وصایای احمد شاه بابا به ولیعهدش تیمورشاه

نویسنده: داکتر سید عبدالله کاظم
تاریخ انتشار: 22 فبروری 2011

با مطالعه نوشته محترم آقای ولی احمد نوری تحت عنوان «آخرین وصیت امیرعبدالرحمن خان به ولیعهدش شهزاده حبیب الله سراج» که چندی قبل در پورتال معتبر«افغان ـ جرمن آنلاین» به نشر رسید، برآن شدم تا صفحات تاریخ کشوررا به عقب ورق زنم و از وصیت نامه معروف اعلیحضرت احمدشاه بابا عنوانی ولیعهدش تیمور شاه مطلبی به عرض رسانم. این دو پادشاه بزرگ افغانستان که هر دو در تاریخ معاصر کشور جایگاه  برجسته و مقام در خور توجه دارند، نه تنها در زمان سلطنت در اندیشه ملت و مملکت بوده اند بلکه برای جانشینان خود اندرزهای را جهت رفاه و خیر کشوراز طریق ابلاغ وصت نامه ها ی رسمی به میراث گذاشته اند.

شهزاده تیمور(به قولی فرزند ارشد و به قول دیگر فرزند دوم احمد شاه بابا) هنوز طفل دو ساله بود که از طرف پدر البته به نیابت مادرش و زیر نظر بعضی از امنای دولت به حکمروائی هرات و توابع آن (بعداً شامل مشهد، نیشاپور، طوس، طبس و تبریز) منسوب گردید و از همان طفولیت لقب «شاه» بر نام او افزوده شد. تیمور شاه تا 25 سالگی به این مقام باقی ماند و در طول این مدت چهار بار( باکمی وقفه ها) با تجدید تقرر درآن مقام تا مرگ پدر(رجب 1187 ق ـ جون 1773 عیسوی) بکار ادامه داد. 

احمد شاه بابا پس از آخرین سفر خود از مشهد و سرکوبی مخالفان به هرات آمد و بعد از اقامت کوتاه نسبت مریضی که از مدتی عاید حالش گردیده بود، به قندهار مراجعت کرد( 1184 ه ق ـ معادل 1770 عیسوی) . در همین آوان  مجلسی از بزرگان را دائر کرد و ولیعهدی تیمور شاه را به حیث جانشین خود رسماً اعلام نمود ضمناً به تیمورشاه  وصیت کرد تا نکات ذیل را دستورالعمل سلطنت خود قرار دهد: 

1 ـ بینی و گوش انسان مجرم را قطع مکن،

2 ـ قبائل را براه اتحاد و اتفاق راهنمائی نما،

3 ـ اختیار قتل غلام را بر مالک آن هیچگاه مگذار،

4 ـ حکم کن هرکس حق دارد انگشت اعتراض بکار پادشاه بنهد، تا  بدانوسیله کار سلطنت در اثر رأی و نظریات عموم صورت پذیرد (یعنی توصیه به مشوره باسران قبائل و مردم)،

5 ـ به رعایای خود همیشه سلام بفرست و مجالس علما و فضلا را تشکیل نما و از ایشان دعوت کن و بوسیله ارباب علم و فضل خود را به امور مذهب، طبیعیات و جمیع علوم واقف نما و امور سلطنت را به دستیاری، اتفاق و نظریات اهل علم و دانش برپا  کن،

6 ـ برای قوام حکومت قواعد صحیح طرح کن، اما نه آنکه خلق را به تعمیل آن مجبور سازی بلکه خود و امیران و وزیران و پسران و عزیزان خود را اولتر تابع آن بشمار،

7 ـ عساکر را بدست خود معاش بده وهمه وقت به رضائیت خاطر شان بکوش،

8 ـ از مالیات اراضی مملکت یک پول برای مخارج شخصی خود مستان، 

9 ـ رسم  کرنش (سر فرود آوردن در برابر شخص بزرگ) و تعظیم را منع کن تا هیچ مسلمان سر به کرنش چنانچه سابق معمول بود، فرود نیارد،

10 ـ زن بیوه را باید ورثه میت نکاح کند و نه بیگانه (یعنی دودمانها همیشه محافظ ننگ و ناموس و حامی سیاست فردی و اجتماعی خود باشند)،

11 ـ طلاق دادن زن را امر قبیح بشمار و مگذار که افغانها زن را طلاق دهند، زیرا طلاق دادن به زن به بی ننگی و بی حیثیتی و پست همتی خاندان شوهرتمام میشود.

 نوت :(وصایای فوق از کتاب « تیمورشاه درانی»، نشریه انجمن تاریخ،  تألیف:عزیزالدین وکیلی فوفلزائی، جلد اول، چاپ دوم 1346، صفحه52 ـ 54  برگرفته شده و موصوف در این ارتباط مأخذ ذیل را  ذکر میکند: تاریخ سلطانی، دپشتنو تاریخ، یادداشتهای شاه نظام الدین اشاری، تاریخ افغانستان تألیف علی قلی میرزای ایرانی و نسخه خطی تاریخ شاه ولیخان اشرف الوزرأ)

 

مزید بر وصایای فوق برطبق هدایت احمد شاهی بنا بربعضی دلائلی که بیشتر به روی منافع و رسوم قبیلوی در چار چوب  کودهای نامکتوب «پشتنوالی» می چرخید، زنان از حق میراث نیز محروم شناخته شدند. (حداد، قدرت الله: دملی تاریخ فلسفه او پشتونوالی، ویرجینیا ـ امریکا 1992، صفحه32 ـ 34)  

 

وصیتنامه احمدشاه بابا عنوانی تیمور شاه در حقیقت نمونه یک کود مدنی مختصر و ساده است که برطبق احوال و شرایط آنوقت رموز حکومتداری سالم و عاملانه را برای اخلافش می آموزد. تیمورشاه در طول سلطنت کوشید تا وصایای پدر را تا حد امکان اساس کار خود قرار دهد، ولی در دوره های بعدی اوضاع دستخوش حوادث و دگرگونی ها گردید. 

 

قطع گوش و بینی مجرم یک جزای غیر انسانی و شنیع بود که قبلاً رواج داشت و احمد شاه بابا  در دوران سلطنت خود آنرا منع کرد. متأسفانه حادثه ای که دوسه سال قبل در کشور بردختر جوان افغان  بنام «عایشه» رخ داد و به جرم فرار از خانه به هدایت یک عده طالبان و  به وسیله چند مرد لاشعور و بی انصاف خانواده، گوشها و بینی اش قطع گردید، ما را به یاد دوره های جهالت می اندازد که حتی دونیم قرن قبل در کشور مردود دانسته شده بود. عایشه بعداً توسط قوای امریکائی شناسائی و به این کشور جهت تداوی و عملیات پلاستیکی آورده شد. او حالا صاحب گوش و بینی جدید شده است و عکس عایشه باگوش و بینی بریده که در روی جلد مجله معروف «تایم» در سال گذشته به نشر رسیده بود، اکنون برنده جایزه اول عکاسی روی جلد مجلات برای سال 2010 در جهان گردیده است.

 

رهنمائی قبائل بسوی اتحاد و اتفاق، موقع دادن مردم به ابراز نظر و حق اعتراض در مسائل دولت همچنان گوش فرا دادن به رأی و نظر ارباب فضل و دانش و جلب همکاری شان در امور کشور، از اهم مطالبی اند که در فقرات 2 ، 4 و5 وصیتنامه بر آن تأکید شده است. در فقره 6 به مسئله قانون گذاری و صورت اجرای آن اشاره شده که قانون باید برهمه یکسان تطبیق گردد و برای حکومتداری سالم و عادلانه لازم دانسته شده که پادشاه  اولتر قوانین را بر امیران، وزیران، پسران و عزیزان خود  به منصه اجرا گذارد، برعکس آنچه که امروز در کشور ما معمول  گشته است و قانون فقط بالای  ضعفا تطبیق میشود و عالیمقام ها از آن برکنار اند .

 

تأکید بر تادیه معاش عسکر بدست خود پادشاه و رعایت خاطر عساکر به آن دلیل اهمیت داشت چونکه عسکر حافظ دولت و امنیت بود، نارضایتی عسکر خطر  برهم خودرن ثبات و امنیت را در پی داشت و بعضاً اتفاق می افتاد که معاش و یا دست آورد عسکر به وسیله سرکردگان شان حیف و میل گردد، لذا توجه پادشاه در این امر از اهمیت خاص برخوردار بود. متأسفانه امروز در نظام جاری در کشور حالتی وجود دارد که معاش به نام عسکر حواله میشود ولی پولها به جیب آمران وشرکا میرود.  آنوقت که مالیات اراضی عمده ترین منبع عواید دولت محسوب می شد، پادشاه برای مخارج شخصی حق استفاده از آنرا نداشت.  بیائید امروز اوضاع اسفبار کشور را تماشا کنید که دارائی های عامه اعم از منقول و غیر منقول چگونه از بالا تا پایان به یغما برده میشوند.

 

کرنش که در اینجا مقصد سر فرود آوردن در پای شاهان بود، به این زعم منع گردید که به سجده افتادن فقط  در برابرالله یکتا مجاز است و بس. میگویند وقتی احمدشاه بابا هند را فتح کرد ، مردم  و بزرگان آن دیار به رسم عادت وقتی به حضور شاه باریاب می شدند، سر به زمین فرود می آوردند. وقتی اینکار در برابر احمدشاه بابا هنگام جلوس در تخت دهلی صورت گرفت، وی بر آشفت و این خصلت را قاطعانه  منع کرد و گفت اگر مردم میخواهند ادای احترام کنند، بهتر است به شیوه افغانی «معانقه» یعنی در آغوش گرفتن(بغل کشی) اکتفا نمایند.

 

فقرات 10 و 11 بسیار سؤال انگیز است که  یک پادشاه  با دیانت و کاملاً پابند به اصول شریعت که از این ناحیه در تاریخ شهرت بسزا دارد، چرا در مورد مجبوریت نکاح زن بیوه با یکی از ورثه های شوهرمتوفی و همچنان منع طلاق و محروم ساختن زن از حق میراث دستور داده است، در حالیکه احکام شریعت در هر سه مورد کاملاً صراحت دارد. دلیل عمده این دساتیر را میتوان در فشارهای وارده ناشی از رعایت منافع قبیلوی متکی بر اصول دیرینه «پشتونوالی» دانست. مبرهن است که در تشکیل و استحکام امپراطوری درانی نقش همه اقوام کشور، به خصوص پشتون ها بیشتر از دیگران بود و دولت احمدشاهی از نظر اداره بیشتر بیک «کانفدریشن» قبیلوی شباهت داشت تا یک نظام سلطنتی مرکزی. لذا اصول دیرینه «پشتونوالی» توأم باگسترش قدرت قبائل و اقوام پشتون در این عصر موقف قویتر پیدا کرد و در حقیقت پایه های اساسی ساطنت درانی را تشکیل میداد. از اینجاست که منافع قبیلوی و منافع کلی سلطنت بطور جدی و اجتناب ناپذیر باهم پیوند خورد. باآنکه در آن زمان دساتیر اسلامی و اصول شرعی زیربنای حقوقی جامعه را در همه امورتشکیل میداد، اما دیده میشود که در مورد حقوق فوق الذکر زنان از اصول شرعی اغماض بعمل آمد و برعکس بارعایت عرف دیرینه «پشتونوالی» به منافع قبیلوی و خواست سران قومی اهمیت بیشتر داده شد.

نظام ملوک الطوایفی (فئودالی) با موجودیت روابط «ارباب رعیتی » (تیولداری)  که ملکیت برزمین پایه اساسی قدرت را تشکیل میداد، ایجاب میکرد تا مالکان بزرگ در برابر تقسیم زمین و کوچک شدن ساحه آن تا پای جان مقاومت کنند و به هیچ وجه نگذارند که این وسیله قدرت  رو به پارچه شدن برود. اینجاست که نمی خواستند دختر خود را به بیگانه و یارقیب خود تزویج کنند و محرومیت زن از حق میراث، ممنوعیت نکاح زن بیوه با غیر فامیل شوهر و منع طلاق بطورعموم از همین انگیزه الهام میگیرد. 

دلیل اینکه چرا علمای دین بررجحان ارزشهای قبیلوی در مورد زنان انگشت اعتراض نگذاشتند ، در این نکته مضمراست که اکثر علما و بزرگان دینی تحت فشار شاهان و رؤسای قبائل قرار داشتند و خود شان نیز درعین زمان از ارزشهای قبیلوی درزمینه اغماض حقوق زنان نفع می بردند، لذا نه تنها در برابر آن اقدام نکردند بلکه مهر مشروعیت دینی را نیز بر آن گذاشتند. 

ناگفته نباید گذاشت که عرف جاری در مورد زنان از زمان احمدشاه بابا تا دوره سلطنت امیرعبدالرحمن خان ادامه یافت. از آنجائیکه امیرعبدالرحمن خان به منظور استحکام دولت مرکزی در صدد آن برآمد تا پایه های نظام ملوک الطوایفی را در کشور سست کند و قدرت امرای محلی را تضعیف نماید، لذا عرف درانی را که  مایه اقتدار رؤسای قومی پنداشته می شد، به استناد احکام شرعی منسوخ کرد و دستور داد تا هرزن برطبق احکام شرعی حق میراث و آزادی ازدواج را در صورت بیوه بودن دارا است.( برای توضح مزید دیده شود: امیرعبدالرحمن خان : تاریخ افغانستان ـ تاج التواریخ، جلد اول و دوم ، چاپ جدید، پشاور 1375، صفحه342 ـ 343) تمت بالخیر

 

مقالات مرتبط

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت چهارم و آخر )

سال انتشار: سوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت سوم )

سال انتشار: دوم سپتمبر 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت دوم)

سال انتشار: 31 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

امریکا بار دیگر اشتباه بزرگ را در افغانستان تکرار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 30 آگست 2021
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دهم و آخر)

سال انتشار: 25 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت نهم)

سال انتشار: 24 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هشتم)

سال انتشار: 22 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت هفتم)

سال انتشار: 21 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد!

سال انتشار: 13 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت پنجم)

سال انتشار: 12 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت چهارم)

سال انتشار: 11 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت سوم)

سال انتشار: 10 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت دوم

سال انتشار: 9 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

استرداد استقلال کامل افغانستان یک واقعیت مسلم تاریخی است که نمیتوان از آن انکار کرد! (قسمت اول)

سال انتشار: 8 سپتمبر 2019
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش ششم)

سال انتشار: 5 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش پنجم)

سال انتشار: 4 دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش چهارم)

سال انتشار: اول دسمبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش سوم)

سال انتشار: 30 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

مختصری دربارۀ تاریخچه لویه جرگه ها در افغانستان (بخش دوم)

سال انتشار: 28 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem

اقتصاد جنگ و بحران پولی و مالی افغانستان از کودتای ثور تا سقوط طالبان - (بخش هشتم و آخر)

سال انتشار: 18 نوامبر2017
The signature of Dr. Sayed Abdullah Kazem
A portrait image of Dr. Sayed Abdullah Kazem

داکتر سیدعبدالله کاظم

داکتر سیدعبدالله کاظم درماه جدی 1320 شمسی (جنوری 1942) در چارباغ ـ شهرکابل در یک خانواده سرشناس چشم به جهان گشود، بعد از فراغت از لیسه حبیبیه و پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل  درسال 1963 شامل کدر تدریسی آن پوهنحی گردید. در سال 1971 پس از اخذ درجه دوکتورا در«رشته اقتصاد و علوم اجتماعی» از اطریش (ویانا) به کشور عودت کرد و به حیث استاد در پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل مجدداً شروع به تدریس نمود. در سال 1973 به رتبه علمی «پوهندوی» ارتقا کرد ونخست به حیث آمر دیپارتمنت اقتصاد تصدی (رشته صنعت) و سپس از 1974 تا 1978 به حیث رئیس آن پوهنحی ایفای وظیفه کرد.

بعد از کودتای ثور با جمعی از استادان به تشکیل «حزب وحدت ملی افغانستان» پرداخت و متعاقباً با تعدادی از اعضای مؤسس آن حزب توسط حکومت خلقی ـ پرچمی گرفتار و برای مدت 19 ماه در پلچرخی زندانی شد. بعد از رهائی از زندان در اپریل 1980 به حیث آمر بانک ملی افغان به لندن رفت، ولی از اشغال رسمی وظیفه خودداری کرد وپس از دو ماه نخست به جرمنی و بعد به ایالات متحده امریکا پناهنده  شد. او ازاواخر 1981 تا اکنون  به ایالت کالیفورنیا در شهر «سن هوزه» اقامت دارد.