نظر اندازی در لابلای واقعیت های تاریخی مطالبی از کتاب خاطرات دگرجنرال عبدالرزاق خان

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 15 آگست 2015

(قسمت دوم)

محمد داؤد خان و انکشاف قوای هوائی و مدافعه هوائی کشور:

اکنون برمیگردم به کتاب خاطرات مرحوم دگرجنرال عبدالرزاق خان که در فصل دوم بازهم مطالب مهم تاریخی را بیان میدارد و در ارتباط با وضع قوای هوائی آنوقت کشور می نویسد: «به سال 1931 به حیث پیلوت به رتبۀ تولیمشری در حالی شامل قوای هوائی شدم که قوای هوائی با آمدن پرسونل تازه و فارغ تحصیل از فرانسه و ایتالیا به مشکل مواجه بود، زیرا تشکیل قوا صرف چهار طیاره داشت که این طیارات هم مودل سابق به اسم “لیبرتی” ساخت روسیه بود که هم از ساختمان برآمده بود و هم سامان برای احتیاج طیارات دستیاب نمی شد. ازطرف دیگر روغنیات مصارف این طیارات از روسیه گرفته می شد، ولی بنزین و دیگر روغنیات بالای شتر حمل و نقل شده بکابل رسانیده می شد، تا که بکابل میرسید، درعرض راه کافی بنزین ضایعات میداد. قراردادی های بنزین نیز به مشکل مواجه بودند، چرا که فردا از بیست هزار گیلن که باید تسلیم میکردند، فقط شانزده هزار گیلن باقی مانده می بود. ازطرف دیگر وزارت دفاع هم به قوای هوائی آنقدر توجه نداشت زیرا که هم طیاره قیمت داشت و هم محافظت از پیلوت ها به صورت استندارد که قوای هوائی توصیه میکرد، گران تمام می شد….قسمت اعظم پیلوتها محروم پرواز بودند. محمد احسان خان قواندان هوائی ازینکه پیلوتها پرواز نمی توانستند، زجر میدید تا که بالاخره جریان قوای هوائی را مفصلاً به شاه [ اعلیحضرت محمد ظاهر شاه] عرض کرد و شاه را قناعت داد تا امر انفکاک قوای هوائی را از وزارت دفاع [حربیه آنوقت] بدهد… که در اثر آن قوای هوائی راساً تحت امر قوماندان هوائی درآمد…و طی چند جلسه در ارگ زیر نظر شاه به احسان خان وظیفه داده شد به لندن برود و چند دانه [بال] طیاره انگلیسی بخرد و بعد به ایتالیا برود و چند طیاره ایتالیائی خریداری کند… بدین حساب تشکیل قوای هوائی بزرگ شد و بجای یک کندک به سه کندک زیاد شد که دو کندک آن طیارات اوکراینی و دیگر آن ایتالیائی بود و هکذا یک تولی به اسم تولی تعلیمی که مربوط مکتب هوائی بود، نیز تشکیل شد…اما بازهم متأسفانه بودجه لازم برایش نمیدادند و به معیاری که ایجاب میکرد، پیلوتها پرواز نمیتوانستند.»(صفحه 37 کتاب)

در خاطرات دگرجنرال عبدالرزاق خان بخصوص در فصل دوم آن تاریخچه مختصر تشکیل و انکشاف قوای هوائی و مدافعه هوائی که بعداً به آن تشکیل اضافه گردید، بازتاب یافته و محتویات آن برای محققان تاریخ نظامی کشوریک مأخذ خوب پنداشته میشود. او در مورد اولین دیدار وظیفوی خود با محمد داؤد خان که آنوقت به حیث قوماندان قوای مرکز ایفای وظیفه میکرد و حینیکه جنگ در “کنرها” آغاز گردیده بود، می نویسد: «دفعه اول ما و سردار محمد داؤد خان با قوماندان مفریضه به سر میز نان ملاقی شدیم. سردار مذکور اولین کلمه که با ما گفت، عبارت ازین بود: “اگر به یک هواباز ما بگویند که کوه را بمباردمان کند، کوه را خطا میکند!”، رفقای ما چیزی نگفتند، حتی شاه محمود[محمد] خان پیلوت  هم خاموشی اختیار کرد. خود را بیحوصله یافتم و گفتم : سردار صاحب اجازه دهید که من هم یک عرض کنم. گفت بفرمائید، گفتم که: هوابازی شما بنام است، شما هواباز را آن مشقی که لازم است، نداده اید؛ نه ساعت پرواز دارند، نه پرواز حربی و نه هم وسایط تعلیمی برای پرواز حربی دارند. شما برای معلومات خود از سفرای افغانستان در ممالک خارج پرسان کنید که پیلوتها را در دیگر دنیا به چه استندارد میرسانند؟ چسان ساعت های پرواز برای شان می دهند و وظایف حربی را اجرا میکنند؟ مگر برای ما از یکطرف بودجه نیست و نه آن قسم پروازهای حربی اجرا میکنیم و نه هم وسایط پرواز است که آنرا عملی کنیم، شما از پیلوتهای تان چه توقع داشته می توانید؟ مثالش خود من هستم که مشق بمباردمان عمودی را در کتواز آموختم که در آنجا به من وظیفه دادند. جریان را گفتم بمب اولی را انداختم از هدف دور افتید، بمب دومی دیوار قلعه را گرفت، سومی و چهارمی در نفس قلعه خورد و بعد از آن با استفاده ازین تجربه میتوانستم که یک غژدی را بمباردمان کنم.»(صفحه 47 کتاب)

او می نویسد: «روزی داؤد خان را ناراحت دیدم، علت آنرا جویا شدم، گفت: ” کندکی که به کنر خاص است ، توسط مومند آزاد محاصره شده، کندک با آیئنه برقی تلگراف میدهد که برای ما مهمات روان کنید و گرنه تسلیم می شویم، توچه کرده میتوانی؟” من عرض کردم که: “اگر همین موضوع باشد، چیزی قیمت ندارد.”، گفتند :”چه میخواهی”، گفتم: ” دو خیاط، یکصد دانه بوری، چند سیرکاه شالی، یک دوتوپ تکه صحن کوره و پنجاه هزار کارتوس”. همه وسائل آماده شد. پنج خریطۀ بزرگ دوخته شد و آنرا پر از کاه شالی کردیم و در میان آن جعبه های کارتوس را گذاشتیم و بسته ها رابا طیاره به محل کندک در سمتی که مورد تهاجم نبود، انتقال دادیم و به قوماندان کندک یک یاداشت نوشتیم که بسته اول را پرتاب میکنیم، فوری آنرا باز کن اگر محتویات سالم بود، در روی زمین دو خط موازی بکش و اگر ناسالم بود خط چلیپا. خوشبختانه آنها بعد از اخذ بسته اول علامه موازی را ترسیم کردند و با این وسیله همه بسته ها را با چنجاه هزار کارتوس پرتاب کردیم و طیاره برگشت و کندک به مقاومت ادامه داد. او می نویسد: «مهارت هوائی ما درین بود که نه وسایط مخابره در زمین بود و نه در خود طیارات و نه هم پراشوت بود که مهمات را پائین کنیم.» [در اینجا باید به عمق معنی این ضرب المثل اعتراف کرد که “احتیاج، مادر ایجاد است.”] بعداً داؤد خان این قصه را در یک محفل در حضور یکی از بزرگان یاد آور شد و با اشاره به پیالۀ چای خود و روی به من گفت که: «اگر بگویم که این پیاله را بمبارد کنید، آنرا بمبارد کرده میتواند»، در جواب گفتم: «جای بسیار شکر است که گپ از کوه به پیاله کشیده است!»(شرح مزید درصفحه 48 تا 52کتاب)

عبدالرزاق خان می نویسد که: در نتیجه همین جدیت یک روزی سرداراسدالله خان معاون وزارت حربیه به قوای هوائی تشریف آورد و گفت : «هاشم خان [پیلوت و رئیس ارکان هوائی] شما سر از امروز به وزارت دفاع مراجعه کنید به شعبۀ پیژن شما به وظیفۀ دیگری در نظر هستید و بمن فرمودند که سر از امروز تو کرسی ریاست ارکان و کفالت قوای هوائی را بدوش بگیر.»؛ همان بود که در رتبۀ جگرنی در 1943 به  این وظیفه مؤظف گردیدم. (صفحه 53 کتاب)

داؤد خان دوبار در کابینه شاه محمود خان به حیث وزیر دفاع اجرای وظیفه کرد وعبدالرزاق خان ضمن یادآوری از فعالیت های خود در این دوره می نویسد که: «ترفیعات یک تعداد صاحب منصبان قوای هوائی  چندین سال معطل بود…در اثر فشار من چهل الی چهل و پنج نفر که در رتبه های تولی مشری و کندک مشری بودند، ترفیع کردند، همچنان صاحب منصبان هوائی که مستحق لباس بودند و وزارت دفاع برای شان لباس نمیداد، لباس گرفتند و نیز امتیاز غلگی و نفری افراد[نفر خدمت] ؛ بدین ترتیب از وزیر دفاع [داؤد خان] امر تمام امتیازات که برای صاحب منصبان زمینی بود، برای قوای هوائی گرفته شد.». 

او در ادامه می نویسد: «سردار داؤد خان اقدام کرد که یک تعداد طیارات برای قوای هوائی خریداری شود…و بمن امر کرد به لندن بروم و طیارات را بخرم و گفت که صدراعظم شاه محمود خان در همین وقت به لندن می آید، راجع به خریداری طیارات از او هدایت بگیرید…در آنوقت آقایون عبدالرحمن پژواک و نوراحمد اعتمادی که شارژدافیر سفارت در لندن بود،[بر قرارداد خرید طیارات] باهم غور کردیم ….؛ پس از آن به شاه محمود خان [موضوع ] را گفتیم و با تعدیل چند ماده قرارداد راجع به قیمت کمپنی، این طیارات را خریداری کردیم…و به کابل برگشتم.»(شرح مزید در صفحه 68 تا  72 کتاب)

او می افزاید: «چندی بعد محمد داؤد خان مرا نزد خود خواست و فرمود که امریکا از ما خواهش کرده که یک صاحب منصب برای تحصیل ارکان حربی هوائی به امریکا بفرستم. من در نظر دارم خودت را روان کنم… اخیر سال 1950 بود که من به مرام ارکان حربی به امریکا آمدم و بعد از ختم تحصیل و دیدن بعضی محلات هوائی آنجا، به وطن برگشتم.» 

عبدالرزاق خان دربارۀ عزل شاه محمود خان از صدارت می نگارد: «من بعضاً میرفتم به جای شاه محمود خان صدراعظم بیلیارد میکردیم. درین شب هم من به مرام بیلیارد به آنجا رفته بودم. درحالیکه بیلیارد می کردیم، از رادیو کابل خبر پخش شد که شاه محمود خان نظر به خلاء مزاجش از صدارت استعفی کرده که ما و خود شاه محمود خان همه تعجب کردیم. شاه محمود خان طرف ما دید و گفت که این یک سوء تفاهم است. من نی استعفی کردم و نی صحت من خراب است. حتماً یک سوء تفاهم است . من میروم از داخل دفتر خود گپ میزنم. او رفت به دفتر خود و ما رفتیم به طرف خانه.»(صفحه 66 و 67 کتاب)

بهرحال بعد از شاه محمود خان مقام صدارت به محمد داؤد خان رسید. عبدالرزاق خان با شناخت نزدیک با داؤد خان، خصوصیات شخصی او را چنین بیان میکند: «اگرچه او طبع درشت و اعصاب ناآرام داشت، اما پشتکار و آرزوی اعتلای افغانستان را همیشه به سر می پرورانید….. پیشانی اش همیشه ترش بود و زمانیکه یک نا آرامی به مملکت پیش می شد، وی را به چهرۀ دیگر می دیدیم. روزی بیاد دارم که به دفتر کارشان رفتم و ورقه عرض پیش کردم، همگی را امر اجرا داد. بسیار خوش به نظر میرسید. جرئت کردم و برایش گفتم: سردار صاحب پیشانی شما همیشه ترش است. هرزیردستی که می آید، نمیتواند همان مطلب خود را طوریکه شاید و باید به شما بگوید، گفته نمیتواند. من که می بینم بجای اینکه کار خوب شود، کار خراب میشود. چه میشود که در وقت کار وقتی همکاری نزد شما می آید، پیشنهاد شانرا به پیشانی باز بشنوید. اگر طرف قبول بود خوب و اگر نبود، هدایت بدهید که اصلاح شود؛ او [داؤد خان] طرف من دید و خوشش نیامد و گفت که: “لالگی مرا نکن. تو مردم افغانستان را نمی شناسی، من خوب می شناسم. اگر من با آنها با پیشانی باز و لب خند گپ بزنم، صباح سر شانه ها من سوار می شوند.”؛ این را که شنیدم گفتم: خوب من این پالیسی شما را خبر نداشتم، اما چیزی که در علم من میرسید، عرض کردم، باقی اش را خودتان می فهمید و بس.»(صفحه 72 و 73 کتاب)

دراین ارتباط باید خاطر نشان ساخت که بسیاری کسانیکه محمد داؤد خان را شخص “دیکتاتور” می نامند، فقط اتکای شان به همین خصوصیت اواست، اما آنها فراموش میکنند که این رویه شامل شیوۀ کاری اوبرای ایجاد نظم و نسق و تطبیق و رعایت قانون بود و “هیبتی” که باید یک آمر در راس امور داشته باشد. از خود باید پرسید که چرا  وقتی موترپولیس ترافیک را می بینیم، فوری متوجه کاستن سرعت خود میگردیم؟ برای اینکه افسران پولیس بسیار جدی و با هیبت عمل میکنند، اگر آنها با ملایمت و گذشت باشند، در نتیجه راننده ها حتی در همین کشورهای پیشرفته خود را به رعایت  قانون  چندان مکلف نمیدانند، چه رسد به کشوری که قانون بذات خود مطرح نیست، بلکه زهر چشم آمر مافوق است که همه را وادار به تطبیق قانون می سازد. مثالیکه شخصاً شاهد آن بودم، یک نمونۀ خوب این موضوع  پنداشته میشود به این شرح که: در سالهای دهه قانون اساسی یک تعداد شخصیت های عالی مقام دولت از چند بانک قرضه گرفته بودند، ولی با وجود تلاش بانکها نه تنها ایشان اصل قرضه را نمی پرداختند، بلکه از پرداخت تکتانه یا ربح بانکی معمول طفره می رفتند و کسی هم به شکایت بانکها گوش نمیداد. سه چهارهفته  از اعلام جمهوریت داؤد خان نگذشته بود که در رادیو اعلان شد: کسانیکه از بانکها مقروض اند، تا دو هفته اگر قروض خود را نپردازند، با ایشان طبق قانون رفتار میگردد. من خود شاهد چند شخصیت عالی مقام بودم که با چه سرعت از هر مجرائی که ممکن بود، پول تدارک کردند و به تصفیه معاملات بانکی خود پرداختند. دلیل آن واضح بود، طوریکه یکی از دوستان گفت: «از داؤد خان باید احتیاط کرد! »

حینیکه شاه محمود خان به صدارت مقرر شد و متعاقب آن نیم قارۀ هند به دستور انگلیس ها به دوحصه هند و پاکستان  تقسیم گردید، حکومت شاه محمود خان طالب حقوق پشتون ها شد و این موضوع منجر به منازعه بین پاکستان و افغانستان گردید. وقتی محمد داؤد خان صدراعظم شد، موضوع پشتونستان و حق تعیین سرنوشت پشتونها و بلوچ ها را جدی تر مطرح کرد. اینکه این موضوع یک هدف بود و یا وسیله، سؤالیست که جواب آن دراین مختصر نمی گنجد.  دگرجنرال عبدالرزاق در این زمینه می نویسد: «با ایجاد پاکستان به ادعای پشتون ها وقعی گذاشته نشد و مناسبات بین افغانستان و پاکستان رو به خرابی گذاشت. ازطرف دیگر پاکستان و ایران به پکت سنتو داخل شده ، اما افغانستان بیطرفی را پیش گرفت که در نتیجه روز بروز پاکستان و ایران تقویه شده می رفتند. محمد داؤد خان صدراعظم افغانستان را به خطر می دید، لذا معاون رئیس جمهور امریکا نکسن را به افغانستان دعوت کرد و از وی خواهش کمک سلاح را کرد که کدام نتیجه بدست نیامد و همچنان از انگلیس ها در زمینه طالب کمک شد. تا بالاخره محمد داؤد خان لویه جرگه را دعوت کرد که اعضای آن قسماً انتخابی و بیشتر انتصابی بودند. بروز افتتاح لویه جرگه اعلیحضرت ظاهر شاه آمد و جرگه را افتتاح کرد. درختم آن محمد گل خان مومند خود را بریاست جرگه انتخاب [کاندید] کرد و فردای آ ن محمد داؤد خان صدراعظم پلان پیش کرد و ادعا نمود که همسایۀ ما تقویه شده، افغانستان سلاح اش بیمود[کهنه] و مهماتش از فعالیت مانده است. ما باید سلاح بگیریم، اما انگلیس و امریکا ما را سلاح ندادند. ما ازجرگه اجازه میخواهیم که به ما موافقه کند که ازهر مملکتی که سلاح بما میدهد، سلاح بدست بیاوریم. جرگه صلاحیت داد که بهر میتود[طریق] که میتوانید و ازهر جای که سلاح را بصورت آبرومندانه گرفته میتوانید، سلاح بگیرید و مسایل پشتونستان را تعقیب کنید.» او می افزاید: «در لویه جرگه برعلاوه وکیل ها، وزیرها و یک عده صاحب منصب های بلند رتبه که من هم درین جمله شامل بودم، اشتراک داشتند و پس از موافقه گرفتن از لویه جرگه، محمد داؤد خان رئیس حکومت شوروی را با رئیس حزب کمونیست آن دعوت داد که به افغانستان بیایند.»(صفحه 74 تا 76)

عبدالرزاق خان در مورد نتیجه سفر سران شوروی بولگانین و خروسچف به کابل می نویسد:«به اساس مذاکره دو روزه، حکومت شوروی حاضر شد که به افغانستان کمک پولی و نظامی و قرضه بدهد. به اثر این مذاکره یک صد ملیون دالر طور قرضه منظور شد و برعلاوه ده بس به بلدیه و یک طیاره الوشن 14 را به مرام استفاده پادشاه و صدراعظم به قوماندان هوائی تسلیم دادند که ظاهراً یک کمک مساعد بود، اما امضای قرارداد گرفتن یک صد ملیون دالر قرضه از شوروی به گمان اغلب پلان اشغال افغانستان را بطور مخفی هم در برداشت، زیرا روسها از قدیم الایام آرزوی اشغال افغانستان را داشتند. فعلاً برایشان چانس طلائی بدست امده بود و هرپروژه که در افغانستان بود، چه ساختمانی و چه نظامی در راه رسیدن به همین هدف بود.»

او در ادامه می افزاید: «داؤدخان به حیث صدراعظم، امور وزارت دفاع را نیز اجرا میکرد. وی به وزارت دفاع تشریف آورد و هیئتی از صاحب منصبان را که تحصیلات عالی داشتند و هم تجربه برای انتخاب سلاح روسی، نزد خود خواسته و هریک را هدایت لازم داد. هیئت ازین قرار بود: رئیس هیئت عبدالرزاق خان میوند برید جنرال و تخصص به مخابره داشت، خان محمد دگروال ارکان حرب تخصص اش به صنف پیاده بود، بنده عبدالرزاق قوماندان هوائی ارکان حرب و پیلوت، عمرخان جگرن ارکان حرب تخصص توپچی، محمد سرور خان ارکان حرب جگرن تخصص به تانک، عبدالله روکی جگرن تخصص سلاح قوای پیاده، قدیر خان جگرن انجنیر پیاده.» او علاوه میکند که :«داؤدخان به هیئت وظیفه داد که شما غور کنید به انتخاب سلاح، پس از آن رفتار شما طوری باشد که به هند پس از هند به مصر پس از مصر به چکوسلواکیه و پس از چکوسلواکیا به روسیه بروید. هیئت به اساس این پلان به پروگرام خود ادامه داد.»(صفحه 76 تا 78 کتاب)

از این به بعد دگرجنرال عبدالرزاق خان بحث خود را به انکشاف قوائی هوائی و نیز مدافعۀ هوائی که تازه تشکیل شده بود، متمرکز می سازد و قدم بقدم به شرح آن می پردازد که از ذکر جزئیات آن صرف نظر میگردد و تنها به این خاطره ایشان اکتفا میشود که می نویسد: «در احضارات جشن [استقلال] سال 1956 توانستیم که طیارات بیشتر را در جشن اشتراک دهیم. درین حساب طیارات جت بگرام و طیارات که به مزار [میدان دهدادی] بودند، هردو به مشق و تمرین شروع کردند…در میدان بگرام تعداد طیارات زیاد بود و به دو طرف “رنوی” ایستاده بودند. سه طیاره بالای رنوی آمده پرواز میکردند، بدین حساب در حدود صد طیاره بمبارد جیت میگ 17 و میگ اف 17 از میدان بگرام پرواز کرد و 18 طیاره بمبارد از مزارشریف و این هردو گروپ بالای میدان هوائی بگرام یکجا راندو [ملاقی شدند] کردند و رفتند از منطقه جشن گذشته ، بعد از آن گروپ بمبارد رفت به مزار شریف نشست و گروپ که به بگرام می نشست، آهسته آهسته آمده و نشستند.» دگرجنرال با وجد خاص اعتراف میکند که: «پیش چشمان من چیزی فوق العاده که می گذشت این بود: زمانی یاد من می آمد که تیل بود طیاره نبود، طیاره بود تیل نبود، هردویش بود، اما میدان نبود و وسایط و مخابره نبود ، اما امروز آن کمبودیها از بین رفته بود و وسایط بسیار عصری قومانده به واسطۀ دستگاه مخابره امروز پرواز طیارات بدون مشکل صورت میگیرند.» او می افزاید: «باور کنید همان روز از وجد اشک های من آمده و هیچ فراموش نمیکنم که قوای هوائی با وسایط داست داشته خود بحیث طیارات عصری طوری رسانده شدند که در دوسه تطبیقات عسکر موفق برآمدند.»( صفحه 86 تا 88 کتاب)

(ادامه دارد)

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.