سه مقالۀ مهم و تاریخی دربارۀ نگرانی ها ازحملۀ امریکا بر افغانستان و ارائه یک پیشنهاد
نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
سه مقالۀ مهم و تاریخی دربارۀ
نگرانی ها ازحملۀ امریکا بر افغانستان و ارائه یک پیشنهاد
دریک مرحلۀ سرنوشت ساز و مبهم که پس از حادثه 11/9 افغانستان مواجه گردید و حملات امریکا به مقصد
سقوط رژیم طالبان آغاز شد، راجع به پی آمدهای این وضع بروطن دچارنگرانی شدم و با نوشتن سه مقاله نقاط
نظر خود را که یکی آن پیشنهاد بود، در زمینه ابراز کردم. نظر به اهمیت تاریخی این نوشته ها اکنون آنرا پس
از گذشت دوازده سال خدمت علاقمندان مسائل تاریخی در پورتال وزین «افغان جرمن آنلاین» بدست نشر مجدد
می سپارم تا در آرشیف مربوطه جاگزین گردد:
مقالۀ اول ـ یک روز قبل از آغازحملۀ امریکا برافغانستان یعنی بتاریخ 6 اکتوبر 2001 کنفرانس بین الافغانی در
شهر «بوینا پارک» در حومۀ «لاس انجلس» دائر گردید که نسبت معاذیری نتوانستم شخصاً درآن اشتراک نمایم
و اما نوشتۀ خود را تحت عنوان «پی آمدهای حملۀ احتمالی امریکا برافغانستان» ارسال داشتم که در آنجا قرائت
و مورد بررسی قرار گرفت.
مقالۀ دوم ـ تحت عنوان: «حمایت امریکا از جبهه شمال و عواقب منفی آن برآیندۀ افغانستان» را بتاریخ 16
نوامبر 2001 نوشتم که چند روز قبل از پایان کنفرانس «بن» بتاریخ 15 دسمبر 2001 در شمارۀ 36 ماهنامۀ
«لمر» منتشره کانادا به نشر رسید.
مقالۀ سوم ـ بتاریخ 22 تا 24 نوامبر 2001 کنفرانسی بزرگی به دعوت وزارت خارجه کانادا ازطرف مؤسسۀ
بنام «ساپ کانادا» در شهر «اوتاوا» دائر گردید که مرحلۀ مقدماتی کنفرانس «بن» محسوب می شد و در آن
یک تعداد شخصیت های سرشناس افغان از همه جا دعوت شده بودند. دراین کنفرانس از من خواسته شده بود تا
دربارۀ «شرایط صلح پایدار در افغانستان» مطالبی بنویسم. مقاله اصلاً بزبان انگلیس بود، ولی همزمان متن
دری آنرا نیز آماده کردم که درآن مجلس بدسترس علاقمندان گذاشته شد.
مقالۀ اول:
مورخ 6 اکتوبر2001
تقدیم به کنفرانس افغانی منعقده شهر بوینا پارک ـ لاس انجلس
پی آمدهای حملۀ احتمالی امریکا برافغانستان
جناب آقای رئیس، اعضای محترم پودیم و حضار گرامی!
اجازه بفرمائید نسبت ضیقی وقت از مقدمه پردازی بگذرم و راساً برسر موضوع آیم که با حملۀ احتمالی امریکا
و متحدینش بر افغانستان مرتبط است. اگرچه احتمال حمله دراین روزها ازجوش و خروش اولی خود باز مانده
و حالا بیشتر یک شکل و شیوۀ مختلط سیاسی ـ نظامی را بخود گرفته است، ولی هدف اصلی یعنی سقوط رژیم
طالبان، تسلیمی بن لادن و فروپاشی سازمان القاعده به همان شدت اولی بجای خود باقی مانده است.
اینکه طرزالعمل حملۀ احتمالی امریکا و متحدین آن علیه طالبان و گروه القاعده چگونه خواهد بود، موضوعی
است که بحث در اطراف آن از صلاحیت من بدور است. آنچه دراین نوشته بیشتر مورد تعمق و توجه قرار
میگیرد، همانا پی آمدها و عواقب این اقدامات برفردای کشور ما افغانستان است که با سقوط احتمالی طالبان و
تمرکز نفوذ آنی امریکا در منطقه به وجود می آید. دراین ارتباط از همه اولتر سؤالهای ذیل مطرح بحث قرار
میگیرند:
1 ـ با سقوط طالبان خلای قدرت در افغانستان چگونه پر خواهد شد؟
2 ـ آیا امریکا و متحدین شان بعد از آنکه هدف برآورده شود، افغانستان را فوراً ترک خواهند گفت؟
3 ـ درصورت ترک فوری، موضوع استقرار و ثبات سیاسی در افغانستان چگونه تضمین خواهد شد؟
4 ـ امریکا و متحدین بعد از تغییر وضع، چگونه میتوانند افغانستان را از علایق رقابت آمیز و خطیر همسایگان
که در طول این دودهه همیشه جنگ و ویرانی را درآنجا بار آورده است، مصئون نگهدارند و دست غرض آلود
آنها را از امور داخلی افغانستان کوتاه سازند، درغیر آن به یقیین که جنگ و اختلاف ادامه خواهد یافت و
افغانستان باردیگر به لانۀ گروه های تروریستی مبدل خواهد شد؟
5 ـ مردم افغانستان اکنون درحالت مرگبار قرار دارند. امحای فقر، مرض و بیسوادی، اسکان مجدد مهاجرین،
جلب نیروهای مسلکی افغان از خارج، تعلیم و تربیۀ مسلکی، به چرخ درآوردن دوبارۀ اقتصاد افغانستان و در
مجموع اعمار مجدد کشور، همه از سؤالهای حیاتی فردای افغانستان میباشند. تازمانیکه این چرخ ها به حرکت
منظم نیفتند و مردم بکار و زندگی عادی آغاز نکنند، خطر رشد دهشت افگنی و ریشه گرفتن مجدد سازمانهای
تروریستی درآن کشور از بین نمیرود.
6 ـ تا وقتیکه امنیت داخلی از طریق تشکیل یک حکومت متمرکز و باقدرت در کشور استحکام نیابد، بیم آن
میرود که دست های دراز آشوبگران داخلی و تحریکات خارجی باردیگر عدم استقرار را دامن زند و پدیدۀ
قوماندان سالاری را زیر نام قوم، زبان و مذهب تقویه کند.
آقای رئیس و حضار گرامی!
اگر ازین سؤالهای اساسی ولی نسبتاً طویل المدت بگذرم و توجه را بیشتر به سؤال اولی که سرآغاز هر تحول
دیگر در وطن محسوب میشود یعنی پرکردن خلای قدرت بعد از سقوط طالبان معطوف سازم، آنوقت ناگزیرم به
توافق اخیر بین حلقۀ «روم» و «جبهۀ متحد شمال» اشاره کنم که محتوای آن در حقیقت به این سؤال مهم و عمده
تاحدی زیاد جواب میگوید:
اگرچه از جزئیات این توافق تاحال اطلاع دقیق در دست نیست، ولی منابع خبری میرسانند که طی اجلاس
مؤرخ اول اکتوبر (2001) در روم مقر مسکونی پادشاه سابق افغانستان با اشتراک یک هیئت یازده نفری
اعضای کانگرس امریکا و نمایندگان جبهه متحد شمال، بعضی از قواندانهای محلی و یکعده محدود مشاوران
(خانوادگی و غیر خانوادگی) شاه سابق توافق بعمل آمد تا یک مجلس مرکب از 120 نفر جهت بررسی مقدمات
لویه جرکۀ اضطراری تا اخیر این ماه تشکیل شود که در آن 60 نفر ازطرف حلقۀ «روم» و 60 نفر از طرف
جبهه شمال اشتراک نمایند. این توافق که مسلماً اساس یک رژیم ائتلافی حلقۀ «روم» و جبهه شمال را تحت
قیادت پادشاه سابق بیان میدارد، به حیث بدیل واضح بجای طالبان پنداشته میشود که در دورۀ انتقالی رسماً
جانشین حکومت نام نهاد آقای ربانی و رژیم قهار طالبی خواهدشد و خلای قدرت را بعد از سقوط طالبان در
افغانستان پرخواهد کرد.
درارتباط با این ائتلاف غیر مترقب، بسا سؤالها و نگرانی ها درحلقه های مختلف افغانی به وجود آمده که نباید
آنرا نادیده گرفت و از کنار آن بی اعتنا گذشت، ازجمله میتوان به سؤالها و مطالب ذیل اشاره کرد:
1 ـ مهم است بدانیم که این ائتلاف حالا چگونه و زیر کدام فشارها بوجود آمده است، درحالیکه پادشاه سابق
درگذشته همیشه ازهمکار شدن با یک جناح درگیر جنگ دوری می جست و روی همین ملحوظ حرکت روم را
از حرکت «بن» ( بخش انشعابی حرکت روم زیر نظر آقای سیرت و مصطفی ظاهر) درسال 1999 مجزا
ساخت؟ آیا واقعاً این ادعا درست است که این ائتلاف زیر فشارهای وارده ازطرف هیئت نمایندگان کانگرس
امریکا صورت گرفته است و یا دراثر نفوذ یک عده مشاوران «ارشد» شاه سابق؟ آیا نمایندگان جبهه متحد شمال
دراین ائتلاف شرایط خاص را متقبل شده اند که موجب تغییر حالت گردیده و یا اینکه تضمین قوی ازطرف
جامعۀ جهانی در زمینه های بعدی برای شاه سابق داده شده است؟
2 ـ جای شک نیست که در شرایط موجود همکار شدن با یک جانب جنگ، معنی دشمن شدن با جناح دیگر را
میدهد. بهرصورت با این ائتلاف موجود موقف بیطرفانه شاه سابق به حیث یک زعیم قابل اعتماد ملی در ذهنیت
اقشار و اقوام مختلف افغانستان مورد سؤال قرار میگیرد و این وضع موجب میشود تا:
الف: یک عده پشتونها که در ردیف طالبان و حامیان شان نیستند و از مدتها چشم امید به حرکت غیرجانبدارانۀ
پادشاه سابق دوخته بودند، اکنون از این جریان آزرده خاطر شوند،
ب : یک عده شخصیت های مسلکی افغان که از هردو طرف جنگ بیزار و ناراض میباشند و از پادشاه سابق و
راه سوم حمایت میکنند، اکنون میل نخواهند داشت از ائتلاف جدید حمایت کنند و با آن همکار شوند. دراین حالت
پادشاه سابق یکعده حامیان خود را دربین شخصیت های غیروابسته ازدست میدهد که درشرایط موجود مبنی بر
ضرورت اشد به جلب همکاران مسلکی تأثیر ناگوار خواهد داشت.
3 ـ پادشاه سابق افغانستان که در داخل کشور فاقد نیروی نظامی و حتی فاقد یک تشکیل سازمان یافتۀ سیاسی
میباشند، اکنون با جناحی همکار شده اند که دارای قدرت نظامی، سازمانی و حمایتگران خاص خارجی است.
این وضع زمینۀ نفوذ و قدرت جبهه شمال را در چارچوب ائتلاف بیش از پیش تقویه میکند و بیم آن میرود که
پادشاه سابق از استحالۀ قدرت آنها به آسانی بیرون شده نتوانند. این حالت حتی درترکیب اعضای 120 نفری
اجلاس مشترک محسوس خواهد بود، زیرا درحلقۀ موجود «روم» که به 50 تا 60 نفر میرسد، کسانی وجود
دارند که از اول تا حال روابط حسنه و حتی همکاری های علنی با جبهه شمال داشته اند. هرگاه نظر این تعداد با
رأی 60 نفر جبهه شمال یکجا شود، واضح است پلۀ توازن دراتخاذ تصامیم به سمت جبهۀ متحد گرانی خواهد
کرد.
4 ـ ناگفته پیداست که درترکیب جبهه متحد عناصری وجود دارند که با نقش و شمول پادشاه سابق در مسائل
افغانستان مخالفت عمیق فکری و شخصی دارند، ازجمله آقای سیاف و حزب اتحاد اسلامی او و آقای ربانی و
حزب جمعیت اسلامی او که از مدتیست با جناح شورای نظار مرحوم مسعود فاصله گرفته و اکنون با آقای
حکمتیار و حزب اسلامی او در ممارست و نزدیکی قرار گرفته است. علاوتاً معلوم نیست که حزب وحدت،
مخصوصاً شاخۀ خلیلی چه موقف را در قبال این ائتلاف پیش خواهد گرفت و تحت کدام شرایط خاص حاضر به
شمول درآن خواهد شد و تا کدام اندازه آنها موقف حکومت ایران را در زمینه رعایت خواهند کرد، زیرا
حکومت ایران با نفوذ امریکا در منطقه شدیداً مخالف است؟
5 ـ آشکار است که در جنبش ملی و اسلامی دوستم یکعده کمونیست های اسبق فعال میباشند و هم شایع است که
همچواشخاص در بین هواداران مرحوم مسعود نیز جا دارند. با اشتراک همچو اشخاص در گروپ جبهه شمال،
انتقاد و اعتراض شدید مردم دربرابر ائتلاف بلند خواهد شد و حربۀ مخالفان ائتلاف را تیز تر خواهد ساخت.
6 ـ به هر اندازه که نقش جبهه متحد شمال در ائتلاف قوت گیرد، چانس فدرالی شدن افغانستان بیشتر میگردد.
حتی این موضوع دو روز قبل دریک اجلاس استماعیۀ کمسیون روابط خارجی کانگرس امریکا ازطرف یکی
از صاحبنظران امریکائی به تکرار بیان و توصیه شد.(نظر چارلس سنتوز ـ سابق معاون نماینده خاص سرمنشی
ملل متحد در افغانستان)
7 ـ شاید امریکا بتواند به سهولت رژیم طالبان را سقوط دهد، ولی نمیتواند نفوذ آنها را کاملاً ازبین ببرد،
مخصوصاً اینکه گروه طالبان پناه گاه خود را پاکستان و در ادامه سرحدات آن با افغانستان حفظ و حتی تقویه
خواهند کرد. آنها میتوانند باعملیات چریکی و تخریبی به اعمال مختلف تروریستی و اخلال گرانه در افغانستان
دست زنند. تازمانیکه پایگاه آنها در پاکستان فعال است و از جانب احزاب اسلامی و حتی سازمانهای رسمی
پاکستان حمایت و تقویه میشوند، خطر بروز ناامنی ها و عدم استقرار اوضاع در افغانستان، رژیم آینده را تهدید
خواهد کرد. سؤال عمده آنست که چگونه میتوان این خطر حاد و جدی را بطور مطمئن و همیشگی مرفوع
ساخت؟ آیا میتوان با تعهدات ظاهری مراجع رسمی پاکستان دراین زمینه اعتماد کرد؟
8 ـ نزدیکی سه تنظیم بنیادگرا (حکمتیار، سیاف و ربانی) که هرسه مخالف پادشاه سابق و امریکا میباشند، جناح
دیگر قوی سازمان یافته یعنی حزب وحدت را علیه ائتلاف جدید فعال خواهد ساخت که البته در بسیج کردن و
تقویه آن مراجع محافظه کار ایران نقش بسزا خواهد داشت.
9 ـ ازهمه مهمتر اینکه حکومت روسیه دراین روزها ازیکطرف که با امریکا درپروگرام مبارزه علیه تروریسم
همکار شده ولی ازطرف دیگر اعلام داشته است که درنظر دارد به جبهه شمال کمک های نظامی بیشتر بدهد.
ایران و روسیه دراین زمینه همکاری نزدیک دارند و هردو بطور کل مخالف حضور و نفوذ دوامدار امریکا در
منطقه میباشند. آیا این وضع باردیگر افغانستان را دچار رقابت های منطقوی و بحران داخلی نمی سازد؟
10 ـ هرگاه درطول دورۀ انتقال برای پادشاه سابق حادثه ئی رخ دهد، موضوع جانشینی چطور حل خواهد شد؟
آیا جانشین او از بین خانواده اش تعیین خواهد شد، یا ازجملۀ مشاوران ارشد و یا حالت دیگر؟ آیا جبهۀ متحد با
داشتن نیروی نظامی و سازمانی فعال، از این موقع به نفع خود استفاده نخواهد کرد؟ و آیا خطر یک حادثهۀ
احتمالی سؤ قصد علیه پادشاه سابق به تحریک یکی از جناح ها جهت رسیدن به قدرت و انداختن بار مسئولیت
بدوش مخالفان، زمینه برهم خوردن اوضاع و شعله ور شدن آتش جنگ و برادر کشی را مساعد نخواهد ساخت
و از آنطریق دست های غرض آلود همسایگان باردیگر به امور داخلی ما دراز نخواهد شد؟
11 ـ گفته میشود که برای جلوگیری از قدرت نظامی یک جانبۀ جبهه متحد دراین ائتلاف سعی بعمل می آید که
یک عده قوماندانهای محلی در ساحات شرقی و جنوبی کشور باردیگر مسلح ساخته شوند تا بدانوسیله توازن قوا
در ائتلاف حفظ گردد. شاید این تصمیم در آغاز ممد واقع شود، ولی عواقب بعدی آن با تجاربیکه از سالهای
گذشته با موجودیت قوماندانهای خودمختار دردست است، از دو ناحیه بسیار قابل اندیشه و نگرانی است: یکی
احیای مجدد قوماندان سالاری براستحکام یک نظام مرکزی مسلط بر اوضاع صدمه میرساند، دیگر اینکه عادت
به معامله گریها و سوء استفاده های مختلف این قوماندانها، زمینه ارتباط آنها را با عناصر علاقمند خارجی
مخصوصاً همسایگان مساعد می سازد و خطر برهم خوردن امنیت را درداخل کشور شدت می بخشد.
آقای رئیس و حضار گرامی!
اجازه دهید با استفاده ازاین فرصت از کمک های مالی و بشری امریکا و سائر کشورها که دراین روزها به
مردم بیچاره و آوارۀ افغانستان صورت گرفته است، یادآوری نموده آنرا فال نیک در ادامه کار و بخصوص در
رابطه با عمران مجدد افغانستان بشمارم که یقییناً موجب امتنان فرد فرد ما خواهد بود.
درخاتمه معذرت مرا بپذیرید با وجود سعی زیاد در اختصار مطالب، بازهم این نوشته از حدود وقت معینه فراتر
رفت، ولی امید میکنم نکات متذکره مورد توجه شما قرار گرفته و در درک عمیق مسائل جاری کشور ممد واقع
شده باشد. امیدوارم تذکر این مطالب را نشانه ای از صدق و صفای من در مسائل کشور عزیز و ویران ما
حساب کرده و آنرا مایۀ ناامیدی من از جریانات فعلی ندانید. از خداوند بزرگ استدعا دارم تا به فضل و کرم
خود این دورۀ تاریک و پرمصیبت را در کشور ما به خیر و عافیت به پایان رساند. ازحوصله مندی و توجه شما
ممنونم. با احترام
داکتر سیدعبدالله کاظم
سن هوزه ـ کالیفورنیا (مورخ 5 اکتوبر 2001)
مقالۀ دوم :
مورخ 16 نوامبر 2001
حمایت امریکا از جبهۀ شمال و عواقب منفی آن بر آیندۀ افغانستان
عملیات نظامی امریکا:
حملات نظامی امریکا برافغانستان که بتاریخ 7 اکتوبر آغاز گردید، امروز وارد چهلمین روز میشود. حکومت
امریکا و متحدینش تقریباً چهار هفته بعد از فاجعۀ المناک روز 11 سپتمبر در نیویارک و واشنگتن که منجر به
قتل بیش از پنج هزار انسان بیگناه گردید، زیر نام مبارزه علیه تروریسم و به مقصد سرکوبی و ازهم پاشیدن
سازمان القاعده، در راس آن اسامه بن لادن به حیث مضنون اصلی و حامیان افغانی شان یعنی رژیم طالبان
عملیات نظامی شدید را ازطریق بمباردمانهای هوائی در افغانستان رویدست گرفت. اخیراً مقاومت قوای نظامی
طالبان در نتیجۀ این عملیات بعد از سی و پنج روز تقریباً ازهم پاشیده و قوای مخالف یعنی جبهۀ شمال زیر
پوشش و حمایت مستقیم و غیرمستقیم آتش قوای هوائی امریکا و متحدین آن روبه پیشرفت گذاشته است،
چنانیکه بتاریخ 9 نوامبر شهر مزارشریف از کنترول طالبان بیرون شد و به سرعت ولایات شمال بدست
نیروهای جبهۀ شمال افتاد. سقوط مزارشریف روحیۀ مقاومت را دربین طالبان چنان ضعیف کرد که آنها بتاریخ
12 نوامبر به یکبارگی شهر کابل را ترک نمودند و زمینۀ ورود قوای مخالف را بدون مقاومت به شهر کابل
فراهم ساختند. احتمال سقوط ولایات شرقی و جنوبی افغانستان نیز پیشبینی میگردد و حتی همین حالا شایعاتی
درمورد سقوط جلال آباد روی زبانها است.
با آنکه مقامات امریکائی میخواستند کابل را به حیث یک ساحۀ غیر نظامی نگهدارند، ولی ورود غیرمترقب
قوای نظامی جبهۀ شمال به کابل موجب بروز یک تعداد معضلات و نگرانی ها بین حلقه های مختلف افغانی و
همچنان بین المللی گردیده و این سؤال را مطرح ساخته است که حمایت امریکا از جبهۀ شمال بطور کل که
درعین زمان با حمایت های مستقیم روسیه و ایران نیز توأم میباشد و بخصوص تسلط جبهۀ متحد شمال برشهر
کابل و اطراف آن چه عواقب سیاسی را برای حل معضلۀ کشور به وجود خواهد آورد و پیشرفتهای نظامی آنها
درساحۀ بیش از نصف افغانستان موجب چه بیموازنگی های سیاسی در آینده کشور خواهد شد؟ اکنون این
سؤال نیز مطرح است که آیا قوای امریکائی برای گرفتاری اسامه و اضمحلال قطعی القاعده در افغانستان
وسقوط بقایای رژیم طالبان بازهم از قوای جبهۀ شمال استفاده خواهند کرد و یا اینکه سعی خواهند نمود تا
دربین اقوام پشتون افغانستان همکاران دیگر پیدا کنند و به کمک آنها عملیات خویش را تا رسیدن به هدف
نهائی پیش برند و یا اینکه قوای امریکائی این عملیات را به تنهائی به عهده خواهند گرفت؟
ناگفته نباید گذاشت که عملیات نظامی امریکا در افغانستان موجی از همبستگی افغانها و مسلمانهای افراطی را
به خصوص در پاکستان بوجود آورده و موجب شده به تعداد رزمندگان رضاکار پاکستانی که آماده اشتراک در
جنگ علیه امریکا میباشند، هرروز افزوده گردد و روحیۀ ضد امریکائی را در پاکستان و بعضی کشورهای
دیگر اسلامی تقویه کنند. هرگاه درماه مبارک رمضان این عملیات تسکین نیابد، احتمال شدت عکس العمل ها
بیشتر خواهد شد.
با آنکه مقامات امریکائی تلاش میورزند که طی این حملات به مردم ملکی و بیگناه افغانستان صدمه وارد
نشود، ولی شرایط دشوار حملات هوائی این صدمه ها را ناگزیر می سازد. تلفات انسانی ناشی ازاین حملات
موجی دیگر از نارضایتی ها را حتی درحلقه های امریکائی و متحدین آن اخیراً به وجود آورده که برای
جلوگیری از آن لزوم اشتراک قوای زمینی امریکا را بطور محدود دراین عملیات بدیهی می سازد. مقامات
امریکائی علناً بیان میدارند که این جنگ از جنگهای عراق (1992) و یوگوسلاوی متفاوت است و بایست
درچند جناح و به طرق مختلف آنرا به پیش برند، بناً این جنگ شاید هفته ها و حتی ماه بطول خواهد انجامید.
دراینجا معضلۀ اساسی تنها جریان جنگ و عملیات نظامی نیست، بلکه درعین زمان سؤال عمده همانا نتایج و
دست آوردهای آنست که یقییناً به بهای بسیار سنگین مادی و انسانی برای هردو طرف توأم خواهد بود. اکنون
که امریکا و متحدینش مبارزه علیه تروریسم را ازافغانستان آغاز کرده اند، معلوم نیست که این سلسله به کجا
پایان خواهد یافت. ولی آنچه حدس زده میشود اینست که از یکطرف دیر یا زود جریانهای افراطی و ملیشائی
اسلامی ازاین عملیات صدمه بسیار بزرگ خواهند د ید که شاید نتوانند برای چندین سال این ضربات را جبران
کنند و اما ازطرف دیگر خصلت فرسایشی این جنگ موجب خواهد شد که قدرتهای بزرگ راه و روش خود را
در قبال مسائل جهانی بطور محسوس تغییر دهند و شیوه های پرتفاهم تر را با سائر ممالک جهان در پیش
گیرند.
اگر از بررسی نتایج و عواقب این عملیات بگذریم و توجه را بیشتر به مسائل جاری بخصوص به ارتباط
مسائل افغانستان معطوف داریم، سؤالهای مختلف در ذهن خطور میکند که جواب بعضی از آنها مایۀ امیدواری
و جواب برخی دیگر توأم با دلهره و نگرانی خواهند بود.
نجات از مرداب حوادث:
مایۀ امیدواری آنست که درنتیجۀ این عملیات احتمالاً بساط آن عناصر بیگانه که از مدت چندسال بدینسو زیرنام
اسلام و جهاد درافغانستان جاگزین شده اند و تدریجاً عنان اصلی قدرت و حاکمیت را در سرزمین ما بدست
گرفته اند، برچیده خواهد شد. ناگفته پیدااست که امروز عناصر مختلف با علایق متفاوت در افغانستان خانه
کرده و به منظور تأمین منافع و موجودیت خود به هیچ وجه نخواهند گذاشت که یک رژیم مردمی و ملی در
افغانستان به میان آید. این عناصر اعم از گروه های منسوب به القاعده، مافیای مواد مخدره، قاچاقبران اموال
تجارتی و پیروان احزاب افراطی اسلامی در پاکستان همه و همه دست بدست هم داده و زیر چتر حرکت
قشری و قهقرائی رژیم طالبان با تمام قوا میکوشند وضع موجود و پر اضطراب کنونی را در افغانستان حفظ
کنند. گروه هائیکه بنام جبهه متحد شمال دراین گیر ودار قدرت را از دست داده اند، با آنکه ادعای نجات
کشور را از این مصیبت بر زبان می آورند ولی در واقعیت آنها بیشتر برای اعادۀ قدرت از دست رفته و حفظ
موجودیت خویش در نبرد اند و میکوشند به هروسیلۀ ممکن مانع غلبۀ رقیب خود در کشور گردند. مسلماً دوام
این نبرد های دوجانبه موجب وابستگی مزید هریک آنها به رقبای منطقوی میگردد و این وضع نه تنها کشور
را از مصیبت نجات نمیدهد، بلکه بیشتر به دامن علایق متضاد خارجی می اندازد و با دوام جنگ اوضاع وخیم
تر میشود.
دراین راستا مردم عادی افغانستان با تحمل عواقب ناگوار جنگ بیست ساله توانائی و مؤثریت لازم خود را از
دست داده اند تا دربرابر گروه ها و عناصر مصیبت بار به مبارزه برخیزند. به هراندازه که اوضاع بدین منوال
پیش میرود، امید نجات کشور بدست مردم کمتر و کمتر میشود، مخصوصاً فشارهای ممتد اقتصادی و دست و
گریبان بودن با مرگ و زندگی اساساً توان و مجال مبارزه را از مردم کاملاً سلب کرده است. مردم ما اکنون
درمرداب حوادث چنان گیر مانده اند که هرنوع دست و پا زدن آنها را بیشتر بسوی نابودی میکشاند. دراین
احوال جز کمک خدای بزرگ و یک دست پرقدرت از بیرون کشور دیگر هیچ قدرتی نمیتواند ملت غریق را
از این مرداب حوادث نجات دهد.
این دست پر قدرت کی خواهد بود؟ آیا از همسایه های خودغرض میتوان این توقع را داشت؟ آیا کشورهای
خورد و بزرگ دیگر به ما دست نجات بخش را دراز خواهند کرد؟
دراین جهان که هریک دنبال منافع ملی خود میباشد، هیچ کشوری حاضر نخواهد شد محض از روی
بشرخواهی و عاطفه دست کمک بسوی کشوری دراز کند که تاگلو غرق در مشکل است. ما افغانها مدتها بود
که از امریکائی ها توقع میکردیم به پاس قربانی هائیکه ملت افغانستان در راه حفظ دموکراسی، صلح و آزادی
طی جنگ دوامدار با شوروی انجام دادند و نتیجۀ آن درقدم اول به نفع امریکا به حیث یک کشور برندۀ جنگ
سرد تمام شد، از بیتفاوتی در قضیۀ افغانستان بیرون شوند و برای نجات کشور بسوی ما دست کمک دراز
کنند. متأسفانه امریکائی ها بعد از سقوط شوروی به این درخواست چندان توجه نکردند، تاآنکه فاجعۀ 11
سپتمبر حالت را تغییر داد و امریکا را بنا بر منافع ملی خودشان مجبور به اقدامات نظامی در افغانستان کرد.
حمایت مشروط:
مسئلۀ مهم و درخور توجه در رابطه با عملیات نظامی امریکا درافغانستان همانا عکس العمل های متفاوت حلقه
های افغانی است که درطول یکماه به منصۀ ظهور پیوسته است که میتوان آنرا بطور کل تحت سه کتگوری
بیان کرد:
کتگوری اول : شامل آنعده افغانها است که زیر نام جبهۀ متحد شمال بنابر خصومت قبلی با طالبان میخواهند
درپناه قدرت امریکا رقیب خود را از صحنه بیرون کنند و قدرت ازدست رفته را دوباره اعاده نمایند. آنها از
امریکا تقاضای اسلحه و تجهیزات جنگی و کمک های مالی بیشتر می کنند و میخواهند تا امریکائی ها باشدت
هرچه بیشتر به بمباردمان خود در ساحات تحت تسلط طالبان ادامه دهند. نمایندۀ آنها حتی مصرانه میگوید:
«اگر کمک های امریکا به آنها سریعاً افزایش یابد، آنها میتوانند درطول ماه مبارک رمضان نیز حملات خود
را علیه طالبان شدت بخشند» (هارون امین ـ نماینده جبهه شمال در امریکا).
کتگوری دوم: شامل آنعده افغانها است که از نزدیکی قوای امریکائی با جبهه شمال متأثر بوده و به هراندازه که
این نزدیکی بیشتر میشود، به همان اندازه آنها البته روی دلائل مختلف از جمله علایق قومی و زبانی و همچنان
علایق سیاسی و قشری بیشتربه حمایت طالبان بر می خیزند. این عده که شدیداً با حملات امریکا مخالفت
میکنند و درجوار طالبان موقف گرفته اند، نه تنها شامل جمعی از پشتونهای افغانستان میباشند بلکه پشتونهای
ماورای سرحد نیز دراین حرکت نقش بسیار عمده و تحریک آمیز بازی میکنند.
کتگوری سوم: شامل آنعده افغانها است که ازهر دو طرف درگیرجنگ های قدرت و خصومت های قومی و
زبانی آنها ، نگران و ناراضی اند. این عده بارعایت و ملاحظات منافع ملی افغانستان از عملیات نظامی امریکا
بطور مشروط حمایت میکنند. به نظر اغلب این عده افغانها عملیات نظامی امریکا تحت شرایط ذیل به سود
افغانستان و برمقتضای منافع ملی کشور قابل تائید و حمایت میباشد:
1 ـ بیرون راندن تمام قوه های اجنبی از افغانستان،
2 ـ سرنگون کردن رژیمی که به زور اسلحه درافغانستان به قدرت رسیده و هیچگاه از ارادۀ مردم کسب
مشروعیت نکرده است،
3 ـ کوتاه کردن دست های غرض آلود و رقابت آمیز کشورهای همسایه که هریک برای خود درافغانستان
اجندای خاص دارد و با مداخلات خود حق حاکمیت ملی را در افغانستان خدشه دار کرده اند،
4 ـ مساعد ساختن زمینه برای ایجاد یک رژیم مردمی توسط خود افغانها طی یک دورۀ انتقالی،
5 ـ رویدست گرفتن پروژه های اعمار مجدد و التیام زخم های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی
ناشی از جنگ،
6 ـ تأمین امنیت و مصئونیت ازطریق خلع سلاح کامل همه نیروهای جنگی و رقیب و جاگزینی قوای صلح ملل
متحد در افغانستان برای یک دورۀ مؤقت،
7 ـ تشکیل یک نیروی امنیتی ملی که در وقت لازم جانشین قوای صلح ملل متحد گردد،
8 ـ استحکام پایه های وحدت ملی و فراهم آوری زمینه های آشتی ملی بین جناح های متخاصم، 9 ـ ارسال
کمک های عاجل بشری،
10 ـ اجتناب از تلفات مردم ملکی و بیگناه درطول عملیات نظامی.
همکاری با جبهه شمال ـ یک پالیسی جدید:
هرگاه به شرایط فوق در رابطه با پالیسی های جدید امریکا در قبال مسائل افغانستان نظر اندازیم، میتوان
امیدوار بود که مقامات امریکائی بعضی از شرایط مندرج نکات متذکره را حین عملیات نظامی خویش و بعد
از آن تاحدی زیاد مهیا خواهند ساخت. ولی در مورد نکات دیگر شک و تردید های وجود دارد که مایۀ نگرانی
و تشویش جدی میباشند، بخصوص در مورد استحکام پایه های وحدت ملی و آشتی ملی بین جناح های متخاصم
که روشهای جدید امریکا مبتنی برحمایت های نظامی و فراهم آوری تسهیلات علنی جهت تقویت قوه های جبهه
شمال در برابر قوای طالبان موجب شدت جنگ بین آنها میگردد و درز قومی و تخاصم موجود ذات البینی را
عمیق و تشدید میکند. برای شرح مزید این موضوع لازم است نظری به پالیسی جدید نظامی امریکا در
افغانستان انداخت:
ناگفته پیدا است که موقف حکومت پاکستان مبنی برحمایت از عملیات نظامی امریکا درطول ماه گذشته موجب
بروز ناآرامی ها و تشنجات جدی در آن کشور گردیده است و بیم آن میرود که با ادامه حملات امریکا
درافغاسنتان این وضع در پاکستان روزبروز کسب شدت کند و ثبات سیاسی آنکشور را دراین موقع حساس
برهم زند. بناً مقامات امریکائی دراین اواخر تصمیم گرفته اند تا ساحه عملیات خویش را بیشتر به طرف شمال
افغانستان متمرکز سازند و احتمالاً شهر مزارشریف را به پایگاه مؤقت نظامی خویش تبدیل نمایند. روی همین
دلیل تماس ها با حکومات ازبکستان و تاجکستان قویتر گردیده و حکومات آن کشورها آمادگی خود را برای
همکاری نزدیک با امریکا اعلام داشته اند.
علاوتاً درطول ماه گذشته واضح شد که حملات هوائی نتوانست نتایج مطلوب و قطعی را بار آورد، ازآنرو
اکنون لزوم اعزام قوای زمینی (قوای مخصوص) امریکا به افغانستان جداً مطرح بحث میباشد که
دراینصورت ستراتژیست های نظامی امریکا ناگزیر خواهند بود تا از قوای پراگنده جبهه شمال به حیث پیش
قراول و رهنمای ساحه استفاده نمایند. برطبق این پالیسی دراین روزها موضوع تجهیز، تسلیح و تنظیم قوه های
پراگنده شمال به حیث قوۀ جبهۀ مقدم عملیات قوای زمینی امریکا به یکی از مسائل داغ روز مبدل شده است.
روی همین هدف است که قوای هوائی امریکا دراین روزهاعملیات بسیار شدید را علیه پایگاه های طالبان در
شمال افغانستان بخصوص در حواشی شهر مزارشریف و تالقان آغاز کرده است تا با شکستاندن خطوط دفاعی
طالبان زمینۀ پیشرفت قوه های جبهه شمال را در آن مناطق فراهم گردانیده و شهر مزارشریف را از تصرف
طالبان بیرون نمایند و نیز راه اکمالاتی را از طریق تاجکستان و ازبکستان در شمال افغانستان و احتمالاً به
مقصد تأسیس یک پایگاه نظامی درآنجا برای خود مساعد سازند. اطلاعات پراگنده میرساند که همین حالا به
تعداد بیش از یک هزار نفر از قوای مخصوص امریکا درشمال افغانستان به حیث مشاور و رهنمای قوه های
جبهه شمال مصروف فعالیت میباشند.
مسئلۀ وحدت ملی ـ یک سؤال اساسی:
هرگاه اوضاع به همین منوال پیشرفت کند و قوه های جبهه شمال به کمک امریکا درجنگ علیه طالبان گماشته
شوند، نتیجۀ آن تخاصم و عمیق شدن درزهای قومی در افغانستان است که اکنون دراثر حمایت مستقیم عملیات
نظامی امریکا از جبهه شمال درحال کسب شدت است. جای شک نیست که تخاصم قومی یک پدیدۀ جدید نیست
ولی قبلاً این تخاصم با آنکه توسط دست های غیرمرئی خارجی رهنمائی و تقویه میگردید، درچارچوب یک
افتراق و جنگ داخلی تبارز کرده بود و همه به شمول ملل محد آنرا یک معضلۀ داخلی افغانستان می پنداشتند و
مسئولیت آنرا نیز بدوش خود افغانها می انداختند، اما حالا ماهیت جنگ و اقدامات نظامی امریکا ماهیت آنرا
تغییر میدهد به این معنی که اکنون جبهه شمال با حمایت مستقیم و اشتراک قوای امریکائی برعلیه طالبان به
جنگ گماشته میشوند و بدینوسیله علناً پای یک قدرت خارجی دریک جنگ داخلی شامل میگردد. ازاینجا است
که به جنگ کشانیدن یک قسمت مردم افغانستان برعلیه قسمت دیگر مردم آنهم توسط پادرمیانی قوای خارجی ـ
ولو دوست، مایۀ نگرانی و تشویش یکعده افغانها میگردد.
مسلم است که نتیجۀ اینکار همانا کشتار برادر توسط برادر است که صریحاً به وحدت ملی افغانستان صدمۀ
جدی میرساند به این مفهوم که : هرگاه عملیات نظامی امریکا بعد از اضمحلال القاعده و سرنگونی طالبان به
پایان برسد، اثرات منفی این پالیسی جنگی برای سالهای متمادی نفاق، کینه و خصومت را بین اقوام افغانستان
پابرجا نگهمیدارد و عواقب بسیار ناگوار را برای آینده ملت افغانستان به حیث یک ملت واحد بدنبال خواهد
داشت.
قابل تأثر است سه روز قبل هنگامیکه جت های امریکائی در ساحۀ «دشت قلعه» درحواشی تالقان بمبارد را
آغاز نمودند، مردم محل با خوشحالی فریاد میزدند و می گفتند: «برای پنج سال طالبان ما را بمبارد کردند، حالا
خوشحالیم که آنها توسط امریکائی ها بمبارد میشوند.» ازاین گفته که ظاهراً سطحی به نظر میرسد، دو نتیجۀ
بسیار عمیق و جدی استنباط میگردد: یکی شدت تخاصم درافغانستان بین دو جناح آنقدر شدید است که حس
انتقام، تمام احساسات هموطنی و برادری را تحت الشعاع قرار داده است، دیگر آنکه آنها خوشحال میشوند که
برادران هموطن شان توسط یک قدرت بیرونی به خاک و خون می غلطند. تقویه و تشدید این حس انتقام جوئی
بجای اینکه به سمت آشتی و تفاهم کشانیده شود، برعکس موجب عواقب ناگوار در آینده میگردد. با آنکه شعله
های این تخاصم نخست از سیاست تفرقه جویانه شوروی برافروخته گردیده و بعداً توسط همسایه های دیگر
دامن زده شده و درطول چند سال بارهبریت های غیر ملی و قدرت طلبانۀ همین جناح های درگیر جنگ اعم
ازتنظیمی و طالبی کسب شدت کرده است، اما درشرایط موجود واضحاً پالیسی و سترا تژی جدید امریکا مبنی
بر تقویه نظامی جبهه شمال برشدت این تخاصم می افزاید و وحدت ملی افغانستان را بیش از پیش مصدوم می
سازد که متأسفانه بار این مسئولیت تاریخی بدوش امریکا می افتد و روحیۀ ضد امریکائی را بین یک قسمت
مردم افغانستان، بخصوص پشتونها تقویه میکند. با اینکار احتمال دارد در آینده تمام تلاشهای حسن نیت امریکا
در افغانستان با یک عکس العمل منفی مردم مواجه گردد و حتی روحیۀ ضد امریکائی، افغانستان فردا را به
یک ایران ثانی در برابر امریکا تبدیل کند.
تأثیرات منفی دیگر:
حمایت امریکا از جبهه شمال برعلاوۀ آنچه گفته شد، تأثیرات منفی دیگر را نیز بار می آورد، از آنجمله میتوان
با اختصار به سه نکتۀ آتی اشاره کرد:
1 ـ حمایت امریکا از جبهه شمال که موجب حساسیت های قومی شدید میگردد، به دشمنان افغانستان این موقع
را بار دیگر مساعد می سازد که ازاین حساسیت ها به نفع خود و برضد منافع ملی افغانستان بهره برداری های
فراوان نمایند. چنانچه همین حالا حکومت پاکستان میگوید که هرگز نمیخواهد در افغاستان یک رژیم دشمن با
پاکستان به قدرت برسد و پاکستان به صراحت انگشت اعتراض را بسوی جبهه شمال دراز میکند، درحالیکه
ایران، روسیه، هند و کشورهای آسیای مرکزی حمایت خود را از رژیم وابسته به اتحاد شمال ابراز مینمایند.
امریکا دراینجا بین دومشکل قرار میگیرد که درصورت میلان بیک سو، باسوی دیگر درمنازعه می افتد.
هرگاه امریکا بخواهد مشکل افغانستان را درپرتو خواسته های متضاد همسایگان حل کند، اینکار از یکطرف
صریحاً به حق حاکمیت ملی و تعیین سرنوشت مردم افغانستان لطمه میزند و ازطرف دیگر قضیه را بیش از
پیش مشکل تر می سازد و امریکا بدینوسیله بار دیگر سرنوشت افغانستان را بدست رقبای منطقوی می سپارد
که نتیجۀ آن تداوم همین حالت مصیبت بار کنونی خواهد بود.
2 ـ تقویه جبهه شمال توسط امریکا حلقۀ دفاعی طالبان را بزرگتر خواهد ساخت و موجب خواهد شد تا ماهیت
قشری طالبان جای خود را به ماهیت قومی عوض کند و دراثر آن شدت مقاومت آنها بیشتر شود و جنگ برای
مدت طولانی تر ادامه یابد.
3 ـ به هراندازه که قوای جبهه شمال درجوار قوای امریکائی بیشتر فعال شود، به همان اندازه امریکائی ها
مجبور خواهند بود به خواسته های آن جبهه ارجحیت قائل شوند و در برآوردن آن تفاهم نشان دهند، زیرا جبهه
شمال در این حالت حیثیت قوه متحد امریکا را پیدا میکند و میتواند دربرابر این همکاری از آنها طالب امتیاز
برای فردای خود شوند. چنانیکه همین حالا در آغاز کار میتوان این وضع را به وضاحت احساس کرد با این
تفسیر که:
با وجود توافق ائتلاف گونه بین «روم» و جبهه شمال تحت عنوان «شورای عالی وحدت ملی افغانستان»
(مورخ اول اکتوبر 2001) تصادم علایق بطور آشکار بین آنها بروز کرده است. نگاهی به مصاحبه اخیر آقای
ربانی و آقای سیرت با بی بی سی (مورخ 24 اکتوبر) بطور مشهود میرساند که آقای ربانی همان شیوه را که
در سالهای 1992 ـ 1993 دربرابر پلان محمود میستری در پیش گرفته بود، اکنون نیز میخواهد به امید حمایت
امریکا و به اتکای وعده های روسیه و ایران به آن نیرنگ متوسل شود و این بار با استفاده از نام پادشاه سابق
و درجوار ائتلاف با «روم» خود را برسریر قدرت برگرداند.
توجه کنید بیک قسمت از گفتار آقای ربانی در مصاحبه فوق که میگوید: «همیشه ما مخالف بودیم با این تعبیر
که میگویند: بعد از سقوط طالبان خلای قدرت به میان می آید، هرچند باید پرسید آیا طالب ها واقعاً ممثل
حاکمیت و قدرت ملی بودند که با سقوط اینها خلای قدرت به میان آید؟» موصوف در ادامه می افزاید: «اصلاً
طالب ها اشغالگرهای استند که یک عده از عناصر وابسته با تعدادی از خارجی ها مناطق زیاد کشور را
اشغال کردند، باسقوط اینها نه تنها خلای قدرت به میان نمی آید، بلکه این مناطق آزاد میشوند و زمینۀ تنفس و
فضا برای تمثیل ارادۀ ملی دراین مناطق فراهم میشود.» آقای ربانی متعاقباً به نکتۀ دیگر اشاره میکند و
میگوید: «فعلاً دولت اسلامی افغانستان و جبهه متحد که اینها تقریباً سه دهه است که در سنگر داغ از استقلال و
حاکمیت ملی وجب به وجب درمبارزه خون داده اند، رنج می کشند و اینها بودند که امروز برای تشکیل هر
شورا برای تصمیم گیری برای آینده افغانستان زمینه را مساعد ساخته اند، اگر اینها نمی بودند، دیگر امروز ما
نمی توانستیم هیچ نوع فکر بکنیم در قسمت تشکیل شورا و یا در قسمت لویه جرگه.» آقای ربانی علاوه میکند
که : «البته ما باید در جستجوی لویه جرگه باشیم، اما میتواند قسمت زیاد مسئولیت ها تا آن دوران که لویه
جرگه کار خود را آغاز کند، زیاد مسئولیت ها را تا آن فرصت در وقتیکه طالب ها سقوط میکنند، دولت
اسلامی و جبهه متحد انجام بدهد.»
به این اساس آقای ربانی لزوم لویه جرگه اضطراری را که پیشنهاد عاجل پادشاه سابق است، به نحوی نفیه
میکند و تنها در یک موقع مساعد تدویر لویه جرگه عنعنوی را توصیه میدارد. موصوف به این نظر است که
تدویر لویه جرگه در شرایط موجود یک اقدام عاجل نیست زیرا با سقوط طالبان خلای قدرت بوجود نمی آید و
دولت اسلامی میتواند در همچو حالت متکفل امور گردد. علاوتاً آقای ربانی با توضیحات خود مسئلۀ دفاع از
استقلال و حاکمیت را به ارتباط جبهه متحد و دولت اسلامی مطرح می سازد و نتیجه میگیرد که حق حکومت
کردن و دائر کردن شورا و اتخاذ تصمیم به «دولت اسلامی و جبهه متحد» تعلق دارد، زیرا آنها خون داده اند
و رنج کشیده اند و میگوید که اگر آنها نمی بودند، دیگر ما نمی توانستیم درقسمت تشکیل شورا و یا لویه جرگه
فکر کنیم.
دربرابر گفتار آقای ربانی متصدی پروگرام بی بی سی از آقای سیرت در مورد واکنش شان به حرف های
ربانی پرسید و آقای سیرت در جواب چنین گفت: «من حرف استاد ربانی را از موقعیتی که آنها حرف میزنند،
برای من قابل فهم است و قابل احترام و حرف خود من از موقعیت من به حیث پشتیبان یک حرکت صلح
درسرتاسر افغانستان حرف میزنم، آن حرف هم مورد خود را دارد و آن وارد است و من آرزو میکنم که هردو
نظر بیک چا التقا کند. من نگفتم که با سقوط طالبان و سقوط طالبان را من حرف نزدم، گفتم حالت سیاسی در
افغانستان پیش بیاید که ایجاب کند ما یک نظام سیاسی جدید داشته باشیم یعنی یک عملیۀ سیاسی را در افغانستان
پیاده کنیم و یک حکومت جدید تشکیل شود، درآنوقت یک مرجع مشروعیت ملی موجود باشد که شورا آن
مرجع را تشکیل کرده میتواند.»
به ملاحظۀ این اظهارات واضح میشود که «موقعیت» هائیکه دوجانب از آن صحبت میکنند، ازهم بسیار دور
است و با وجود توافق رسمی هنوزهم بین روم و جبهه متحد حساسیت ها و نکات نظرهای متفاوت وجود دارد.
از توضیحات آقای ربانی واضح میگردد که موصوف و در مجموع جبهه متحد شمال تلاش دارد تا روابط خود
را با امریکا درساحۀ همکاری نظامی به مرحلۀ برسانند که درپرتو آن نقش پادشاه سابق را بار دیگر از مرکز
به حاشیه برگردانند و درنهایت از نام او طوریکه یک بار طالبان استفاده کردند، این بار آنها استفاده نمایند.
دراین رابطه بازهم میخواهم توجه را به متن یک مصاحبۀ دیگر آقای ربانی با رادیو آواز افغانستان جلب کنم.
موصوف در صحبت خود چنین گفت: «من به این عقیده هستم که همه افغانها به این نظر استند که اول لویه
جرگه تشکیل شود، بعد از تشکیل لویه جرگه دریک فضای اخوت و برادری با درنظرداشت همه شرایط
امروزی آنها باز شخصیتی را که دراین شرایط مفید میدانند، خودشان انتخاب کنند، نه شخصیکه مطبوعات بین
المللی او را انتخاب کرده و یا ازطریقه های بعضی کشورها انتخاب شده باشد.»(مصاحبه ربانی با سعید فیضی
مورخ 30 سپتمبر 2001)
نتیجه:
درخاتمه میخواهم خاطر نشان سازم که امریکائی ها روی ضرورت های نظامی خود نباید آن اشتباهی را
تکرار کنند که در مورد به قدرت رسانیدن طالبان کردند و نتیجۀ آنرا دیدند. حمایت نظامی و به قدرت رسانیدن
مجدد گروه های شامل جبهه متحد شمال بازهم مثل طالبان سرمۀ آزموده است که نباید باردیگر آزموده شود.
حالا باید امریکائی ها بدانند که استقرار صلح و ثبات در افغانستان یک عنصر اساسی صلح و ثبات در منطقه
است و نباید برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت، عواقب ناگوار دراز مدت را در افغانستان نادیده گیرند و تمت
بالخیر
مقالۀ سوم
مورخ 24 نوامبر 2001
شرایط صلح پایدار در افغانستان
Conditions for sustainable Peace in Afghanistan
(متن انگلیسی این نوشته برای بحث در کنفرانسی تهیه گردید که ازطرف مؤسسۀ «ساپ کانادا» از تاریخ 22 تا
24 نوامبر 2001 به اشتراک یکعدۀ زیاد شخصیتهای کانادائی و افغان در شهر «اوتاوا» در کانادا برگزار شد
و از من دعوت گردیده بود تا درباره «شرایط صلح پایدار درافغانستان» صحبت کنم. طوریکه بعدتر معلوم
شد، این کنفرانس حیثیت یک مرحلۀ مقدماتی کنفرانس «بن» را داشت که البته هیچ تذکری دراین کنفرانس
راجع به اجلاس «بن» داده نشد، درحالیکه چندعضو اشتراک کننده متعاقب این کنفرانس عازم «بن» شدند تا به
حیث شخصیت های کلیدی در آن اجلاس اشتراک نمایند، ازجمله داکتر محمد اسحق نادری، داکتر انوارالحق
احدی و خانم فاطمه گیلانی احدی و یکی دو نفر دیگر. داکترعمر زاخیلوال (فعلاً وزیر مالیه) که آنوقت در
کانادا اقامت داشت و با مراجع رسمی آن کشور همکار بود با دوسه افغان دیگر در پیشبرد امور این کنفرانس
به حیث گردانندۀ برنامه ایفای وظیفه میکرد و یکی از سخنرانهای اولی بود که جلسه را افتتاح کرد. ازجمله
ذوات محترمی که طی دو روز (قبل ازظهر و بعد ازظهر) سخنرانی کردند، پوهاند داکترحسن کاکر، داکتر
احمدشاه احمدزی (برادر داکتراشرف غنی احمدزی)، داکتر روستار تره کی، داکتر انوار الحق احدی (فعلاً
وزیر تجارت و صنایع)، داکتر اسحق نادری (قبلاً مشاور ارشد اقتصادی کرزی) ، خانم سیما ولی، داکتر سلیم
مجاز، داکتر صدیق ویره، خانم فاطمه گیلانی احدی (فعلاً رئیسه عمومی سره میاشت)، داکتر کریم قیومی،
خانم صفیه صدیقی، داکتر شریفه شریف و یک تعداد ازشخصیت های جوان افغان بودند. همچنان داکتر
عبدالصمد حامد، مصطفی ظاهر و سید اسحق گیلانی که نتوانستند شخصاً در اجلاس اشتراک نمایند، از طریق
تیلفون بیانات خود را ایراد کردند.)
داکتر سیدعبدالله کاظم
( 24 نوامبر 2001 )
شرایط صلح پایدار در افغانستان
(متن دری مقاله همزمان با متن انگلیسی تکثیر و بهمه اعضای مجلس توزیع گردید)
پیشگفتار:
تحولات اخیر درجهان که متعاقب فاجعه المناک 11 سپتمبر 2001 در نیویارک و واشنگتن به وقع پیوست،
جامعۀ جهانی خاصتاً ایالات متحده امریکا را از حالت بیتفاوتی در قضیۀ افغانستان بیرون کرد. این رویداد
امریکا و متحدین را مجبور کرد تا برطبق منافع ملی شان علیه تروریزم به اقدامات نظامی در افغانستان متوسل
شوند که در عین زمان یک نقطۀ انعطاف بسیار مهم و بزرگ درتاریخ جدید افغانستان محسوب میشود. این
تحول، مردم افغانستان را بعد از بیست و سه سال جنگ و بربادی نوید از فرصتی میدهد که بجای جنگ، صلح
و بجای ویرانی، اعمار مجدد و بجای زجر، آرامش در کشور شان بزودی پدید خواهد آمد. خوشبختانه این
کنفرانس درموقعی دائر میشود که امکانات صلح، اعمار مجدد و آرامش درافغانستان بیشتر از هر وقت دیگر
متصور و عملی به نظر میرسد.
مطالب مطروحۀ این کنفرانس دراین مرحلۀ حساس شامل مسائل بس مهم و جدی است که باید به دقت بررسی
و به اطلاع مراجع مسؤول افغانی و بین المللی رسانیده شود. من شخصاً از زحمات همه کسانیکه در تدویر این
کنفرانس زحمت کشیده اند، بخصوص وزارت خارجه کانادا تشکر کرده و آرزومندم تا ایشان آواز اکثریت
خاموش افغانستان را که قسماً ازاین کنفرانس بلند میگردد، به گوش جامعۀ جهانی برسانند و برآنها فشار وارد
نمایند تا به نظر شخصیت های منور و مسلکی افغان که غیروابسته به گروه های متخاصم اند، وقعی گذارند و
به آنها حق اشتراک در مجالس و بالوسیله در اتخاذ تصامیم بدهند. متأسفانه تاامروز این حق بیشتر به کسانی
داده شده که در حلقۀ وابستگی های شخصی و یا گروپی خاص قرار داشته اند.
ایجاد صلح در کشوریکه بیش از دو دهه با جنگ های خونین مواجه بوده یک قدم بسیار بزرگ است و هرگاه
این قدم عملی شود و صلح در کشور حاکم گردد، آنوقت دوام صلح موضوع مهم دیگر است زیرا با برهم
خوردن مجدد فضای صلح، آینده افغانستان بسیار تاریک و استقرار صلح و ثبات در منطقه بسیار سؤال انگیز
خواهد بود. ازآنرو جستجوی شرایط و عواملی که زمینه های صلح پایدار را درافغانستان تضمین کند، یکی از
وظایف مهم جامعۀ افغانی و جهانی میباشد. اینکه چگونه میتوان صلح را درافغانستان پایدار و مداوم ساخت و
بنیاد آنرا تقویت کرد، به عواملی متعدد بستگی دارد که قسماً از ساختمان فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در داخل
افغانستان ریشه میگیرد و قسماً تابع خواسته ها و علایق متضاد کشورهای منطقه میباشد. این عوامل را میتوان
بطور کل به عوامل بیرونی و درونی تقسیم کرد. ولی قبل از همه میخواهم دراین ارتباط به یک خصوصیت
بارز جامعۀ افغانی اشاره کنم که درطول تاریخ چندهزارساله کشور اغلباً منشأ اصلی بروز جنگ و کشمکش
بین مردمان این سرزمین بوده است:
توسل به «زور» ـ یک پدیدۀ تاریخی:
افغانها بطور عموم رسیدن به هرهدف را بیشترازطریق توسل به زور جستجو میکنند و کمتربه تدبیر و خرد.
بناً بیشترین تلاش آنها دسترسی به قوت و زور فزیکی است. درطول تاریخ پرنشیب و فراز کشور مثالهای
بیشمار دردست است که بیشترافغانها اعم از افراد عادی، بزرگان قوم و شاهان دراین راستا طی طریق کرده
اند. از اینجاست که«سلحشوری و جنگجوئی» و «شمشیر زن و پهلوان بودن» درجامعۀ افغانی جز امتیاز و
شهرت اجتماعی هر افغان گردیده و هریک با داشتن آن مباهات و افتخارمیکند. دلیل اینکه چرا افغانها درمیدان
جنگ اغلب برنده، ولی در عرصۀ سیاست اغلب بازنده استند، نیز برمبنای همین خصوصیت است که آنها به
کسب علم و دانش کمتر توجه کرده و شهامت در جنگ را بالاتر از درایت درامور دانسته اند.
درعرصۀ سیاست و مملکت داری نیز این خصلت دیرینه هنوز پابرجاست. همین حالا هریک از گروه های
طالب قدرت سیاسی درکشور مجدانه میکوشند برای بدست آوردن قدرت فزیکی (قدرت نظامی) بهروسیله
ممکن متوسل شوند و حتی حاضر اند به قبول شرایط غیرملی و غیراسلامی تن دهند تاحاکمیت خود را از
طریق زور برمردم تحمیل نمایند. ازهمین جاست که گروه های قدرت طلب درافغانستان اغلباً به خواست
عناصر خود غرض بیرونی که پول و اسلحه را دراختیار آنها قرار میدهند، سرتعظیم و اطاعت فرو می آورند.
تلاش هرگروه مسلح آنست تا به قدرت «یکه تاز» در کشور دست یابد و دیگران را به اطاعت و تسلیمی به
خود وادار سازد. هرگاه شخص یا گروهی درافغانستان یکبار موفق به دسترسی به همچو قدرت «یکه تاز»
شود، آنوقت همه مخالفان را از صحنه بیرون میکند و هیچگاه نمی گذارد که دیگران درقدرت شریک شوند.
اوضاع مصیبت بار موجود درافغانستان درقدم اول حاصل همین خصلت است.
کشورهای همسایه ازاین خصوصیت جامعۀ افغانی بخصوص درمدت بیست سال گذشته شدیداً بهره برداری و
سؤ استفاده کرده و با حمایت یک گروپ در برابر گروپ دیگر به نفع خود آتش جنگ را بین افغانها بیشتر
برافروخته اند. ازاینجاست که قضیه افغانستان دراین مدت نه تنها راه حل پیدا نکرده، بلکه هرروز مغلق تر
گردیده است و چانس صلح ـ اگر گاهی پیش آمده، به سهولت و فوریت مورد سبوتاژ گروه های قدرت طلب و
حامیان خارجی شان قرار گرفته است.
انگیزه های تداوم جنگ:
صلح نمیتواند پایدار باشد، مگر آنکه انگیزه ها و علل تداوم جنگ ازبین برود. علل و انگیزه های تداوم جنگ
را در افغانستان که به شکل یک دائره خبیثه یا شیطانیVicious Circle حرکت میکند، بطور عموم میتوان به
دو کتگوری تقسیم کرد: یکی علل بیرونی که از خارج افغانستان به داخل نفوذ کرده و موجب عدم استقرار و
برخورد در داخل کشور میگردند و دیگر علل دورنی که از ساختمان سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و
قومی افغانستان ریشه میگیرند و توأم با تحریکات خارجی آتش جنگ بین گروه های مختلف قدرت طلب را
شعله ور می سازند. این عوامل عبارت اند از:
اول ـ عوامل بیرونی:
عوامل و انگیزه های بیرونی جنگ در افغانستان را میتوان زیر عنوان عوامل در ساحۀ خصوصی
(غیردولتی) و عوامل در ساحۀ رسمی (دولتی) بررسی کرد:
الف ـ عوامل خصوص (غیردولتی): عبارت از مجموعۀ علایق فعال آن عناصری غیردولتی خارجی است که
بقا و ثبات خود را در بی ثباتی، تداوم جنگ و فقدان یک حکومت ملی و قانونی در افغانستان می بینند. این
عناصر مشتمل اند بر:
1 ـ گروه های تروریستی و افراط گرایان اسلامی مربوط سازمان القاعده،
2 ـ پیروان احزاب اسلامی پاکستان،
3 ـ مافیای قاچاق مواد مخدر،
4 ـ مافیای قاچاق امتعۀ تجارتی.
ب ـ عوامل رسمی (دولتی) : دراینجا منظور همانا موجودیت سیاست های رقابت آمیز و اغلباً متناقض
کشورهای منطقه و فرا منطقه است که یکی برعیله دیگر خواهان نفوذ و برآوردن منافع ملی کشورهای شان
درافغانستان میباشند. به وضاحت دیده میشود که از سالها بدینوسو حکومات پاکستان و ایران روی منافع خود
در افغانستان به رقابت پرداخته و هردو کوشیده اند، بین گروه های قدرت طلب افغان نفوذ کنند و به وسیله امداد
نظامی و مالی خویش جنگ و برخورد را در افغانستان تشدید نمایند. همین حالا که سخن از صلح است،
مقامات پاکستانی به مخالفت با جبهه شمال کارت قومی را در افغانستان بنام حمایت از پشتونها بازی میکند و
عربستان سعودی برعلاوۀ تلاش برای پخش مذهب وهابی، میخواهد مخالفین خود را در افغانستان مصروف
جنگ نگهدارد، درحالیکه ایران، روسیه و هند از جبهه شمال مجدانه حمایت مینمایند. اکنون کشورهای ترکیه
بعضی از کشور های آسیای مرکزی را با شعار «پان ترکیزم» شامل این بازی چند جانبه ساخته و با حمله
نظامی امریکا بر افغانستان پای امریکا نیز مستقیماً در این عرصه دخیل گردیده است. کشمکش و تضاد های
ناشی از این علایق متفاوت و رقابت آمیز بخصوص بین کشورهای منطقه، بذات خود یکی ازعمده ترین
عوامل ادامه جنگ و برخورد ها در افغانستان میباشد.
دوم ـ عوامل درونی:
عوامل درونی عواملی اند که درداخل افغانستان موجب جنگ، برخورد و عدم استقرار میگردند و بطور
مختصر عبارت اند از:
1 ـ گروه های قدرت طلب مسلح و درگیر جنگ که اکنون به دودسته تقسیم شده اند: یکی طالبان و دیگر جبهه
متحد شمال. باآنکه سیطرۀ طالبان درافغانستان اکنون درحال فروپاشی است، ولی نباید برگشت بعدی آنها را در
ممارست و همکاری با جریانهای افراطی اسلامی مربوط به تنظیم های جهادی سابق و حمایت عناصر بیرونی
آنها نادیده گرفت.
2 ـ قوماندانهای محلی و ملیشه های ایشان که به اساس پیوندهای قومی، زبانی و مذهبی و هم به اساس توقعات
مالی و کسب امتیازات شخصی به یکی از جناح های درگیر وابسته بوده و عندالاقتضأ موقف حمایوی خود را
از یک جناح به جناح دیگر تغییر میدهند و بدینوسیله با برهم زدن توازن قدرت، بر تداوم جنگ می افزایند. این
قوماندانها منفعت خود را مثل بعضی عناصر بیرونی در ادامه جنگ و برخورد در افغانستان دیده ، صلح و
موجودیت یک حکومت قوی ملی را به زیان خود می پندارند.
3 ـ بیکاری و فقر روبه تزاید یک عامل بسیار اساسی جنگ است که یکعده مردم را برای امرار معاش و تأمین
معیشت به سوی خود می کشاند و درخدمت جناح های جنگی رقیب قرار میدهد.
4 ـ فقدان یک حکومت متکی به قانون و نبودن امنیت و مصئونیت موجب میشود تا انارشی و لجام گسیختگی
درکشور اوج گیرد و گروه های خرابکار محلی ازطریق توسل به اسلحه و فشار دست به چپاول و تعرض به
حقوق مردم زنند و درنتیجه با ایجاد یک فضای مختنق بر گسترش نائره جنگ بیفزایند.
5 ـ حاکمیت «فرهنگ جنگ» که درطول دودهه ذهنیت مردم را چنان با خشونت و ستیز آغشته و مسموم کرده
که حتی دریک اختلاف نظر جزئی و کوچک، آنها دست به اسلحه می برند و یکدیگر را می کشند. نسلی که
درجنگ به دنیا آمده، درجنگ بزرگ شده و از راه جنگ تغذیه کرده است، دیگر از معیارها و ارزشهای صلح
بیگانه شده است. آنها تحمل، تفاهم، ازخودگذری و قانون را نمی شناسند و به حقوق دیگران احترام نمی
گذارند، تا برای استقرار صلح به اسلوب صلح پابند باشند.
6 ـ گروه های جنگی برای اینکه مردم را علیه یکدیگر درجنگ بسیج کنند، از حساسیت های قومی، زبانی و
مذهبی بین اقوام و اقشار مختلف جامعه افغانی استفاده کرده و این آتش را هنوز هم دامن میزنند. متأسفانه این
روش که با آغاز تهاجم شوروی در سالهای 80 رویدست گرفته شد، امروز به سرعت درحال پیشرفت میباشد.
درشرایط موجود این اختلافات یکی از عمده ترین انگیزه های دوام جنگ را در افغانستان تشکیل میدهد. اکنون
به وضاحت دیده میشود که رقابت بین پشتنون ها و غیرپشتنون ها روبه گسترش بوده و نزدیک است افغانستان
را به دو زون قومی متخاصم ازهم مجزا سازد.
7 ـ وفور مدعیان قدرت، انگیزۀ دیگر تداوم جنگ در افغانستان است. رؤسای تنظیمهای هفتگانه و هشتگانۀ
جهادی و احزاب و گروههای مختلف دیگرهمه درمجموع خواهان رهبری و رسیدن به قدرت در داخل کشور
میباشند و هریک میخواهد به نحوی خود و گروپ مربوطۀ خود را بیشتر از دیگران تبارز دهد. آنها میکوشند
به توسعۀ سلطه نظامی خود در مناطق مربوطه بپردازند. متأسفانه اغلب اختلافات بیشتر از آنکه برسر مسائل
باشد، برموقف های شخصی همین زعما و مدعیان قدرت متمرکز شده است که درنهایت به جنگ بین آنها می
انجامد.
8 ـ یکی از مهمترین عوامل اختلاف و برخورد تعبیر های متفاوت از دین مقدس اسلام است که از سالهای
جهاد بدینسو جامعۀ افغانی را ازیکطرف به اسلام نوع «بنیادگرائی» و ازطرف دیگر به اسلام «عنعنوی»
تقسیم کرده است. بنیادگراها از مفهوم «اسلام خالص» به حیث یک حربۀ سیاسی برعلیه اسلام عنعنوی استفاده
کرده «ملتگراهای مسلمان» را عناصر «سیکولر» خطاب کرده و افکارآنها را تا سرحد «کفر و الحاد» به
مردم عادی معرفی میدارند. ترس از آنست که این توجیه در آینده منشأ بزرگ برخورد و حتی جنگ در
افغانستان گردد.
صلح پایدار:
صلح پایدار وقتی در کشور تأمین میگردد که عوامل و انگیزه های جنگ و برخورد کاملاً از بین بروند. سؤال
عمده اینست که چگونه میتوان این انگیزه ها و عوامل را ازبین برد و پایه های صلح و ثبات را در افغانستان
مستحکم ساخت؟ آنچه مسلم است اینکه افغانها دراثر دو دهه جنگ این توانائی را از دست داده اند تا موانع و
مشکلات متعدد فوق را به تنهائی از سر راه خود بردارند. آنها به حمایت دوامدار و جدی جامعۀ جهانی نیاز
دارند. بدون حمایت و اشتراک فعالانه و دوامدار بین المللی، حل معضلۀ افغانستان دشوار و حتی ناممکن است.
توقع مردم افغانستان درهمچو لحظۀ خطیر آنست تا جامعۀ بین المللی نقش جدی در امحای موانع داخلی و
خارجی که سد راه صلح پایدار در افغانستان است، بازی کند و اقدامات عاجل و فوری را در ساحات ذیل
رویدست گیرد:
اول ـ در رابطه با عوامل بیرونی:
1 ـ خروج کامل قوتهای ملیشائی و افراطی خارجی اعم از گروه نام نهاد «افغانهای عرب»، پاکستانی ها و
سائر ملیت ها از افغانستان و انحلال قطعی سازمان های مربوطه، طوریکه آنها نتوانند به شکل مستقیم یا
غیرمستقیم درافغانستان دوباره نفوذ کنند،
2 ـ منع کامل زرع خاشخاش در افغانستان تا بدانوسیله دست مافیای مواد مخدر از مسائل داخلی کشور کوتاه
گردد و افغانستان به کولمبیای دوم مبدل نگردد،
3 ـ عقد قراردادهای تجارتی با کشورهای همسایه بروفق منافع ملی و منطقوی تا نفوذ مافیای قاچاق مواد
تجارتی در ایجاد بی ثباتی در افغانستان قطع شود،
4 ـ جلوگیری از نفوذ مستقیم و غیرمستقیم مدارس و احزاب اسلامی پاکستان و مؤسسات مذهبی ایران که مغایر
با مصالح علیای افغانستان باشد،
5 ـ در رابطه با سیاستهای خارجی کشورهای علاقمند باید گفت: تازمانیکه حسن تفاهم بین کشورهای رقیب در
امور افغانستان به وجود نیاید و آنها از مداخلات خود در امور افغانستان دست نگیرند، بسیار مشکل و حتی
ناممکن خواهد بود که به یک صلح پایدار در افغانستان دست یافت، زیرا هریک از کشورها برای خود اجندای
مخصوص در افغانستان دارند و برای نیل به خواستهای خود از طریق گروه های وابسته به خود در تشدید
اختلاف و بهره برداری اوضاع ازجمله تحریک به جنگ و برهم زدن حالت صلح و ثبات در افغانستان تشبث
خواهند کرد.
چشم امید همه اکنون به نقش ملل متحد و هم ایالات متحده امریکا و بعضی کشورهای دوست افغانستان دوخته
شده است تا از طریق فشار های جدی بین المللی، کشورهای همسایه را مجبور سازند در راه حفظ صلح و ثبات
در افغانستان بطور صادقانه در زبان و عمل متعهد و پابند باشند. دراین موقع حساس که امنیت جهان ازطریق
عملیات تروریستی به مخاطره افتاده، لازم است تا کنفرانس کشورهای 2+6 و کنفرانس کشورهای 5+5
همچنان کنفرانس کشورهای اسلامی و اخیراً گروپ 21 کشور جهان زیر نظر شورای امنیت ملل متحد در راه
رفع موانع فوق اقدام نمایند.
دوم ـ در رابطه با عوامل درونی :
صلح پایدار مستلزم اقدامات در ساحات ذیل در افغانستان میباشد:
1 ـ خلع سلاح کامل تمام قوتهای نظامی در افغانستان اعم از گروه های متخاصم و تمام قوماندانهای محلی،
2 ـ کنترول جدی انتقالات پولی و تسلیحاتی برای گروه های داخلی وابسته به بیرون افغانستان،
3 ـ ایجاد یک حکومت مقتدر مرکزی بارعایت نقش مردم درانتخاب مؤسسات مختلف شهری و سازمانهای
مشورتی محل. متأسفانه امروز دیده میشود که دراثر حملات هوائی امریکا، اگر یک گروه نامطلوب درحال از
بین رفتن است، گروه نامطلوب دیگر که موجبات تباهی کشور را در ده سال اخیر فراهم کرده است، بار دیگر
به قدرت دست می یابد و حاصل اقدامات جاری را درجهت تأمین صلح پایدار در افغانستان بهدر میدهد.
پیشرفت قوای جبهه شمال در افغانستان و احیای نظام فاسد «قوماندان سالاری» یک برگشت خطرناک به
سالهای 1992 است که بوی خصومت و خون از آن به مشام میرسد. (چگونگی ایجاد یک حکومت مقتدر ملی
در مباحث دیگر این کنفرانس مورد بررسی قرار خواهد گرفت)
4 ـ ایجاد مصئونیت و امنیت درزندگی روزمره، البته نخست ازطریق فراخواندن قوای صلح ملل متحد و
متعاقباً تشکیل یک قوای منظم امنیتی ملی. دراین ارتباط قابل ذکر است که یک عده از قوماندانهای محلی که
بار دیگر دراین روزها به قدرت دست یافته اند، به منظور حفظ قدرت و سلاح خود با موجودیت قوای صلح
ملل متحد در افغانستان مخالفت میکنند، درحالیکه تأمین صلح پایدار در کشور در قدم اول فقط به کمک قوای
حافظ صلح ملل متحد و نظارت کامل و نسبتاً دوامدار جامعۀ جهانی میسر است و بس.
5 ـ فعال ساختن فوری مؤسسات تعلیم و تربیه درجهت مبارزه علیه «فرهنگ جنگ» و تدویر پروگرامهای
خاص برای ارشاد مردم به منظور احیای مجدد ارزشهای صلح و احترام به حقوق یکدیگر،
6 ـ رویدست گرفتن فوری و عاجل پروژه های اعمار مجدد و فعال ساختن چرخ های خودگردان اقتصاد
کشور، تا مردم به کار و مشغولیت مثمر و مؤلد جلب گردند و نان خود را از راه کار بدست آورند، نه از راه
جنگ،
7 ـ فراخواندن مهاجرین افغان از بیرون و پروگرام اسکان مجدد آنها به دهات و قرأ مربوطه و فراهم آوری
تسهیلات رهایشی و وسائل مورد ضرورت به منظور تقویه بنیه خود کفائی کشور در ساحه زراعت،
8 ـ جلب و جذب شخصیت های مسلکی افغان از اطراف و اکناف جهان،
9 ـ تثبیت یک نظام حقوقی متکی به شریعت و قانون و احترام به حقوق طبیعی انسان با رعایت نورم های بین
المللی. این یک وظیفۀ دشوار ولی بسیار ضروری است تا بدانوسیله از استفاده های سیاسی از دین مقدس اسلام
برای مقاصد سیاسی جلوگیری گردد.
درخاتمه میخواهم گفتار خود را به یک جمله خلاصه سازم: باتوکل به خدای بزرگ، به آمدن صلح در
افغانستان امیدوار هستم، ولی در پایداری آن نگران، مگر آنکه اقدامات فوق با دقت و پیگیری لازم ازطرف
جامعۀ جهانی و اشتراک همگانی افغانها بخصوص طبقات منور و خدمتگار کشور باصداقت و تحمل
درچارچوب یک پلان منظم قدم بقدم به منصۀ اجرا گذاشته شوند.
ازتوجه شما ممنونم .
پایان مقاله
مقالات مرتبط
امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)






اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)


داکتر سیدعبدالله کاظم
داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.
بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.