زنده بمانی، از یک پا محروم می شوی. مریض زخمی گفت مرا از مرگ نجات دهید، میتوان بایک پا گذاره کرد…» «آنگاه پوهاند انصاری مرحوم افزود: وضع امیرعبدالرحمن خان در برابر طلسم انگلیس، به وضع همین مریض زخمی شباهت داشت. او از(حدفاصل)دیورند گذشت، اما افغانستان را نگاه داشت».
بهرحال آنچه در متن کتاب از قول اهل خبره، صاحبنظران و نویسندگان محترم دیگر ذکر شده است، خود گویای خود بوده و ضرورت به تبصره مزید ندارد. درخاتمه امیدوارم موقعی فرا رسد که ملت افغانستان با درنظرداشت منافع ملی،امکانات عملی و ایجابات زمان این مشکل دیرینه و تاریخی را به نحوی حل نمایند که به قول معروف «هم لعل بدست آید و هم دل یار نرنجد». بااحترام
مقالات مرتبط
امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)






اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)


داکتر سیدعبدالله کاظم
داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.
بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.