علل و انگیزه های مهم مشکلات عدیده زنان افغان (به مناسبت روز جهانی زن) قسمت دوم

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 8 مارچ 2014

خود سوزی و خود کشی:

خودسوزی دختران و زنان جوان یک پدیدۀ جدید درکشور است که ازعمر آن بیش از چند سال نمی گذرد. اطلاعات و گزارشات میرساند که این عمل بطور عموم از ولایت هرات آغاز شده و اکنون دربسا ولایات افغانستان درحال توسعه است. مثالهای فراوان که در رسانه ها به نشر میرسند، حاکی از آنست که دختران و زنان جوان خود را با ریختن پطرول برسر ولباس آتش میزنند و میسوزانند. یکعده جان خود را دراین اقدام از دست میدهند و عده ای دیگر بوسیلۀ فامیل و نزدیکان به شفاخانه برده شده و با آنکه ازمرگ نجات می یابند، اما وجود شان چنان صدمه می بیند که مرگ برای شان بهتر از زندگی خواهد بود. برخی دیگر از دختران و زنان جوان که از زندگی به دلایل مختلف ناراض اند، باخوردن انواع سمیات از قبیل ادویه مرگ موش، کاستک سودا و غیره عزم خود کشی میکنند و حتی عده ای خود را از بام بلند به پائین پرتاب میکنند و یا رگ دست خود را قطع می نمایند تا به حیات خود پایان دهند.

در رابطه با این سؤال که آیا دختران و زنان دچار امراض عصبی و روانی اند و خارج از ارادۀ خود به چنین اعمال دست میزنند، باید گفت که اکثریت قاطع آنها دچار هیچ نوع اخلال روانی و عصبی نیستند و آگاهانه با اینکار مبادرت می ورزند، زیرا فشارهای طاقت فرسای زندگی را تحمل نتوانسته و خودکشی را یگانه راه نجات از همه آلام و بد بختی های خود میدانند. دلیل تصمیم به خود سوزی که یک شیوۀ بسیار دردناک است، همانا ظاهر ساختن درد و رنج ناشی از تحمیل فشاردیگران بر او و به حیث یک شیوۀ احتجاج کننده در برابر مظالمی را معنی میدهد که دختر و زن جوان بدانوسیله به مردم ابلاغ میدارد تا مایۀ پند و اصلاح دیگران گردد. اگر خودکشی بوسیلۀ خوردن سمیات صورت گیرد، مرگ دختر و یا زن جوان مکتوم مانده و نزد مردم یک حادثۀ عادی و معمولی و احتمالاً ناشی ازیک مریضی آنی تعبییر میشود و هیچ اثری بعدی را برای اصلاح وضع بار نمی آورد. اینست که قربانی های آتش سوزی میخواهند با این عمل پیام خود را به دیگران برسانند تا وسیلۀ تشهیر عاملین فشار درحلقۀ خانواده گردند و آنها را مجبور به تغییر رویه و رفع فشار بر فرزندان و منسوبین شان سازند. درحقیقت خود سوزی که یک عمل قبیح و زشت است، به نظر قربانیان حادثه نه تنها رهائی از مشکلات و مصائب طاقت فرسا است که برآنها تحمیل میگردد، بلکه یک حادثۀ پند آمیز برای اجتناب از مظالم و وارد کردن فشار برای دیگر فامیلها و خانواده ها محسوب میشود.

انگیزه ها و دلایل عمده خودسوزیها و خود کشی ها را میتوان بطور مختصر در چند موضوع خلاصه کرد:

1 ـ ازدواجهای اجباری و اغلب در خوردسالی درافغانستان یک مشکل سرتاسری است و به حیث یک رواج ناپسندیده و مضر، حیات هزارها هزار دختر خوردسال را به انواع خطرات مواجه کرده است. با آنکه سن ازدوج برای دخترها توسط قانون در افغانستان 16 سال تعیین گردیده، ولی عملاً هیچ توجه برای تطبیق این قانون درهیچ زمان مبذول نشده است. مشکل درآنست که در کشورما نکاح ثبت دفتر نمیگردد و فقط روی عرف معموله درهمه جا درحضور دوشاهد و ولی دختر توسط یک ملای محل عقد میگردد و مراسم عروسی و غیره را بدنبال دارد. نامزد کردن پسر و دختر در سنین کودکی و حتی درشیرخوارگی یک رسم معمول بین فامیلها بوده و مراسم عقد و رفتن عروس نیمه جوان به خانۀ شوهر  در آوانی صورت میگیرد که به اصطلاح از دهن عروس هنوز بوی شیر می آید و از مرحلۀ بلوغ بسیار فاصله دارد.

ازهمه بدتر اینکه دختران نیمه جوان را مردان کهنسال صاحب ثروت با دادن پول به پدر عروس در واقع خریداری میکنند و عروس جوان و حتی نیمه جوان را بخانۀ شوهری می فرستند که درآن دوسه «امباق» از کوره برآمده با فرزندان بالغ و حتی بزرگتر از مادر اندر جوان دور و بر این عروسک را احاطه کرده اند. تأسف انگیز تر آنکه این تازه عروس وقتی بخانه شوهر پا گذاشت، دیگر منسوب و حتی جز مایملک شوهر بوده و رابطۀ او با خانواده پدری اش تقریباً قطع میگردد. تازه عروس پشت و پناه دیگر ندارد، جز اینکه خود را تسلیم حوادث دراین محیط غریبه سازد و بسوزد و بسازد. این وضع نه تنها در دهات و اطراف کشور معمول است، بلکه درشهرها از جمله در اطراف شهر کابل نیز به وفرت دیده میشود.

2 ـ لت و کوب شوهران و فشارهای ناشی از استبداد خانواده شوهر یا ازدواجهای مکرر شوهر و مبدل شدن زن به کنیز همگان، انگیزۀ دیگریست که بعضاً موجب خود کشی زنان میگردد؛ چنانکه مثالهای خودسوزی بعضی از زنان جوان به همین دلیل در رسانه های کشور پیهم انعکاس می یابند و لزومی به ذکر آن در اینجا دیده نمیشود.

3 ـ فشار های مادر اندر بردختران جوان بعضاً آنقدر زیاد میگردد که دختر جوان تاب تحمل نیاورده یا از خانه فرار میکند و یا طوریکه دراین سالها معمول شده است، دست به خود سوزی و خودکشی میزند.

4 ـ انگیزۀ دیگری که بعضاً موجب خودکشی میگردد، همانا تجاوز جنسی بردختران توسط اشخاص پرقدرت و سلاح بدست است که در نتیجه دختر جوان حامله میشود و این وضع برای خانواده و مخصوصاً شخص دختر بسیار ناگوار و رنج آور است و فکر میکند که با اینکار زندگی او برباد رفته  و همه او را به نظر حقارت می بینند. این وضع آنقدر برای دختر جوان که عروسی ناکرده از مردی نامعلوم مورد تجاوز قرار گرفته و باردار شده است، حالتی را ایجاد میکند که او مرگ را به مراتب از زندگی ترجیح میدهد و دست به خود کشی میزند. مثالهای زیاد از این حالت در دست است که نمیتوان هریک را دراینجا ذکر کرد. ناگفته نماند که موضوع شرم و تشهیر حیثیت خانوادگی اغلباً مانع برملاء شدن این حوادث میگردد و فامیلها می کوشند به نحوی پرده روی همچو واقعات و تجاوزها انداخته و صدای خود را بلند نکنند،  به همین دلیل ارقام و تعداد همچو حوادث در رسانه طور واقعی منعکس نمی شوند.

بعضی ها می پرسند که ازدواجها با سنین خورد، موضوع «امباق داری» و فشارهای وارده ازهر جهت برزنان افغان یک موضوع تازه و جدید نیست، سالهای سال زنان افغان باهمچو مشکلات مواجه بودند، ولی کمتربه خودکشی و حتی هیچگاه به خودسوزی مبادرت نمی ورزیدند، چرا حالا این موضوع حاد شده و روبه گسترش گذاشته است؟

جواب این سؤال در تغییر شرایط و بیداری افکار عمومی است که اکنون دراثر تعلیم و تربیه و همگانی شدن ازطریق انکشاف وسایل ارتباط جمعی و باز شدن راه های نو در زندگی، حالت سکوت و جمودیت سابق جای خود را به حالت تحرک و دفاع از حق داده است. هرگاه این تحرک راه و مجرای عملی و رهائی معقول از مشکل پیدا نکند، درآنصورت انسان از منتهای فشار مجبور به عکس العمل غیر منطقی و احساساتی و در نتیجه اقدام به یک عمل دردآور میشود. این حالت بازهم در مجموع زادۀ جدال رو به تزاید بین عنعنه و تجدد است، طوریکه درسابق با موجودیت یک فضای ساکن و فاقد تحول زنان چاره ای جز «سوختن و ساختن» نداشتند و ناگزیر تن به قبول شرایط دشوار میدادند و آن شرایط را جز زندگی عادی و همگانی دانسته و در برابر آن کمترین عکس العمل از خود نشان میدادند. امروز آشنائی مردم با معیارهای مختلف زندگی و درک حقوق و وجایب انسانی یک حالت دفاع از حق را درانسان به وجود آورده و درقبال آن روحیۀ مجادله و مبارزه را جهت نیل به آن حق تقویه کرده است. لذا وقتی انسان از نتیجۀ مجادله منطقی و معقول نا امید میشود، آنوقت برای بیرون کشیدن این درد و نحوۀ برخورد با آن به اقدامات تشدد آمیز و منطقاً ناسنجیده دست میزند که خودسوزی و خودکشی یکی از آنها است. به این اساس خودسوزی و خود کشی در واقع انعکاس مظلومیت یک انسان درمانده است که باتمام قدرت میکوشد خود را از پنجۀ ظلم رها سازد، ولی به آن موفق نمیشود و بالاخره مجبور به تصمیم خود سوزی میگردد تا به دیگران اعلام اخطار نماید که از اجرای همچو مظالم پرهیز کنند. امروز اگر پدر و مادر و یا شوهر و برادری میخواهد جان و زندگی فرزند، زن و خواهرش درامان باشد و از عواقب دلخراش خود سوزی و خود کشی جلوگیری کند، بهتر است از تحمیل ارادۀ خود بر آن موجود بی دفاع و مظلوم دوری جوید و از انواع مظالم غیرانسانی بروجود او پرهیز کند و بکوشد با او از درمفاهمه و معقولیت پیش آید، حرف او را بشنود و به وضعش توجه کند ، نه اینکه فشار را چنان بر او شدت بخشد که آن موجود بی پناه و مظلوم راه دیگر نیابد، جز آنکه به عمل قبیح خود کشی و خود سوزی متوسل گردد.

ضعف قدرت دولت درتطبیق قانون:

درامور مربوط زنان در افغانستان عرف و عنعنه زیادتر از قانون قابلیت اجرا دارد. تطبیق قانون فقط وقتی مطرح میگردد که یکی از طرفین زن یا مرد غرض رفع مشکل بیکی از مقامات دولت مراجعه کند و خواهان حل آن از طریق قانونی شود. اینحالت دربین نفوس شهری تاحدی معمول است، ولی دراطراف و اکناف کشور فقط رؤسای خانواده ها اند که به مشوره چند مرد موسپید و صاحب رسوخ محل و ملک قریه امور ازدواج، طلاق، حل مسائل مهم خانوادگی، رفع اختلافات ذات البینی و غیره را بعهده دارند. البته در مناطق پشتون نشین جرگه های محلی برطبق عرف «پشتونوالی» اینکار را انجام می دهند و موضوعات فامیلی کمتر به محاکم و مراجع دولتی رویت داده میشوند. دربسا موارد حتی جرایم بزرگ که باید از مجرای قانونی حل شوند، به موافقه طرفین ازهمین طریق فیصله میگردند.

از کودتای ثور تا امروز که سلطۀ سرتاسری دولت روبه ضعف گذاشته و بجای آن قدرتهای محلی حاکم براوضاع شده اند، رسیدگی به دعاوی و اختلافات خانوادگی نیز بیشتر در دست همین قدرتهای محلی و قوماندانهای مسلح و شخصیت های مورد اعتماد شان قر ار گرفته است که به استناد عرف محل و نیز به اتکای شریعت در همچو موارد اتخاذ تصمیم کرده و آنرا اجرا میدارند. آنچه دراین زمینه قابل ذکر است همانا صدور حکم و تنفیذ فوری آن ازطرف همین شخصیت های محلی است که اساساً از نظر قانونی وشرعی مجاز به همچو اجرأت نمیباشند و حالاتی به وجود می آیند که کاملاً مغایر با احکام قانون و شریعت است.

از آنجائیکه زنان هیچ حامی و پشتیبان درمحل ندارند، آنها همیشه قربانی درجه اول همچو تصامیم میگردند و حتی در بسیاری موارد شوهر بدون مراجعه به مجریان محلی، خودش زن را تا درجه قتل مجازات مینماید و کسی نیست که از او حقیقت امر را جویا شود. او به سهولت میتواند دلیل مرگ زن خود را یک حادثۀ طبیعی و یا تصادفی جلوه دهد، مثلاً مرد و خانواده اش میگویند که زن هنگام نان پزی در تنور افتاده یا از زینه لغزیده و یا گاو به شکم او لگد زده و یا از بام افتاده و غیره. با ارائه همچو دلایل غیرواقعی و بدون تحقیق عدلی، فوراً مردم محل تجمع کرده و جسد زن بیچاره را بگورستان برده و بخاک می سپارند و قضیه بدینوسیله به سهولت خاتمه می یابد. دراینجا خانواده زن مقتول نیز وسیله و امکان تثبیت جرم را ندارد و نه امکان بررسی طب عدلی میسر است و نه کسی به آن زیاد توجه میکند.

بد ترین حالت در مورد زنان و مردان جوان است، آنهائی که متهم به روابط نامشروع «زنا» میشوند و ازطرف جمعی از مردمان محل به هدایت یک یا چند ملا و یا صاحب نفوذ محل بنام حکم شریعت محکوم به سنگسار میگردند و این حکم فوری مورد تطبیق قرار میگیرد. درحالیکه شریعت درهمچو موارد احکام بسیار دقیق  دارد که ثبوت عملیه زنا را بسیار دشوار و حتی ناممکن می سازد؛ به این معنی که اینکار وظیفۀ یک محکمۀ با صلاحیت بوده و شاهدت چهار شاهد عینی که همه جریان مقاربت جنسی را دقیقاً دیده باشند ( به اصطلاح معمول: به شکل تار و سوزن)، بعد از علم آوری  و صدور حکم محکمه با صلاحیت مورد اجرا قرار میگیرد. متأسفانه با ضعف دولت این وظیفۀ مهم و حساس امروزدرحیطۀ قدرت کسانی قرار گرفته است که نه صلاحیت صدور حکم را دارند و نه صلاحیت اجرای آنرا و سرنوشت دو موجود بدست کسانی سپرده میشود که از شریعت و قانون بی بهره و فقط روی احساسات عمل میکنند. مثالهای فروان در این موارد وجود دارد که بیانگر یک فاجعه در حقوق زن و مرد بیچاره و بی پناه است. جای تعجب است که اگر در دوره وحشت بار طالب اینکار در یک ستدیوم صورت گرفت، امروز همچو اعمال در بسا قریه ها و شهر ها به تکرار انجام میشوند و حکومت قادر به جلوگیری از آن نمیباشد.

گذشته از آن هرگاه قضایای خورد و بزرگ زنان به محاکم نیز رویت داده شوند، متأسفانه دراغلب موارد محاکم به ادعای مرد بیشتر توجه میدارند تا به ادعای زن، زیرا فامیل زن از حمایت او مضایقه میکند و کسی دیگر نیست که از او حمایت قانونی کند. اکثریت زنان نه پول دارند و نه سواد لازم، تا خود آنها در زمینه اقدام و از خود دفاع نمایند.

همچنان مثالهای زیاد وجود دارند که بسیاری از زنان زیر ستم از خانۀ شوهر فرار میکنند و بخانۀ یکی از اقارب نزدیک خود پناه می برند؛ دراینحال باعارض شدن شوهر، محکمه زن را به چند سال حبس محکوم میکند. بسیاری از زنان زندانی به جرم فرار از خانه گفته اند که ایشان زندان را به مراتب از خانۀ شوهر ترجیح میدهند، زیرا در زندان لت و کوب، تحقیر و توهین و یا فشارهای غیر انسانی برای یک زندانی عادی وجود ندارد و نه مجبور است به حیث کنیز تابع دستور همه افراد خانواده شوهر باشد. بناً اکثر زنان زیر ستم باقبول زجر زندان راه فرار را از خانۀ شوهر پیش میگیرند تا بعد ازطی مدت حبس از شوهر شان رسماً جدا شوند. حتی بعضی از این زنان که طفل خوردسال دارند، ازطفل خود نیز در زندان مواظبت مینمایند.

دراین سالهای اخیر ایجاد خانه های موسوم به «خانه امن» یک پدیدۀ جدید است که به کمک مؤسسات بین المللی و همکاری یک تعداد خانمهای فعال درساحۀ حمایت از حقوق زنان در کابل و مراکز بعضی از ولایات و شهر های بزرگ تأسیس گردیده که برای همچو زنان نه تنها سرپناه و امکان اعاشه و اباته را فراهم می سازند، بلکه میکوشند تا قضایای شانرا در محاکم به کمک وکلای دعوا پیش برده و از آنها حمایت بشری و قانونی نمایند. متأسفانه  این اقدام نیک وقتی «قانون منع خشونت علیه زنان» در شورای ملی افغانستان مورد بحث قرار گرفت، عده ای از وکلا با موجودیت خانه های امن مخالفت کردند و آنرا محل مستهجن خوانده و حتی مغایر به شریعت دانستند که درنتیجۀ همچو مخالفت ها تصویب این قانون مهم در راستای حمایت از زنان  تاهنوز ملتوی گذاشته شده است.

با شرح مختصر فوق دیده میشود که موجودیت عنعنه ازیکطرف و ضعف ادارت دولتی و فقدان وسائل ازطرف دیگر به حاکمیت عنعنه در برابر قوانین مدنی و شرعی که خاصۀ یک دولت مدرن امروزی میباشد، موقع عمل بیشتر میدهد و زن افغان یکی از قربانی های این نارسائی میگردد.

مرگ و میر مادران و اطفال:

برای اکثر زنان افغان مبارزه در میدان زندگی به مراتب مهمتر است از مبارزه در میدان رأیدهی و یا رأی گیری. به مقایسه هرکشور دیگر در اطراف و اکناف افغانستان زنان بیشتر حین ولادت می میرند و طفل شان نیز تلف میشود. احصائیه های چند سال اخیرنشان میدهد که درهر صدهزار ولادت بیش از 6500 مادر در ساحات شمال شرق کشور جان خود را ازدست میدهند، درشهر های بزرگ کشور این رقم به حد وسط 2200 مادر و در شهر کابل به 400 مادر میرسد، درحالیکه در اضلاع متحده امریکا این تعداد از 12 مادر تجاوز نمیکند. اینکه چرا وضع در افغانستان بدتر از هر کشور دیگر است، دلایل عمدۀ آنرا میتوان چنین خلاصه کرد:

1 ـ کمبود مؤسسات صحی و مراکر طبی بخصوص مؤسسات حمایه طفل و مادر در اطراف و اکناف کشور،

2 ـ کمبود و حتی فقدان دوا و وسائل،

3 ـ بُعد فاصله قریه ها از شهر و مشکلات ترانسپورتی،

4 ـ ناتوانی اقتصادی مردم که از خرید دوا و فیس داکتر عاجز اند و حتی توان پرداخت کرایه راه را از خانه تا مرکز صحی ندارند،

5 ـ مشکلات اقامت مریض و اقارب او درشهر،

6 ـ عدم مصئونیت داکتران و پرسیونل طبی در نقاط دور دست،

7 ـ ممانعت شوهران از رفتن زنان شان نزد داکتر،

8 ـ سوء تغذی اکثر مادران در دوران حاملگی و شیردهی طفل،

9 ـ بی اهمیت بودن حیات طفل و مادر برای پدر و شوهر، با این زعم که «زن دیگر و طفل دیگر».

با دلائل فوق دیده میشود که زن افغان به حیث مادر از جوانب مختلف چنان تحت فشار است که تا ولادت درهرقدم مواجه به مرگ و یا سقط حمل بوده و این خطر در اثنای ولادت و بعد از آن نیز او را رها نمیکند. اینکه با همچو مشکلات چگونه مبارزه کرد، سؤالیست که ارائه جواب دقیق و عملی کار ساده نیست و اما نا دیده گرفتن و عدم توجه به آن نیز یک گناه بزرگ بشری و اجتماعی است.

(ادامه دارد)

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.