نگاهی گذرا بر ظهور و سقوط اولین نظام جمهوری در افغانستان (از کودتای 26 سرطان 1352 تا کودتای 7 ثور 1357)
نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
این نوشته مشتمل بر پنج قسمت است:1 ـ نظری به دوره های کاری شهید محمد داؤد خان، 2 ـ بررسی مختصر از دهه “قانون اساسی”، 3 ـ کودتای 26 سرطان، 4 ـ رویدارهای عمده دولت جمهوری، 5 ـ کودتای ثور و سقوط نظام جمهوری.
(قسمت چهارم)
رویداد های عمده دولت جمهوری
بتاریخ اول سنبله 1352 محمد داؤد که ریاست دولت را عهده دار بود، طی یک بیانیه مفصل مسما به “خطاب به مردم افغانستان” مشی عمومی دولت جمهوری را درتمام ساحات اعم از داخلی وخارجی اعلام کرد که از تفصیل آن در اینجا منصرف میشویم و اگر کسانی علاقمند مطالعه آن باشند، میتوانند متن مکمل این بیانیه تاریخی را درمقالۀ اینجانب تحت عنوان “متن مکمل بیانیه خطاب به مردم افغانستان”، منتشرۀ افغان جرمن آنلاین مورخ 23 می 2015 مطالعه فرمایند. مطالبی که در این مبحث مطرح میشوند، بیشتر مربوط به بعضی سؤالها و نکاتی مهمی اند که بر جریان امور و رویداد های بارز داخلی و خارجی دولت جمهوری اثر گذار بوده اند:
1ـ درامورداخلی :
توقف مظاهرات:
اگر چه گرمی وسردی زندگی و تجارب حاصله در دوران عزلت، محمد داؤد خان را یک شخص باتفاهم و معتدل بار آورده بود، اما شیوۀ “دیکتاتوری دلسوزانه” او را در راستای خدمت به وطن ومردم چندان تغییر نداده بود، لذا حرف “رهبر” به مثابه قانون، بدون چون و چرا واجب التعمیل پنداشته میشد. باهمین روحیه که همه از جدیت او آگاه بودند، نظم عامه که قبلاً دستخوش هرج و مرج ازطریق تداوم چند سالۀ مظاهرات گردیده بود، بدون توسل به زور و فشار توسط مردم رعایت گردید و خود بخود زیرکنترول درآمد و مظاهرات روزمره درشهر پایان یافت، امنیت درتمام کشور برقرار و جریان امور بطور عادی درحرکت افتاد. آنچه مایه تشویش گردید، همانا نقش روبه تزاید عناصر پرچمی دردستگاه دولت بود که بسرعت مقامهای حساس را اشغال کرده بودند.
آوازۀ توطئه ها و دسایس علیه رژیم :
محمد داؤد خان به حیث یک “دیکتاتور دلسوز” هیچگاه تحمل مخالفین را نداشت و موجودیت آنها را مانع کارو وسیله انارشی میدانست. درحالیکه با نقش روبه تزاید پرچمیها دردولت ، مخالفین تحریک میشدند، آوازه کودتاها و توطئه ها علیه رژیم یکی متعاقب دیگر به گوش میرسید. اولین حادثه بتاریخ 29 سنبله 1352 کودتای گروپ مسما به محمد هاشم میوندوال (صدراعظم سابق) وگیر و گرفتهای 42 شخصیت سرشناس بود که با شهادت معصومانۀ میوندوال بدست پرچمیها منجرشد وازجمله پنج نفربه اعدام، 7 نفر به حبس دوام وحبس جمعاً 8 نفر به حبس دراز و کوتاه مدت از 15 سال تا 4 سال محکوک گردیدند. شهادت میوندوال قبل از اصدار حکم محکمه ضربۀ سختی به شهرت رژیم وارد کرد. سپس موضوع مولوی عطا الله فیضانی و توطئه جنرال میراحمد شاه گردیزی و نیز پاشیدن تیزاب به روی دختران مکتب موجب شد تا تعدادی از هواداران جناحهای اسلامی به زندان بروند و بعداً در زمان رژیم خلقی ـ پرچمی بطور فجیع اعدام شوند و عده ای دیگر به پاکستان فرار کنند و به حیث قوای مخالف رژیم زیر نظر پاکستانی ها فعال گردند. همین ها بودند که بعداً درماه اسد 1354 به پنجشیر و لغمان حمله کردند واما شکست خوردند و کاری از پیش برده نتوانستند.
تصفیه عناصر چپگرا از مقامهای عالیه دولت :
اینکه بعضی ها از جمله داکتر حسن شرق ادعا میکند که در کودتا فقط چند نفر انگشت شمارمنسوب به جریان خلق و پرچم اشتراک داشتند، آنهم از کتگوری های پایانی آن و باقی دیگر عناصر کودتاچی اشخاص غیرحزبی بودند و اما بعد روی عقده های شخصی به آن جریان پیوستند و در کودتای ثور سهم گرفتند، ادعا نادرست است و به مثابۀ “پت کردن آفتاب به دو انگشت” میباشد. باید خاطر نشان کرد که در آن حزب سه گتگوری عضویت داشتند: کتگوری سازمانی ها که همه ایشان را می شناختند و علناً فعالیت میکردند، کتگوری مخفی که کمتر کسی آنها را می شناخت و گتگوری نقاب پوش که ظاهراً از حزب دوری جسته و به حکومت خود را می چسپانیده بودند و از این طریق در راه اعمال نفوذ و حمایت از حزب و فعالیت های آن زمینه سازی میکردند. همین ها در اول توانستند در مقامهای بالای دولتی و تعدادی شان در کابینه راه یابند که شرح آن دراینجا نمی گنجد.
نفوذ کمونیستهای خلقی و پرچمی درپستهای حساس ملکی و نظامی از یکطرف و احتمال کودتاها و حملات مسلحانه مخالفان درپنجشیر و لغمان از طرف دیگر محمد داؤد خان را به این نظر آورد که برای ایجاد یک نظام ملی در وسط چپ و راست تغییرات اساسی را رویدست گیرد و برای سرکوب کردن عناصر چپ و راست اقدام نماید.
اوبتاریخ 27 سپتمبر 1975 کار را از تصفیه پرچمیها از کابینه آغاز کرد: درقدم اول فیض محمد، پاچا گل وفادار، جیلانی باختری، عبدالحمید محتاط و نعمت الله پژواک را از کابینه بیرون نمود و بعداً حسن شرق را نیز از معاونیت صدارت برطرف و به سفارت درجاپان مقرر کرد. بیانیۀ محمد داؤد خان درهرات مبنی برمخالفت با هرگونه “ایدئولوژی ها ی وارداتی” به کشور درحقیقت برای کمونیستهای خلقی و پرچمی زنگهای خطر را به صدا درآورد و توجه شانرا به آینده تاریک معطوف کرد. این چرخش موجب شد تا مقامات شوروی برمحمد داؤدخان جداً مظنون شوند و ادامه دوستی او را با شورویها زیر سؤال بَرَند. ازهمین جا است که تلاشها برای رفع اختلافات بین خلق و پرچم و اتحاد مجدد آنها ازطرف سفارت شوروی درکابل شروع گردید و فعالیتهای جلب و جذب بوسیله آنها در اردو نیز رویدست گرفته شد.
تشکیل حزب “انقلاب ملی”:
به عقیده محمد داؤد خان: دموکراسی وقتی نتیجۀ سالم بار می آورد که جامعه ازنظر اقتصادی و اجتماعی بیک مرحله لازم رسیده باشد وتا آن وقت موجودیت احزاب متعدد وسیلۀ انارشی میگردد. لذا او درشرایط موجود کشور یک نظام سیاسی مبتنی بریک حزب را توصیه میکرد. باهمین روحیه درسرطان 1356 تاسیس حزب “انقلاب ملی” را اعلان کرد و چهار نفراز وزرای مقرب خود (جنرال حیدر رسولی وزیر دفاع، داکتر عبدالمجید وزیر دولت، سید عبدالاله معاون صدارت و پوهاند عبدالقیوم وردک وزیر معارف و بعداً سرحدات) را مؤظف امور تشکیلات آن ساخت ت قبل از تدویر لویه جرگه اقدام به سازماندهی قسمی حزب نمایند، ولی اینکار به نتیجه نرسید. تعدادی زیاد اشخاص منسوب به گروپهای مختلف سیاسی کوشیدند از طریق شناختهای شخصی با وزرای مربوطه دراین حزب حکومتی نفوذ کنند که بادرک این خطر، موضوع سازماندهی حزب متوقف گردید. توظیف چهار وزیر و ناهمآهنگی در امور جلب و جذب اعضا، موجب رنجش عده دیگر وزرا گردید و کابینه را بدوجناح تقیسم کرد. جناح ناراض به رهبری وحید عبدالله معین سیاسی وزارت خارجه خواهان استعفا ازکابینه شدند که با وساطت نعیم خان و وعده اصلاح امور، اوضاع ظاهراً بحالت عادی برگشت.
تحولات اقتصادی :
در مورد تحولات اقتصادی باید با اختصار گفت که: طرح پلان هفت ساله انکشافی یک از دست اورد های مهم این دوره در امور اقتصادی بود. این پلان محصول کار خالص افغانهای متخصص در امور پلانگذاری بود که طی پلانها پنجسال گذشته تجارب فراوان در زمین پلانگذاری حاصل کرده بودند که متأسفانه نظر به وقایع بعدی و سقوط رزیم فرصت تطبیق نیافت. بحث پیرامون محتویات این پلان مهم از حوصلۀ این مختصر بدور است که البته در موقع مناسب ضمن بررسی سائر پلانها مورد بحث قرار خواهم داد.
درارتباط با مسائل اقتصادی باید خاطر نشان کرد که ملی ساختن بانکها و صنایع بزرگ وهمچنان اقدامات اولیه به هدف اصلاحات ارضی صاحبان سرمایه و زمینداران بزرگ را به تشویش انداخت، طوریکه دردوسال اول اکثراً سرمایه های خویش را به ذرایع مختلف بخارج انتقال دادند و اینکار براقتصاد کشور صدمه رسانید. درعین زمان حکومت به کارگران افغانی اجازه داد تا به کشور های خلیج رفته درجستجوی کار شوند و نیز با تعیین قیمت جدید برای گاز صادرتی افغانستان به شوروی، عواید بیشتر نصیب دولت شد که درمجموع ذخایر اسعاری کشور افزایش بسیار یافت وارزش افغانی دربرابر دالر و سائر اسعار به بلندترین حد خود رسید و موجب شد تا پول افغانی در منطقه به حیث یک “پول قوی” در تبادالات اسعاری مارکیت کشورهای منطقه مبدل گردید، چنانچه درسال 1356 یک دالر به 38 افغانی تنزل کرد که طی سالهای گذشته این نرخ تبادله در بازار آزاد یک دالرحتی به 90 افغانی رسیده بود.
2 ــ لویه جرگه ، قانون اساسی وانتخاب رئیس جمهور
محمد داؤد خان تقریباً مدت سه سال و هشت ماه را به حیث رئیس دولت ایفای وظیفه کرد وکشور را توسط فرامین تقنینی و هدایات شخصی اداره کرد. درسال 1355 (1976) وی کمسیون 41 عضوی را مؤظف تهیه مسوده قانون اساسی جدید ساخت که درآن دو خانم نیزعضویت داشتند. مسوده در ظرف چهار ماه تهیه گردید و جهت آگاهی عامه درمطبوعات به نشر رسید. سپس لویه جرگه بتاریخ دهم دلو 1355 درعمارت صحت عامه با اشتراک 219 نفرنمایندگان انتخابی و 128 نفرانتصابی (جمعا 374 نفر، از جمله 11 خانم) دائر شد ودوهفته دوام کرد. دراین لویه جرگه نخست قانون اساسی دولت جمهوری در سیزده فصل و جمعا 136 ماده تصویب شد ودر ادامه موضوع انتخاب رئیس جمهور به روحیه ماده 76 قانون اساسی جدید مطرح گردید. این ماده تصریح میکرد که : “رئیس جمهور پس از نامزدشدن از طرف حزب ازطریق لویه جرگه با اکثریت دوثلث آرای اعضا، برای مدت شش سال انتخاب میگردد.” مجلس محمد داؤد خان را برای این مقام کاندید کرد. موصوف بعد از اصرار وکلا قبولی خود را “بیک شرط” اعلام کرد ودر نتیجه به اتفاق آرأ به حیث اولین رئیس جمهور کشور انتخاب شد.
قابل ذکر است که تا آن وقت نه حزب اساسنامه داشت و نه اصولاً تشکیل شده بود و نه جمعیتی از اشخاص که نمایندگی قانونی از حزب کرده بتوانند، موجود بود تا بزعم ماده 76 نامزد ریاست جمهوری را قبلاً ا زطرف حزب اعلان نمایند. علاوتاً درفصل دوازدهم “احکام انتقالی” هیچ تذکری در مورد انتخاب اولین رئیس جمهور قبل از تشکل قانونی حزب وجود نداشت که به استناد آن بدون تثبیت نامزدی از طرف حزب، رئیس جمهور انتخاب میگردید. علاوتاً ماده 130 حکم میکرد: «دردوره انتقال، مطابق بحکم ماده چهلم این قانون اساسی،” اساسنامه حزب انقلابی ملی بحیث اولین حزب که بانی و پیشاهنگ انقلاب ملی و مترقی 26 سرطان سال 1352 “مردم!” افغانستان است، ازطرف رئیس جمهور نافذ و اعلام میگردد. این ماده صریحاً بیان میکند که اول باید رئیس جمهورانتخاب شود و او اساسنامه حزب را نافذ و اعلام دارد، درحالیکه درماده 76 برعکس تصریح شد ه که کاندید ریاست جمهوری باید نخست ازطریق حزب به لویه جرگه معرفی گردد. این موضوع عمده ترین خلای قانونی را درانتخاب رئیس جمهور تشکیل میداد که متأسفانه کسی جرأت اظهار رسمی آنرا درآن وقت نداشت وتا امروز نیز کسی به این خلا اشاره نکرده است.
افغانستان دراین قانون اساسی یک دولت جمهوری “دموکراتیک”، مستقل، واحد وغیرقابل تجزیه خوانده شده، حاکمیت ملی به مردم تعلق دارد و اسلام دین آنست. درفصل حقوق و وجایب مردم (ماده 27 تا ماده 46) به تقلید از مواد قانون اساسی 1343 از آزادی های فردی درساحات مختلف تذکر رفته، ولی ماده 47 حدود آزادیها را چنین تعیین میکند: “هیچ کس نمیتواند با استفاده ازحقوق و آزادیهای مندرج این قانون اساسی به استقلال ملی، تمامیت ارضی، وحدت ملی و به خواسته های منافع اکثریت مردم ویا به هدفهای انقلاب 26 سرطان 1352 صدمه وارد کند.”
عکس تاریخی: محمد داؤد خان حین توشیح قانون اساسی جمهوری با اعضای کابینه و بعضی از اراکین دولت
دراینجا سؤال عمده درتثبیت هدفهای “انقلاب” 26 سرطان است که آن بیشتر محصول نظر یک شخص و یا یک عده محدود اشخاص کودتا چی بوده وبناءً اطاعت و پیروی از اهداف حزب که تا آنوقت دقیقاً مشخص نگردیده بود، در حقیقت همه آزادیهای مندرج قانون اساسی را محدود و مقید می سازد، به این معنی که هیچکس حق ندارد برخلاف آنچه اراکین حزب اهداف انقلاب 26 سرطان را تعبیر و تفسیر نمایند پا بیرون بگذارد، درغیر آن قانوناً به حیث خائن ملی قابل محاکمه خواهد بود.
هرگاه به صلاحیتها ی رئیس جمهور (ماده 78) نظر انداخته شود، آن وقت واضح خواهد شد که رئیس جمهورحداقل دارای صلاحیت پادشاه و به حیث رئیس حزب صلاحیت بیشتر از یک پادشاه مطلق العنان را خواهد داشت. آیا محمد داؤد خان درآن وقت فکر کرده بود که اگر روزی او نباشد، چه کسی با همچو قدرت نامحدود برسرنوشت کشور و مردم حاکم خواهد شد؟ بهر حال مطالبی جالب دیگر نیز درآن قانون اساسی وجود دارد که شرح آن دراین مختصر نمیگنجد.
(یک یاداشت شخصی: من این مشکل را در آستانه تدویر لویه جرگه با سید مخدوم رهین که عضو کمسیون تسوید بودف بطور دوستانه درمیان گذاشتم، متأسفانه او که ازجمله نزدیکان سیدعبدالاله بود، فوری آنرا به او اطلاع داد وروز بعد او مرا در دفتر خود خواست و بعد از صحبت برایم وانمود کرد که بعد از لویه جرگه باهم می بینم و به همین دلیل از اشتراک در لویه جرگه کنار زده شدم. این جریان را در چند نوشته خود سالهای قبل تذکر داده ام).
3 ــ روابط خارجی:
تشئید روابط با غرب، کشورهای اسلامی و همسایه :
سیاست خارجی محمد داؤد خان که بدست برادرش محمد نعیم خان گردانندگی میشد، بطور کل دربدو مرحله ادامۀ همان روش زمان صدارت او بود یعنی نزدیکی با شوروی، سردی با ایران و کشیدگی با پاکستان. بعد از دوسال که تاحدی پایه های رژیم استحکام پذیرفت و موقع رویدست گرفتن پلانهای انکشاف اجتماعی واقتصادی فرارسید، محمد داؤد خان به این نظر آمد که باید به جلب کمک دیگر کشورها بپردازد و افغانستان را از قید وابستگی روزافزون اقتصادی و سیاسی مسکو تدریجاً بیرون کند. او برای نیل به این هدف مجبور بود در سیاست خارجی خود با کشورهای غربی بخصوص امریکا و کشورهای اسلامی ازهمه اولتر با دوکشور همسایه ایران و پاکستان تجدید نظر نماید. محمد داؤد خان از اشتباهات دوران صدارت خود مبنی برنزدیکی با شوروی پند گرفته بود و دید که تعقیب سیاست او به وسیلۀ حکومت ها در دهه مشروطیت چه عواقب وخیمی را بعداً بار آورد و چگونه استقرار سیاسی توسط فعالیت گروه های چپ و راست افراطی و گسترش مظاهرات و کارشکنی ها برهم خورد. بناءً او خواست تا با پیش گرفتن یک سیاست متوازن بین شرق و غرب و ایجاد روابط نزدیک با کشورهای اسلامی از یکطرف افغانستان از وابستکی اقتصادی و درنهایت سیاسی شوروی بیرون شود تا بتواند به کمکهای بیشتر اقتصادی و حمایت سیاسی غرب دست یابد و از طرف دیگر با برقراری روابط نزدیک با کشورهای اسلامی افغانستان را از خطر فعالیت های تخریبی گروه ها ی افراطی اسلامی بخصوص تحریکات مخفی پاکستان و عربستان سعودی درزمینه محفوظ نگهدارد.
روی همین هدف درماه حمل 1353 محمد نعیم خان به حیث نماینده مخصوص رئیس دولت به کشورهای عراق، لیبیا، الجزایر، مصر، عربستان سعودی و ایران سفر کرد تا مقدمات این تحول را فراهم سازد. درسرطان آن سال وزیر خارجه ایران به کابل آمد و روابط ایران و افغانستان بهبود یافت. ایران کوشید عربستان سعودی را درزمینۀ اعطای قرضه و نزدیکی با افغانستان تشویق نماید، محمد داؤدخان دراوایل حمل 1354 (مارچ 1975) به عربستان سفر کرد و در راه برگشت به ایران رفت و با شاه ایران دیدار کرد. شاه ایران وعده کمک 300 ملیون دالری به افغانستان داد، مشروط براینکه این کمک باید جانشین کمک اقتصادی شوروی باشد ودرمورد فراهم اوری تسهیلات ترانزیت اموال افغانی نیز موافقه شد. شاه ایران آمادگی خود را برای میانجیگری بین افغانستان و پاکستان اعلام کرد و وعده اعطای یک قرضه 1700 ملیون دالری را جهت اعمار خط آهن ازسرحد ایران تا هرات داد. سپس اسناد مربوط به معاهده اب هیلمند بین طرفین تبادله و بدینوسیله موضوع متنازع فیه بین دودولت به تأسی ازتوافقات قبلی حل گردید.
بعداز سفرمحمد داؤدخان به تهران، شاه ایران به پاکستان رفت و با بوتو صدراعظم آنکشور دیدار کرد که یقیناً موضوع اصلی مذاکرات آنها را عادی ساختن روابط افغانستان و پاکستان تشکیل میداد. درزمستان 1354 حکومت پاکستان به زلزله زدگان افغانستان کمک ارسال کرد.که در حقیقت نشانه آمادگی بهبود روابط را معنی میداد. با استفاده از این پیش آمد، محمد داؤد خان ازبوتو دعوت کرد تا به افغانستان سفرکند.
بوتو با قبول این دعوت بتاریخ 7 جون 1976 (جوزا 1355 ) بار اول به کابل آمد ومحمد داؤد خان نیز به دعوت رئیس جمهور پاکستان بعداز اشتراک درکنفرانس کشورهای غیرمنسلک منعقده کولمبو، بتاریخ 29 اسد 1356 (جون 1977) به کابل آمد. خلاصه دراثر همین رفت وامد ها روابط متشنج افغانستان و پاکستان بعد از یک مدت طولانی بهبود یافت که جنرال ضیا الحق بعد از بوتو نیز همین روش را ادامه داد.
در قبال این تغییرات مقامات امریکائی نیز با محمد داؤد خان نزدیک شدند و کیسنجر وزیر خارجه آنکشور بتاریخ 17 اسد 1355 (اگست 1976 ) به افغانستان سفرکرد و به تعقیب آن کمکهای آنکشور به افغانستان افزایش یافت. جمهوریت مردم چین نیز به کمکهای خود افزود. کانادا، انگلستان، جمهوریت اتحادی آلمان، آسترالیا ودیگر کشورها پیهم آمادگی خود را برای کمکهای انکشافی افغانستان ابراز داشتند.
سردی روابط با شوروی:
محمد داؤد خان طی دوره جمهوری دوباربه مسکوسفر کرد: با راول بتاریخ 14 جوزا 1353 (4جون 1974) که به تأسی ازهمان سیاست سابق، اتحاد شوروی را دوست بزرگ افغانستان خطاب کرد و از همکاریهای دوستانه آنکشور تمجید نمود واما ازمقدار کمکهای وعده داده شده شوروی چندان راضی نبود. درجواب این سفر پودگورنی در دسمبر 1975 به کابل آمد. دراین موقع تماس محمد داؤد خان با کشورهای عربی و مسئله اخراج کمونیستها ازکابینه وهمچنان جدیت داؤد خان درمورد عضویت بعضی کشورها مخصوصاً کیوبا در جمله ممالک غیرمنسلک بر روابط شوروی وافغانستان سایه افگنده و موجب کندی و تخریش روابط حسنه همیشگی گردیده بود. محمد داؤد خان درآن وقت میکوشید امضای قرارداد بعضی پروژهای انکشافی را با شوروی معطل سازد واز روش آنکشور درقبال بعضی کشورهای افریقائی شکایت داشت. درهمین حال اطلاعات استخباراتی مبنی برفعالیت گروه های خلقی و پرچمی علیه دولت جمهوری نیز به محمد داؤد خان میرسید. علاوتا تشئید مناسبات رژیم جمهوری با غرب و کشورهای اسلامی سوء ظن مسکو را برمحمد داؤد خان روزبروز زیاد می ساخت واین وضع برسردی مناسبات بین افغانستان و شوروی می افزود.
هنگامیکه محمد داؤد خان درلویه جرگه 1355 به حیث رئیس جمهور انتخاب شد، شکایت او از فعالیتهای تخریبی گماشتگان افغانی شوروی در افغانستان یعنی خلق و پرچم علنی تر گردید و خواست تا موضوع را با برژنف حین سفردوم خود به مسکو درمیان بگذارد . این مسافرت از 12 تا 15 اپریل 1977 (حمل 1356) صورت گرفت که نظر به اهمیت تاریخی آن لازم است به جریان این رویداد کمی بیشتر مکث گردد.
محمد داؤد خان درمذاکرات روز اول مذکرات رسمی، رهبران شوروی را درجریان بهبود مناسبات افغانستان با پاکستان وایران گذاشت ودرمورد روابط نزدیک اقتصادی با کشورهای عربی سخن گفت، از مساعدتهای شوروی قدردانی نمود و اظهار امیدواری کرد تا مناسبات دو کشور که براساس همسایگی نیک، اعتماد متقابل و عدم مداخله درامور داخلی یکدیگر استوار است، بیش از پیش انکشاف نماید. درجریان مذاکرات برژنف از محمد داؤد خان پرسید که آیا ازسیاست تسلیحاتی ایران که به حیث نماینده ایالات متحده درمنطقه وظیفه حفاظت از منافع آن کشور را دارد، برای همسایه ها کوچک آن احساس خطر نمیکند ؟ این نوع سؤالها درحقیقت بیانگر ناراحتی شوروی در قبال تحولات سیاست خارجی افغانستان بود که درروز دوم مذاکرات شکل جدی وغیرقابل پیشبینی را بخود گرفت.
صمد غوث مدیرعمومی سیاسی وزارت خارجه که شامل هیئت معینی محمد داؤد خان دراین سفر بود، جریان مذاکرات را به تفصیل در کتاب سقوط افغانستان بیان کرده که قسمت حساس و مهم آن دراینجا تقدیم میگردد: «روزدیگر نوبت سخنرانی کشور میزبان بود. صبحت را رئیس هیئت شوروی برژنف آغاز کرد….. ازکنفرانس هلسنکی بخاطر امنیت وهمکاری متقابل اروپا اظهار خوشنودی کرد ازایالات متحده بخاطر ساختن پیمانهای نظامی و از چین بخاطر شونیزم آن یاد کرد و آرزومندی کشورش را بخاطر سعادت افغانستان ابراز نمود و اظهار کرد که نهضت عدم انسلاک نباید شکار دسایس امپریالیزم گردد.» صمد غوث مینویسد که برژنف خطاب به محمد داؤد خان مطالبی گفت که ترجمان را ناراحت سا خت و بعد از یک مکث کوتاه ترجمان گفته او را چنین ترجمه کرد: «برژنف شکایت کرد که درافغانستان دراثر فعالیت های دوجانیه درپروژه های ملل متحد ودیگر پروژه های چند جانبه، شمار متخصصین کشورهای عضو ناتو بسیار زیاد شده است. در گذشته حکومت افغانستان از متخصصین کشورهای ناتو حداقل در مناطق شمالی آن کشور دعوت نمیکرد، اما اکنون با آن دساتیر عمل نمیشود . او گفتک «اتحاد شوروی به این انکشافات با نظر بد می نگرد و از حکومت افغانستان تقاضا میکند تاخود را از تسلط آنها رهائی بخشد، آنها چیزی دیگر جز جواسیس نیستند وروی مقاصد امپریالیستی کا رمیکنند.»
عبدالصمد غوث درباره عکس العمل محمد داؤد خان دربرابر این اظهارات برژنف که شکل تحکم واضح را داشت، چنین می نویسد: «فضای سالون تیره شد، برخی از روسها ناراحت معلوم شدند وافغانها بسیار آزرده بودند؛ من بطرف سردار محمد داؤد نگریستم، رنگش دود کرده بود. برژنف سخنان خود را قطع کرد، مثل اینکه منتظر جواب رئیس جمهور است.»
صمد غوث می نویسد: «داؤد خان به آواز بلند و احساسات جواب داد: آنچه شما گفتید، افغانها آنرا توقع نداشتند و مداخله درامور افغانستان میدانند، چنانکه قبلاً گفته شد افغانستان روابط خود را با شوروی با ارزش میداند. ما هیچ وقت بشما اجازه نخواهیم داد که به ما حکم کنید که چگونه کشور خود را اداره کنیم، چه کسی را درافغانستان استخدام نمائیم، چگونه و درکجا متخصصین را توظیف کنیم. این صرف مربوط به اداره دولت افغانستان است، اگر ضرورت با شد افغانستان غریب باقی خواهد ماند اما درفیصله های خود آزاد خواهد بود.»
صمد غوث درادامه علاوه میکند که : «پس ازاین سخنان محمد داؤد خان ناگهان از جا برخاست، تمام افغآنها نیز برخاستند با اشاره سر درحقیقت خداحافظی کرد وبطرف دروازه بزرگ روان شد. برژنف به زحمت زیاد از چوکی برخاست به همراهی پودگورنی، کاسیگین و دیگران به سرعت بدنبال داؤد خان حرکت کردند. داؤد خان به عقب برگشت دست لرزان برژنف راگرفت، او با تبسم گفت که جلالتماب شما میخواهید یک ملاقات خصوصی با من داشته با شید، من دراختیار شما هستم. سردارمحمد داؤد به آواز بلند گفت : من میخواهم به جلالتماب شما بگویم که دیگر ضرورتی به آن ملاقات وجود ندارد . او با این جمله خداحافظی کرد.» (غوث،عبدالصمد: “سقوط افغانستان” (به انگلیسی)، مترجم: محمد یونس طغیان ساکائی، چاپ دوم، پشاور، 1378، صفحه 238 و 239 )
قابل ذکر است که درارتباط با جریان مذاکرات رسمی دو زعیم عبدالجلیل جمیلی ـ سابق دیپلومات افغان و عضو آن هیئت در یک مقالۀ مبسوط خود به محتوای قسمتی ازبیاناتی که بین شهید داؤد خان و برژنف طی مجلس رسمی تبادله گردید، تماس گرفته و آنرا با عبارات متفاوت با آنچه عبدالصمد غوث قبلاً نوشته بود، بیان کرده است. برژنف خطاب به محمد داؤد خان گفته بود (متن گفتار برژنف به استناد نوشتۀ جمیلی): «شما بخوبی میدانید که کشورما همیشه نزدیکترین دوست افغانستان بوده و هروقت و مرحله دست دوستی را بطرف افغانستان پیش کرده و از هیچ نوع کمکی دریغ نکرده است. حال هم ما به خوشی حاضریم که برای اجرای پلان جدید اقتصادی افغانستان کمک کنیم، ولی طوریکه اطلاع دارید دشمنان ما میخواهند که دراین دوستی ما رخنه و آنرا خراب سازند، بدین لحاظ عمال خود را زیر عنوان پیسکور و رضا کار وغیره به افغانستان اعزام می دارند که آنها زیر عنوان کمک و همکاری، اساساً درتخریب روابط ذات البینی ما میکوشند. باید حکومت افغانستان تمام این اشخاص را از افغانستان خارج کند.»
درمتن جمیلی جواب داؤد خان به این عبارت ذکر شده است: «ما همیشه از کمک های کشورهای دوست منجمله اتحاد شوروی صمیمانه تشکر میکنیم، بناً همیشه خواهشمندیم تا کشورهای دوست با ما کمک های اقتصادی و با اعزام متخصصین خود به افغانستان با ما کمک کنند، ولی اگر این کمک ها و اعزام متخصصین به منزلۀ مداخله در امور داخلی ما به حساب برود، ما از بازوی این ها گرفته و تمام شان را از افغانستان بیرون می اندازیم.» داؤد خان بعد از تکرار این جمله به سخنان خود ادامه داد و گفت: «البته افغانستان یک کشور غریب است، ولی یک کشور مستقل و آزاد است و به هیچ کشور اجازه نمیدهد که بنام کمک در امور داخلی اش مداخله کند. تعیین سرنوشت افغانستان تنها بدست ملت افغان بوده و تنها مردم افغانستان حق دارند که درآن باره تصمیم بگیرند.» (دیده شود: مقالۀ عبدالجلیل جمیلی دربارۀ «جریان واقعی سفرتاریخی 1977 مرحوم محمد داؤد خان به مسکو»، منتشره پورتال «افغان جرمن آنلاین»، 2007)
یک عکس تاریخی از آخرین دیدار محمد داؤد خان با برژنف در مسکو از تاریخ 12 تا 15 اپریل 1977
اعضای هیئت افغانی: بالتریب از بالای میز به پایان: عبدالاحد ناصر ضیأ(؟)، داکتر فرید رشید، داکتر محبوبه سراج رفیق، داکتر علی احمد پوپل، محمد خان جلالر، محمد داؤد خان، علی احمد خرم، انجنیر جمعه محمد محمدی، وحیدعبدالله و در اخیر عبدالجمیل جمیلی (در عکس بطور مکمل دیده نمیشود)
هرگاه در جوابیۀ داؤد خان از تفاوت «کلمات و جملات» در دو متن فوق بگذریم، محتوای جواب از نظر «روحیه» درهردومتن باهم بسیارنزدیک و شبیهه می باشد، درهر دو از کمک های کشورهای دوست ابراز امتنان شده و اما در مورد «مداخله در امور افغانستان» و اینکه «تصمیم به مردم افغانستان» مربوط است، شباهت تام وجود دارد که واقعیت موضوع را مبنی بر نگرانی های هردو طرف از جریانات سیاسی منطقه و افغانستان انعکاس می دهد و نشانۀ از ایجاد فضای بی اعتمادی بین زعمای هردوکشور حساب میشود.
دربارۀ جریان ختم مجلس به تعقیب جوابیه داؤد خان فضا قدری تغییر کرد ولی کاسیگین با طرح یک سؤال خواست جویای نظر داؤد خان شود و صحنه را تغییر دهد. داؤد خان نیز به آرامی و متانت به شکل دوستانه به جواب پرداخت و بعد از آن مجلس طور معمول به پایان رسید. اما هنگام وداع برژنف روی به داؤد خان کرد و گفت که شما تقاضای صحبت خصوصی با من داشتید، من حاضرم. داؤد خان به آرامش جواب داد که اکنون ضرورتی به آن نیست.
ازجملۀ هیئت افغانی در این دیدار فقط چهار نفر در قید حیات میباشند و یکی از آنها محمد خان جلالر وزیر تجارت آنوقت است که اخیراً کتاب خاطرات خود را تحت عنوان “بادنجان رومی” (Rumi Tomato ) به انگلیسی چاپ کرده و در ارتباط با این رویداد خیلی محتاطانه می نویسد: « ریاست هیئت شوروی را برژنف داشت. او رئیس جمهور ما را با صدای لرزان مخاطب قرار داد و گفت: “رفیق داؤد! ما اطلاع داریم که استادان و پروفیسوران امریکائی در پوهنتون کابل برعلیه کشور ما فعالیت دارند، آیا شما میدانید؟”، این چیزی بود که برژنف گفت. بعداً رئیس جمهور ما فوراً در جواب او گفت: “ما در کشور خود نه تنها متخصصین امریکائی داریم، بلکه ما همچنان متخصصین و مشاورین از کشور های دیگر نیز داریم. لاکن آنها نمیتوانند کاری بیشتر از وظایف خود انجام دهند و ما به آنها اجازه نمیدهیم.” در این موقع گرومیکو داخل صحبت شد و موضوع را تغییر داد و با این ترتیب تبادل گفتار بین برژنف و رئیس جمهور به پایان رسید.» جلالر می افزاید که از آن به بعد برژنف هیچ سخن نگفت و با سگرتی که دردست داشت، خود را مصروف ساخته بود و یگانه سخنی که به محمد داؤد خان در اثنای مذاکره گفت، این بود که: «من سگرت را ترک کرده ام.»
جلالر راجع به پایان مجلس می نویسد: وقتی مجلس خاتمه یافت، همه از جاها بلند شدند و رئیس جمهور فوراً از جا برخاست و میخواست مجلس را ترک کند و پنج شش قدمی نرفته بود که برژنف دفعتاً گفت: “رفیق داؤد!” و بطرف او رفت و رئیس جمهور به عقب گشت و هردوباهم دست دادند و مجلس پایان یافت و همه اتاق را ترک کردند. جلالر می افزاید: «بهرصورت فضای مجلس مثل مجالس قبلی چندان گرم نبود و حتی سرد بود. در ختم مجالس قبلی معمولاً برژنف و رئیس جمهور بیک ملاقات شخصی میرفتند، دراین موقع هیچ ملاقات خصوصی صورت نگرفت.» (جلالر، محمد خان: خاطرات یک وزیرـ “بادنجان رومی”(به انگلیسی)، کالیفورنیا، 2015، صفحه 188 و 189)
اینکه بعضی ها این برخورد و شدت کلام شهید داؤد خان را در جواب برژنف « یک انتحار سیاسی» و یا «به اندازۀ پرتاب دو بمب چندهزار کیلوئی برکاخ کرملین از سوی رئیس جمهور افغانستان» تلقی و یا تعبیر میکنند و آنرا انگیزۀ سقوط جمهور ی یک سال بعد از این ملاقات می پندارند، به نظر من بسیار موجه نخواهد بود، به این دلیل که روابط افغانستان و شوروی از مدت بیش از یکسال از این سفر دچار سردی محسوس گردیده بود و یکی از اهداف این سفر نیز روشن ساختن اوضاع و اطمینان ازموقف طرفین بود که داؤد خان میخواست جانب شوروی را مطمئن سازد که تشئید روابط افغانستان با غرب ، با کشورهای اسلامی و ایجاد فضای حسن تفاهم و همکاری با پاکستان و بخصوص ایران از دوستی عنعنوی با اتحاد شوروی نمی کاهد، و اما زعمای شوروی برعکس اعتماد خود را به داؤد خان تاحد زیاد از دست داده بودند و تغییرسیاست داخلی و خارجی او را یک تخطی از آنچه به «دکتورین بریژنف» شهرت داشت، می پنداشتند و همانطوریکه در اواخر سلطنت تحولات وارده از طرف موسی شفیق را تحمل کرده نتوانستند، به تحولات داؤد خان به عین شکل نگاه میکردند. آنها ناراحت بودند که مبادا سرمایه گذاری سیاسی دراز مدت شوروی در افغانستان دفعتاً بهدر رود و افغانستان از نفوذ شوروی بیرون شود. (برای شرح مزید دیده شود مقاله: “آیا پاسخ داؤد خان به برژنف یک انتحار سیاسی بود؟”، از این قلم، منتشره افغان جرمن آنلاین، مورخ اول می 2015)
(در پایان این قسمت میخواهم در مورد کتاب مرحوم عبدالصمد غوث تحت عنوان “سقوط افغانستان” که شخصاً با متن انگلیسی و دری آن آشنا هستم، اعتراف کنم که این کتاب یکی از بهترین مآخذ مستند ودقیق است که راجع به روابط سیاسی افغانستان بخصوص طی پنجاه سال اخیر قرن بیستم به رشتۀ تحریر در آمده است و مطالعه آنرا به دوستان علاقمند در موضوع اکیداً توصیه میکنم.)
(ادامه در قسمت پنجم و آخر)
مقالات مرتبط
امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)






اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)


داکتر سیدعبدالله کاظم
داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.
بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.