نظر اندازی در لابلای واقعیت های تاریخی مطالبی از کتاب خاطرات دگرجنرال عبدالرزاق خان

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 16 آگست 2015

(قسمت سوم)

خاطره ها و دیدار ها با محمد داؤد خان صدراعظم:

دگرجنرال عبدالرزاق خان به حیث دوست و همکار دیرینه محمد داؤد خان جریان یکی از دیدارهای خود را با او چنین شرح میدهد: زمانیکه  او صدراعظم بود، یکروز عصر به دیدنش به منزل شان رفتم. موقع دادند که ایشان را ملاقات کنم. درحین ملاقات که چای صرف شد، پس از چای فرمودند : «من یک پلان جدید را ترتیب و میخواهم که به حضور شاه پیش کنم و پلان عبارت ازین است که:  افغانستان به سیستم موجود شاهی ماندش در خطر است. جوانان ما هم بیرون رفته و ممالک خارج را دیده اند، تحصیل کرده و پس آمده اند. بعضی جوانان ما که در داخل مملکت تحصیل کرده اند، نیز افکار جدید دارند. برعلاوه بعضی خارجی ها به مملکت رفت و آمد دارند و جوانان ما با آنها در تماس هستند و لذا آنها به پرنسیپ های دیموکراسی روز به روز آشنائی پیدا کرده اند. اگر ما این نظام را نگردانیم، یکروز قهراً ازطرف مردم اقدام میشود. خود ما از بین خواهیم رفت و هم حکومت. بهتر میشود ما خود این نظام را تبدیل کنیم به نظام جمهوری که در آنصورت اعلیحضرت ظاهر شاه میتواند که برای یک یا دو دوره به حیث رئیس جمهور افغانستان قبول شود.» 

«بعد محمد داؤد خان از من [عبدالرزاق] پرسید که: “راجع به این مفکوره چه میگوئید؟” من عرض کردم که این یک مفکورۀ خوب و نیک است. شما خود گذار میکنید از یک مرحلۀ تاریخی به دیگر مرحلۀ تاریخی و حق مشروع مردم را به مردم میدهید. من یقیین دارم که تمام مردم از شما خوش خواهند شد و ازطرف دیگر ممکن است که تاریخ از فدارکاری فامیل سلطنت بسیار به خوبی یاد کند که بهتر ازین چیزی نخواهد بود؛ فرمودند که: “خودت موافق هستید به نظریه من و من به این راه متشبث هستم.”» (صفحه 90 کتاب)

او در ادامه می نویسد: «روزی رفتم بوزارت دفاع برای اینکه بودجه ما را امضا کند. اطلاع دادم ، مرا خواستند به اطاق کار خود و پس از تعارفات فرمودند که: “چطور آمدی؟” من گفتم که تشکیل قوای هوائی حاضر است ملاحظه شما بکار است تا امضا کنید. ساعت خود را دیدند و گفت که: “من با اعلیحضرت وقت دارم. تو باش به وزارت و من میروم برای نیم ساعت یا چهل دقیقه وپس می آیم راجع به تشکیل گپ می زنیم.” من بیشتر از 40 دقیق منتظر بودم. پس از آنکه آمدند، پس به اطاق کار شان رفتم دوسیه را بردم که امضا کند، ولی معذرت خواست و گفت که : “من استعفی کردم، بخاطر اینکه کارهای که روی دست است و پلان های را که به همگی شما  وعده داده ام، مراقبت و بالابینی کار دارد و گرنه همگی اش به حال خود باقی خواهد ماند. ممکن مردم بجای اینکه داؤد را خوب بگویند، داؤد را ظالم بگویند. پس بهتر است که کار را ترک بدهم، میروم به خانه می نشینم.”» عبدالرزاق خان می گوید: «بسیار اصرار کردم، ولی اصرار مرا قبول نکرد و گفت: “بامان خدائی میکنم”. خوب یکدیگر را به بغل گرفتیم و به من چیزی که فرمود این بود:”ممنون هستم که با من بازو و همکار بودی و دردسر نبودی”؛ من گفتم که شما لطف می کنید صاحب من همیشه کارها را به هدایت شما میکردم، گفت: “نی نی شکسته نفسی نکنید، من میدانم که تو بازوی من بودی و بمن همکار بودی”.»( صفحه 91 کتاب)

او می نگارد: «پس از استعفی محمد داؤد خان از کرسی صدارت عظمی معلوم شد که نامبرده پیشنهاد خود را به شاه تقدیم و برای گرفتن جواب آن برای چند روز به مشرقی رفته بود. دو هفته تقریباً به مشرقی سپری نمود و پس آمد به پیش شاه، چون جواب مثبت نشنید، لذا نامبرده به استعفی حاضر شد، زیرا پادشاه اراده داشت که حکومت سلطنتی مشروطه همیشه شاهی موروثی بماند و لذا به پیشنهاد محمد داؤد خان کدام اعتنائی نشد.» او علاوه میکند که: «این نقطه قابل تذکر است که مخالفت عبدالولی خان با محمد داؤد خان هم در موضوع تأثیر عمده داشت، چه احترامی را که داؤد خان در فامیل داشت و نازولی فامیل بود، آهسته آهسته به اثر مخالفت سردار عبدالولی خان روبه ضعف میرفت. داؤد خان این موضوع را حس و بالاخره ترجیح داد که بجای اینکه بیشتر به کار دوام بدهد، به استعفی متشبث شود.»(صفحه 92 کتاب) 

 حینیکه لویه جرگه برای غور و تصویب قانون اساسی 1343 (1964) درحال آمادگی برای تدویر بود، جنرال عبدالرزاق خان یک خاطرۀ دیگر خود را چنین بیان میکند:  قوماندان امنیه بهاءالدین خان روزی بخانۀ من آمد و از صبح تا عصر بامن ماند و از هردر سخنی گفت….«پس ازین دیدار یکی از دوستان من آمد و از من پرسید که: “بهاءالدین خان قوماندان امنیه به جای شما آمده بود؟” گفتم بلی! گفت: “شما خبر ندارید که او وظیفه داشت.” من گفتم که نی چیزی بما نگفت. دوستم به من گفت که: “به شما خصوصی میگویم چون دوست من هستی او وظیفه داشت که شما را در خانه نگهداری کند، زیرا اطلاع رسیده بود که خودت با محمد داؤد خان به سلام خانه [یکی از عمارات قدیمی داخل ارگ که برای تدویر لویه جرگه 1343 اختصاص یافته بود] میروی و مانع قانون اساسی می شوید. من [عبدالرزاق خان] گفتم که من هیچ خبر ندارم و من یقیین دارم که داؤد خان هم ازین خبر ندارد و نی آنها اینطور ترتیب را گرفته بودند. بهرصورت از جای داؤد خان تا خانه شما عسکر ایستاده کرده بودند و پیش سلام خانه یک کندک وظیفه داشت که اگر خودت با داؤد خان بیائی، مانع شوند و نگذارند که شما به سلام خانه داخل شوید. اگر از امر شان ابا ورزید، ممکن شما را با تفنگچه می زدند.” گفتم آنها میدانند و اعمال شان، اما ازین چیزی نی خبری داشتیم و نی آرزو بوده که این کار شود. خو بهرصورت این یک دسیسه بوده که ازطرف مغرضین ترتیب شده بود.» (صفحه 93)

تماس با محمد داؤد خان در دورۀ بیکاری:

عبدالرزاق خان در این ارتباط از سه  بار دیدار خود با محمد داؤد خان یاد میکند، به این شرح که: «پس از[گذشت] دو ماه ازحکومت داکتر محمد یوسف خان، روزی به دیدن محمد داؤد خان به خانه اش رفتم. بسیار متأثر معلوم می شد. پرسان کردم که خیریت است؟ گفت: “شما ببینید این مردم را که یک هیئت را مقرر کردند که بندی خانه ها را تفتیش کند. من کسی را بندی نکردم، تنها یک عبدالملک خانرا که آنها دوسیه اش را نیمه ساخته بودند و من گذاشتم که تکمیل شود. اینها میخواهند قصداً موقع بدهند برای دستگاه خبرهای پاکستانی که راجع به من بد گوئی کنند.”»

«در دفعه دوم که به خانه محمد داؤد خان رفتم، هنوز هم من در کار بودم. به من فرمودند که: “این نا آرامی حکومت را می بینید؟ این چه میشود؟ آخر شما عسکرها همه چیز را می بینید و مداخله نمی کنید.” من گفتم که شما عسکرها را موقع کار نداده اید، چرا که عسکرها حق ندارند به مسائل سیاسی مداخله کنند. اگر شما این خرابی را برای آینده مملکت پیشبینی میکنید، چرا مشخص نمی گوئید؟ شما چه فکر میکنید که اگر شاه از بین برود، شما آرام می مانید؟ نی یقیین کنید که همراه او گروپ شما را مردم هم گرفتار خواهند کرد. بهتر است که بعوض اینکه به من می گوئید، به خود شان بگوئید. من می فهمم که پرتگاه است، اگر احتیاط نکنیم، درآنجا می افتیم و غرق می شویم. پس تا دیر نشده با اعلیحضرت تماس بگیرید و حقایق را برای شان بکوئید.»

« دفعه سوم که به دیدن محمد داؤد خان به خانه اش رفتم، زمانی بود که بمن تقاعد داده بودند. پس از اینکه نامبرده را ملاقات و چند دقیقه باهم صحبت کردیم، وی در وقت خدا حافظی گفت که: “زود زود از من خبر بگیر و ضمناً با قوا در تماس شو.”؛ دیگر چیزهایش مجهول ماند که من این موضوع را خوب درک نتوانستم، ولی حدس می زدم که شاید وی بفکر کودتا افتاده است. چند روز بعد تر وی کاملاً خاموش بود که آمدم به دیدن شان و نشستم و در حالیکه درآن وقت هیچ کسی نبود، قطعاً از من پرسان نکرد که تو چرا نیامدی و چه کردی. درین وقت سفیر افغانستان در جرمنی داکتر فاروق خان آمد، با او سلام و علیک کرده نشستند. از داکتر پرسان کرد که چه خبر ها و احوالی است؟ گفت: “صاحب چه باشد! درطرف شمال مملکت میگویند زنده باد لنین، درطرف غرب مملکت می گویند زنده باد شهنشاه.” داؤد خان چیزی نگفت. درین وقت یک غندمشر قندهاری بنام احمد شاه که او را تقاعد داده بودند، به دیدن داؤد خان آمد، با او دست داد و به چوکی نشست. داؤد خان صدا کرد: “مثلی که تیرت کرده”، او در جواب گفت: “بلی صاحب این خائن ها مرا هم تیر کردند.” گفت: ” کدام خائن ها؟”، گفت: ” همین وزیر دفاع تان که پیش روی شما و یا زیر زنخ شما خانه خود را ساخته و تمام سامان ساختمانی را توسط مدیریت تعمیرات وزارت دفاع و وسایط وزارت دفاع آوردند و ساختند. حالا پنج تشناب را به جرمنی فرمایش داده که هر تشناب اش یک لک افغانی ارزش دارد، ولی غیرت نیست که پرسان شود که از کجا کرده است.” داؤد خان این حرفها را بسیار شنید و چپ کرد و چیزی نگفت. بعد از شنیدن این خبرها چند دقیقه بعد من خدا حافظی کردم، برآمدم با من آمد تا دروازه ، باز خدا حافظی کرد ولی بازهم بمن چیزی نگفت. من فکر کردم که شاید نمیخواهد که کودتا کند و یا نمیخواهد که مرا در کودتا اشتراک دهد، شاید کدام استقامت دیگر را پیدا کرده و میخواهد از آن مجرا به مرام خود برسد. درین حال پریشان بودم که چه خواهد شد؟»(صفحات 96 تا 98)

عبدالرزاق خان پس از ذکر بسیار مختصر از حادثه 3 عقرب و استعفی داکتر یوسف خان و صدارت میوندوال به ادامه نا آرامی ها طی دهه قانون اساسی اشار ه میکند و  می نویسد: «اکثر مردم می گفتند که درین [ناآرامی ها] دست داؤد خان هم دخیل است، زیرا داؤد خان میخواست یک جمهوری به میدان آید، درحالیکه خلاف آرزوی وی یک شاهی مشروطه بوجود آمد. بعداً ثابت شد که او هم دراین نا آرامی ها دست داشته است.» او بطور خلاصه می نویسد: «به اساس این نا آرامی ها چندین حکومت از بین رفت تا بالاخره حکومت موسی شفیق به میدان آمد. موسی شفیق هم پس از منظوری گرفتن خود از شاه شروع بکار کرد. او هم نا آرام بود و همیشه با یک نوع استهزاء [استیضاح] پارلمان مواجه می شد و [پارلمان] حکومت ها را موقع نمیداد که کارکند و یا حکومت های که به مرام شان نیست، رویکار شود. ازطرف دیگر چپی ها نا آرامی ها را خلق کرده بودند، چه چپی ها قدرت یافته بودند که در معارف نفوذ کنند. معلوم شد که بیشتر معلمین درین نا آرامی ها دخیل بوده و طلاب به سرکها کشانیده و باعث نا آرامی ها در مملکت می شد. ازین خلا ها داؤد خان البته استفاده کرد و کودتا میکند و حکومت را بدست می آورد.»(صفحه 95  و 96 کتاب)

چرا سلطنت سقوط کرد؟

این سؤالیست که دگرجنرال عبدالرزاق خان در ادامۀ موضوعات مورد بحث فصل سوم کتاب خاطرات خود طرح میکند و خودش به آن جواب می گوید و می نویسد: «منحیث کل میتوان گفت که به زیر اسم دیموکراسی یک حالت بی نظمی و انارشی  در مملکت پیش می آمد، ولی برای جلوگیری از آن مداخله [اقدام] نمی شد. بصورت مشخص باید گفت که دو عاملی که سبب سقوط سلطنت شد، عبارت ازین بودند که: [عامل اول] در قانون اساسی شاهی مشروطه راجع به احزاب ذکری بعمل آمده بود، اما متأسفانه لایحه [قانون] احزاب ازطرف پادشاه توشیح نشد. اگر لایحه احزاب می برآمد، شاید خط مشی و منبع پولی این احزاب همه کنترول می شد. فقدان لایحه احزاب سبب شد که اجرأت، کنترول نشده و احزاب مختلف مثل سمارق سربکشند: حزب های مانند خلق و پرچم، شعله جاوید، ستم ملی، حزب سکتوریست و حزب اخوان المسلمین. اما درحالیکه کشورما یک مملکت اسلامی بود و احزاب اسلامی کوبیده می شدند و میدان برای احزاب چپی آماده می شد. بدین ترتیب موازنه در بین چپ و راست از بین رفته بود. احزاب گرچه مخالف حکومت بودند، ولی با آنها کمک می شد. محمد داؤد خان مخالف نظام شاهی مشروطه بود، اما علنی فعالیت نمیکرد، بلکه در خفا و در زیر زمین فعال بود، در پارلمان هم در بین حزب ها دست داشته و نا آرامی را در مملکت خلق میکرد. این سبب سقوط چند حکومت در افغانستان شد.»

او در مورد عامل دوم سقوط سلطنت اشاره به ضعف وزارت دفاع میکند و می افزاید: «وزارت دفاع ملی به اساس راپوریکه گرفته بود، خبر داشت که محمد داؤد خان کودتا میکند. اینکه این خبر به گوش شاه رسانیده شده بود و یاخیر، یا اینکه شاه به راپور مذکور اهمیت و اعتبار داده بود و یا خیر، مسئلۀ جداگانه است، ولی مهم این بود که آمرین امنیتی به اساس ایجاب وظیفه مجبور بودند که ترتیبات امنیتی را در مملکت بوجود بیاورند. اشخاصی که در راس کار بودند و قوماندانهای برحال بودند، باید به آنها توصیه می شد که خصوصاً درین وقتیکه شاه در مملکت نبود و بیرون بود، خیلی مواظب اوضاع باشند. البته نوکریوالها موجود بودند، ولی کسی در پست[قرارگاه]های شان دیده نمی شد و ازین غفلت گروپ کودتاچیان استفاده کردند. ارتباط محرم در اردو ازجمله مهمترین مسئلۀ دفاع مملکت است،… اما متأسفانه وزارت دفاع درین راه غفلت کرده و این ارتباط وجود نداشت. قوه به کودتا شروع نمود و مخابرۀ مرکز را بدست آورد که بدین ترتیب ارتباط قوماندانها را با قوای شان قطع کردند و آنها را به اندازۀ غافلگیر و درهم و برهم ساختند که قوماندان صاحب ها را در بستر خواب شان دستگیر و محبوس کردند.»

نکته بسیار جالب در توضیحات دگرجنرال عبدالرزاق خان اشاره مستقیم به روابط وزیر دفاع ملی با شوروی است، چنانکه می نویسد: «وزیر دفاع سه مراتبه دریک طیاره که ظرفیت 200 نفر را دشت، تنها و بطور شخصی به شوروی سفر کرد و حتی ضابط امر خود را با خود نبرد. باین حساب بسیار گمان میرفت که چون روسها از زمان قدیم آرزو داشتند که افغانستان را اشغال کنند، به این مقصد وزیر دفاع وقت ستر جنرال خان محمد خان را تنها به شوروی می بردند تا از وی تعهدات اطاعت از شوروی را بگیرند. نامبرده یک شخص پول دوست و…بود و شورویها این نقطۀ ضعیف او را می شناختند. عدۀ زیادی از محققین امور افغانی عقیده دارند که جنرال خان محمد خان وزیر دفاع افغانستان در زمان شاهی حاضر شد که با روسها همکاری کند تا مفاد آن به محمد داؤد خان برسد. وقتیکه محمد داؤد به قدرت آمد، خان محمد خان وزیر دفاع را طور ساختگی برای مدت دو ماه حبس و بعداً رها کرد. خان محمد خان نیز سه مراتبه به زیر نام تداوی به شوروی رفته  و یقیناً مردم می گفتند که این تداوی نیست، بلکه برای بادار های روسی خود راپور های خود را می برد.»(شرح مزید صفحات 99 تا 102 کتاب) [قابل تبصره میدانم که روابط ذات البینی این دوشخصیت را ، نباید از نظر دور داشت]

(ادامه دارد)

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.